ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳۶ دقیقه·۴ سال پیش

امید؛ بزرگترین نشانه‌ی ظهور

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

الحمدالله ربِّ العالَمین و صَّلَّی الله عَلی سَیِّدنا و حَبیبِنا ابالقاسم المُصطَفی مُحَمَّد و آلِه الطَّیبین الطاهِرین المَعصومین لا سیما بقیَّه‌َ الله فی ‌الارَضین روحی و ارواح ‌العالمین له ‌الفدا و لَعن‌ُ الدائم علی اعدائهم اجمعین الی قِیامِ یَوم‌ الدّین

رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي


صحبت درباره‌ زمان ظهور، درست یا غلط؟

حضرت آیت ‌الله ‌العظمی بهجت می‌فرمودند: کاش می‌نشستیم و درباره‌ زمان ظهور با هم صحبت می‌کردیم. نمی‌دانم منظورشان چه بود؟ منظورشان این بود که چه ‌زمانی ظهور رخ می‌دهد؟ زمان ظهور چه مشخصاتی دارد؟ یا زمان ظهور چه اتفاق‌هایی خواهد افتاد؟ بالاخره ایشان گله می‌کردند از اینکه ما واقع‌بینانه با ظهور برخورد نمی‌کنیم، صرفاً آرمانی و اعتقادی، اگر برخورد کنیم، یعنی اگر ارتباط داشته ‌باشیم، یک ارتباط ایمانی و معنوی سعی می‌کنیم داشته باشیم. درحالی که ظهور یک رخداد مهمی است که پیش ‌روی ماست. بعضی‌ها سخن گفتن درباره‌ی زمان ظهور را غلط می‌دانند، و می‌گویند اگر شما درباره‌ زمان ظهور صحبت کنید و به ‌ویژه زمان ظهور را نزدیک بدانید، این یک نوع تعیین وقت است، و «کَذَبَ الوَقّاتون»؛ هر کسی وقت تعیین کند دروغگو است، تکذیبش کنید. این بعضی‌ها به صورت افراطی از امید دادن به نزدیک ‌بودن ظهور، پرهیز می‌کنند. حتی من از یکی از این بعضی‌ها شنیدم، می-گفت اگر بگویی ظهور نزدیک است، وقت تعیین کردی، باید بگویی نزدیک‌تر هست، نسبت به قبل، نزدیک‌تر شدیم. گفتم چطور کلمه‌ "نزدیک است" یعنی وقت تعیین کردی؟ گفت: وقتی بگویی نزدیک است، یعنی ده، بیست، سی، چهل سال آینده؛ این یعنی وقت تعیین شده ‌است. جل‌َّالخالق از این تحریف ادبیّات در روز روشن. البته من گفتم وقتی من می‌گویم نزدیک است، منظورم ده، بیست، سی، چهل سال آینده نیست؛ همین یکی دو سال آینده است. ولی بنده دچار تلبیس ابلیس شقی هستم، اگر اینقدر ظهور را با تأخیر بدانم و بگویم یکی دو سال آینده.

درباره‌ زمان ظهور صحبت کنیم؛ بحث را به گفتگوی جدّی تبدیل کنیم. خب، آیا واقعاً ظهور نزدیک است؟ آیا ما باید ظهور را نزدیک تلقی کنیم؟ آیا سراغ علائم و قرائنی که بر نزدیک بودن ظهور دلالت می‌کنند، برویم؟ از علائم ظهور چه مقدار مانده ‌است؟ من می‌خواهم شما را امشب، از همه‌ علائم ظهور عبور بدهم؛ خیالتان را راحت کنم که زیاد به کنکاش نپردازید.

امر ظهور یک شبه درست می‌شود

در کتاب غیبت نعمانی از امام باقر (ع) نقل شده است که «یصلِحُ لَه أمرَه فیِ لَیلَةٍ»، خدا امر آن آخرین امام را یک شبه درست می کند. یعنی زیاد دنبال مقدمات نباش، ممکن است بی‌مقدمه ظهور رخ بدهد. بگذارید من چند نمونه دیگر از این روایت‌ها را برای شما بخوانم، تا دوستان در جریان قرار بگیرند که بنده به زور در گوشه و کنار کتب روایی، یک روایت پیدا نکردم که بر آن تکیه کنم و بگویم همین یک روایت باید فرهنگ انتظار را برای ما جهت بدهد، نه. این گونه نگاه کردن به مقوله زمان فرج، آنقدر تکرار شده که واقعا فرهنگ‌سازی می‌کند. در غیبت نعمانی حدیث دیگری از امام باقر (ع) می¬فرماید: «يُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ فَمَا أَشْكَلَ عَلَى النَّاسِ مِنْ ذَلِكَ»؛ این امر یک شبه درست می شود، اگر چه برای مردم ممکن است مشکل جلوه بکند که آخر چگونه این امر یک شبه درست می شود؟ در کتاب کمال الدین از امام صادق (ع) نقل شده که می‌فرماید: امیدوار باش به آنچه که امید نداری. خیلی امید داشته باش به آنچه که امید نداری. یعنی آن لحظه‌ای که دیگر ناامید شدی، تازه امیدت بیشتر شود. بعد می‌فرماید که حضرت موسی بن عمران، رفت برای آوردن آتشی، پیامبر برگشت. بعد می‌فرماید: «هَكَذَا يَفْعَلُ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»؛ این گونه خدا با آخرین امام رفتار می‌کند. «اَلثَّانِيَ عَشَرَ مِنَ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ يَصْلُحُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ»، کار امام زمان را برای ظهور یک شبه درست می‌کنیم، «كَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ نَبِيِّهِ مُوسَىُ وَ يُخْرِجُهُ مِنَ اَلْحَيْرَةِ وَ اَلْغَيْبَةِ إِلَى نُورِ اَلْفَرَجِ وَ اَلظُّهُورِ»؛ این هم یک روایت دیگر. در یک روایت دیگری، از رسول خدا (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلّم) نقل شده است: «اَلْمَهْدِيُّ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ يُصْلِحُ اَللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ»، کارش را در یک شب درست می‌کند. یا از اباعبدالله الحسین (ع) باز در کتاب کمال الدین آمده است، ی«ُصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ وَاحِدَة»، در یک شب. از امام جواد (ع) نقل شده: خدا کار آخرین امام را در یک شب درست می‌کند، کما اینکه حضرت موسی، خودش هم خبر نداشت، رفته بود آتش بیاورد، پیغمبر شد. از امام صادق (ع) دوباره نقل شده است که: همین مضمون، به عبارت‌هایی نزدیک به این.


