اعوذ باللهِ من الشیطان الرجیم
بسم الله الرَّحمنِ الرَّحیم
اَلحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین و صَلّی الله علی سیِّدِنا مُحَمَّد و اله الطاهرین
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همهی عزیزان، همهی کسانی که دارند از بستر مجازی تصویر ما را می ببیند و صدای ما را میشنوند و خب شرایط پیش آمده حقیقتاً نیاز دارد که هم انصافا رعایتمان را بیشتر بکنیم، مراقبت خودمان را بیشتر بکنیم و هم عجز و لابهای به درگاه خدای متعال بکنیم که این بلا را، این مصیبت را از سرمان بگذراند و اینجاست که آدم معنی آن روایت مشهور را میفهمد که دو نعمت هستند که وقتی آدم آنها را از دست میدهد؛ حالا من این تعبیر را به آن اضافه میکنم، که آنها را در معرض از دست رفتن میبیند، تازه میفهمد که آنها چه نعمتی بودند؛ یکی سلامتی و دیگری امنیت. که خب داریم میبینم، یعنی این اوضاعی که در آن واقع شدیم؛ آدم با دل سیر نه میتواند جاهایی که قبلاً میرفت برود، نه میتواند کارهایی که قبلاً میکرد را بکند. یک سلام و احوالپرسی ساده که پایهی خیلی از رفتارهای ماست، ببینید سلام کردن به دیگری، یعنی تو از جانب من در امان هستی، در صلح هستی و این را به یک دست دادن، مصافحه کردن، در آغوش گرفتن، رو بوسی کردن، این را انسان منتقل میکند. همین رفتار سادهای که پایهی خیلی از رفتارهای بعدی ما قرار میگیرد، این خودش در این فضا به این شدت تحتالشعاع قرار گرفته؛ آنقدر که مثلاً یک دفعه فیلم و عکسی میبینیم مثلاً برای هفت، هشت ماه پیش؛ آن روز در تلویزیون نشان میداد، یک فیلمی نشان میداد برای تشییع سردار سلیمانی بود؛ نشان داده بود یک خبرنگاری رفته بود منزل ایشان، فرزند ایشان که آمد بیرون مثلاً ایشان بغل کرد؛ یک دفعه این تصویر خیلی برای من عجیب به نظر رسید! چه طور مثلاً شما در ماه مبارک رمضان، دیگر نیمههای ماه مبارک تقریباً اگر یک کسی را ببینید یک چیزی میخورد توجهتان جلب میشود. حتی بعد از ماه مبارک هم همین شکلی است. مثلاً تا یکی، دو هفته بعد از ماه مبارک کسی میخواهد چیزی بخورد یا خودتان میخواهید چیزی بخورید، انگاری آدم ذهنش نسبت به این قضیه حساس میشود. این هم همین است آدم با خودش میگوید: چی شد؟ یک عمری را ما طی کرده بودیم با آن روش، در یک مدت کوتاهی داریم میبینیم که چه نعمتهایی را از دست دادهایم.
خب امیدوارم که خدای متعال این بلا و مصیبت را از سر ما بگذراند. این مجالس را صرف دعا و صرف درخواست عجز و لابه به درگاه خدای متعال قرار بدهیم و از خدای متعال بخواهیم که از سرمان بگذراند.
خب من مقدمهای را به عنوان یادآوری نسبت به آنچه که در جلسهی گذشته خدمتتان عرض کردیم، الان بیان میکنم و بعد ادامهی مطلبم را روی آن سوار میکنم.
سجده نکردن ابلیس و ارتباط آن با لایهها
نکتهای را گفتیم دربارهی آیهی سجده نکردن ابلیس به آدم، و آن هم این بود که خدای متعال در قرآن این شکلی بیان میکند آیه را، مطلب را، که همه سجده کردند «إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»؛ ابا کرد، امتناع ورزید که در لایهی افعال اوست. «وَ اسْتَکبَرَ»؛ استکبار ورزید که این در لایهی صفات فرد است، صفت استکبار؛ فضائل و رذائل آدمی، در آن لایه از وجود آدمی [است]. «وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ»؛ کافر شد یا کافر بود که این در لایهی اعتقاد است، در لایهی ایمان و کفر است.
