بسم الله الرحمن الرحیم
یک نکته مهم در مواجهه با حقیقت دین، مساله دین، نوع تلقیات مختلفی که از دین وجود داره، اینکه باید چطور مواجه شد اصلا دین چه سنخی داره چه ذاتی داره و باهاش چیکار باید کرد. همین مساله است که ما خیلی وقتا دین رو کاملا از سنخ یک نوعی از معارف میبینیم دین توضیح میده خدایی هست پیغمبری هست امامی هست مثلا تو بحثای کلامی. تو بحثای فقهی بالاخره یه نوعی از احکامی رو مثلا برای ما ارائه میده و باید این دین رو بشناسیم و این معارف رو دریافت بکنیم خیلی خوبه که وقتی یاد گرفیتم و فهم کردیم دین رو آموزش هم بدیم. برخورد معرفتی با دین یا برخورد آموزشی با دین به این معنا که من دین رو حقیقتی میبینم که اون پررنگترین و مهم ترین نوع مواجهه که میشه باهاش رقم زد فهمش و بعد از فهم آموزش دادنشه. یه تلقی اینه. حالا من دارم تلقی رایج رو میگم بعد حالا با تلقی متفاوتی که میتونه وجود داشته باشه. لذا من اگه دین رو هم چنین حقیقتی تلقی کردم از سنخ یک امر آموزشی مثل اینکه یک کتابی رو میدم تحویل شما یک محتوای آموزشی رو میدم تحویل شما این محتوا چیکار میکنه آدم یاد میگیره بعد هم آموزش میده یعنی با یه مساله محتوایی آدم این نسبت گیری رو میکنه دیگه؛ لذا من اگر رو دین رو چنین حقیقتی تلقی کردم معرفت اون هم به این معنا و یک برخورد صرفا معرفتی با دین رو رقم زدم؛ یعنی مهمترین تلقی رو این تلقی دونستم اون وقت من اگر خودم رو در شان ورثۀ الانبیایی هم در واقع ببینم و تعریف بکنم. شان ورثه الانبیایی دارم میگم اینه که حضرت تعبیر کردن که علما ورثه الانبیا. اینا وارث نبیان کاری که پیامبر میکرد رو امر دین رو پیگیری میکردن من به پیروی از اینا بیام تصور رایج: امام صادق چیکار میکردن؟ بالاخره یه جمعی بود شاگردانی، معارفی داشتتند معارف رو عرضه می کردن امتداد اون حرکت، من میخوام ورثه انبیا باشم. انبیا و اهل بیت اینا یه شجره واحده ان دیگه سلسه علما در امتداد این شجره در دوران غیبت باید همون امر رو دنبال بکنن. تلقی چیه؟ تلقی اینه که اینا چیکار میکردن. مهم ترین شان این بوده که معارفی که بهشون القا شده بوده معارف دینی که داشتند اینا رو عرضه میکردن. پیگیری امر دین یعنی عرضه معارف دین. حالا پیغمبر بهش وحی میشه امام مثلا علم لدنی داره من که این رو ندارم چکار باید بکنم پس یه مقدمه ای اینجا ایجاد میشه: قبل از اینکه این رو عرضه بکنم آموزش بدم تعلیم بدم باید خودم یاد گرفته باشم تا بتونم توی اون جایگاه خودم رو ببینم. پس امتداد حرکت انبیا و امتداد حرکت اهل بیت یعنی تعلیم و تعلم دین. این یک تلقی ایه از دین و مساله پیگیری امر دین که میشه بگیم این رایج ترین نوع تلقی به لحاظ سنتی تو فضای حوزوی ماست. میگه میخوام سرباز آقا امام زمان باشم، خودم رو سرباز امام زمان میدونم، نوکر امام زمان بشه، امتداد امام زمان بشه تو عصر غیبت چیکار میکنم میرم یاد میگیرم، سال ها تلاش میکنم درس یاد میگیرم، بعد میام این رو آموزش میدم. پیگیری امر دین اون وجه غالبش اون تکیه اصلیش اون رنگ اصلیش رنگ تعلیم و تعلمیه یادگرفتن و آموزش دادنیه. شاید اون چیزی که خیلی تاثیر داشته اون تلقی در بین ما رواج پیدا بکنه تصویری است که از آقا امام باقر و امام صادق در ذهن ما شکل گرفته شما میدونید که عمده روایات ما و اصلا اتصال روایی ما با حضرات اهل بیت با وجود مبارک این دو بزرگواره. شاید 80 85 درصد روایات ما از این دو بزرگواره 10 درصد 15 درصد از همه ائمه. لذا این حوزه ما با قال الصادق و قال الباقر داره فضا شکل میگیره. اون امامی که پررنگ ترین امام در اذهانه در الگوگیری و در سو دهی به این فضا و اون تلقی از این ها منشا این نوع ظهور و بروز شده که بله اون دوره پیغمبر اکرم جنگ داشتیم حکومت داشتیم دوره امیرالمومنین باز حکومت داشتیم، سید الشهدا حرکت های مبارزاتی و سیاسی داشتن ولی از یه جایی به بعد دیگه -یا با مناقشاتی که در مورد قبلش هم ممکنه بشه مثلا قیام خود حضرت سیدالشهدا- ولی دیگه از یه جایی به بعد این پروژه ها این نوع پیگیری امر دین رفته تو حاشیه اگر عنایتی باشه -اصلا بعضی وقتا وارد بحث و گفتگو نمیشن گفتمانی شکل گرفته توی همون گفتمان میان جلو- ولی اگر عنایتی هم باشه شاید اینطوری تحلیل بکنن بالاخره یه دوره ای بود که از یه جایی به بعد افتاد توی این ریل که ما فعلا همین امر دین رو باید آموزش بدیم یاد بگیریم حفظ بکنیم هویت شیعی رو با این معارف.