احیای شب نیمه شعبان ۹۸
احیای شب نیمه شعبان ۹۸



ناامیدی، تیر شیطان

چرا اینقدر تاکید دارند که بفرمایند که ظهور یک شبه اصلاح می‌شود.، مقدماتش پدید می آید، بی مقدمه؟ "در اوج ناامیدی خیلی امید داشته باش." چرا اصرار دارند ما این گونه نگاه کنیم؟ چرا ائمه هدی می‌فرمایند که علائمی که برای ظهور ذکر شده، ممکن است هیچ کدام اتفاق نیفتد و ظهور اتفاق بیفتد؟ چرا؟ یکی از آثارش قطعا این است که راه‌ها را برای ناامیدی ببندند، راه‌ها را برای سوءظن و احساس تأخیر به صورت عمیق ببندند. ناامیدی برای فرج یکی از مهم‌ترین مظاهر یأس ابلیس است، که البته ابلیس از کنار هر کسی رد بشود، دوست دارد به او یأس وارد بکند. حداقل اثر بدی که شیطان روی هر کسی می گذارد، یأس است. به حدی که می‌شود گفت گناهی که فرد انجام می‌دهد آنقدر مهم نیست که بعد از گناه دچار یأس از رحمت خدا می‌شود، یعنی دیگر خدا مرا می‌بخشد؟

کمی در مورد یأس و در مورد حسن ظن و امید به خدا صحبت کنیم. اصلاً به ابلیس، ابلیس گفتند، به دلیل این که مأیوس از رحمت حضرت حق است و الان من بعید می‌دانم احدی از ما باشد که تحت تأثیر کید بزرگ ابلیس یعنی یأس واقع نشده باشد. همین که ما خودمان را مأیوس از رحمت حضرت حق می‌بینیم و به حداقل‌های مراتب معنوی قانع می‌شویم و می‌گوییم خدایا حداقل ما را جهنم نبر و مأیوسانه به مراتب عالی بهشت نگاه می‌کنیم، نمی‌توانیم از صمیم دل دعا کنیم، «اجْعَلْنى مِنْ اَحْسَنِ عَبيدِكَ نَصيباً عِنْدَكَ وَ اَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْک وَ اَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ»، یعنی دچار یأس هستیم.

یأس اینقدر بد است، یکی از دعاهای بعد از زیارت اباعبدالله الحسین در حرم امام حسین این است: خدایا اگر من در حرم زیاد می‌مانم، مال این نیست که سوء ظن به تو دارم، می‌گویم معلوم نیست خدا جوابم را داده باشد،‌ کمی دیگر بمانم، اصرار کنم. در حرم می‌مانی، باید اعلام کنی که یأس مرا نگرفته است، من دچار سوظن نشدم.



حسن ظن

نقطه مقابل یأس، حسن ظن، امید به خدا، تنها عملی که در صحرای محشر اثر دارد. هیچ عملی آنجا اثر ندارد، نماز بخوان، آنجا جای نماز خواندن است؟ صدقه بده، آنجا جای صدقه دادن است؟ استغفار کن، آنجا جای استغفار است؟ اینجا جای این حرف‌هاست؟ تمام است دیگر، الان وقت حساب است. یک عمل در روایات هست که اثر دارد؛ دارند او را می‌برند، برمی‌گردد پشت سرش را نگاه می‌کند، می‌فرماید چرا پشت سرت را نگاه کردی؟ می‌گوید امید داشتم مرا ببخشی، می‌فرماید به این امیدت بخشیدم. تنها گناهی که روز عرفه بخشیده نمی‌شود، سوء ظن به خداست. دعای مهمی که در سعی بین صفا و مروه بعد از طواف می‌خوانی، آنجا به تو یاد می‌دهند، می‌گویند در بین سعی صفا و مروه دعا کن؛ خدایا حسن ظن مرا به خودت بالا ببر.

حضرت داوود علی نبینا و آله علیه السلام گفت: خدایا کسی که هم‌درجه من در بهشت است، به من نشان بده. فرمودند فلان دختر خانم، دختر آن خانواده محترم، ایشان هم‌درجه توست. گفت من پیغمبرم، او یک دختر معمولی است. فرمود برو ببین چه چیزی دارد. آمد صحبت کرد، گفتگو کرد تا رسید به حسن ظن به خدا، گفت من حسن ظنم به خدا خیلی بالاست، گفت آری این چیزی‌ست که می‌تواند تو را در حد پیغمبر زمانت قرار دهد.

و یکی از مظاهر یأس بحث، یأس درباره فرج و نزدیک بودن ظهور است. این یأس اثر وضعی دارد، می‌فرماید من بر اساس امید بنده‌ام، بر اساس حسن ظنش و سوءظنش با او رفتار می‌کنم. احتمال نمی‌دهد ببخشمش، نمی‌بخشم. یقین دارد می‌بخشمش، امیدش اینقدر بالاست، نباید می‌بخشیدم ولی می‌بخشم. امید دارد. می‌دانید امید یعنی چه؟ امیدوار بود من ببخشمش.