اهمیت تمرکز بر لایهی اخلاق
خب جلسهی گذشته، نکته اصلی و کانونی مطلب ما چه بود؟ جلب توجه شما بزرگوران، انصراف توجه شما از لایهی افعال و جلب آن به لایهی اخلاق. و این که سطح تعریف اخلاق را از افعال یک مرتبه بالاتر بیاوریم، ببریم روی منشأ اخلاق، منشأ افعال اخلاقی. یک موقع فعلی اخلاقی است، یعنی فرد راست میگوید، یک موقع این فرد صادق است، ملکهی صداقت در وجود او نهادینه شده است، اصلاً به این راحتی نمیتواند دروغ بگوید، اصلاً دروغ گفتن برایش سخت است. ممکن است یک جاهایی تخطی کند؛ از این قاعدهای کلی که در زندگیاش جاری شده؛ اما نکته این نیست که در یک مسئله فقط راست میگوید، نکته این است که او صادق است. او در خودش مطلبی را، خلقی را نهادینه کرده. جلسهی گذشته به این گذشت که ما اهمیت تمرکز روی این لایه را خدمت شما بیان کنیم.
تکمیل بحث لایهها: تفسیر آیهای از کتاب المیزان
اما مطلب ناقص ماند. اولاً چگونه؟ و ثانیاً آیا این مطلب کفایت میکند؟ یعنی همین که من در ذهنم مسئله از این لایهی اول روی لایهی دوم برود، همه چیز حل است؟ من برای این جلسه میخواهم خدمت شما مطلبی را از علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیهی 155 سورهی مبارکهی بقره عرض کنم. کدام آیه؟ آیه معروف «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ»؛ آن قسمت اولش، که میشود قسمت آخر از آیهی قبل، «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»؛ که علامه طباطبایی روی همین «الصَّابِرینَ» و ارتباطش با قسمت آخر آیه که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ»، این جا شروع میکند کلی مطلب میگوید، مطالب فراوان.
ویژگیهای تفسیر المیزان
اصلاً علامه طباطبایی در المیزان، اگر مراجعه کرده باشید و دیده باشید که بسیار مفید است، یعنی سعی کنید که حتماً مراجعه کنید؛ بخشهای مختلفی ذیل آیات قرار میدهند. ایشان ابتدا از آیات محل بحث ترجمهای میآورند. البته این که دارم خدمتتان عرض میکنم میشود ترجمهی تفسیر المیزان، در واقع در اصل تفسیر المیزان، ایشان آیات را ترجمه نمیکنند، به عنوان بیان آیات میآوردند. در بخش بیان آیات، شروع میکنند به تشریح کردن آیات که این آیات دارد این را میگوید، این لفظ یعنی این، این به خاطر این، این جا آمده است، حتی بحثهای ادبی میکنند، این کتاب لغت این کلمه را این ترجمه کرده، بعد متعرض بیانهای تفسیری مفسرین دیگر میشوند، به تفاسیر اهل سنت بسیار نظر دارند ایشان، میآورند. بعضی جاها نظرهایشان نزدیک است، بعضی جاها نظرشان دور است. مفصل بحث میکنند، مثلاً به تفسیر کشّاف زَمَخشَری، تفسیر فخر راضی بسیار متعرض میشوند و بحثهایی را میآورند. این بحث تفسیری ایشان است. بحث تفسیریشان که تمام میشود، آخرش یک بحث روایی دارند. آخر هر دسته از آیات، یک بحث روایی دارند. میگویند ببینید؛ روایت هم همین که ما میگوییم را میخواست بگوید. دیدید چیز عجیبی نبود؟! بعضی جاها روایت شاید مطلب عجیبی باشد. علامه میگویند خب؛ یا ما نمیفهمیم یا بعضاً نقد هم میکنند که به نظر میرسد این روایت معتبر نباشد.
منبع مناسب برای مطالعه
علامه طباطبایی در المیزان یک بخشهای دیگری دارند، که آن بخشها خیلی خواندنی هستند. بعضی از آن بخشها مستقلاً کتاب شدهاست. مثلاً به فراخور یک آیهای، علامه طباطبایی بحث باز کردهاند؛ گفتهاند بحثی اخلاقی که از این آیه استفاده میشود. یعنی شما این قسمت را جدا هم بکنید از تفسیر المیزان، خودش یک کتاب میشود. بحثی فلسفی، بحثی سیاسی، بحثی اجتماعی، بحثی تربیتی. اصلاً خود همین جدا کردن این بحثها، واقعاً خودش یک منبع مطالعهی بسیار خوبی برای شما میتواند باشد، از یک عالم بزرگی در عصر ما که در واقع ذیل مباحث قرآنی این مطالب را آوردهاست.