در کنار این تلقی رایج و متعارف و قدری ریشه دار توی سنت حوزوی ما و تلقی عرفی ما از دین، تلقی دیگه ای هست که این تلقی میگه من وقتی نگاه میکنم به حرکت انبیا اون تصویری که قرآن داره به من ارائه میده وقتی که نگاه میکنم به حرکت اهل بیت همه این ها و یک تحلیل کلان منسجم از کل این حضرات میخوام پیدا بکنم من نمی تونم اون غایت و اون امری که اونا پیگیری میکردن رو خلاصه در همچنین صحنه ای بکنم و اتفاقا من وقتی دارم صحنه رو مرور میکنم نوع کنش گری هاشون رو نگاه میکنم میبینم اگر هم تعلیم و تعلمی هست از باب اینه که مقدمه هست برای امر دیگری. ما نباید تعلیم و تعلم رو غایت در نظر بگیریم که خدا دین رو برای چی فرستاد برای این که یاد بگیریم و یاد بدیم این جوری خلاصه بکنم .این جوری نیست یاد گرفتن و یاد دادن تو دین هست ولی یاد بگیریم و یاد بدیم که چه بشود؟! تو این تلقی اگه بخوایم توی یه جمله بخوایم تعبیر بکنیم اینجوری میگیم که بیش از اینکه دین رو یه امر تعلیم و تعلمی ببینن دین رو یک امر اقامه کردنی میبینن. چرا امر اقامه کردنی؟ دین اومده یک دنیای دیگری بسازه، یک محیط زندگی دیگری برای ما رقم بزنه، یک ویرایشی به صحنه زندگی بشر بزنه. ما باید بیایم اون غایت رو پیگیری بکنیم؛ یعنی من مساله ام نباید این باشه که دین رو یاد بگیرم و یاد بدم، باید مساله ام این باشه که دین اومده چه رنگی تهش اون رنگه رو باید بخوره اون زندگیه. اومده چه ویرایشی بزنه تهش اون ویرایشه باید بخوره به زندگیه. اومده چه دنیایی رو بسازه دنیا باید اونجوری ساخته بشه بله من میخوام دنیا رو اونجوری بسازم طبعا از شروط لازمش اینه وقتی که شما میخوای یه چیزی رو بسازید باید اولا یاد بگیرید تا بدانید که چه میخواهید بسازید به یه طرحی برسید و باز با یاد دادنش اون کادر و اون جریانی که میخواد این رو بسازه رو فراهم بکنی ببین اینا همش از باب مقدمه هست مثل این میمونه که من میخوام یه ساختمونی رو بسازم باید یه نقشه ای رو داشته باشم بعد باید توجیه هم بکنم که نقشه اینه من نقشه رو رو دریافت بکنم و به یه عده ای بگم کار تموم نشده تازه باء بسم الله هست، باید این رو بسازم بر این مبنا و بحث سر اینه که نبی وقتی وارد یک جامعه میشه شأن خودش رو میگه تا اینجاش با منه که دریافت میکنم و این معارف رو القا میکنم یا کاملا اتفاقا ناموسش رو تحقق اون غایت میدونه تحقق اون جامعه ای که دین داره معرفی میکنه میدونه. بله در مسیر هرچه قدر لازم باشه آموزش هم میده معرفت آموزی هم میکنه ولی تحقق، هزار و یک کار غیر از این هم داره، باید مانع زدایی کرد؛ لذا شما میبینید حضرات انبیا درگیرند با طواغیت. شما تصویری چیزی که ندارید مینشستن گوشهای توی یک خانفاهی توی مثلا محیط آموزشی ای کتاب مثلا مقدس رو باز میکردن و عده ای یاد میگرفتند و حظ میبردند و ... تصویر اینه؟! قرآن داره اینجور تصویر میکنه انبیا رو؟! تصویر این نیست. ببینید انبیا درگیر یک پروژه ای اند سوره اعراف رو شما مثلا ببینید: ملأ میان جلو اینجوری مقاومت میکنن اونا اونجوری درگیر میشن. درگیر یه پروژه ایه. بله بلاخره توی این پروژه این رو هم داره که حضرت میفرماید: من انصاری الی الله. بعد حواریون میان و استجابت میکنن خب اون حواریون که میان حضرت معارفی رو به اونا القا میکنه ولی تمام نمیشه که. حالا با این حواریون میخواد یه داستانی رو پیگیری بکنه. این نکته مهمیه و در مورد خود وجود مبارک حضرت امام باقر و امام صادق (ع) همین نکته هست که اولا که اصلا اون تلقی اینقدر اگزجره!!! که مثلا یه مدرسه ای چهارهزار نفر – اینکه اصلا میدونید که یک بنیاد [...] خیلی هم مشهوره دانشگاه 4000 نفری امام صادق- این که اصلا شیعیان همه در کوفه بودن هیچ وقت ما اصلا اینجور چیزی نداریم تو حج یه ذره قبل و بعد حج معمولا بعد از حج عده ای محدود خدمت حضرت میرسیدند مستقر میشدند بعضی معارف رو میگرفتن میرفتن در مورد یه نفر محمد بن مسلم است که مثلا میگن حدود یک سال، یک سال و نیم پیش حضرت بوده. تصویر رو ببینید مینشستند توی مسجد النبی مثل مسجد اعظم اقای جوادی صحبت میکنه مینشستن همینجوری شاگردا. اصلا این بساط نیست. میرن مدت کوتاهی محضر حضرت مثلا منزل یا توی مثلا مسجد برخوردی جایی میشه احکام و معارف، کوتاه، سالی یه بار عده ی محدودی برخورد هایی اصلا نبودن شیعیان کانون حضور شیعیان مدینه نبوده که بخوان توی مدینه دانشگاهی شکل بگیره به این معنا، دانشگاه مثلا امام صادق. بله بالاخره امر معرفتی و اون تعلیم شاگردان و اینا امر برجسته ای هست توی خود حضرت باقر و حضرت صادق اما این تصویر اغراق آمیز و غیر واقعی تصویر درستی نیست که میدونید که منشأش هم چی بوده. فکر میکنم شیخ مفیده که یه جا نقل میکنه که راویان از حضرت صادق