اینقدر یأس بد است. یک روایت عجیب برایتان بخوانم. می‌فرماید: اگر به کسی بگویی خدا این را نمی‌بخشد، آناً خدا همه گناه‌های او را در پرونده تو می‌نویسد و آناً همه گناهانش را می‌بخشد و تو را به گناه‌های او روز قیامت عذاب خواهد کرد. برای این که تو غلط کردی گفتی من او را نمی‌بخشم. به چه اجازه‌ای؟ به تو چه ربطی دارد؟ تو چرا دیگری را از من مأیوس می‌کنی؟ چرا همچین حرفی زدی؟ کسی را از رحمت من مأیوس می‌کنی. ما اصلاً نداریم گناهی مثل این گناه باشد، که یک دفعه همه گناهان او را در پرونده تو نوشتند. چه گناهی این گونه هست؟ غیبت هم این گونه نیست. "خدا نمی‌بخشد." به تو چه ربطی دارد من می‌بخشم یا نمی‌بخشم؟ می‌خواهی نفرین کنی، بگو خدا نبخشد. چرا می‌گویی خدا نمی‌بخشد؟ از کجا خبردار شدی؟ البته یأس خیلی فراوان است. همه بهره‌ای از یأس دارند. چون نمی‌شود شیطان تا حالا ما را وسوسه نکرده باشد. شانه به شانه ما نزده باشد، نمی‌شود. و او حداقل اثری که می‌گذارد، خبیث، برجسته‌ترین صفت بد خودش است: یأس. اگر بچه‌های مذهبی ما در تهران کمتر دچار یأس بودند، رونق مجالس دعا در این ماه شعبان و رمضان، خیلی بیشتر بود. چون آدم به اندازه امیدش جلسه دعا می‌رود و نه به اندازه نیازش، نه به اندازه گناهش، به اندازه امیدش می‌رود.


امید در انتظار فرج

چرا "انتظار الفرج" افضل عبادات است؟ چون در انتظار امید هست. خوب معلوم است دیگر چون در انتظار توقع هست. همین الان امتحان می‌کنیم. رفقا شما همه آدم‌های معنوی و خوبی هستید. ببین نصف شب بلند شده‌اید و مجلس دعا آمده‌اید. شما گل هستید به خدا قسم. من برای سخنرانی آمده‌‌ام، اما شما به خاطر خدا آمده‌اید. من هیچ وقت به گرد پای شما نمی‌رسم. من از موضع بالا با شما حرف نمی‌زنم، من از موضع پایین با شما حرف می‌زنم. شما خیلی خوب هستید. اما همین شما که خیلی خوب هستید، اگر امیدت به این که آخر این ماه ظهور محقق بشود زیاد می‌شد، از همین امشب رفتارت در این ماه عوض می‌شود یا نه؟ بله؟ اگر بدانی امیدت به فرج در این جمعه آینده بیشتر شود، رفتارت عوض می‌شود یا نه؟ ابلیس چرا بگذارد رفتارت عوض بشود؟ چرا اجازه بدهد؟ ببخشید، ابلیس است، خر که نیست، این چیزها را می‌فهمد. هر نسبتی که نباید به او داد. اینقدر منطقی تو را از نزدیک بودن فرج مأیوس می‌کند، اینقدر حرف‌های چرت و پرت در گوشت می‌گوید؛ "نه حالا... به این سادگی... آخر... می‌دانی... آخر...برو دیگر..." امید به فرج داشته باشی، احساست نسبت به حضرت تغییر پیدا می‌کند. ابلیس در بین همه انواع یأس، یأس از نزدیک بودن فرج برایش خیلی مهم است. چرا؟ حیات و ممات خودش به آن وابسته است. حضرت تشریف فرما شوند، او را می‌کشند. معلوم است این موضوع برایش اصلی است. خیلی برایش مهم است. مسأله فرج برای ابلیس کلیدی‌ترین مسأله است. او برتری آدم را نتوانست تحمل بکند، خودش را نابود کرد. حالا پیروزی آدم و فرزند آدم و نابودی خودش را می‌خواهد تحمل کند؟ او حاضر نشد پله‌ی دوم بشیند، حالا مرگ خودش را ببیند؟ یقیناً برایش خیلی مهم است که تو ظهور را به عقب بیندازی.

راستی یک چیزی عرض کنم، فرمود من نزد حسن ظن بنده‌ی خودم هستم. اگر ما همه امیدوار بودیم به این که هفته بعد آقا تشریف فرما می‌شوند، می‌دانید هفته‌ بعد آقا تشریف فرما می‌شدند؟ خیلی دردناک است، نیست؟ خدا که دروغ نمی‌گوید؛ گفت من به حسن ظن بنده‌ام عمل می‌کنم. به خدا حسن ظن نداریم، که خدا هفته‌ بعد فرج را برساند. جالب است کور هم هستیم. این همه علامت جلوی چشم ما ردیف می‌کند، باز حسن ظنمان افزایش پیدا نمی‌کند. "بابا تو مشکل داری، من دیگر چطوری به تو بگویم؟" خیلی علائم و قرائن و شواهد دارند یک خبرهایی به تو می‌دهند. از ایمان به غیب دیگر گذشته، این علائم دیگر غیب نیست. اینها دارد دیده می‌شود. "یعنی شما می‌گویی ما آدم ساده‌ای باشیم؟" نه. من نمی‌گویم شما آدم ساده‌ای باشید، الکی امیدوار باشید؛ می‌گویم یا بر اساس شواهد و قرائن عقلانی که داری می‌بینی، ظهور را نزدیک بدان، یا آدم سالمی باش که ظهور را نزدیک ببینی. مریض‌ها ظهور را با تأخیر می‌دانند. اگر شیعه ظهور را با تاخیر ببیند، باعث قساوت قلب می‌شود، و قساوت قلب مریضی است. امشب اگر برنامه‌ دعا دارید، حتما از این قساوت قلب توبه کنید. «نراه قریبا». ما نزدیک می‌بینیم و بعد خدا می‌فرماید: من که می‌خواستم ۳۰۰ سال دیگر...(مثلاً)، ولی خب شما نزدیک می‌بینی، دیگر من چه کار کنم تو نزدیک می‌دانی. من روز قیامت به حسن ظن تو اعتنا می‌کنم، که جای عمل و اثر عمل نیست. چطوری در دنیا به حسن ظن این همه بنده‌های خودم اعتنا نکنم؟ شما راستی چرا این هفته‌ها دعای ندبه نمی‌روید؟ اصلا امید ندارید؟ این جمعه آخرین جمعه‌ای باشد که در دوران غیبت هستیم. درست است؟ می‌دانید چقدر ما گنهکار هستیم؟ دنبال چه می‌گردی وقتی دنبال گناه باید بگردیم؟ جالب است کتاب می‌نویسند؛ علماء پیشین را مسخره می‌کنند، که سید بن طاووس و کی و کی امیدوار بودند در زمان خودشان، ظهور رخ بدهد. بعد به فرزند خودشان می‌گفتند اگر زمان ما ظهور رخ ندهد، حتما در زمان تو ظهور رخ می‌دهد. کتاب می‌نویسند و آن عالمان را مسخره می‌کنند که چه ساده بودند، در زمان خودشان ظهور را متوقع بودند. نمی‌دانند ان علما چون سالم بودند ظهور را اینطور می‌دیدند. تو مریض هستی، اینطور نمی-بینی. بعد می‌خواهد بگوید ببین سید بن طاووس فکر می‌کرد نزدیک است، پس ببین او اشتباه می‌کرد، پس تو اشتباه نکن. وای خدای من! تو چطور داری برداشت می‌کنی؟ به جای اینکه بگویی ببین آن عالم چند صد سال پیش امیدوار بود، آن وقت تو این همه سال گذشته این همه عالم تغییر کرده است، می‌خواهی امیدوار نباشی؟ می‌دانی؟ شبیه عمر و عاص هست، می‌گفت عمار را علی کشت چون او به میدان آورد، برداشت‌های عمر و عاصی. سید بن طاووس را مسخره می‌کنی که ظهور را نزدیک می‌دانسته؟ خب آدم بوده، سالم بوده، عاشق بوده، عاقل بوده. عقل او به او می‌گفته است. خدا در نزد حسن ظن بنده‌ی خودش هست.