یکی از بحثهای اخلاقی علامه
ایشان یکی از مهمترین مباحث اخلاقی خود را در قرآن، ذیل همین آیه باز میکند. یکی از مبانی جدی، یکی از نگاههای کلی و کلان جدی به آیات قرآن در مباحث اخلاقی را ایشان این جا میآورند.
ذیل این بحث، ابتدای بحثشان را ایشان اینگونه شروع میکنند؛ ببینید یک جملهی صریح که به بحث جلسهی گذشتهی ما مربوط میشود. «باید دانست که اصلاح اخلاق و خویهای نفس و تحصیل ملکات فاضله در دو طرف علم و عمل، و پاک کردن دل از خویهای زشت، تنها و تنها یک راه دارد؛ آن هم عبارت است از تکرار عمل صالح و مداومت بر آن. البته عملی که مناسب با آن خوی پسندیده است»؛ یعنی چه؟ ایشان خودشان چه مثالی را میزنند؟ مثالشان شجاعت است. میگویند برای بیرون راندن ترس از دل، برای ترسو نبودن؛ بحث دقیق است! نه برای «نترسیدن»، برای «ترسو نبودن»، به عنوان صفت باید به آن نگاه کنید، برای ترسو نبودن و آراسته بودن به شجاعت، تنها یک راه وجود دارد. این که شخص ترسو، خودش را ببندد به کارهایی که این کارها در چشم مردم، در چشم خودش، در عرف، این کار یک کار شجاعانهای محسوب میشود و این کار، «شجاعت به خرج دادن» نیاز دارد. فرض کنید مثلاً در یک محیط ترسناک یا تاریکی با مؤلفههای ترسناکی که در آن محیط هست، سعی بکند خودش را در آن محیط بیندازد، این ترس را تحمل بکند، و رفتهرفته کار برایش ساده میشود.
مثالی از تقویت صفت شجاعت برای ما
یک مثال خیلی سادهاش برای ما چیست؟ ببینید این مثال را قبلاً هم خدمتتان عرض کردهام. حضرت امام در چهل حدیث یک جایی مطلبی بیان میکنند؛ میگویند که همهی ما علم داریم به این که از میّت، از یک جسد، هیچ کاری سر نمیزند. یک جسدی که اینجا افتادهاست، این هیچ ضربه و ضرری به من نمیتواند بزند و تعبیر حضرت امام این است؛ ضرر او به من از پشهای کمتر است. یک پشه میتواند من را نیش بزند، اذیت و آزار داشته باشد. این مُرده این کار را برای من نمیتواند بکند. اما آیا کدام یک از ما میتواند یک شب تا صبح را در یک اتاقی که یک مُرده در آن است، سر بکند؟ میگوید که ما نمیتوانیم. چرا؟ چون ایمان به آن نداریم. علم داریم، ایمان نداریم. دوم اینکه در ما رسوخ نکرده. تقریباً یکی است، تفکیک دارد. بخواهیم دقیق بگوییم، آخر این منبر میشود. رسوخ در ما نکرده.
بعد حضرت امام (ره) آنجا راهش را میگویند. میگویند راهش میدانید چیست؟ امام به عنوان یک عالم بزرگ، به عنوان یک انسانی که همه ما به شجاعت میشناسیم، خودش دارد میگوید همه ما از چنین مطلبی میترسیم. ولی یک کسی در واقع، یک غسال از مرده میترسد؟ اصلاً ممکن است ببینید یک وقت کارش تا دیر وقت طول بکشد، مجبور شود همان جا بماند و فردا کارش را ادامه دهد. اصلاً فکر میکنید برایش مطرح میشود که امشب من چطور اینجا بمانم؟ این همه مرده. مثلاً 30 سال است فرضاً مرده میشوید، نمیترسد. نکتهاش این است که بسیار آدم باخدایی است؟! نه لزوماً. ممکن است هم باشد. ممکن است اثر چه باشد؟ ممکن که نه، قطعاً اثر چیست؟ اثر تکرار یک عمل و مداومت بر آن و اینکه کم کم این ترس از دل او رخت میبندد.