یعنی کسانی که اینها گفتن ما از حضرت صادق این را شنیدیم یه لیست ارائه میده میگه اینا 4000 تا میشن. تو بین اینا از دشمنان اهل بیت هستن چون یه جا برخورد ایجاد شده حضرت یه چی بهش گفته از دشمنان اهل بیت توی این 4000 تا هستن تا کسانی که رفته تو طواف حج برخورد کرده از حضرت چیزی خواستخ حضرت یه چی بهش گفته دیگه حضرت رو ندیده کل اینایی که ولو در حد یک روایت حضرت صادق نقل کردن شاید 4000 تا برای ما این مشهور شکل گرفته دانشگاه 4000 نفری حضرت داشته شاگرد پروری میکرده. ما میگیم اولا اون تصویر اصلا تصویرِ ... ثانیا بله نمیخوایم کتمان بکنیم اصل پررنگ بودن وجه معرفت آموزی رو توی این دو بزرگوار ولی همون رو هم که نگاه میکنی اینقدر اغراق آمیز نیست ولی همونی هم که هست خودش در خدمت یک پروژه کلانه. یعنی یه وقت من وارد دانشگاه شریف میشم میگن حاج آقا دغدغه شما چیه؟! وارد دانشگاه تهران میشم میگن دغدغه شما چیه؟! میگم یه درس تفسیر رو خوب بگم بچه ها قرآن یاد بگیرن. یه وقت وارد دانشگاه شریف میشم باز هم دارم قرآن درس میدم مثلا شما در نظر بگیرین مرحوم آقای طالقانی، خود رهبری، دیگران کلاس قرآن میزاره ولی این در راستای یک پروژه دیگه ای تعریف شده که من باید بیام معارف ناب و قرانی رو عرضه کنم با این جریانی ایجاد کنم در خدمت یک حرکتی. این نیست که کلاس آموزش فقط کار خوبیه دیگه مگه بده قرآن یاد بدیم نه این. ببینیم خود اهل بیت چطوری بوده حتی نمیخوایم بگیم اصلا حضرت صادق اینطوری نبوده وجه تعلیم و تعلم توش پر رنگ باشه فقط شمشیر میزده خب نبوده که. حالا ولی تعلیم و تعلم بره توی متن تاریخ دنبال بکنه تعلیم و تعلمی میبینه که در سطح همون تعلیم و تعلم متوقف شده و همین رو غایت می بینه خوبه دیگه دارن قرآن یاد میگیرن، معارف یاد میگیرن این تصور رایج. مگه بده روایت یاد بگیرن قران یاد بگیرن. این بوده یا نه داره یک کاری رو یک پروژه ای رو پیش میبره؟! هم تو خود تاریخ ما میتونیم این رو پیدا بکنیم و ببینیم به وضوح روایات متعددی که از خود حضرت صادق (ع) هست که به روشنی نشون میده که حضرت پروژه ای رو داشته اعمال میکرده. هم اگر در اینجا در واقع امر مشتبه بشه، بشه جزو متشابهات، ما باید رجوع بکنیم به محکماتی که داریم بگیم اینا که پروژه ای بیرون از پروژه کلان انبیا و اهل بیت دنبال نمی کردن اینا یک سلسه ان ببین روایاتی که میگه اینا شجره واحده ان که توی زیارت نامه ها داره وارث یک حرکتن. قرآن داره به روشنی به من نشون میده که نوع حرکت انبیا چه نوع حرکتیه اینو من باید با اون محکم عرضه بکنم. تلقی دوم چی میگه میگه دین یک هدفی داره ساختن دنیایی دیگر یه چه نحو؟! به نحوی که دنیایی باشد یا تعبیر دیگری بیارم: ویرایش زدن دنیا. دین میخواد دنیا رو ویرایش بزنه دین میخواد دنیا رو به نحو دیگری بسازد. با چه جهتی میخواهد ویرایش بزنه با چه هدفی میخواد اینجا رو طور دیگری بسازه؟! میگه دین میخواد دنیا رو محلی کند برای عبور. دنیا میتواند به گونه ای باشد که من بروم در او غرق بشم و در او بچسبم به آن چه هست. میتواند یک زمینه ای باشد برای عبور. دنیا رو دو جور میشه ساخت. مثل یک استخری که شما وقتی باهاش مواجه میشی دنیا هم چنین حالتی داره سه جور میشه باهاش برخورد کرد بعضی ها اصلا وارد استخر نمیشن مواجه با دنیا بعضی ها اینجوری بعضی میرن توش غرق میشن بعضی میرن توش و ازش عبور میکنن. اونی که وارد استخر نمیشه اندیشهاش اندیشه رهبانیه؛ تلقی اش اینه که دین با دنیا کاری نداره که نمیخواد دنیا رو طور دیگری بسازه.
- تا اینجا اومدیم که دنیا محل عبوری شما بیان کردید که یعنی تلقی دوم اینه که انبیا اومدن که دنیا رو محل عبور بکنن محل پرورش بکنن که ما توش رشد بکنیم. میخوام ببینم که چون ما داریم ناظر به ماموریت انبیا، ماموریت حوزه یعنی از اینجا شروع کردیم که تلقی حوزه اینه که باید این اتفاق بیفته. اینکه آیا ماموریت ما در زمان غیبت هم همینه؟! اینکه انبیا ماموریتشون اقامه دین هست من تقریبا قانع میشم ولی آیا در زمان غیبت ماموریت امت هم و ماموریت علما هم اقامه دین هست آیا؟! یا نه همین تعلیم و تعلم و حفظ معارفه تا اینکه امام خودش برگردد و پی بگیرد ماموریت رو که قرار بود انجام بده؟!
- این رو هم میشه بحث عقلایی کرد هم میشه بحث روایی کرد. ما عقلایی بخوایم نگاه بکنیم ببینیم همون نکته ای که عرض کردم. تعلیم و تعلم برای چه؟ اگر تعلیم و تعلم در خدمت یک هدفی در دوره اهل بیت دردوره انبیا رقم میخورده ما اگر اینجا میخوایم بسنده کنیم به تعلیم و تعلم باید اینجا یک جواب عقلایی داشته باشیم این برای خودش باید هدفی تعریف بکنه.
- هدف رو حفظ میدونه دیگه در واقع.
- حفظ چی؟
- حفظ همین معارف حفظ همین جمع، همین مذهب تا زمان ظهور حضرت.