آقا تو می‌آیی

من به جنبه روانی نزدیک احساس کردن ظهور کار دارم. "به علایم ظهور هم اشاره کن" لازم نیست، آن همه روایت برایتان خواندم که بدون آن علائم هم ظهور رخ می دهد. شما به بقیه چه کار دارید؟ "نه، باید همه عالم هم آماده باشد"، این چرت و پرت‌هایی را بعضی وقت‌ها می‌گوییم چه هستند؟ که بعضی وقت‌ها از خودمان حرف صادر می-کنیم. عالم چگونه آماده می‌شود؟ دوستان حضرت، هم هنوز آدم نشدند، عالم چگونه آماده می‌شود؟ شما که نسل در نسل، گل سرسبد روزگار هستی، با حضرت با حسن ظن برخورد نمی‌کنی، عالم چگونه آماده بشود؟ یک روایت بیاور که "اگر عرق خورها عرق خوری نکردند، امام زمان می آید"، یک روایت بیاور که اگر زناکارها زناکاری نکردند، امام زمان می آید"، یک روایت بیاور که اگر قاتل‌ها و جانی‌ها دست از قتل برداشتند، امام زمان می‌آید"، یک روایت از این روایت‌ها بیاور. از خودت تحلیل صادر می‌کنی. گفت: سیصد و سیزده نفر آدم می‌خواهم، حضرت منتظر ماست و ما حداقل آمادگی، امید قلبی و حسن ظن را نداریم. منشأ این امید شدت ارادت و علاقه است، «اِنَّهُم یَرَونَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً»؛ ما نزدیک می‌بینیم. ما چون تو را دوست داریم، ما چون تو را مهم می‌دانیم، ما نمی‌توانیم تو را دور ببینیم. تو می‌آیی. من باور نمی‌کنم که نیایی. تو می‌آیی. "تو می‌آیی" خیلی با "تو بیا" فرق می‌کند. سرودهایمان را عوض کنیم، شعرهایمان را عوض کنیم، اینقدر ناله نزنیم "آقا بیا" بگوییم آقا تو می‌آیی.

یک گفت و گوی پرسش و پاسخی انجام بدهیم. متأسفانه منبر یک طرفه است. ولی چون من می‌دانم معمولاً چه سوالی پیش می آید، آن سوال را مطرح کنم و جواب دهم، و عرضم را تمام کنم.

مردم بی‌دین می‌شوند؟

"اگر شما مردم را امیدوار کردی که هفته بعد آقا می‌آید و هفته بعد آقا نیامد، مردم بی‌دین نمی شوند؟" این حرف‌ها را به من زیاد می زنند. اول یک داستان بگویم، بعد جواب بدهم. روایت است، قصه نمی‌خواهیم بگوییم؛ حضرت نوح (ع) نهصد و پنجاه سال پیامبری کرد، نزدیک همین هزار و چهار صد سال ما می¬شود. عده کمی، مثلاً صد نفر به او ایمان آورده بودند. خیلی کم بودند. کسانی که ایمان نیاورده بودند، اینها را اذیت می‌کردند. وعده آمده بود: روزی شما را نجات می‌دهم. اینها هم منتظر فرج بودند. به در خانه خدا می‌رفتند. خدا به حضرت نوح گفت: به دوستانت بگو، هفت سال دیگر فرج می‌رسد، آماده باشند. این افراد هم خوشحال بودند که هفت سال دیگر کفار نابود می‌شوند، ما پیروز می شویم و بالاخره نجات پیدا می‌کنیم. بعد از پایان هفت سال آماده شده بودند، که در اواخر نهصد و پنجاه سال بود و می‌گفتند خدایا این هفت سال هم تمام شد، نهصد و پنجاه سال سختی کشیدیم. با شوقی این هفت سال را گذراندیم. خدایا در آسمان سکوتی برقرار است. نوح فرمود: هفت سال دیگر عقب افتاد. نوح به یارانش گفت: خدا تصمیمش را تغییر داد، ندا حاصل شد ۷ سال دیگر. اینها نگاهی به همدیگر کردند، ولی بچه‌های خوبی بودند‌، گفتند عیبی ندارد ۷ سال دیگر است‌.‌ ۹۵۰ سال صبر کردیم حالا ۱۴ سال صبر کن‌. در آن عددها چیزی به حساب نمی‌آمد‌. سر هفت سال دوم افکار عمومی حساس، نزدیک بود ایمان‌ها متزلزل شود. نمی‌دانم حضرت نوح چگونه با خدا مناجات کردند من خبر ندارم، جزئیاتش را در روایات ننوشته ولی احتمالاً اینکه: خدایا دیگر مثل قبل نیست، خواهشاً دیگر ضایع نشویم! سر هفت سال؛ گفتند حضرت نوح ۷ سال دیگر. الان چگونه به اینها بگویم؟ همین گونه بگو، بگو هفت سال دیگر. آمد و گفت آقایان ۷ سال دیگر. یک عده بی‌دین شدند، گفتند سرکاری است. "خدایا تعداد ما چند تا بود؟ الان یک تعدادی ریزش کردند. این درست است؟ هر چه شما می‌گویی ولی این هفت سال دیگر، من دیگر نمی-توانم اینها را جمع کنم." سر هفت سال سوم؛ "خدایا دیدی که ضررش کاملا آشکار بود. دیدی بی ایمان شدند." یا نوح، ۷ سال دیگر! نصف دیگر رفتند. ۷ سال چهارم؛ "خدایا من دیگر بلد نیستم ‌مناجات کنم چه باید بگویم؟ خواهش می‌کنم." ۷سال پنجم؛ ۷ سال دیگر. دید کسی نماند. همه گفتند آقا این ما را مسخره کرده! چندتا هفت سال؟ خب نگو، قول نده ما همین طور بودیم دیگر. ۷ سال ششم؛ "خدایا دیگر هیچکس نمانده. خواهش می‌کنم عقب نیفتد." نوح هفت سال دیگر. نوح آمد به یاران باقی مانده (نمی‌دانم چند نفر دیگر مانده بودند)، گفت. آنهایی که مانده بودند از غربال‌ها رد شده بودند. گفتند باشد. دیگر کسی نرفت، فرج آمد.