خیلی از افعالی که ما در جامعه میبینیم تبدیل به یک شغل میشود، همین است. یک کسی که شما میبینید مثلاً قصابی میکند، اولین حیوانی که ذبح کرده است، مطمئن باشید دلش داشته با ضربان خیلی بیشتری نسبت به آن حیوانی که داشته ذبح میشده، میتپیده. بالاخره یک دلهرهای دارد؛ یک ترسی دارد. ولی الان این مطلب را اصلاً ممکن است که یک حیوانی را سر ببرد و ذهنش مشغول یک مطلب دیگری باشد. ممکن است که نه، همین است. آنقدر این کار را تکرار کرده، وقتی به او میگویند: این کار را انجام بده. از موقعی که این را میشنود تا انجام فعل، ممکن است یک دقیقه طول بکشد. بر خلاف آن دفعه اولی که ساعتها ذهنش مشغول بوده است، روزها ذهنش مشغول بوده است که من الان میخواهم کم کم بروم به سمت انجام این فعل.
نحوه شکلگیری اخلاقیات
علامه طباطبایی میفرمایند که راه اینکه ما به سمت ملکات اخلاقی برویم، راه اینکه اخلاقی بشویم، انجام یک عمل صالح و مداومت بر آن است. همهی ما مثالهای فراوانی در ذهنمان داریم. در خویهای زشت هم همین است. خیلی وقتها هست که یک انسانی که باطنش پاک است ولی یک فعل زشتی، یک فعل بدی، یک گناهی او را به سمت خودش فرا میخواند، اولش اتفاقاً دلهره دارد، برایش سخت است. به هزار و یک عواقب دنیایی و اخرویش فکر میکند. این فعل را مثلاً یکبار مرتکب میشود، دوبار مرتکب میشود، سه بار مرتکب میشود، کم کم، نه اینکه این فعل را دارد زیاد انجام میدهد، بلکه اساساً اهل یک فعل زشت میشود. بالاتر از آن، یک صفت زشت پیدا میکند.
ببینید یک کسی که آنقدر پلید میشود که شما میبینید مثلاً یک ملتی در رنجهای اقتصادی فراوان دارند صبح و شب اذیت میشوند و آزار میبینند، اما دقیقاً در همین فضا دارد یک سود نامشروع کلانی میکند. این از روز اول به این راحتی این کار را نمیکرده. روز اولی که پنجاه هزار تومان دزدیده است، یک سود مثلاً پنجاه هزار تومانی کرده از راه نامشروع، یک خرده برایش سخت بوده. بعد کم کم، به جایی میرسد که میتواند چشم بپوشد بر رنجهای بشر و از آن راه، اصلاً از آن راه، نه اینکه چشم بپوشد، اصلاً از راه رنج بردن آنها سود بکند. ککش هم نگزد و خیلی راحت سینه سپر کند و در محکمه بایستد و بگوید که من رفیق دارم کل لواسان را به اسمم بکند! به این سادگی نیست.
الان چون شخص مشخص مورد خطاب قرار گرفت، یک موقع مطلب را کلی میگوییم، آدم راحتتر میگوید. شخص را که میگویی یک خرده بترسیم و به راحتی ملامت نکنیم. حالا در فعلهای خودم، در کارهای خودم، کم کم این را جستجو کنم، ببینم من در چه مسیری دارم میافتم در یک سری افعال و یک سری کارها و اینها.