- بحث میره سمت اینکه اصلا حفظ به چه معناست ما اگر میگیم حفظ متدینین جامعه دینداران رو داشته باشیم اصلا دینداری رو داریم چی معنا میکنیم چه میفهمیم که با یک تعلیم و تعلم دیگه میتونه حفظ دینداری معنا بشه. یعنی یه مقدار بحث بنیادی تر میشه. بذارید من از اون وری بگم شاید راحت تر و روان تر باشه. ببینید ما اون چیزی که از معارفمون به دست میاد اینه -این نگاه، نگاه مهمیه- که ما تو نگاه فلسفه تاریخی مون یک نگاه امتدادی داریم به جریان حق؛ یعنی این نیست که مثلا یه پیامبری یه جایی یه کاری کرده، یکی دیگه یه جایی یه کار دیگه کرده، یه مدت اصلا کسی کاری نکرد، نه، این یک جریان از همون ابتدا جریان حق یک دغدغه داره یک پروژه ای داره یک مساله ای داره و در یک امتدادی این داره پیگیری میشه و در یک تقابل و تنازعی با جریان باطله. شما می بینید همه انبیا در یک امتدادی خودشون رو در یک پیوست واری دارن تعریف میکنن و حرکت میکنن تا در ادامه اش -حالا با نگاه تاریخی- حضرات اهل بیت - نگاه وجودی داشته باشیم اونا در امتداد حرکت اهل بیتن. باید ببینیم که آیا اون چیزی که به ما عرضه کردن اینه که آیا پروژه متوقف میشه فعلاً یا اتفاقا ما رو دعوت به امتداد این پروژه کردن امتداد این حرکت کردن؟ پس دو تا بحثه. یه وقت بحث سر اینه که اساسا پروژه و اون حرکت چی بوده بخش عمده ای از نزاع به همینجا برمیگرده یعنی اونی که توی غیبت پروژه رو طور دیگه ای تعریف میکنه همون جا پیغمبران رو طور دیگه ای میفهمه حضرات اهل بیت رو طور دیگه ای میفهمه؛ اصلا حرکت خود پیغمبر اکرم رو هم این شکلی نمیفهمه حرکت حضرت باقر و صادق که دیگه سر جای خودش حتی خود سلسله انیبا رو اینجوری نمیفهمه. اتفاقا مصداقی بخوایم بحث کنیم از انتزاعی بیایم توی فضای واقعی -که داره یه خرده چالش ایجاد میشه- این نیست که اونجا اتفاق نظر باشه که اونچنان حرکتی بوده و سر این که امتداد بدیم یا نباید بدیم بحث باشه. اتفاقا اون ورش حل شده است ما باید حرکتی رقم بزنیم در امتداد حرکت اهل بیت، در امتداد حرکت انبیا. ولی اون حرکت چی بوده. میگم نظری میتونیم بحث کنیم واقعی بحث عمدتا برمیگرده به نوع تلقی از حرکت انبیا و اهل بیت که اینا تعلیم و تعلم و تزکیه و اینا اینجوری بوده و پروژه های جدیِ سیاسی اجتماعی داشتن برای ساختنِ محیط اجتماعی و زندگی بشر. هر چند ممکنه بعضی از اون زاویه هم وارد بشن پس بحث اصلی ما اولا اونجاست ولی توی اینجا هم اون چیزی که روشنه همین تعبیر و روایتی که عرض کردم. هم بزارید عقلایی از یه زاویه دیگه بحث کنم اصلا یه حرکتی شکل گرفته اینا هم نه اینکه فقط خودشون فرد این نبی این نبی این نبی؛ یعنی همه اصحابشون، همه یارانشون، همه شاگردانشون داشتن این کار رو میکردن وقتی میگیم پروژه آقا امام جواد این بوده آقا امام رضا این بوده یعنی شاه عبدالعظیم حسنی هم پروژه اش این بوده به عنوان یاران اهل بیت - که میشن عالمان اون دوران- یعنی میخوام بگم اگر انبیا و اهل بیت و یاران وشاگردانشون یک پروژه رو داشتند دنبال میکردن –گیرم اصلا اینجا امر مشتبه باشه- قاعده بر این هست که پروژه رو تعریف کردن در طول تاریخ اینا دنبال کردن، پیروان اینا، علمای این دین باید حرکت رو ادامه بدن؛ کسی بخواد ادعا بکنه اون باید دلیل بیاره اولا این عقلایی- یعنی هیچ روایتی نمیداشتیم- کما اینکه روایاتی البته داریم یه عده ای مثال روشنش همین تعبیر اینا باید شأن وراثت انبیا داشته باشن یعنی کامل خودشون رو در امتداد اون حرکت تعریف بکنن و روایات دیگه.
- روایت در خلاف این قضیه نداریم؟
- محل مناقشه است میشه روایات «کل رایه ترفع قبل قیام قائم ...» بحث داره نمیدونم چه قدر اقتضای اینجائه؟
- نه به نظرم اقتضای اینجا نیست؛ یک اشاره کوتاه کافیه.
- خلاصه بگم در بستر تاریخی اون روایات رو ببینید. قائم ذهن آدم میگه قائم کیه؟ امام زمانه درسته؟ قبل قیام امام زمان باید ببینی که (اقا امام صادق این روایت رو گفته دیگه درسته؟) ببیینی در عصر امام صادق این روایت رو میشنیدن چی میفهمیدن؟ منظورشون خود وجود مبارک امام صادق بوده. قیام هایی رو داشتن میکردن؛ یعنی با من دربیارید حرکت رو. ما میاریم توی بستر ذهنی خودمون معنا میکنیم قائم رو. این شده یکی از روایات مهم ما!!!
- یک سوالی داشتم در اینجا در واقع صحبتی که کردید این بود که امام هست، اقامه دین ماموریت اصلی امام و انبیاست و امت هم در کنار اینها هستن دارن میان جلو. حالا امامی که امام معصوم باشه در جامعه ما نیست ولی امت که همچنان هستند و وظیفه امت همچنان سر جاشه امام هم نبودنش نبودن عدم حضور نیست ...