یک روایت دیگر هم داریم. اینها روایت است. برای در و دیوار هم نگفتند. خدا به قومی ندا داد که مثلا بیست ماه دیگر (من الان عدد ماهش را یادم رفته) فرج شما خواهد رسید. آن قوم هم با پیامبرشان در اسارت بودند. بعد از آن ۲۰ ماه پیام رسید: عقب افتاد. بعد این پیامبر به مردم گفت عقب افتاده. بلااستثنا همه‌ آنها گفتند اشکالی ندارد. هر چه خدا بگوید. دو روز بعد فرج آمد‌. پیامبر قاطی کرده بود! خدایا تو که گفتی ۲۰ سال دیگر! الان ۲۰ ماه بود چه شد؟ فرمود دیدم اینها ایمانشان کم نشد، به حسن ظن و اعتمادشان احترام گذاشتم.

اینها را برای چه به ما می‌گویند؟ برای چه این حرف‌ها را به ما می‌زنند؟ مثل اینکه با حال ما کار دارند. با احساس ما، با ایمان ما کار دارند. دیگر چه چیزی در دنیا مهم است جز همین ایمان؟ جز همین احساس خوب؟ جز همین توکل، حسن ظن، اعتماد به خدا، محبت به خدا؟ دیگر چه چیزی در عالم مهم است؟ مگر دیگر چه در عالم هست غیر از همین احساس خوب؟ حالا قصه‌هایم را گفتم. سوال چه بود؟ "امیدوار کنیم بعد حضرت نیاید بی‌دین می‌شوند"، خب بشوند. من می‌توانم تندتر از این صحبت کنم مثلاً چیزهای دیگر هم بگویم ولی مودبانه صحبت می¬کنم. قول که ندادیم، امید ‌افزایش دادیم که بد نشده است. ‌اگر قول هم داده بودیم، از جانب خدا نمی‌شد، نباید ایمانش متزلزل می‌شد.

می‌گوید امیدش را هم اضافه نکن، می‌ترسم بچه ام بی‌ایمان شود. می‌خواهم اصلاً ایمان نداشته باشد، این کسی که امیدش افزایش پیدا بکند، بعد حضرت با اساس حسن ظن او ظهور نکند، بعد می‌خواهد بی‌ایمان بشود. اصلاً آن ایمان نبوده که، نمی‌دانم چه بوده. این یک جواب برای آن سوال؛ "امیدش را زیاد نکن، اگر نشود آن وقت بی‌ایمان می‌شود." جواب خوبی بود یا نه؟

بداء

می‌خواهم جواب دوم را بدهم. بگو خوب بود یا نبود؟ به هرحال خوب بود یا نبود، جواب دیگری بلد نیستم. اگر خدا به آن قوم نوح جواب داد، که چرا من ۷ سال دیگر عقب انداختم، ما هم یک جواب دیگری پیدا می‌کردیم. به این بداء می‌گویند. بداء چیزی در اصول عقاید است، که ما کم از آن صحبت می‌کنیم. امام صادق علیه السلام می‌فرمود: اگر می‌فهمیدید ارزش اعتقاد به بداء چه قدر زیاده است، هر روز در مورد بداء با هم حرف می‌زدید. خدا تصمیمش را برای امتحان بنده هایش عوض می‌کند. فرمود تحمل کنید. حالا ما که اصلاً به بداء نرسیدیم. درست است اتفاقاً یکی از علما چند سال پیش اخیراً فرمودند: بنا بوده ظهور رخ بدهد، بداء حاصل شده ظهور عقب افتاده است. کاری ندارم، ما که از علما نیستیم که این چیزها را بفهمیم و بخواهیم درباره‌اش خبری بدهیم و از پشت پرده خبر داشته باشیم. کاری ندارم، ولی فرمودند درمورد بداع زیاد صحبت کنید. خدا چگونه بندگانش را امتحان کند؟ این جواب اول.

منتظر نیستیم!