روش مکاتب مختلف در ایجاد افعال شایسته در انسان
خب این مطلب ابتدایی که ایشان میگویند، بعد میگویند که حالا هر مکتب اخلاقی که... سیر بحث را توجه بکنید؛ هر مکتب اخلاقی که میخواهد انسانها را به سمت صفات نیکو ببرد و از صفات زشت جدا بکند، باید ببینیم که چه راهکاری دارد برای به عمل انداختن فرد؟ چگونه در فرد انگیزه ایجاد میکند که آن عمل را انجام بدهد؟ بحث جلسهی گذشته را فراموش نکنید. ما گفتیم اصالت با این خویها هست؛ الان به عنوان یک راه برای رسیدن به آن خویها، به آن خلق و خوی داریم این را میگوییم؛ خود این اصالت پیدا نکند. ببینیم هر مکتبی چه جوری بشر را میخواهد بیندازد به فعل اخلاقی و او را کم کم ببرد به سمت یک انسانی که پر از خلق و خوی شایسته است و عاری شده از اخلاقهای زشت، ایشان دو مسلک کلی را ابتدا مطرح میکنند، دو مسلک کلی. طریقهی اول، توجه به فوائد دنیوی فضائل و تحسین افکار عمومی است. توجه دادن به دوتا چیز، فوائد دنیوی فضائل و تحسین افکار عمومی. یعنی چه؟ اولاً به تو میگوید که این کار خوب چه فایدههایی دارد در دنیا؟ و ثانیاً مردم این کار را میپسندند. مردم دوست دارند اگر این کار را انجام بدهی. در نظر داشتن فوائد دنیایی فضائل و فواید علوم و آرایی که مردم آن را میستایند. مثلاً می گویند: عفت نفس یعنی کنترل خواستههای شهوانی و قناعت یعنی اکتفا به آنچه خود دارد و قطع طمع از آنچه مردم دارند؛ دو صفت پسندیده هستند چون فوائد خوبی دارد، چون آدمی را در دنیا عزت میدهد و در چشم همگان عظیم مینماید و نزد عموم مردم محترم و موجه میسازد. خب فرض کنید من اینجا بر منبر شروع کنم بگویم که اگر شما مثلاً آدم شجاعی باشید؛ ببینید همه شما را ستایش میکنند. ببینید شجاعت باعث میشود که شما در این دنیا خیلی چیزها را به دست بیاورید از مال و ثروت و آبرو و... این سبک اخلاق. علامه طباطبایی می فرمایندکه -عین تعبیر را بیاورم-: «این طریقه همان طریقه معهودی است که علم اخلاق قدیم، اخلاق یونان و غیره بر اساس آن بنا شده و قرآن کریم اخلاق را از این طریق استعمال نکرده است»؛ میبینید؟ چون همه شما در ذهنتان یک جملاتی از خود قرآن میآید، «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا {انعام، 160}»؛ یک کسی کار خیر انجام بدهد، ده برابرش را به او میدهیم. علامه طباطبایی اینجا ملتفت این مطلب است. شروع میکند آیات فراوانی را میآورد دانه دانه. میگوید: این از این باب نیست؛ از باب دیگری گفته قرآن. این از این باب نیست. این که تو میگویی مربوط به آخرت است. کی گفته در این دنیا اگر یک دانه بدهی، حتماً ده تا میگیری؟ خیلی از افراد را داشتیم یک دانه دادند، ده تا هم نگرفتند. شبهه درست نکنید برای مردم. یکی از متفکرین یک بحثی داشت که میگفت: چرا میگویید عاقبت جوینده یابنده بُوَد؟ کی گفته؟ خب در این دنیا خیلی را داشتیم که جوینده بودند ولی یابنده نبودند. فرض کنید، فرض کنید بشر هیچ وقت واکسنی پیدا نکند برای کرونا. چرا یک اعتقاد غلطی را میسازید؛ بعداً هم شروع میکنید از خود دین و اینها آیه، روایت جور میکنید. کی گفته "وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَیٰ" دردنیا؟ ممکن است یک کسی در این دنیا سعی بکند خب نرسد به یک چیزی. آقا من تلاش کنم یک پولی را به دست بیاورم، خب نرسم به هر دلیلی. حالا علامه طباطبایی یک بحثهایی را مطرح میکنند. مثلاً آیهای را میآورند"وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکمْ وَاصْبِرُوا" با یکدیگر نزاع نکنید وگرنه ضعیف میشوید و نیروهایتان هدر میرود. میگوید ممکن است شما هم بگویید خب اینجا هم خدای متعال دعوت به وحدت کرده. با چه استدلالی؟ اینکه اگر شما وحدت نکنید، قوت شما میرود، ضعیف میشوید، شکست میخورید، در همین دنیا. بعد علامه طباطبایی میفرماید که این از باب این نیست که انسان را فقط به اهداف دنیاییاش برساند، مبارزه است، مجاهده است، در مقابل مثلاً جبههی کفر است، برای پیروزی که فواید اخروی دارد و خلاصه اینجا نمیخواهم روی این گیر بکنم. این طریقهی اول است. که ما انسانها را به فواید دنیوی کار فرا بخوانیم. الان من اصلاً ارزشگذاری نمیکنم. حتی علامه طباطبایی هم ارزشگذاری نکرده. گفته که طریقهی قرآن این نیست. استفادههایی شده، در آیاتی بوده. که منِ علامه طباطبایی تقریباً همهی آن آیات را میتوانم برای شما توجیه کنم که این یک وجه اخروی و وجه الهی هم دارد، وجه دنیایی صرف ندارد. ولی ارزشگذاریاش تقریباً برای ما مشخص است دیگر. یعنی یک عملی اگر فقط بخواهد فایدهاش دنیایی باشد، خب ارزشش هم اندازهی دنیاست. هرچه قدر دنیا ارزش دارد، آن مسئله هم ارزش دارد. خب این شد طریقهی اول. من بیایم به شما بگویم که شجاعت داشته باشید، به خاطر این فایدهاش. مناعت طبع داشته باشید، به خاطر این فایدهاش. و هزاران هزار گزارهی اخلاقی که میتوان در اینجا گفت.
