بسم الله الرحمن الرحیم
هفته گذشته خدمت آقای امیرحسین کریمی رسیدیم؛ ایشان ورودی سال هشتادوهفت صنایع شریف هستند که بعد از کارشناسی به سمت حوزه رفتهاند و اکنون در سطوح عالی مشغول به تحصیل میباشند. از ایشان درخصوص موضوع انتخاب شده برای سخنرانی دهه اول محرم پرسیدیم و خواستیم که نکات مدنظرشان در این موضوع را بیان کنند؛ از حدود یک ساعت مصاحبه اما برای چاپ تنها دو صفحه جا داشتیم که سعی کردیم در کمال امانتداری دست به خلاصه کردن، یکدست سازی و خارج کردن مصاحبه از حالت گفتوگو محور بزنیم. امید است مطالب زیر مورد قبول و استفاده خوانندگان محترم قرارگیرد.
یادبگیر و یادبده؛ فقط همین
ما خیلی وقتها دین را کاملاً از سنخ نوعی از معارف میبینیم؛ به طور مثال در بحثهای کلامی، دین توضیح میدهد که خدایی هست، پیغمبری هست، امامی هست و در بحثهای فقهی بالاخره یک نوعی از احکام را برای ما ارائه میدهد؛ ما باید این دین را بشناسیم و این معارف را دریافت بکنیم و خیلی خوب است که وقتی این معارف را یاد گرفتیم و فهم کردیم، دین را آموزش هم بدهیم. یک تلقی از دین، برخورد معرفتی با دین یا برخورد آموزشی با دین است؛ به این معنا که من دین را حقیقتی میدانم که پررنگترین و مهمترین نوع مواجهه که میشود با آن داشت فهم آن و بعد از فهم، آموزشدادن آن است. لذا من اگر دین را چنین حقیقتی تلقی کردم آن وقت من اگر خودم را در شأن ورثۀالأنبیائی هم ببینم و تعریف بکنم طبیعتا در امتداد این نگرش، من میخواهم ورثهی انبیا باشم. انبیا و اهل بیت یک شجرهی واحدهاند، سلسهی علما در امتداد این شجره در دوران غیبت باید همان امر را دنبال بکنند. شأن انبیا این بوده که معارفی که به آنها القا شده بوده را عرضه میکردند؛ پس پیگیری امر دین یعنی عرضهی معارف دین.
تعلیم و تعلم؛ آمادگی برای حرکت
در کنار این تلقی رایج و متعارف و قدری ریشهدار در حوزه سنتی و بعضاً جامعه از دین، تلقی دیگری هست که میگوید: من وقتی نگاه میکنم به حرکت انبیا در آن تصویری که قرآن دارد به من ارائه میدهد، و نگاه میکنم به حرکت اهل بیت، و یک تحلیل کلان و منسجم از کل این حضرات میخواهم پیدا بکنم، نمیتوانم آن غایتی را که آنها پیگیری میکردند خلاصه در چنین صحنهای بکنم و اتفاقاً وقتی دارم صحنه را مرور میکنم و نوع کنشگری آنها را میبینم، با خود میگویم اگر هم تعلیم و تعلّمی هست از باب مقدمه است برای امری دیگر.
ما نباید تعلیم و تعلّم را غایت در نظر بگیریم که خدا دین را برای چه فرستاد؟ برای این که یاد بگیریم و یاد بدهیم. این طور نیست. یاد گرفتن و یاد دادن در دین هست ولی یاد بگیریم و یاد بدهیم که چه بشود؟! این تلقی، اگر بخواهیم در یک جمله تعبیر بکنم، اینطور میگوید که دین بیش از اینکه یک امر تعلیم و تعلّمی باشد، یک امر اقامهکردنی است.