- شان امام به عالم منتقل شده
- حالا میخوایم بریم سر این صحبت بکنیم که خود این رابطه ی امام و امت چطور بوده و چطوری باشه
- من یه چیزی قبلش بگم در توضیح این نکته میخوام جمع بندی کنم. دین امری اقامه کردنی دین رو بایداقامه کنیم یعنی چی باید اقامه بکنیم میگیم یعنی باید دنیا را آنگونه ای که خداوند اراده کرده است بسازیم؛ اراده خدا اینه که توی یه نگاه کلان و کلی بخوایم بگیم که خدا اراده کرده دنیا چجوری ساخته بشه میگه دنیا به گونه ای ساخته بشود که محل عبور بشود: الدنیا مزرعه الآخره. طواغیت میخوان دنیا رو طوری بسازن که اتفاقا همه بچسبن به زمین. نبی میخواد دنیا رو طوری بسازه که به راحتی بتونن ازش عبور بکنند انسان ها. اینجا درگیری پیش میاد چون طاغوت با دنیا کار داره، نبی هم با دنیا کار داره. اون نگاه رهبانیت میگه نبی با دنیا کاری نداره تو نگاه رهبانیتی درگیری پیش نمیاد. کجا درگیری پیش میاد؟! نه من با دنیا کار دارم چی کار داری؟! مثل ما میخوای دنیا رو یه جایی کنی قشنگ جای چریدن و ... بشه؟! نه من میخوام دنیا رو جوری بهش بزنم که جای عبور بشه. میگه من نمیخوام دنیا رو اینجوری بسازم که من خودم فربه تر بشم خودم بیشتر تغذیه کنم. سر یه سوژه تو میخوای این اینجوری بشه اون میخواد اون جوری بشه. اینجا دعوا پیش میاد اینجا درگیری پیش میاد اینجا مبارزه شکل میگیره. لذا نگاه اقامه ای به دین بلافاصله از دلش مبارزه میجوشه؛ چون برای دنیاخواهان و دنیاداران دنیا مهمه تو هم میگی منم دنیا برام مهمه. تو نگاه تعلیم و تعلمی مبارزه پیش نمیاد. چرا؟ میگه اون بزار پاساژش رو بزنه، شرکت هاش رو بسازه. من دارم اینجا دارم درس اخلاقم رو میگم دارم احکام میگم دعوا نداریم. اصلا یکی از شواهدی که نشون میده انبیا دغدغه شون اقامه دین بوده و به تعلیم و تعلم صرف بسنده نمیکنن همین مبارزه هاست. برای چی درگیر میشه؟ این درگیری خودش باز غایت نیست همین که میگم تعلیم و تعلم غایت نیست، درگیری غایت نیست، غایت ساخته شدن دنیا به نحوی است که انسانها بتوانند از آن عبور کنند به سمت خدا. رشد بکنن، رشد حقیقیِ باطنی و معنوی و این از دلش همین که عرض کردم یکی از نکات مهم اینه نگاه اقامه ای به دین از دلش مبارزه درمیاد از دلش درگیری در میاد. کِی؟ شما در موردش توی قرآن میبینید با ملأ درگیرن، با طواغیت درگیرن، با مترفین درگیرن. ببیند با کیا درگیر میشه با مترفین درگیره. اونا که دنیا رو چسبیدن دنیا براشون خیلی مهمه. اتفاقا کیا همراه انبیا میشن اونایی که آمادگیشون برای کندن از دنیا بیشتره؛ مستضعفین ان محرومین ان. شما برید پیغمبر اکرم رو ببینید کیا جلوش وایمیستن کیا همراهش میشن. چرا؟! چون میخواد دنیا رو طور دیگری بسازه این آمادگی داره چون اونقدر تعلق پیدا نکرده. اون تعلق پیدا کرده میخوای بهم بریزی این مناسبت رو مقاومت میکنه.
- در بین سوالی بپرسم: چرا جریان حوزه سنتی به این رویکرد رسیده در طول تاریخ؟ اصلا این نگاهی که شما میگید نگاهی که بعد انقلاب به وجود اومده یا این عقبه ای در طول تاریخ داشته؟ یعنی نزاعی که بین حالا حوزه انقلابی - حوزه سنتی اسمش رو بزاریم سابقه داره؟ ما داریم چون در مورد خواص صحبت میکنیم در مورد عوام جامعه صحبت نمیکنیم که یه تلقی اشتباهی از ائمه داشته باشن؛ بالاخره اینا افرادی ان که صبح تا شب با آیات و روایات و اینا درگیرن و بالاخره این تلقی اشتباه چرا شکل گرفته و چرا الان مقاومت میشه برای اصلاحش؟
- اولا که این حرف حرف تازه ای نیست اینکه این حرف سی چهل سال داره مطرح میشه. نه اتفاقا این نگاه در کنار اون یکی نگاه این هم یک امتدادی داره در طول تاریخ شیعه و علمای شیعه. شما برید مثلا کنش گری های خواجه نصیر طوسی رو ببینید، کنش گری های شهید اول و شهید ثانی رو ببینید -تاریخ رو دارم میگم -تا بیایم نزدیک، میرزای شیرازی رو ببینید، علمای دین در مشروطه رو ببینید آخوند درگیره، میرزای نائینی درگیره شیخ فضل الله هم درگیره اینا یه سری طلبه سیاسی انقلابی نبودن مراجع یه فضای دیگه داشتن اینا مراجع تراز اولن دیگه. میرزای شیرازی مرجع اصلی شیعه است مرجع عام شیعه است کاملا درگیر یک پروژه جدی سیاسی میشه. لذا این نیست که بگیم اصلا نه شیعه همه اش بوده شبیه این آقا و این آقا که شما میبینید گوشه یه مسجدی درسی و رساله ای بوده 1400 سال این بوده یک هو یه نگاه دیگه ای مطرح شده نه! شما برید میرزای شیرازی رو ببیند این که آدم حاشیه ای نیست، آخوند آدم حاشیه ای نیست، نائینی حاشیه ای نیست، شیخ فضل الله حاشیه ای نیست تا بریم عقب تر. از خود قرن چهار و پنج شما بگیرید تا ادامه اش. علما درگیر بودن، فقهای ما در گیر بودن تو امر سیاست. بله ممکنه بضاعتشون این نبوده که یک حکومت سیاسی بالا بیارن ولی فقیه بالاش بذارن ولی کاملا ما یک جریان پیگیر امر سیاسی رو داریم می بیینم. بخش عمده ای از اینقدر اگزجره!! شدن توی تعلیم و تعلمی دیدن، این اتفاقا خیلی ریشه دار نیست این مال 100 سال 150 سال اخیره
- بعد از شکست مشروطه یعنی؟!
- شکست مشروطه و اساسا یه مقدار قبل ترش داستان میرزا و بعد مشروطه بعد نکاتی اینجا ایجاد میشه. هم تعبیر مرحوم امام اینه که دستگاه های استعماری حساس میشن روی این مساله یعنی خیلی جدی تر براشون پررنگ میشه که میشه از خانه مراجع، بیت علما حرکتای موثر سیاسی بجوشه و میفهمن که باید اینجا رو خاموش کرد و شروع کرد اینجا کارکردن. این وقتی تو ضعف بودن اینا، خودشون پیدا نکرده بودن، خیلی موثر نبودن، خیلی کنشگر نمیتونستن باشن ولی وقتی قدرت پیدا میکنه -خیلی شواهد هم براش هست- کار میکنن تا تلقی جدایی دین از سیاست و تلقی سکولار از دین امام اصرار داره که از بیرون کار شد. غیر از اون خود سرخوردگیِ برآمده از مشروطه این رو خیلی پررنگ میکنه یعنی کاملا حوزه رو میبره توی این گارد. ولی قبلش اینطور نبوده. دوره صفویه رو نگاه بکنید: علما مشارکت دارن، دوره قاجار رو شما ببینید و حتی قبل تر، خواجه نصیر رو ببینید داره چطور تعامل میکنه چکار داره می کنه. این خطِ تلقیِ اقامه ایِ نسبت به دین یعنی یک خط امتدادی در طول تاریخ شیعه اون یکی تلقی هم تلقی ای است که اون هم ریشه داره چون -غیر از دو نکته ای که گفتم توی صد سال اخیر ایجاد شده- اون هم زمینه براش هست؛ بالاخره وقتی با روایاتمون روبه رو میشیم هی کورور کورور روایات سیاسی نمیبینیم روایات فقهی میبینیم، روایات کلامی میبینیم - که جای بحث داره چون امر سیاسی ذاتش اقتضا میکنه که ... - یا یکی از ریشه هاش اینه که حوزه ها داره میره سمت فقه گرایی؛ شما مثلا شیخ طوسی رو می بینید که هم متکلمه هم مفسره هم فقیه هم اصولی. جامعیت داره به مرور میره توی حاشیه، فقه پررنگ میشه که فقه ما به شدت رواییه؛ قران خیلی توی فقه [نیست]. خود مهجور شدن قرآن به مرور در طول تاریخ -این خودش نکته مهمیه. قرآن وقتی خودش میاد شما وقتی روایات رو کاملا متکی به قرآن میفهیمد یه وقت قرآن خیلی رفته توی حاشیه. این دو تا فضای ذهنی متفاوت ایجاد میکنه. همون روایات رو وقتی میبری تو بستر قرآن یه جور دیگه میفهمی. قرآن میگه کلا داستان اینه انبیا اومدن. پس روایت هم برای این داستانه ولی وقتی قرآن [...] و علل دیگه ای هم میشه آورد.
- کمی در مورد بخش اون ورش صحبت کنین.
- اگر تلقی ما از دین این شد که دین یک امر اقامه کردنیه دین باید مبتنی بر اون چیزی که نبی میگه، امام میگه، بیاد دنیا رو ویرایش بزنه، دنیای دیگه ای رو بسازه. اگه تلقی ما از دین این شد اون وقت میگیم هدف رو معین کردیم. چگونه میخواد این هدف محقق بشه؟ تو چه سیستمی؟ تو چه مکانیزمی -با اون طرح کلان جزئیات رو کاری نداریم- میگیم دین اون پروژه اش رو وقتی میخواد پیگیری کنه دو تا رکن جدی پیدا میکنه پروژه اش. پروژه اش اقامه اس. اینجوری تعبیر بکنیم دین میاد که اقامه بشه که دنیای دیگه ای ساخته بشه چطوری این دنیای دیگه ساخته بشه؟ میگیم یه سیستمی باید شکل بگیره که این امر اقامه شدن رو پیگیری بکنه دنبال بکنه محقق بکنه. ما برای اینکه اون اقامه شدن رقم بخوره باید سیستم رو بسازیم. یه زیرساختی لازم داره و اون سیستمی که باهاش اقامه کردنِ دین، ساختن دنیا مبتنیِ بر تعالیم دینی داره دنبال میشه از طریقش داره پروژه پیگیری میشه سیستم امام و امته. اینا همش بحث داره ادبیات قرآنی ما روایی ما امام و امته دولت ملت نیست - که بعد بریم سریع ببینیم دولت تعریفش چیه ملت چیه از بیرون بگیریم. امام و امت باید توی یه نسبتی با هم دیگه اقامه شدن دین رو پیگیری بکنن. با خود این حرفی که میزنیم یه نکته شکل میگیره. پس این نیست که امام باشد و امام امام باید دین رو اقامه بکنه. نه امام از طریق امت. حالا این هم نیست که امت امام میاد یا نمیاد؛ نه امام هم نقش رکنی داره دو تا رکن خیلی کلیدی باید با هم دست بدن تو یه نسبتی قرار بگیرن با هم این پروژه رو پیگیری بکنن. که اون چیزی که باز از قرآن به دست میاد از تاریخ ما به دست میاد از روایات ما به دست میاد اینه که اگه میخواد دنیا اینگونه ساخته بشه خود مردم خود امت باید قیام بکنن برای اینکه دنیا اینطوری ساخته بشه. نه اینکه مردم که حالا دارن زندگیشون رو میکنن دارن کارشون رو میکنن یکی بیاد دنیا رو اینجوری بسازه. انبیا بیان با اصحابشون این جوری بسازن نه - خود این نکته خیلی مهمیه- خود امت باید این رو بسازن. خود مردم – بزار تعبیر مردم بکنم خیلی روشن تره- باید دنیا رو اینجوری بسازن. اراده الهی به اینه. این نیست که خود خدا بیاد با معجزه، خود خدا بیاد از طریق پیغمبر خود خدا بیاد از طریق پیغمبر و اصحاب خاص پیغمبر. نه خود مردم باید دنیاشون رو اونجوری بسازن
- توده های مردم، حتی خواص هم مدنظرتون نیست؟
- باید مردم بسازن حالا این مردم گفته تو یه نسبتی با امام یه سیستمی باید اینجا شکل بگیره که بله توی این نسبت مردم با امام خواص هم به عنوان اون افراد تعیین کننده افرادی که جهت فلش اون توده رو تعیین میکنن اهمیت پیدا میکنن. ولی باز این پیکره باید بیاد بسازه. حالا توی این پیکره امام یه نقشی داره خواص یه نقشی دارن اون توده هم دارن یه چیزی رو میسازن. ولی اون پیکره عمومی مردم از اون رأسش تا اون پایینش. کل این دستگاه کل این جریان باید بیاد این رو بسازه. اراده الهی اینه لذا پیغمبر اگر - دغدغه پیغمبر چیه اقامه دینه- بخواد دین رو اقامه بکنه چیکار میکنه میگه من باید کاری بکنم که مردم دین رو اقامه بکنن. برای این که مردم دین رو اقامه بکنن باید چیزهایی بهشون بیاموزد: یعلمهم الکتاب و الحکمه. باید اینها غیر از اینکه چیزهایی رو بفهمند و بدانند باید تزکیه بشن آمادگی داشته باشن توی این پروژه مشارکت بکنن: ویزکیهم- قبل از تعلیم و تعلم. فقط این کار رو نمی کنه فقط یه گوشه بشینه تعلیم و تعلم بده تزکیه هم بکنه نه مردم جلوداری هم میخوان. یک رهبر قوی میخوان، فهمیدن میخوان چیکار بکنن انگیزه هم دارن ولی خودشون باشن و خودشون نمیتونن. یکی باید بیاد این حرکت رو راهبری اجتماعی هم بکنه. درسته؟! پس تو یک کلمه کار نبی این است که به وسیله مردم، از طریق مردم، دین رو اقامه بکند. از طریق مردم دین رو اقامه کردن یعنی چی؟ یعنی یه کاری بکند که او – دارم یه پله دقیق تر و تفصیلی ترش میکنم- اولا این را اراده بکند، بخواهد، وقتی اون اراده شکل گرفت، بعد به عنوان رهبر اون چیزی که اون اراده کرده محقق بکنه در شان رهبریِ اون حرکت، اون اراده رو هم کمک بکنه که محقق بشه. لذا نقطه کانونی حرکت نبی برانگیختن اراده هاست؛ اراده های انسانی در جهت تحقق دنیای دیگر. و وقتی اراده ها شکل گرفت رهبریِ اون در صحنه عمل و اجرا؛ لذا تا وقتی اصلا مردم نمی خوان چیزی تغییر بکنه نه حالا این هی بیاد [...]. نه این خودش باید بخواد. وقتی خودش خواست خودم هم کمکش میکنم ولی اول این باید بخواد؛ لذا شما میبییند حرکت مثلا نبی اکرم تو مکه و در امتدادش میبینید چطوری پروژه داره دنبال میشه، این شکلی داره کار انجام میشه. اون تلاش میکند یک جریانی یک بدنه ای از امت - منظورم یک بخشی نیست- اون جریان امت اون بدنه امت اراده بکند یک دنیای دیگر رو ساختن رو یک مناسبات دیگر رو جریان دادن. بعد که این اراده شکل گرفته اون اراده رو در شان رهبر – چون ممکنه توده همه یه چیزی اون جور چیزی نخوان- یکی باید بیاد رهبری بکنه اون اراده جمعی رو، رهبری هم میخواد و محقق هم میکنه. تمام انبیا پروژه شون همین بوده. حالا خیلی وقتا تو همین نقطه برانگیختن، اراده ها رو شکل دادن، ما دیگه به نقطه غایی نمیرسیدیم که این بیاد برانگیخته بشه به یک نقطه عملیاتی هم برسه یک اتفاقی رو محقق بکنه. لذا میبینید همونجا تلاش رو ادامه میده. یه جا نه، دیگه زمینه فراهم میشه گستردگی ایجاد میشه آمادگی ایجاد میشه پروژه رو تا اخر میبرن جلو. ولی این پروژه همینه. باز ما اینجا یه تلقی غلطی که داریم اصلا دین رو اقامه کردنی نمی بینیم اگر هم یه مقدار نگاه اقامه ای داشته باشه این رو کار ولی میبینه کار امام میبینه کار نبی میبینه. تو دوره غیبت، کار مثلا همون ولی الهی یا اون امام جامعه یا اون عالم دینی میدونه که اون بیاد عدالت رو برقرار بکنه کار خود نمی بینه کار متن مردم نمیبینه. تلقی دیگه میگه نه این کار متن مردمه پس اون دیگه وظیفه خاصی نداره. چرا ! همین متن مردم رو آماده کردن اینجوری تربیت کردن اون اراده رو درشون ایجاد کردن و اون اراده رو راهبری کردن و به تحقق نهایی رسوندن اون خودش کاره ولی از این مسیر این کار دنبال میشه اون راسا اقدام نمیکنه بحث هم داره -نه اینکه میتونه اونجوری کار بکنه بزار کار بکنه اصلا شدنی نیست- ما اگرمیخوایم عدالت در جامعه برقرار بشه – مثلا یک نکته اش رو بخوام بگم- ما اگه میخوایم به نحو پایدار عدالت در جامعه ای برقرار بشه- چه وقت جامعه غیر عادلانه ای شکل میگیره؟ وقتی یه کسی ظلم میکنه و یه ظلمی عملا پذیرفته میشه یا به خاطر فشاری که هست یا بخاطر فقر فکری که هست هرچی. من دو کار میتونم بکنم تو راس اون ظالم رو بردارم یه آدم عادل بزارم جاش. جامعه من وقتی جامعه ظلم پذیره این به راحتی دوباره با یک دگرگونی، با یک آمد و شدی، دوباره ظلم در این جامعه [...]. وقتی یک جامعه ای ظلم ناپذیر شد اتفاقا اونه که تو خودش هضم میکنه؛ یعنی من میخوام یک جامعه عادلانه بسازم مهم تر از این که ظالم رو بردارم اینه که اون جامعه رو جامعه ظلم ناپذیر کنم. این ظلم ناپذیر بشه ولو اصلا من خودم نتونم اینا میکشن پایین ولی اونا ظلم پذیر باشن گیرم که آدم خوبی یه مدتی بزارم. دوباره تو یه زد و بند یکی دیگه میاد و این جامعه هم [...]
پس این نگاه مهمه که قرار نیست یه سوپر منی بیاد اینجا دین رو اقامه بکنه. سوپر منی به نام نبی، به نام امام، به نام مثلا عالم دینی، به نام فقیه، ولی فقیه هر چه. دین رو خود مردم باید اقامه بکنن. هر چقدر مردم اراده بکنن که جامعه شون جامعه دینی و جامعه الهی و جامعه عادلانه بشه به همون میزان جامعه عادلانه میشه .کار اونا اینه که اینا این اراده رو بکنن. و نکته جالب اینجا اینه. نه تنها در دوره تمام انبیا همین نکته بوده، در دوره اهل بیت این نکته بوده، نه تنها در دوره غیبت این نکته هست حتی در دوره ظهور خود حضرت حجت باز تلقی – ما فکر می کنیم مردم دارن زندگی شون رو میکنن یهو امام میاد کلا جامعه رو یه جور دیگه میسازه. خود حضرت حجت هم باید با مردم جامعه رو درست بسازه. خود حضرت حجت هم باز اونجا هم این نیست یک سوپرمنی میاد یهو یک دنیایی میسازه دنیای ظهور و فلان و اینا. با مردم. اتفاقا اصلا علت و اون رمز اصل غیبت و طولانی شدن غیبت چیه؟ اینه که جامعه انسانی و بشریت به اون بلوغی که امام از طریق اون بتواند جامعه رو بسازد برسد. – خیلی قشنگ شد حالا- یعنی اصلا فلسفه غیبت رو با این نگاه باید بتونی توضیح بدی. ما فکر میکنیم امام زمان یه چیزی داره- عمده ماجرا فکر میکنیم به اینجا بر میگرده- امام زمان از جهت علم و قدرت وجایگاهی که در عالم داره که بیش از امیرالمومنین نیست فرق اصلی بین امیرالمومنین و حضرت حجت -که او بالاخره تلاش هایی کرد و نشد دیگه از دست در رفت دوباره- این چیه اینه که تو اون سیستم امام و امتی که باید اون رو محقق کنه – امام که همون امامه کلهم نور واحد – امته که به یک بلوغی رسیده. امت برای این که به اون بلوغ برسه یکی از زمینه هایی که اون رو رشد میده خود غیبته دوره غیبت یک دوره سازنده اس. این خودش جای بحث داره .یک سازندگی به خصوصی رو ایجاد میکنه امت مهیای این میشن که [...]. امامی که همیشه فعلیت داشته اینا این قابلیت رو نداشتن. این قابلیت کاملا فراهم میشه که امام از طریق اون ها دین رو اقامه بکنه دیگه اونجا ظهور محقق میشه و خود حضرت حجت هم از طریق مردم که شاید بهترین تعبیر قرآنی هم که همین معنا رو نشون میده همینیه که توی شعار هم بچه ها آوردن «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» این خیلی مهمه. نگفت که به صورت مجهول نگفت که برای اینکه قسط اقامه بشود برای این که دین اقامه بشود همه اینا اومدن که مردم قسط را اقامه بکنن.