طریقه دوم از تهذیب اخلاق
طریقهی دوم چه طریقهایی است؟ طریقه دوم از تهذیب اخلاق که علامه طباطبایی اسمش را میگذارد طریق انبیاء، و آن توجه به فواید اخروی فضایل است. یعنی من نگویم که شجاعت داشته باش که در این دنیا حرفت را بخوانند. همه بفهمند کُت تن کیست و حساب کارشان را داشته باشند. نه! شجاعت داشته باش چون خدای متعال در آخرت به انسانهای شجاع قصرهایی از طلا با سقفهای نقره با سر در عقیق و فلان میدهد. تو بخیل نباش، چونکه خدای متعال حالا عذابهایش را هم میگویم دیگر، چون خدای متعال انسان بخیل را در آخرت با فلان حیوان محشور میکند. تو عفت داشته باش چون خدای متعال در آخرت به انسانهای عفیف در دنیا، مثلاً حورالعین عطا میکند، این گزارههای اخروی. ثوابها و عقابهای اخروی که نتیجهی افعال اخلاقی این دنیای من هستند. علامه طباطبایی میگوید که این طریقهی انبیا است. باز آیات فراوانی را اینجا علامه طباطبایی میفرمایند: «إِنَّمَا یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسَابٍ»؛ که انسان صابر در آخرت، جزای صبرش را، پاداش صبرش را، درواقع تمام و کمال و بدون حساب تحویل میگیرد. «إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»؛ ظالمین عذابی دردناک دارند. این طریقهی دوم است که حالا بیش از این در موردش صحبت نمیکنم و همه متوجه آن هستید. که خب خیلی از کارهای ما تقریباً با همین انگیزه هم انجام میشود.
طریقه سوم: طریقه منحصر قرآن
اما علامه طباطبایی، بعد یک case study (مطالعه موردی) هم دارند. در اینجا علامه طباطبایی، یک موردی را یک خرده مفصل بحث میکنند تا میرسند به سر طریقهی سوم که ایشان اسمش را میگذارند «طریقه منحصر قرآن». طریقهی سوم مخصوص قرآن است و ایشان اسمش را چه میگذارد؟ محو زمینههای رذائل اخلاقی. میآید زمینه را کلاً برای رذائل پاک میکند. فرض کنید شما راهی داشتید برای اینکه ویروس کرونا را از اینجا بردارید دور بیاندازید. راههای قبلی از دید علامه این شکلی است. راه سوم این شکلی است که الکل بزنی اینجا که اساساً ویروس کرونا در این محیط نتواند ادامه بقا داشته باشد، نتواند وجود داشته باشد. اصلاً در این زمینه می گوییم اینجا ضدعفونی شده. می گوییم این محیط، محیط ایزوله ایست، مثلاً یک اتاقی را در بیمارستانها برای بیماریها جوری ایزوله میکند که اصلاً در آن محیط امکان وجود ویروس و اینها نیست. محو زمینه، که اگر اشتباه نکنم در عربی ایشان میگوید قلع. دفع نیست رفع است. راه قرآن دفع رذیله نیست. دفع یعنی چه؟ دفع یعنی اینکه، یک چیزی وجود دارد، من پاکش کنم. رفع یعنی از بین ببرم اساساً زمینهای که این رذیله بتواند روی آن سوار بشود. چطور این کار را میکند؟ با همان چیزی که جلسهی گذشته نقطهاش را گذاشتیم، گفتیم جلسه بعد توضیح میدهیم.