جواب دوم؛ اتفاقاً من می‌خواهم امیدها را بالا ببرم برای هفته بعد، بعد آقا هفته بعد نیایند. آدم سالم از هفته بعد چشمه اشکش دیگر خشک نمی‌شود. "آقا خیلی امید داشتم که بیایید". یک طور دیگری زندگی می‌کنیم. یک طوری اشک می‌ریزد همانند کسی که او را به دوزخ می‌خواهند ببرند و برمی‌گردد به پشت سرش نگاه می‌کند. خدا فرمود چرا به پشت سرت نگاه می‌کنی؟ عرض کرد خدایا فکر نمی‌کردم من‌ را به جهنم بیندازی تا همین الان. وقتی خداوند بخشید، به گریه می‌افتد. "آقا من فکر نمی‌کردم که نیایید." این باید جزئی از مناجات ما باشد که نداریم. مطمئنی نداریم؟ چه کسی گفته ‌است؟ کجا است؟

شهید حجت الاسلام و المسلمین کافی مناجاتی در این باب داشتند. می‌گفتند"یابن‌الحسن، جوان‌هایمان پیر شدند و پیرهایمان از دنیا رفتند ولی شما نیامدی." ما اصلاً مناجات نمی‌کنیم که "یابن‌الحسن، جمعه قبل خیلی منتظر شما بودیم ولی شما نیامدی، چون منتظر نبودیم." حال هفته بعد گریه آن انتظاری را بکنیم که به فرجام نرسیده است. کسی را خیلی امیدوار کنیم، آقایش نیاید و خیلی دلش بشکند. بی ‌امام‌ می‌شود؟ کجای کار هستی؟

یک نمونه مناجات به کلیه ذاکران اهل بیت و شما دلداگان پیشنهاد می‌دهم: "یابن‌الحسن، وقتی که شهید حججی را می‌بردند تا سر را از بدنش جدا کنند، انتظار داشتم که بیایید. وقتی که دو میلیون نفر از مردم در روز غیر تعطیل، در میدان امام حسین برای تشییع قسمتی از پیکر او آمدند، انتظار داشتم که بیایید." اینها نمونه‌هایی از این مناجات‌ها است. از این دست حرف‌ها در خودمان نداریم. اگر احساسش بود، فرهنگ و ادبیاتش هم به دنبالش می‌آمد. اگر بدانید فرج چیست، دیگر نمی‌گویید آقا هروقت صلاح دانستید تشریف فرما شوید، ما در خدمت هستیم. حالا شاید فعلاً صلاح نباشد، ما کاری نداریم! نمی‌دانی چه اتفاقی می‌خواهد در عالم بیفتد. کمی احساست را تنظیم کن، کمی! آدم را بیچاره می‌کند. نمی‌گذارد چیزی سالم بماند، آتش می‌زند و می‌سوزاند.

پایین بودن امید به ظهور در جامعه

امید به فرج در جامعه‌ ما پایین است. وگرنه علائم نزدیک بودن ظهور فراوان است. ما دوست داریم این علائم را هم ندیده بگیریم. نمی‌خواهم تشبیه کنم، ولی دیگر تشبیه می‌کنم؛ طرفدار تیمی است، خیلی می‌ترسد ببازد. از باختن خیلی می‌ترسد. یکی از رفلکس‌ها و عکس‌العمل‌های روانی‌اش که می‌دانید چیست؟ می‌گوید من می‌دانم تیم ما امشب می‌بازد. از اول دارد به خودش دلداری می‌دهد بدبخت. آدم ترسوی بزدل همین است دیگر. هنوز بازی شروع نشده، خودش را باخته است. دارد خودش را برای باختن آماده می‌کند. شخصیت را ببینید! به خدا بعضی‌ها با ظهور همین طور برخورد می‌کنند. آقا با کی می‌خواهد حکومت کند؟ با این آدم‌های ضعیف؟

یکی از علائم

امیدتان را به فرج بالا ببرید. خدا امر ولی‌اش را یک شبه اصلاح می‌کند. بیش از نیمی از این شب گذشته است، نزدیک سحر شده است. این همه قرائن در عالم هست. من از علائم ظهور یک جمله‌اش را بگویم؟ آخر خیلی بی‌انصافی است که هیچی‌اش را نگویم، بگویم این همه علائم را ندیده بگیرید. می‌فرماید ظهور وقتی رخ می‌دهد که هر کس هر ادعایی دارد که سعادت بشر با این طرح تضمین می‌شود، بطلان ادعایش ثابت شده باشد. در جهان کسی نباشد قبل از ظهور که بگوید من برای نجات بشر یک راه داشتم. در یک سکوت، در یک خلاءِ تئوریک ظهور رخ می‌دهد. الان این خلاء تئوریک نیست؟ دموکراسی را ببین! مدعیانی که می‌گفتند دموکراسی پایان جهان است، الان می‌گویند که دموکراسی دیگر پایان جهان نیست؛ جهان در حال عبور از دموکراسی است. دیگر هیچ کسی در عالم، هیچ آدم روشنفکر کوته‌مغزی، هیچ آدم باشعوری، این بی‌شعوری را نمی‌کند بیاید الان بگوید راهی برای سعادت بشر هست. مثلاً بگوید لیبرال دموکراسی راه سعادت بشر است. تو این را گفتی؟ نظام سرمایه‌داری؟ چی مثلاً؟ چی؟ بگو ببینم! مارکسیسم؟ سوسیالیسم؟ چی مثلاً؟ هیچ آدم احمق بی‌شعوری در عالم از این چرت‌وپرت‌ها نمی‌گوید بخواهد از این "ایسم"ها به عنوان راه نجات بشر حرف بزند. هر کس هم هر پیشنهادی می‌دهد، به این عنوان که حالا فعلاً که چاره‌ای نیست، همه در بدبختی فرو رفته‌اند. این که دیگر قطعاً محقق شده است! خلاء تئوریک در عالم پدید آمده ‌است. آقا می‌خواهی تشریف‌فرما شوی. والله من دارم قاطی می‌کنم! یابن‌الحسن! نکند شما فقط به خاطر سوء ظن ماست که نمی‌آیید؟ ظرفیت ایمانی ما اینقدر پایین است؟


سخت‌ترین ایمان

خیلی صحبت کردم، عذرخواهی می‌کنم. یک تکه‌ای اضافه کنم، فکر کنم این بحث ما تکمیل بشود. سخت¬ترین ایمان چیست؟ بگویید؟ از قرآن به من گزارش بدهید. همینطور از خودتان صحبت نکنید. در قرآن کریم، سخت‌ترین قسمت ایمان که پیامبران الهی کم آورده باشند چیست؟ ایمان به غیب که همه دارند، اصلاً به گفته قرآن همه کافران هم ایمان به غیب دارند. ایمان به خدا؟ خب آن را که همه دارند. ایمان به اولیا خدا؟ آن را هم خیلی‌ها دارند. قرآن گزارشی که می‌دهد سخت‌ترین قسمت ایمان به غیب چیست؟ ایمان به نصرت خدا! در نقل قرآن برخی از پیامبران و یارانشان می‌گویند: «مَتَى نَصْرُ اللَّهِ»؛ کو نصرت الهی؟ نزدیک است کم بیاورند. ایمانِ به نصرت خدا اگر بود الان ما جهان را در نوردیده بودیم!