- در واقع قسطی که پایدار باشه همون قسطیه که توسط مردم اقامه میشه؟
- بله اصلا حقیقت دنیا ذات دنیا به گونه ایست که اصلا غیر از این طریق هم شدنی نیست و رشد خود بشریت اینه که خودش دنیاش رو اینجوری بسازه.
- بخوایم این طوری فکر بکنیم اصل کار در این دنیا و اصل حرکت انبیا خود این مردم هستن که اون چیزی که – منظورم اینه که موضوع اصلی اونی که نقش اصلی رو قراره بازی کنه این وسط توده های مردم هستن و کس دیگه ای نیست- و امام هم به عنوان شکل دهنده به توده های مردم قراره حضور پیدا بکنه و قراره به اونا کمک بکنه در این راه. حتی اون بدون هدایتش ...
- امام غرضش سعادت و رستگاری بشریته. هدف که اصلا خود مردمن، هدف رشد انسانهاست ولی برای اینکه انسانها رشد بکنن باید دنیا به گونه ای ساخته بشه که تو این دنیا بتونن رشد بکنن. خود این رو هم پس دوبار – ببینید نباید خلط بشه با هم دیگه- کلا هدف رشد انسانها کار دیگه ای ندارن انبیا هدایت انسانها -برای این که اونا رو هدایت بکنن یه راه اینه که دونه به دونه رو اینا کار بکنن – اینجوری کار نمیکردن نمیشه. امام زمان نمیاد دونه بدونه برای این وقت بزاره کلاس خصوصی بزاره اینطور نیست. دنیا رو طوری میسازه که تو این دنیا دیگه انسان ها رشد میکنن. با کی دنیا رو اینطوری میسازه؟ با خود مردم.
- دست شما درد نکنه دوست داشتیم درمورد این که مردم چه بکنن هم صحبت بکنیم.
- حالا مردم میخوان اقامه بکنن. چی کار بکنن؟ شئون مردم باید روشن بشه. یه زمانی درمورد اصلش صحبت میکنیم که این پروژه مردمه. تمام هنر یک رهبر الهی هم اینه که کاری بکنه مردم اینکار رو انجام بدن. این نیست که خودش بره اون کار رو بکنه. خود مرحوم امام میتونست- اصلا پیشنهادها همین بود- که با یک کودتایی با یه چیزی. نه مردم رو من باید کاری کنم اراده بکنن مردم ایران این بیاد پایین یه جور دیگه نگاه میکنه. یه وقت روی اصل این معنا تکیه میکنیم حالا باید بیایم رو روش. حالا مردم زمانی که حکومت اسلامی نیست چجوری باید بکنن وقتی حکومت اسلامی هست حالا چیکار بکنن. یه وقتی نیست معلومه باید مثلا یک انقلاب توده ای مردم باشه نه انقلاب کودتایی نه انقلاب حزبی حزبی مثلا دارم میگم. تو دورانی که حکومت اسلامی هست چی؟ باز باید نقش مردم تعریف بشه. ما اینجا میگیم اینطور نیست که همه امور هی واگذار به حکومت بشه بخش زیادی از امور باید خود مردم. خود مردم باید دستگیری از محررمان بکنن نه اینکه حکومت با کمیته امداد نفت رو بفروشه کمیته امداد پول رو پخش کنه. پس خیلی از نقش ها بر عهده خود مردم میاد اولا در دوره حکومت اسلامی. غیر از این یعنی همه چی خلاصه نمیشه یه جایی کانون قدرت اون همه کار بکنه. او یک تنظیم گری، او یک نقش به خصوصی که دیگه غیر از یک قدرت متمرکز نمیشه ازش توقع کرد. بالاخره جنگ بکنیم نکنیم تعامل با کشورهای خارجی بکنیم بله ما یک حکومت میخوایم. ولی این نیست که همه چی واگذار به حکومت بشه. بخش زیادی از ساخت جامعه اسلامی با حرکت خود مردم باید محقق بشه. این جزو تلقی های اشتباه ماست بعد از حکومت. گفتیم حکومت اسلامی شد حکومت اسلامی باید این کار رو بکنه نه این حکومت اسلامی یک بخش خاص. همون بخش خاص باز [...]. پس اولا بعد از حکومت خود اینا نقش های مهمی دارن که اصلا باید امرِ ... مستقیم توسط مردم بخش مهمی از ساخت جامعه دینی پیگیری بشه. نقش دیگه اش میشه در نسبت با حکومت به عنوان یه امر رکنی در این که چه جور دنیایی داره ساخته میشه. اونجا باز شئونی دارن مردم مثلا یک شأنشون شأن نظارته، شان امر به معروف و نهی از منکره یا -باز عمیق تر بخوایم نگاه بکنیم- شانیه که در او خود همینکه حکومت – اصلا اونجایی که کار حکومته یه وقت می بینی کار حکومت کار مردمه- اون هم اشتباه کردیم همه چیز رو انداختیم گردن حکومت. اونجایی که کار حکومته باز مردم نقش نظارتی دارند یه نقش عمیق تری که مردم باید ایفا بکنن اینه که حکومت کی این رو میسازه از چه کسانی پر میشه. حکومت باید تجلی اراده های مردم باشه این بیش از نظارت و امر به معروف و نهی از منکره.
- ممنون از زمانی که گذاشتید؛ به شخصه بسیار استفاده کردم.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.