در این میان طریقه سومی هست که مخصوص قرآن کریم است و در هیچ یک از کتب آسمانی که تاکنون به ما رسیده یافت نمیشود. ادعای علامه طباطبایی است. و نیز از هیچ یک از تعالیم انبیا گذشته سلام الله علیهم اجمعین نقل نشده و نیز در هیچ یک از مکاتب فلاسفه و حکمای الهی دیده نشده و آن عبارت از این است که: انسانها را از نظر اوصاف و طرز تفکر، لایهی اعتقاد، طوری تربیت کرده که دیگر محل و موضوعی برای رذائل اخلاقی باقی نگذاشته و به عبارت دیگر اوصاف رذیله و خویهای ناستوده را از طریق رفع از بین برده، نه دفع. یعنی اجازه نداده رذائل در دلها راه یابد تا در صدد برطرف کردنش برآید، بلکه دلها را آنچنان با علوم و معارف خود پر کرده که دیگر جایی برای رذائل باقی نگذاشته است. ادعای علامه طباطبایی پس این شد. از طریق یک سری علوم و معارف، ببینید رفت روی آن لایهی بالایی، گفتیم لایهی افعال، لایهی رذائل و فضایل، ملکات، خویها، صفات، لایهی بالایی چه بود؟ اعتقاد، ایمان و کفر. تو را مؤمن به معارفی میکند که اصلاً دیگر نتوانی به سراغ رذائلی بروی. وجودت را با چیزهایی گره میزند که اساساً نمیتواند جمع بشود با بخل، بیعفتی، با ترس با هر رذیلهای که میتوانید فکر بکنید و جمع هم نمیشود با اینکه تو این اعتقاد را داشته باشی و فلان خوی پسندیده را نداشته باشی؛ اصلاً نمیشود. باز میگویم، ادعای علامه طباطبایی است نه آن چیزی که الان ما هستیم. ما خیلی از شبهاتمان این شکلی است؛ به خودمان نگاه میکنیم و میگوییم نه درست نیست این بحث، چون من این طوری نیستم. خب من اینجور نیستم! مشکل از من است.
انگیزهی انجام دادن امور
دقت بفرمایید ایشان بحثی را در اینجا در باب توضیح این مطلب شروع میکنند؛ که انگیزههای ما برای انجام کارها و یا انجام ندادن کارها چیست؟ از کجا ناشی میشود؟ من یک کاری را که دارم انجام میدهم کاری یا برای به دست آوردن چیزی است؛ تعبیر ایشان این است؛ یا برای اینکه در آن کار عزتی سراغ دارم یا بخاطر ترس از نیرویی انجام میدهم تا از شرّش محفوظ بمانم و نکات دیگر. این دو را ایشان خیلی جدی میگویند. میگویند فرض کنید من برای به دست آوردن یک عزتی میروم کاری را انجام دهم، اگر کسی طبق طریقهی اول، به من میگویند اگر این کار را انجام دهی، عزت به دست میآوری. مثلاً اگر بروی روی منبر این طور حرف بزنی، عزت به دست میآوری. خیلی هم روی نیتت تمرکز نمیکنند. چون آن کار بند نیت نیست، من فقط آن فعل را انجام دهم، مخاطب طور خاصی ببیند، من در چشمش بالا میروم. طبق طریقهی دوم چون با آخرت هم گره خورده بود، آن نیت را هم باید دستکاری کنم؛ اگر منبر بروی عزت به دست میآوری. البته اگر میخواهی فایده داشته باشد و فایدهی اخروی داشته باشد، این عزتت برای خدا باشد، نیتت را پاک کن. طریقهی سوم چه میگوید؟ «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا {یونس، 65}»؛ اینقدر این را به تو میگوید، اینقدر فضا را پر میکند از این حرف، که تو اساساً جای دیگر برایت فرض ندارد که بشود عزت به دست آورد.
مدل جدید قرآن خواندن جامعه!
