ارائه آقای مهدی افراز حول وقایع اخیر فلسطین و جبهه مقاومت.
پرده دوم: طرح جریان مقاومت برای نابودی اسرائیل
مسئله دوم طرحیست که جمهوری اسلامی و جریان مقاومت برای نابودی اسرائیل طراحی کردهاند.
مقاومت پیش از اینها هم وجود داشته اما نقطه عطف مقاومت رو میشه خروج اسرائیل از سرزمینهای جنوبی لبنان دونست که مقاومت به شکل قدرتمندیتری ظاهر شد.
بعد از جنگ ۳۳ روزه اتفاقاتی رخداد که که حماس هم بعد از این قضایا قدرت رو در نوار غزه به دست گرفت. این جنگ اولین نقطهای بعد از تاسیس تفکر اسرائیل بود که اسرائیل شکست خودشو پذیرفت و حتی فرماندهان خودش را بازخواست کرد.
و مقاومت به حدی در این ۲۰ سال رشد کرد که جریان مقاومت به یک نحو روشنتر و راهبردیتر به دنبال نابودی اسرائیله.
اینن طرح ۴ اصل اساسی دارد:
اصل اول این است پیشرانی و محوریت به رهبری فلسطین است. این یعنی جریان مقاومت بدون حضور جامعه فلسطین کاری نمیکند.
اصل دوم محاصره کامل نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستیست.
اصل سوم ایجاد نا امنی داخلی در رژیم صهیونیستیست. ما در یه سیر ۲۰ سالهای غزه و عشایر کرانه رو مسلح کردیم و شما اکنون این ناامنی رو هم میتوانید در داخل اسرائیل مشاهده کنید.
اصل چهارم این هست هزینههای نگهداری رژیم صهیونیستی به صورت تصاعدی برای آمریکا بالا برود. این هزینه میتواند قتصادی، تمدنی و.. باشه.
شش راهبرد هم داریم ما برای این اصول داریم:
راهبرد اول، حضور و استقرار در نواحی منتهی به جولان که بسیار مهم است و شاید بشه گفت از دلایل مهم حضور جمهوری اسلامی در سوریه هم همین قضیه حضور ما در بلندیها جولان بود.
در همون زمان بحران سوریه، چهره بسیار محبوب سید حسن حتی دچار خدشه شد و جریان اخوان المسلمین و حتی برخی سران حماس هم خلاف جهت مقاومت در سوریه حرکت میکردند.
تا حدی که الان چندین لشکر ویژه و بین المللی در جولان ما داریم و بسیار استراتژیک هست این بلندیها.
دومین راهبرد اتصال غزه به کرانه باختری است. لذا جمعبندی میدانی این است اگر جریان کرانه باختری فعال نشود، نمیتوان ضربه نهایی رو به اسرائیل وارد کرد.
سومین راهبرد، دسترسی دریایی از طریق مدیترانه به غزه است.
راهبرد چهارم، مسئله فعال سازی عشایریست که در اردن و مصر فلسطینی هستند و میدان داری اینها به شدت میتواند فشار بر اسرائیل وارد کند.
راهبرد پنجم، مسئله جنوب لبنان هست که اگر حزب الله در وضعیت جنگی بیشتری قرار بگیرد و قدرت زیاد و توانایی زیادی برای آسیب به اسرائیل دارد.
حزبالله از روز اول ورود به جنگ بی هدف راکت به سمت اسرائل شلیک نکردهاست، بلکه نقشه بر این است تا عمق چند ده کیلومتری از اسرائیل رو تبدیل به زمین سوخته بشود تا راه برای نفوذ زمینی در آینده سادهتر باشد.
راهبرد ششم، حمایت دوربرد از عراق و یمن هست که به عنوان یه بازوی اتش دوربرد عمل کند.
میدان دار در این میان حزب الله هست. آنچه در این میان سوال هست برای ما ایا طوفان الاقصی تکمیل کننده این طرح بود؟
تقریبا میتوان گفت با مراجعه به شرایط یه بسته تقریبا کاملی در کلیات برای انجام این موارد بود.
شما ببینید در این روندی که حماس طی کرده و از سنگ شروع کرده الان به این تجهیزات پیشرفته کنونی رسیدهاست و به صورت پلکانی رشد کرده و طرح کلی طوفان الاقصی، طرح مقاومتی بوده، حالا اینکه ما در جزئیات مشکل داشتیم و ضربه خوردیم بحث دیگری هست که ابعاد خودش را دارد.
ضلع سوم نسبت ایالات متحده با رژیم اسرائیل هست.
یه عده میگویند لابیهای رژیم صهیونیستی قدرت رو در امریکا به دست دارند و بعضیا این تحلیل را دارند که امریکا یک سگ هاری در منطقه دارد که منافع امریکا رو در منطقه تامین کند.
یه حالت سومی هست که من خودم به اون اعتقاد زیادی دارم که به صورت گام به گام پیش میبریم.
ببینید رژیم صهیونیستی چطور شکل گرفت، بریتانیا در جنگ جهانی اول برای اینکه خاورمیانه را تحت کنترل خود دربیاورد، طرح نابودی عثمانی رو اجرا کرد و کشورهای اعراب منطقه و این مرزبندیها همه بعد از فروپاشی عثمانی ایجاد شد. بریتانیا اومد قبایلی که در نابودی عثمانی نقش داشتند، به قدرت رساند.
لذا یکی از علل این روابط حسنه اعراب با غرب هم بر میگردد به همین بحث شکل گیریشان که وابسته به انگلیس بود.
انگلیس بعد از تقسیم منطقه به فلسطین رسید. جایی که بعد از بیانیه بالفور ۱۹۱۷ انگلیس، دسته دسته یهودیا رو به این سرزمین میفرستاد و درگیری بین اعراب بالا گرفت و قیمومیت انگلیس هم سقفی داشت و باید تعیین تکلیف میشد. انگلیس تا ۱۹۴۶ که اونجا بود خودش خیلی هزینه داد برای این سرزمین و این طرح را دادن که برای دسترسی به منابع نفتی خاورمیانه و بازار کالاها در این منطقه، ا باید اینجا یک ابزار سلطی داشتهباشیم.
بعد هم که آمریکا امد و همین سیاست رو دنبال کرد.
مسئله اساسی در رابطه بین رژیم و امریکا، مازاد بر روابطی که بریتانیا با یهودیان عمدتا اروپایی داشت، این موضوع مطرح است که از قرن ۱۶ام که آمریکا به طور جدی مورد مهاجرت قرار گرفت، به اذعان بسیاری ماهیت قوام و مزاج ساختار ایالات متحده بر پایه یهودیان و نقش انان بود. عین جمعیت یهود که در رژیم است، در آمریکا هم وجود دارد
کتاب یهودیان و اقتصاد مدرن رو مطالعه کنید که از رنساس تا الان میگوید و این دیدگاه رو تبیین میکند که آمریکا عصاره مزاج یهود است و تفکیک آمریکا و اسراییل از لحاظ هویتی کاملا اشتباه است.
لذا رژیم صهیونستی با تمام تنوعات سیاسی در احزاب نهایتا یک ایالتیست از ایالات امریکا.
هم از لحاظ حضور امریکا در منطقه هم از لحاظ یکی بودن هویت اسراییل.