دین؛ ویراستار دنیا
چرا امر اقامهکردنی؟ دین آمده است یک دنیای دیگری بسازد، یک محیط زندگی دیگری برای ما رقم بزند و یک ویرایشی به صحنه زندگی بشر بزند. ما باید بیاییم آن غایت را پیگیری بکنیم؛ یعنی من مسألهام نباید این باشد که دین را یاد بگیرم و یاد بدهم، باید مسألهام این باشد که دین آمده است چه رنگی، چه ویرایشی بزند که در انتها آن ویرایش است که باید به زندگی بخورد؟ آمده است چه دنیایی را بسازد که دنیا باید آنطور ساخته بشود؟ بله! کسی که میخواهد دنیا را آنطور بسازد طبعاً از شروط لازمش این است که باید اولا یاد بگیرد تا بداند که چه باید ساخته بشود و به یک طرحی برسد و با یاد دادن آن، کادر و جریانی که قراراست این را بسازد فراهم کند. ببینید اینها همه از باب مقدمه است؛ مثل این است که من میخواهم یک ساختمانی را بسازم پس باید یک نقشهای داشته باشم، بعد باید افراد را توجیه بکنم که نقشه این است؛کار هنوز تموم نشده تازه باء بسم الله است، باید این را بسازم بر این مبنا. نبی در این مسیر هرچه قدر لازم باشد آموزش هم میدهد، معرفت آموزی هم میکند ولی تحقق دین، هزار و یک کار غیر از این هم دارد.
تلقی دوم چه میگوید؟ میگوید دین یک هدفی دارد، دین میخواهد دنیا را ویرایش بزند، دین میخواهد دنیا را به نحو دیگری بسازد. با چه جهتی میخواهد ویرایش بزند با چه هدفی میخواهد اینجا را طور دیگری بسازد؟! میگوید دین میخواهد دنیا را محلی کند برای عبور.
تفنگ پدری هست هنوز...
تا اینجا آمدیم که دنیا محل عبور است. اگر بپذیریم که انبیا ماموریتشان اقامه دین است آیا میتوان گفت در زمان غیبت ماموریت امت و علما هم اقامه دین است؟! یا نه همین تعلیم و تعلّم و حفظ معارف است تا زمانی که امام خودش برگردد و پی بگیرد ماموریتی را که قرار بود انجام بدهد؟!
اصلاً یک حرکتی شکل گرفته انبیا و ائمه هم، نه اینکه فقط خودشان فردی، یعنی همه اصحابشان، همه یارانشان، همه شاگردانشان داشتند این کار را میکردند. وقتی میگوییم پروژه آقا امام جواد این بوده، آقا امام رضا این بوده یعنی شاه عبدالعظیم حسنی هم پروژهاش این بوده به عنوان یاران اهل بیت، که میشوند عالمان آن دوران، یعنی میخواهم بگویم اگر انبیا و اهل بیت و یاران وشاگردانشان یک پروژه را داشتند دنبال میکردند قاعده بر این هست که پروژه را تعریف کردهاند و در طول تاریخ اینها دنبال کردند و پیروان اینها و علمای این دین باید حرکت را ادامه بدهند. این استدلال عقلایی است، اگر هیچ روایتی نمیداشتیم! کما اینکه روایاتی البته داریم مثال روشنش همین تعبیر اینها باید شأن وراثت انبیا داشته باشند یعنی کامل خودشان را در امتداد آن حرکت تعریف بکنند و روایات دیگر.
آماده باشید؛ درگیری شروع شد
اگر در یک نگاه کلان و کلی بخواهیم بگوییم خدا اراده کرده دنیا چطور ساخته بشود میگوییم دنیا به گونهای ساخته بشود که محل عبور بشود: «الدنیا مزرعه الآخره». اینجا درگیری پیش میآید؛ چون طاغوت با دنیا کار دارد، نبی هم با دنیا کار دارد. آن نگاه رهبانیت میگوید نبی با دنیا کاری ندارد پس در نگاه رهبانیتی، درگیری پیش نمیآید. کجا درگیری پیش میآید؟! آنجا که من با دنیا کار دارم. چه کار داری؟! مثل ما میخواهی دنیا را یک جایی کنی جای چریدن و ... بشود؟! نه! من میخواهم دنیا را طوری رقم بزنم که جای عبور بشود.
نگاه اقامهای به دین بلافاصله از دلش مبارزه میجوشد؛ چون برای دنیاخواهان و دنیاداران، دنیا مهم است. تو هم میگویی منم دنیا برایم مهم است. در نگاه تعلیم و تعلّمی مبارزه پیش نمیآید؛ چرا؟ میگوید بگزار پاساژش را بزند، شرکت هایش را بسازد، من دارم اینجا درس اخلاقم را میگویم، دارم احکام میگویم، دعوا نداریم. اصلاً یکی از شواهدی که نشان میدهد انبیا دغدغه شان اقامه دین بوده و به تعلیم و تعلّم صرف، بسنده نمیکردند همین مبارزه هاست. برای چه درگیر میشود؟ این درگیری خودش باز غایت نیست همین که میگویم تعلیم و تعلّم غایت نیست، درگیری هم غایت نیست؛ غایت، ساخته شدن دنیا به نحوی است که انسانها بتوانند از آن عبور کنند به سمت خدا. شما در قرآن میبینید انبیا با ملأ درگیرند، با طواغیت درگیرند، با مترفین درگیرند. ببیند با چه کسانی درگیر میشود با مترفین درگیر است. آنها که دنیا را چسبیدند، دنیا براشان خیلی مهم است و اتفاقاً چه کسانی همراه انبیا میشوند آنهایی که آمادگیشان برای دل کندن از دنیا بیشتر است؛ مستضعفین، محرومین. شما بروید پیغمبر اکرم را ببینید چه کسانی جلویش میایستند؟ چه کسانی همراهش میشوند؟ چرا؟! مستضعف آمادگی همراهی دارد چون آنقدر تعلق پیدا نکرده است ولی مترف تعلق پیدا کرده و چون تو میخواهی بهم بریزی این مناسبات را مقاومت میکند.
مردم؛ ستون اقامه دین
حال اگر تلقی ما از دین این شد که دین یک امر اقامه کردنی است آن وقت میگوییم هدف را معین کردیم. چگونه میخواهد این هدف محقق بشود؟ در چه سیستمی؟ در چه مکانیزمی؟ یک سیستمی باید شکل بگیرد که این امر اقامه شدن را پیگیری بکند، دنبال بکند و محقق بکند. ما برای اینکه آن اقامه شدن رقم بخورد باید سیستم را بسازیم. و آن سیستمی که با آن اقامه کردنِ دین، ساختنِ دنیا مبتنیِ بر تعالیم دینی، دارد دنبال میشود، از طریقش دارد پروژه پیگیری میشود، سیستم امام و امت است. آن چیزی که باز از قرآن به دست میآید، از تاریخ ما به دست میآید، از روایات ما به دست میآید، این است که اگر میخواهید دنیا اینگونه ساخته بشود، خود مردم، خود امت باید قیام بکنند برای اینکه دنیا اینطوری ساخته بشود. نه اینکه مردم که حالا دارن زندگیشان را میکنند، دارن کارشان را میکنند، یکی بیاید دنیا را اینطور بسازد. انبیا بیایند با اصحابشان این طور بسازند. نه! خود این، نکته خیلی مهمی است؛ خود امت باید این را بسازند. خود مردم، بگذارید تعبیر مردم بکنم خیلی روشن تر است، باید دنیا را اینطور بسازند. اراده الهی به این است. این نیست که خود خدا بیاید با معجزه، خود خدا بیاید از طریق پیغمبر، خود خدا بیاید از طریق پیغمبر و اصحاب خاص پیغمبر! نه! خود مردم باید دنیایشان را آنطور بسازند.
اراده الهی این است؛ لذا پیغمبر اگر بخواهد دین را اقامه بکند، چهکار میکند؟ میگوید من باید کاری بکنم که مردم دین را اقامه بکنند. برای این که مردم دین را اقامه بکنند باید چیزهایی به آنها بیاموزد: «... یعلمهم الکتاب و الحکمه». باید این ها غیر از اینکه چیزهایی را بفهمند و بدانند باید تزکیه بشوند، آمادگی داشته باشند در این پروژه مشارکت بکنند: «و یزکیهم ...» قبل از تعلیم و تعلّم. فقط این کار را نمیکند که فقط یک گوشه بنشیند تعلیم و تعلّم بدهد، تزکیه هم بکند، نه! مردم جلوداری هم میخواهند. یک رهبر قوی میخواهند، فهمیدهاند میخواهند چهکار بکنند، انگیزه هم دارند ولی خودشان باشند و خودشان نمیتوانند. یکی باید بیاید این حرکت را راهبری اجتماعی هم بکند. پس در یک کلمه کار نبی این است که به وسیله مردم، از طریق مردم، دین را اقامه بکند.
از طریق مردم دین را اقامه کردن یعنی چی؟ یعنی یک کاری بکند که او اولاً این را اراده بکند، بخواهد، وقتی آن اراده شکل گرفت، بعد به عنوان رهبر آن چیزی که آن اراده کرده محقق بکند؛ در شأن رهبریِ آن حرکت، آن اراده را هم کمک بکند که محقق بشود. لذا نقطه کانونی حرکتِ نبی برانگیختنِ اراده هاست؛ بعد که این اراده شکل گرفت آن اراده را در شأن رهبر یکی باید بیاید رهبری بکند آن اراده جمعی را، رهبری هم میخواهد. تمام انبیا پروژه شان همین بوده است. حالا خیلی وقت ها در همین نقطه برانگیختن، ارادهها را شکل دادن، ما دیگر به نقطه غایی نمیرسیم که این بیاید برانگیخته بشود به یک نقطه عملیاتی هم برسد و یک اتفاقی را محقق بکند. لذا میبینید نبی همانجا تلاش را ادامه میدهد. یک جا نه، زمینه فراهم میشود، گستردگی ایجاد میشود، آمادگی ایجاد میشود، پروژه را تا آخر میبرند جلو. ولی این پروژه همین است.
منتظر سوپرمن نباش!
حتی در دوره ظهور خود حضرت حجت باز ما فکر میکنیم مردم دارن زندگیشان را میکنند ناگهان امام میآید کلا جامعه را یک طور دیگر میسازد. خود حضرت حجت هم باید با مردم، جامعه را درست بسازد. باز آنجا هم این نیست یک سوپرمنی میآید یک دنیایی میسازد دنیای ظهور و فلان و اینها.
اتفاقاً اصلاً علت و آن رمز اصلی غیبت و طولانی شدن غیبت چیست؟ این است که جامعه انسانی و بشریت به آن بلوغی که امام از طریق آن بتواند جامعه را بسازد برسد. یعنی اصلاً فلسفه غیبت را با این نگاه باید بتوانیم توضیح بدهیم. امت است که باید به بلوغ برسد. امت برای این که به آن بلوغ برسد، یکی از زمینه هایی که آن را رشد میدهد خود غیبت است. دوره غیبت یک دوره سازنده است. وقتی این قابلیت کاملا فراهم میشود که امام از طریق آن امت دین را اقامه بکند. آنجاست که ظهور محقق میشود. شاید بهترین تعبیر قرآنی هم که همین معنا را نشان میدهد همینیست که در شعار هم بچهها آورده اند «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» این خیلی مهم است. به صورت مجهول نگفت که برای اینکه قسط اقامه بشود برای این که دین اقامه بشود، همه اینها آمدند تا مردم قسط را اقامه بکنند.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.