پرانتزی باز کنم، جدیداً مدل قرآن خواندن جامعه این طور است، -من از سؤالات میفهمم- دیدید دیگر، ممکن است خیلی از شما مارکر دست گرفته باشید بگویید من این ماه مبارک این جز را که میخوانم آیات مهمتر را مارک میکنم. آیات مهمتر هم یعنی چه؟ دنبال گزارههایی هستیم که یک عملی را، فعلی، راهکاری را به من نشان داده باشد که با آن پیش بروم، در معنویات یا مادیات. اما این قسمت «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» را هیچکس مارک نمیکند. میگوییم این آخر آیات قافیهی آیات است، کلاً لحن صحبت خداست. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا»، «أن القوة لله جمیعاً {بقره، 165}»،... اینها که ریتم آیات است، کجا آیهی مهم است؟ «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا {قصص، 5}» پوستر کنیم. بیشتر از نصف کار قرآن در همان «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» است. میگوید در آن مدار که حرکت میکنی دیگر از تو برنمیآید که ذلیل شخص دیگری شوی. این «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» نه یعنی امام حسین به خودش نگاه میکرده به عنوان یک آدم، از آنطرف هم ظلمهی کربلا به عنوان آدمهایی؛ بعد حضرت میگفته «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»؛ ذلت از ما دور است. نه! «لا تَکنْ عَبْدَ غَیرِک»؛ تو اصلاً عبد شخص دیگری نباش. تو یک خدایی داری که او مالک است.
طریقه سلوک اخلاقی قرآنی
علامه طباطبایی پر میکند این قسمت از تفسیرش را از این آیه. دانه دانه آیه میآورد. بعد میگوید اصلاً دیگر میتوانی از این چارچوب با یک رذیلهی اخلاقی بیرون بیایی؟ همان که گفت «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا»، گفت «أن القوة لله جمیعاً»؛ کجا دنبال قوت هستی؟ همهی قوتها دست خداست. زور دست خداست. «لَهُ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ {زخرف، 85}»؛ دوباره. و هم او فرمود: «اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی {طه، 8}»، هم او فرمود: «ذَٰلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ کلِّ شَیءٍ {انعام، 102}»؛ و نیز فرمود: «أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ {سجده، 7}» و فرمود: «وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ {طه، 111}»، و فرمود: «وَقَضَیٰ رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ {اسراء، 23}»، و فرمود: «أَوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ {فصلت، 53}»، و فرمود: «أَلَا إِنَّهُ بِکلِّ شَیءٍ مُّحِیط {فصلت، 54}»، و فرمود: «وَأَنَّ إِلَیٰ رَبِّک الْمُنْتَهَیٰ {نجم، 42}» اصلاً نمیشود دیگر از این خارج رفت. منتهی میخواهی؟ خداست. بینهایت اوست. کسی که احاطه به همه چیز داشته باشد، جز از دستگاه الهی برنمیآید، کجایی؟ کجا میخواهی بروی؟ و از همین باب است که آیه مورد بحث، -چون ذیل همین آیه حضرت علامه تفاسیر را فرمودند- که میفرماید: «و بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ»؛ چه گفتند؟ گفتند صبر کنیم در این دنیا به ما میگویند صبور و تشویقمان میکنند؟ صبر کنیم در آخرت مثلاً حورالعین میدهند؟ نه. «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ» {بقره، 156}؛ الله میبینند. این میشود طریقهی سلوک اخلاقی قرآنی. که جلسهی گذشته عرض کردم: «بحث خیلی خوب و مفیدی است، اما جلسهی بعد را نشنوید به درد نمیخورد»، برای اینکه اینجا دیگر سطح را خیلی میبرد بالا. امیدوارم که در این مدار، جدی بگیریم. ما معمولاً کسب معرفت، تنفس در فضای معارفی، انس گرفتن با صفات خدا، ببینید حتی الگوهای دینی که به ما معرفی شده، در همین مدار باید دید. اصلاً الگو برای این است که تو را به آن معرفت گره بزند.
امیدواریم که خدای متعال به نظر لطفش، ما را از وضعی که درآن هستیم، فرداً و اجتماعاً بیرون بیاورد و به روزهای بهتر از این؛ که وسعت نفس پیدا کرده باشیم، و به اخلاق و خویهای پسندیده آراسته شده باشیم، برساند. و از مفاسد و مشکلات و این همه مسائلی که در جامعهی امروز وجود دارد، برهاند؛ به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.