نصرت الهی هر فرد

نصرت خدا، کمک خدا، چه قدر می¬رسد؟ به اندازه ایمان ما به نصرت خدا! فعلاً که جامعه ما هرکسی که ایمان نداشته باشد به نصرت خدا و صریحاً عدم ایمانش را به نصرت خدا اعلام بکند و صریحاً وابستگی خودش را با ابزار غلط اعلام بکند بیشترین رأی را می¬آورد! کجای کار هستی؟ کو ایمان به نصرت خدا؟ خیلی سخت است. "خدایا یعنی تو واقعاً کمک می‌کنی؟ یعنی ما را غلبه می دهی؟ نه نه ... " می فرماید "نه که نه! غلبه‌ات نمی دهم...". تمام محاسبات روی کاغذ می‌گوید دشمن تو از تو ضعیف تر است. بابا ایمان نمی‌خواهد، عقل می‌خواهد، شعور می‌خواهد. خب بی‌ایمانی کورش کرده ‌است! خب بی‌ایمانی کورش کرده، دیگر نمی‌تواند با ماشین حساب هم حساب کند. بابا ایمان نمی‌خواهد! با ماشین حساب هم حساب کنی، تو از دشمنت قوی‌تر هستی. تو، تمام نقطه ضعف‌های او زیر دستت است، زیر پایت است. تمام شاه‌راه‌های عالم دست مریدان مهدی فاطمه (ع) است، که با کمترین سلاح می‌توانند کنترل کنند. نمی‌توانند آنها کاری کنند، تو قدرتمندتری! روی کاغذ ببین. آن‌ وقت ما می‌گوییم که آنهایی که زمان پیغمبر بودند مغز حمار خورده بودند به پیغمبر ایمان نمی‌آوردند؟ نه. همان مغزی را خورده‌ بودند که آدم‌های این زمانه ما خوردند، که نمی‌بینند قدرتمندترند. اینها مغز چی چی می‌خورند؟ آن‌ها هم همین هستند دیگر! چه فرقی می‌کند؟

از جنس امید

ایمان به نصرت خدا، حسن ظن به خدا، امید به فرج، چالش بزرگی‌ست. وَ اِلا بهترین عبادت، با فضیلت‌ترین عبادت، شمرده نمی شد! یک چیزی که الکی گیر بیاید، مفت باشد، ریخته باشند روی زمین که با فضیلت‌ترین عبادت نمی‌شود. دستگاه خدا دیگر اینقدر هم به هم ریخته نیست که تو فکر می‌کنی. انتظارِ فرج با فضیلت‌ترینِ عبادت‌هاست. داریم؟ داشته باش. بعد بعضی‌ها از ما عمل به اقتضای انتظار فرج می‌خواهند. بابا انتظار فرج کجاست که حالا به اقتضایش عمل بکنیم؟ ولمان کن تو را به خدا! چه کسی انتظار دارد؟ کسی امید دارد؟ مأیوس مأیوس مأیوس...که اگر امید به نصرت الهی داشتیم، عالی‌ترین نصرت الهی فرج است، خیلی جلوتر بودیم. «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم». امید داشتی به اینکه تو اقدام کنی خدا کمکت می‌کند، اقدام می‌کردی! می‌گفتی خدا کمک می‌کند. اینها همه‌ امید است.

نقص نداشتن امید

خیلی طولانی شد، سخنرانی که نکردیم، دعوا کردیم با هم دیگر، درددل کردیم. ولی به یک نقص پرداختیم، الکی هم‌دیگر را تحویل نگرفتیم. بد شد؟ بله؟ بد شد؟ کو دل شکسته در فراغ حضرت از تأخیر در فرج؟ دل شکسته مال آن دلی‌ست که می‌گوید خیلی امید داشتم. خیلی امید داشتم بیایی. آن کسی که خیلی امید داشت بیاید، خیلی خودش را آماده کرده بود، من را که می‌بینی خودم را اصلا آماده نمی‌کنم. می‌دانید؛ یک نفر به من بگوید هفته بعد فرج هست شاخ در می‌آورم! شاخ در می‌آورم! "واقعا؟ کی گفته ‌است؟ راست می‌گویی؟ درست گفته ‌است؟ حالا کی هست؟" اینها امیدوارهای ما هستند.

خیلی عذر خواهی می‌کنم جلسه را اینقدر جدی کردم. شاید شما برای این بحث جدی و دعوا نیامده بودید. "کمی راجع به خدا بگو امشب برای عبادت برویم." فرمود «وَ اَللَّهِ مَا يَنْجُو مِنَ اَلذَّنْبِ إِلاَّ مَنْ أَقَرَّ بِهِ»؛ به خدا قسم از گناه نجات پیدا نمی‌کند مگر اینکه به گناه اقرار کند. البته ببخشید که مشرک همه را به کیش خویش پندارد. من خودم از رحمت حضرت حق و فرج و نصرت الهی مأیوس هستم. فکر کردم شما هم مثل من هستید. ولی شما خوب هستید. من کلیت جامعه را می‌بینم. آثارش را که ما ندیدیم؛ در ادبیات‌مان، در رفتارمان، در احساس‌مان... خدایا یأس ابلیس را از دل‌های ما بردار و ببر. خدایا انرژی به ما بده که به کسی که یقین دارد هفته‌ بعد ظهور است، عنایت کنیم.

مثل شهدای کربلا...

عرضم تمام است. ببرم‌تان کربلا. فرمود شب نیمه شعبان، پرثواب‌ترین عمل، زیارت اباعبدالله حسین علیه‌السلام است. می‌دانی قیمت شهدای کربلا به چه بود؟ می‌دانی امام حسین علیه‌السلام، شب عاشورا با آنها چه کرد؟ فرمود امید نداشته باشید که من را بتوانید نجات بدهید. از زندگی ناامیدتان کنم. هر کس اینجا بماند، به شهادت می‌رسد. من هم به شهادت خواهم رسید. یک ذره امید به فرج در دل اینها باقی نگذاشت. یک ذره امید به نصرت الهی، به معنای ظاهری، نگذاشت. اینها یک ذره دل‌هایشان تکان نخورد. البته به قول آقای بهجت، یک عده‌ای همان شب عاشورا رفتند. یأس خیلی آدم را سرد می‌کند. اما آنهایی که گرم ماندند، دمشان گرم! واقعا فوق‌العاده بودند. فرمود من را می‌کشند. از شما هم هر کس بماند، می‌کشند. ولی این‌ها به این چیزها کاری نداشتند. یا اباعبدالله...

کسی بیاید به یک نیروی انقلابی، در گوشش، محکم بگوید این انقلاب قطعاً به ظهور نمی‌رسد و همه‌تان هم نابود می‌شوید و او گرمای خودش را از دست ندهد. خیلی سخت است. ما تازه یقین داریم، به فرموده‌ حضرت امام که این انقلاب متصل به ظهور می‌شود. این جزء قطعیات فرمایشات حضرت امام هست نه اینکه دعا بکند. ما که یقین داریم هنوز آنقدر داغ نشده‌ایم. یکی بیاید سردمان کند چه خواهیم شد؟ یا اباعبدالله ما خیلی عقب هستیم، این فاصله را چطور جبران کنیم؟

فرمود همه‌تان را می‌کشند. دیگر کسی، این حرف‌ها را گوش نمی‌کرد. حسین! اجازه بده ما بمانیم. البته همه بهت‌شان برده بود. گویا نمی‌توانستند حرف بزنند. نمی‌دانم چه شده بود. از ابهت آزمایش الهی که با زبان حسین به جان اینها می‌خورد. نمی¬دانم! چطور شده بودند که یک دفعه حسین به مبصر کلاس اشاره کرد. صداکرد: عباسم! با تو هم هستم، اگر می‌خواهی بروی، برو. یعنی عباس تو یک حرفی بزن تا نطق اینها هم باز بشود، با معرفت خودم. یک دفعه‌ای ابوالفضل‌ عباس فرمود، عرضه داشت: آقا، داداش ما بعد از تو نفس بکشیم؟ یعنی ما به پیروزی نمی‌اندیشیم! ما به تو می‌اندیشیم. یابن الحسن یک کاری کن من به تو بیندیشم. فقط به تو بیندیشم. « ‪اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُک عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً»؛ خدایا مهدی فاطمه را محافظت کن. من فقط به او می‌اندیشم. یا صاحب‌الزمان یک کاری کن تا مثل اصحاب امام حسین در شب عاشورا فقط به حسین می‌اندیشند، نه به مرگ و زندگی! نه به هیچ چیز دیگری. ما فقط به امام زمان بیندیشیم نه به چیز دیگری. در دعای ندبه می‌بینید چه حرف‌هایی میزند؟ می¬گوید یابن‌الحسن برای من سخت است که صدای تو به کسی نمی‌رسد. من به تو می‌اندیشم نه به جهان پر از ظلم. آن بحث دیگری است، من به تو می‌اندیشم. من غصه تو را می‌خورم. ‌تو نباید پشت پرده غیبت بمانی. امام حسین(ع) در روز عاشورا دست از این عاشق‌کشی برنداشت. وقتی برادرانش برای خداحافظی آمدند، قتل عامشان کرد. حرفی زد که صدای ناله برادرانش بلند شد. فرمود: از حسین دل بریدید! می‌خواهید حسین را به دشمن تسلیم کنید! (تعبیر شبیه به این بود.) می‌دانید برادرتان را دارید تسلیم می‌کنید؟ گریه برادران امام حسین(ع) بلند شد. امام حسین(ع) عاشق‌کشی می‌کرد. من را می‌خواهی تنها بگذاری؟ می‌دانست مسئله ‌آنها الان این است. هستی و وجودش این است. خوب که گریه کردند، در این نقل هست یک جمله دیگر گفت. فرمود: من هیچ! خواهرتان زینب بعد از شما چه کار کند؟ همه‌ شما دارید می‌روید. همه به گریه افتادند و صدای گریه بلند شد. یابن‌الحسن کاری کن از امشب به بعد من دیگر فقط به تو بیندیشم در هر مجلسی که می‌روم، راحت با هرکسی که حرف زدم بگویم الان مهدی فاطمه راحت نمی‌تواند با هرکسی حرف بزند. به تو بیندیشم. به غربت تو بیندیشم. به ظهور تو. فقط به تو بیندیشم. به غصه‌های دل تو. به تنهایی‌های تو. نمی‌توانم تصورشان کنم. این همه شهیدانی که دانه دانه سر از بدنشان جدا کردند اینها را همگی بالای سرشان بودی. تو همه این صحنه¬ها را دیدی. تو این همه رنج کشیدی. تو این همه زجرها را تحمل کردی. به خانه تمام شهیدان که این همه در فراق پدرشان زجه زدند رفتی. تو دل برای همه‌ اینها سوزانده‌ای. یابن‌الحسن کاری کن که فقط به تو بیندیشم. از شدت مصیبت غیبت تو به دعا بپردازم. امیدم را زیاد کنم.‬‬

‪عذرخواهی می‌کنم خیلی وقتتان را گرفتم. خدایا به حق اباعبدالله الحسین، یأس به دل‌های ما راه نده. امید به فرج قریب حضرت ولی‌عصر در دل‌های ما روزافزون بگردان. شوق دیدار و تمنای دیدار حضرت را در دل‌های ما روزافزون بگردان. دست مجروح رهبر انقلابمان را هرچه سریع‌تر را به دست‌های بابرکت مهدی فاطمه(س) برسان. و صلی الله علی و آل الاطهار‬‬


هیأت الزهرادانشگاه صنعتی شریفحجت الاسلام پناهیاننیمه شعبان
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید