مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۸ دقیقه·۳ سال پیش

انسان‌ آخرالزمان به دنبال کشف خود با حضوری تاریخ‌ساز

السلام عليك يا ابا عبدالله وعلى الارواح التي حلت بفنائك؛ سلام بر حسین (ع) که معنای حضور در هر تاریخی را در ظلمانی‌ترین شرایط به ما آموخت تا ما هرگز جهانی که خدا آفریده است را برای خود تنگ ندانیم. به حمدالله جلسه، جلسه‌ی عزاداری برای ابی‌عبدالله است و ما معتقدیم که فرشتگان بال‌های قدسی خودشان را بر زائران و عزاداران حضرت سیدالشهدا می‌وزند، تا افق های متعالی را بنمایانند و زائر و عزادار بتواند عزم‌های بلندی، در هر زمانه و عصری دریابد. امیدوارم که رفقا در این نسبت که قرار می‌گیرند از آن غافل نباشند . «قال رسول الله ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها» در روزگارانتان، نفحاتی سراغ شما می‌‌آید؛ خود را در معرض آن نفحات قرار دهید.

نفحه‌ای آمد شما را دید و رفت هر که را می‌خواست، جان بخشید و رفت

عزم‌های بلند، در فهم آن موقعیتی است که انسان، خودش را در آن قرار می‌دهد. شما این موضوع را تجربه‌ کرده‌اید؛ مواظب باشید که این فرصت‌ها را از دست ندهید. مثالِ خیلی ساده‌اش را شما در پیاده‌روی اربعین تجربه کرده‌اید و یا در زیارت و نماز بر پیکر مبارک حاج قاسم. این تجربه‌ای نیست که ما به سادگی از آن بگذریم؛ یک گشایش تاریخی است!

مسئله امروز ما در نسبت با اباعبدالله چیست؟

نکته‌ای که می‌خواهم با شما در میان بگذارم این است که هویت ما، هویتِ عزاداری است. ما به هر بهانه‌ای عزادار مولایمان هستیم؛ ولی در دل این عزاداری، آیا می‌توان رجوعی مناسب زمان خودمان یافت و افقی را طلب کرد، که امروزمان، بهترینِ روزگاران، برایمان باشد؟ می‌دانید که انسان‌ها به اندازه‌ای که مسئله دارند؛ با رجوع به متون قدسی و انسان‌های قدسی، جواب می‌گیرند.

طالب هر چیز ای یار رشید جز همان چیزی که می‌جوید ندید

تا کنون به این اندیشیده‌اید که در نسبت با حضرت اباعبدالله، امروزه به چه مسئله‌ای می‌خواهیم رجوع کنیم؟ مگر نه این است که در قرآن، تفسیر به رای نداریم؟ مسئله داریم و بر اساس مسئله‌مان خدا با ما صحبت می‌کند. در سوره الرحمن می‌خوانید «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ »{الرحمن،29} که آیه بسیار عجیبی است. می‌فرماید؛ هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است از او تقاضا دارند. خب، تا اینجای آن خوب است و راحت می‌توان با آن همراهی کرد. در ادامه آیه داریم « كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»؛ یعنی هر روز و روزگاری او به شانی است به عبارت دیگر؛ خدا _هو به خدا اشاره دارد_ شان بعدِ شان است. یعنی نسبت خدا در هر تاریخی، مناسب آمادگی برای گرفتن چیزی است که در خدا است. یک ذات احدی داریم که خدا شانی ندارد. برای مثال خدا واجب الوجود است و همیشه واجب الوجود است! اما جَلوات دارد. «لَهُ الاَسماءُ الحُسنی» و جلواتش، مناسبِ طلبِ ماست.

شما کسی نیستید که بنده بخواهم چیزی به شما یاد دهم. نمی‌شود! اگر بخواهم هم شما نمی‌پذیرید! پس من هم باید عاقل باشم و نگویم، ولی می‌توانیم که چشم‌اندازی مقابل هم بگشاییم. در زمانه‌ای هستیم که اصطلاحاً به آن دایلوگ می‌گویند و دیگر مونولوگ نیست. من در نسبت با شما این مسئله را دارم؛ که چه چشم اندازی می‌توانم در مقابل شما بگشایم که خودتان، فکر کنید. زیرا بنده هیچ‌گاه نمی‌توانم به جای شما فکر کنم. اگر هم بکنم کار بیهوده ای است.

در این چشم اندازی که بنا است بنده در خدمت شما باشم مسئله‌ای که ما آن را با حضرت اباعبدالله در میان بگذاریم و او را به تاریخ خودمان برگردانیم چه می‌تواند باشد؟ من در اینجا نمی‌خواهم بحث مفصلی بکنم، اما یادتان باشد، که علمای ما در هر تاریخی، رجوع کرده و مناسب طلب و زمانه‌شان، امام را در تاریخشان آوردند. همان طور که می‌دانید، ما با امام حسین انقلاب کردیم، گرچه ما را متهم نیز می‌کنند. اتفاقاً اتهام خوب و درستی است. آقای حجاری، سال گذشته، در روزنامه‌ای نوشت که شما هر روز از حسین، یک برداشتی می‌کنید. این اتهام نیست، بلکه نشان از شعور است! حسین (ع) فراتاریخی است، قرآن ناطق است.

انسان، تماما در آغوش خدا

می‌خواهم مسئله‌ای را با شما، انسان‌های آخرالزمانی، در میان بگذارم تا درموردش فکر کنید؛ این است که کربلا، ظرفیت پاسخ به انسان‌های آخرالزمانی را دارد. برای این ادعا، روایتی آورده‌ام که برایتان می‌خوانم، ببینید که می‌توان این گونه فکر کرد یا خیر. روایتی، عمیق و عجیب از حضرت سجاد(ع) است. توجه کنید : «إنّ الله عزوجلّ علم أنَّه یکون فی آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون»، فأنزل الله تعالى «قُل هو اللهُ احدٌ» والآیات من سورة الحدید إلى قوله «وهو علیمٌ بذات الصّدور»_ یعنی شش آیه اول _ فمن رام وراء ذلک فقد هلک» در ادامه روایت هم داریم که بالاتر از آن، دیگر امکان ندارد؛ نهایتِ فهمِ حقیقت، سوره قل هو الله احد و شش آیه اول سوره حدید است و می‌فرماید که بالاتر از این نیست و بالاتر، هلاکت است و پوچی. اقوام آخرالزمانی، انسان‌هایی اند که وسعت حضور جهانی پیدا می‌کنند که در این‌باره روایت‌هایی فوق‌العاده داریم که می‌گوید در شرق عالم باشد، غرب عالم را می‌بیند و یا شب‌ها در منزلشان و صبح‌ها کنار حضرت در مکه هستند. در روایات داریم که انسان آخرالزمانی سعه عجیبی دارد به ادله‌ای که داریم و خودمان هم می‌توانیم آن را درک کنیم. پس این «قُل هُوَ الله اَحَد، اَللهُ الصَمَد ...» که داریم، چرا برای آخرالزمان، آمده است؟

شما جوان‌ها در دو مرحله ممکن است به خودتان دروغ بگویید. یکی این است که با باورهایِ خوبِ صد سالِ پیش زندگی کنید. به خودتان دروغ گفته‌اید! به جای دیگری تعلق دارید و قرآن پاسخِ دیگری به شما می‌دهد. دو آن‌هایی که فکر می‌کنند می‌توانند در جهانِ مدرنِ غیرقدسی، راضی شوند. والله آن‌ها هم به خودشان دروغ می‌گویند. بشر آخر الزمانی، بشری است به سعه‌ی همه‌ی عالم، که ماورای جهانی که خدا در آن غایب است، در جست‌وجوی خودش است. نیچه درباره‌ی این جهان است که می‌گوید خدا مرده است. نیچه به گونه‌ای عالمانه، می‌گوید؛ این نظام درونش خدا نیست. نیچه عقل دارد و فیلسوف است. منظور وی، این نیست که خدایِ واجب الوجود مرده است.

اینکه خدا احد و صمد است، به چه معناست؟ احد یعنی حضور بی کرانه‌ای که هیچ چیز کنارش نیست. به تعبیر امیرالمومنین یکی، که دو ندارد. احد یعنی در بی‌کرانگی حضور. خطبه اول نهج البلاغه هم به خوبی، برای مان روشن می‌کند. صمد یعنی رئیس القوم؛ کسی که به سوی او باید رفت. صمد القوم یعنی آنکه مقصد است. اگر خداوند همه جا هست، پس به سوی او رفتن، یعنی چه؟ _اگر این را نتوانید حل کنید؛ هنوز در قرون وسطای عقایدتان هستید_ یعنی چه؟ یعنی یک خدای اُبژه(object) شده، خدایی در دوردست، که عبادتش را می‌کنیم و به سویش می‌رویم؟! به خودتان دروغ نگویید. شما کسی نیستید که خدایی که اثبات می‌کنید واجب الوجود است را معبودتان گیرید. خدایی می‌خواهید، که بودِ شما را در برگیرد. حس شما باید حسِ حضور خدا باشد. در جنگ، خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ با چه وسیله‌ای؟ با نور رزمندگان. احمدآقای کاظمی یک دفعه می‌گوید خدا، در صحنه است. بشر امروز، در افق تاریخ معنوی، در بودنش و اگزیستانسش می‌تواند حاضر باشد.

خدا آقای محمدتقی جعفری را رحمت کند؛ در همین تهران خدمتشان می‌رسیدیم و از اینکه حرف‌هایشان را خیلی باز نمی‌کنند و خودمان در ادامه‌ سخنانشان تامل می‌کردیم، کیف می‌کردیم. به نظرم این گونه بهتر است. اقلاً در این باره فکر کنید که چگونه است که در نسبت خدا با ما، او همه جاست، «اِنی قَریب، أُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ» {بقره، ۱۸۶} در سوره بقره، می‌گوید در نسبت خدا با ما، او در همه جا حاضر است. اما در نسبت ما به او باید تلاش کنیم آن چه که او هست و ذات ما را در بر گرفته است، بیابیم. این عبادت است و تقوا. تقوا برای چه است؟ برای این است که آن چه را که هستید، حس کنید.

امام (ره) در نامه به گورباچف، تنها صدرا از نظر تعقل، و ابن عربی از نظر سلوک، مطرح کردند. صدرا بحثی درمورد هویت تعلقی دارد. مقام معظم رهبری گفته‌اند آیندگان آرام آرام متوجه معارفِ صدرا می‌شوند. صدرا و دکارت هم‌عصر هستند. دکارت می‌گوید که من شک می‌کنم، پس هستم! مستشرقین در دربار شاه عباس اصفهان بودند، صدرا هم آنجا بود و خیلی خوب این اتفاق را متوجه شده است؛ وی آگاه شد از اینکه خبری در حال شکل‌گیری برای بشرِ جدید است؛ هستشان را باید دنبال کنند. صدرا، اصالت وجود را در نسبت اینکه هستِ من، در هویت تعلقی، به هستِ خداوند است؛ مطرح کرد. بحث عجیبی است. مرحوم مطهری می‌فرماید؛ شگفت جمله‌ای، از شگفت فیلسوف است!

نمی‌توانید این معارف را نداشته باشید. شما نه می‌توانید در جهان، حاضر نباشید و نه می‌توانید از معارف عمیق خودتان که مربوط به تاریخ جدید بشر است، غافل باشید. نسل جدید در خطر نیهیلیسم یا پوچی قرار دارد؛ مگر جهان را بشناسد و با معارف بلند حسینیِ قدسی، جهانی که در آن قرار می‌گیرد را برای خودش معنا کند.

بروید در این فکر که چه چیزی هستید؟ تماما در آغوش خدایید؛ و از طریق عبادات با رویکرد کشف این ذات، آنچه که هستید را می‌یابید. شما چیزی نمی‌شوید جز همان که هستید. بحث زیادی هم نیاز دارد.

یاران امام حسین، یارانی با حضور تاریخی

این روایت برای حضرت سجاد(ع) بود. می‌دانید که حضرت سجاد(ع) بهترین راوی کربلا هستند. راوی‌های خوبی داریم، ولی کسی حضرت سجاد(ع) نمی‌شود. روایت دیگری داریم. ایشان در این روایت می‌فرمایند «لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهماالسلام»، یعنی وقتی کار بر حضرت اباعبدالله(ع) سخت شد_می دانیم که از عصر عاشورا خیلی سخت شد_، «نَظَرَ إلَیهِ مَن کانَ مَعَهُ»؛ یک عده‌ای که با حضرت آمده بودند، که البته پای ایشان ایستادند و شهید هم شدند، تعجب می‌کردند که حضرت چقدر در آرامش است. حضرت سجاد(ع) می‌فرمایند که یاران حضرت در عصر عاشورا دو دسته بودند. همه آن‌ها پاکباز و جانباز بودند و تا آخرین قطره خون ایستادند. در عین حال دو دسته بودند. یک دسته آن‌هایی که ایشان فرمودند « لِأَنَّهُم کُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَیَّرَت ألوانُهُم»، یعنی هر چقدر سخت می‌شد و به غروب عاشورا نزدیک‌تر می‌شد، رنگشان را می‌باختند و « ارتَعَدَت فَرائِصُهُم»، یعنی پشتشان می‌لرزید و «وجلت قُلوبُهُم»، قلبشان مقداری لرزش برمی‌داشت؛ این یک دسته ایستادند و شهید هم شدند. اما «وکانَ الحُسَینُ علیه السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ»، حضرت ابا عبدالله(ع) و بعضی از کسانی که با ایشان بودند، «تُشرِقُ ألوانُهُم»، چهره‌شان می‌درخشید و هر چه به غروب عاشورا نزدیک‌تر می‌شد به شعف می‌آمدند، «وتَهدَأُ جَوارِحُهُم»، یعنی یک آرامشی در حرکاتشان بود. «و تَسکُنُ نُفوسُهُم»، جانشان در یک آرامش بود.

بعد حضرت به آن کسانی که دلواپس بودند گفتند که چیزی نیست، پلی است، می‌گذریم. این دو تیپ، من یک ادعا دارم و به آن بیش‌تر از یک ادعا فکر نکنید. ادعایم این است که این دو دسته هر دو در بندگی خدا نمره یک را داشتند. داستانی داریم که حضرت زینب(س) شب عاشورا به امام حسین(ع) گفتند که به این یارانت مطمئنی؟ و ایشان فرمودند که مطمئنم؛ آن‌ها قهرمانانند! پس در قهرمان بودن آن‌ها بحث نداریم. این هم یک روایت محکم از حضرت سجاد(ع) است. یک دسته کسانی هستند که حسین(ع) را امام معصوم می‌دانند و می‌بینند که اگر کنار امام بایستند و مبارزه کنند، بهترین نحوه بندگی را کرده‌اند و بهشت مال آن‌هاست. تصور من این است که دسته دوم چیزی اضافه دارند؛ من اسمش را حضور تاریخی گذاشته‌ام. اموی‌ها کاری کردند که تاریخ اسلام نماند ولی عباداتش بماند. این دومی‌ها متوجه می‌شوند که با امام حسین(ع) تاریخی که اموی‌ها خواستند از ما بگیرند را می‌شود برگرداند. این‌ها متوجه شدند که از طریق امام حسین(ع) می‌شود تاریخ اسلام برگردد؛ و حضور تاریخی برای خودشان حس کردند.

شب عاشورا باز دیدید که چه کسانی بلند شدند و غوغا کردند؟ حضرت ابوالفضل این‌ها که جدا بودند. زهیربن قین، جملاتش را دارید دیگر. اساساً بنده عرائض مفصلی را تقریبا راجع به زهیر داشتم که چرا نیامد و چرا بعد آمد و حالا که آمد چرا انقدر پاک باز است. یک پدیده عجیبی است این زهیر. جمله زهیر این است که چه؟ یا ابن رسول الله ما کجا برویم؟ زیرا حضرت گفت این‌ها مرا می‌خواهند شما بروید! زهیر بلند گفت آقا این‌ها هزار بار هم ما را بکشند و آتش بزنند و خاکستر شویم و دوباره زنده شویم، از تو دست نمی‌کشیم. تصور من این است که این‌هایی که بلند شدند سخنرانی‌ها کردند، این‌ها متوجه شدند که می‌توانند با حسین در تاریخ آینده حاضر شوند. معنای آن چه است رفقا؟ معنایش این است که حضرت رب العالمین در هر تاریخی به شانی است دیگر.

انسان آخرالزمان، انسانی جهانی و تاریخ‌ساز

شما یا در تاریخ خودتان هستید یا نیستید! شما الان اگر در تاریخ مرحوم سید علی آقا قاضی طباطبایی باشید هیچ ضرری هم نمی‌کنید و به بهشت هم می‌روید ولی در تاریخ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نمی‌باشید.

دقت کنید مقایسه می‌کنم یکی را رد نمی‌کنم و دیگری را قبول کنم! تصور من این است که حاج قاسم در تاریخ حضرت امام‌ها است و از خزینه‌های سنت گذشته‌ها هم به خوبی استفاده کرده است. نمونه‌اش امام دیگر امام که گذشته را نفی نکرده‌اند اما تاریخی ساخته است که شما بودن خودتان را یک معنای دیگر می‌کنید. بودن، دوباره دقت کنید که باور دارید با باور می‌شود رفت بهشت یا نه؟چرا! علم الیقین! یک علم الیقین داریم یک عین الیقین داریم و یک حق الیقین داریم. علم الیقین یعنی با ادله محکم ثابت می‌کنیم وجود خدا و ملائکه را و مطابق آن هم عبادت می‌کنیم و به بهشت هم می‌رویم. عین الیقین یعنی می‌بینید حقیقت را اما به قول خواجه عبدالله انصاری آخرش یک نوع دوگانگی هست‌. عرفا را می‌گوید رَسماٌ مِنَ الخَلق. می‌گوید آخرش در شهود، در منزل هشتادمِ منازل السائلین در شهود آخرش رسما من الخلق. یک جای دیگر هم هست؛ حق الیقین! مثالی که می‌زنند در حق الیقین می‌گویند چه؟ می‌گویند یعنی این که انگار در آتش هستید! عین الیقین را می‌گویند چه؟ می‌گویند دارید می‌بینید و علم الیقین را می‌گویند که از دود متوجه آتش می‌شوید.

من فقط در یک چشم انداز با شما می‌خواهم حرف بزنم. شما آن وقتی که نماز حاج‌قاسم را رهبری می‌خواندند و شما گریه می‌کردید، برای بهشت گریه می‌کردید یا برای جهنم نرفتن گریه می‌کردید؟ به امام حسین برای هیچ کدام این‌ها گریه نمی‌کردید! نمی‌دانید چرا گریه می‌کردید. این را می‌گویند در بودنی که گفتمش در عین وصل این شیون و فریاد چیست؟ شما بودنی را حس کرده‌اید که این اشک، اشک لقا است اشک حضور است؛ اصلا چیز عجیبی است! آن‌جا عرض کردم که این‌ها مقدماتش در سوره مطففین «يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ» {مطففین، ۲۵} عرایضی بنده آن جا داشته‌ام تازه بیش از این‌ها، زیرا بعدش هست که می‌گوید بیش از این‌ها به آن‌ها می‌دهند که می‌گوید «و مِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ عيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ» {مطففین، ۲۷}

شما در آن حضور، حضوری که اشک ریختید؛ اشکی بود که بودنِ متعالی را تجربه کردید. بهترین دلیل برای حقانیت جمهوری اسلامی، اگر هیچ دلیلی نباشد، آن اشک است؛ تعجب می‌کنید؟ آخر چطور یک انقلابی می‌تواند چنین اشکی را عطا کند؟! این اشک چه اشکی است؟ اشک فرازین بودنی که این بودن هیج چیزی جز همین بودن نیست. ببینید شما اینجا خدا را هم نمی‌خواهید! چرا؟ حتی زورم می‌آید، اصطلاح عرفانی برایش بگویم، چون به اصطلاحات عرفانی، عرفان نظری می‌گویند، انتهایش عرفان فکری است، این از آنها بالاتر است. در عرفان نظری می‌گویند «فانی ز خود آ، به حق باقی»؛ این را بگویید بد نیست. حالا می‌خواهم به کربلا برگردم، در کربلا زهیرها چه چیزی را تجربه کردند؟ چرا عصر عاشورا گل از گلشان می‌شکافت؟ جز این بود که متوجه شدند، در یک تاریخی قرار می‌گیرند که این حضور تاریخی یعنی اراده الهی تمام رگ‌های وجودشان را دربرگرفته است.

ابهام بحث من کجاست؟ اینکه این را چطور تطبیق دهیم. تا کربلا که روایت حضرت سجاد (ع) است؛ آیا این برای کربلا بود یا برای همه حسینی‌هایی که می‌خواهند تاریخ جدیدی بسازند. بنده معتقدم، اکنون نیز ما مذهبی‌ها چند مدل هستیم. یک عده این‌طور هستند که در نسبتشان با انقلاب و امام و رهبری، می‌خواهند در تاریخ جدید ماورای مدرن حاضر شوند. من از آنهایی نیستم که بگویم، جهان مدرن را می‌توان ندید. خیر، نمی‌توانید نبینید؛ اصلا شما در تاریخ جهان مدرن هستید، ولی ماورای آن. مرتجعین می‌خواهند از جهان مدرن فرار کنند؛ اما نمی‌توانند، مثل وهابی‌ها؛ در خاک بر سری جهان مدرن هستند. غرب‌زده ها شیفته جهان مدرن هستند.

ما معتقدیم که جمهوری اسلامی حضور در جهان مدرن است، اما با هویت قدسی‌. بله، ما غرب‌زدگی و استعمار را قبول نداریم. جهانی است که می‌شود تاریخی با آن ساخت‌. این هم باز ابهامی درونش هست، مسأله‌ای نیست. در روایت امام سجاد (ع) به این رسيديم که اگر فکر کنید، می‌بینید گویا خود شما آن متعمق آخرالزمانی هستید که می‌توانید هویت خودتان را در عین احد بودن خدا، صمد بودن خدا را در نسبت خودتان با خدا درک کنید و تعبیر من این است که شما کمتر از این نيستيد؛ این را جدی فکر کنید، خودتان را فریب ندهید.

بشر جدید جهانی فکر می‌کند! مثلا ۳۰۰ سال پیش، جهان اصفهانی، جهانی بود که با یک قاطر طی می‌شد، از سر اصفهان تا ...، جهان ما آن موقع همین اندازه بود. بشر تغییر کرد، دید انگار جهان بیشتری می‌خواهد، ماشین اختراع شد.

کتاب‌های مرحوم دکتر مددپور را بخوانید، خوب است، ربطش را با جهان غرب دقیق می‌گوید. بشر متوجه شد که نیازش به ماشین‌سواری است که آن هم اختراع شد. من عرایضی داشتم که چطور می‌شود، هر تاریخی از یک جایی طلوع کند، ولی برای همه بشر باشد؛ به همین دلیل هم شما نمی‌توانید بگویید، ماشین برای ما نیست، دیدید که این را هم نگفتید. انگار جهانتان باید مقداری گشوده‌تر می‌شد. گویی باز هم کم بود، هواپیما را هم می‌خواهیم؛ هواپیما اختراع کردند. فوکو اینها را خوب می‌گوید؛ حرفش این است که چه شد که بشر این شد. بنده به نظرم بهتر از فوکو می‌توانم از متون خودمون مطلب در بیاورم. اما حالا بگذریم. دیدید که انگار شما هوا را هم می‌خواستید، هواپیما را اختراع کردید. بعد چه شد که دیدید فضای مجازی هم می‌خواهید؟ چون شما بیشتر از این هستید. شما با هواپیما نهایتا می‌توانید در عرض چند ساعت بروید اروپا؛ شما این نيستيد؛ شما می‌خواهید همه جهان باشید؛ پس فضای مجازی می‌خواهید. من به شما بگویم، مطمئنم برای بشر بعدی این هم کم است؛ ملکوت می‌خواهد. یاران حضرت (ع) در شرق عالم که هستند، هم‌زمان غرب عالم را می‌خواهند؛ اما نه به وسیله اینترنت، بلکه در سلوک؛ در هویت قدسی‌ خودشان که در بحثش هم عرایضی دارم‌.

از خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی

همین‌جا مثالی می‌زنم «...عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...» {بقره، ۳۱} قبول است یا خیر؟ هر آدمی حامل همه اسماء است، درسته؟ «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا...»{اعراف، ۱۸۰}همه اسماء مخصوص خداوند است. «عَلَّمَ»که به شما می‌دهم، خداوند با نور اسماء هویت انسان متعالی می‌کند؛ تعلیم حصولی نیست؛ بودن او را نورانی می‌کند. پس تا اینجا، اگر همه اسماء مال خداوند است و همه اسماء پیش شماست؛ شما کجایید؟ پیش خدا؛ خوب فکر کن؛ آیه قرآن است؛ شما وقتی همه اسماء را دارید، در ذات خودتان که همه اسماء از آنِ خداوند است؛ یعنی شما در هویت وجودی خودتان پیش خداوند هستید.

به عبارت دیگر، همه عالم جلوه اسماء خداوند است؛ همه عالم انوار اسماء الهی است؛ مگر تمام اسماء پیش شما نیست، پس عالم پیش شما است. هگل یک جمله‌ای دارد، می‌گوید انسان جهان را می‌سازد. خیر، باید بگوید: جهان، اگر انسان خودش را درست بیاید، پیش اوست.

ای نسخه نامه الهی که توئی وی آینه جمال شاهی که توئی

بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

انسان آخرالزمانی یعنی کسی که بیشتر پیش خودش است، یعنی بیشتر پیش ذاتش است. صدرا هم همین را می‌گوید، وقتی می گوید: تو در هویت تعلقی هستی، عین ربط هستی، یعنی پهلوی خدا هستی «...أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ...» {اعراف، ۱۸۰} یعنی در بودِ خدا، بودِ خودت را می‌توانی بیایی. اکنون برای چه این‌ها را با شما در میان می‌گذارم؟ تا بگویم ای انسان‌های آخرالزمانی، به وسعت حضوری که امام سجاد (ع) خبر دادند، خداوند سوره توحید را برای انسان‌های آخرالزمانی نازل کرد. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»{توحید، ۱} یعنی در عین اینکه او را احدی می‌یابید؛ در آغوش او، خود را به سوی او می‌یابید. پس اگر شما «...عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...» نيستيد، خب بشوید؛ با انقلاب اسلامی می‌شوید. شما فکر کردید، می‌شود آدم حججی نباشد و برایش اشک بریزد! چون بنده داستان‌ها از شهید حججی دارم. نمی‌دانم شما چه می‌یافتید.

علل همراهی ۷۲ یار اباعبدالله

من داستان‌ها از شهید حججی دارم. آن زمان که یادش سرزنده‌تر بود حتی نمی‌توانستم اسمش را هم بیاورم. چیست این‌ پنهان مرا در جان و تن کز زبان من همی گوید سخن؟ این رازی که پیش آمد، من چه نسبتی با حججی و شهید حاج قاسم داشتم؟ پیش من بودند، من بودم. سر مزار حاج قاسم عرایضی داشتم با این عنوان که ما همه حاج قاسم هستیم. آخرالزمان را برای شما معنا می‌کنم. قرار است من فقط چشم اندازی بگویم نمی‌‌شود مفصل شرح دهم.

با تمام این صحبت‌ها، چی شد؟ ما با حسین و یارانی که متوجه نقش تاریخی خودشان شدند و آنگونه در عین‌الیقین تاریخی قرار گرفتند، می‌توانیم تاریخ خودمان را از جنس تاریخ انقلاب اسلامی شهید حججی‌ها و حاج قاسم‌ها کنیم تا معنای حضور جهانی خودمان را در این تاریخ حس کنیم و دو دروغ به خودمان نگوییم.

این دو دروغی که گفتم، نه می‌توانیم در قرون وسطای عقاید خودمان زندگی کنیم و نه می‌توانیم در جهان مدرنی که خدا غایب هست زندگی کنیم، چون در هر کدام از این‌ها شما خودتان نیستید. شما در فرازین حضور تاریخی انقلاب اسلامی هستید.

اینگونه یادداشت کرده‌ام که: وسعت و ظرفیت انسان

ملاحظه می‌کنید که یاران حضرت اباعبدالله عليه السلام که حضرت را ترک نکرده بودند و تا ریختن آخرین قطره خون خود در کنار آن حضرت ایستاده بودند دو نوع بودن را در خود احساس می‌کردند. عده‌ای در عین ایمان به حقانیت آن حضرت و ایمان به قیامت و امید به رستگاری به جهت یاری رساندن به امام به مبارزه ایستادند.

یک عده‌ای همانطور که عرض کردم خیر، این‌ها می‌خواهند با حسین(ع) در تاریخ باشند. حالا اگر شما رسیدید به اینکه تاریخی جلویتان است. اگر تاریخی جلویتان هست، برای رسیدن به آن انواری که به سوی شما می‌آید، ظاهر عبادات کافیست یا شوق عبادت می‌خواهد؟ این هم بد نیست با هم‌دیگر در میان بگذاریم؛ شب عاشورا بلدید دیگر این‌ها چه کار کردند، غوغا کردند! تعبیر عجیبه. می‌گویند مثل زنبور عسل که در کندو از شب تا صبح همینطور... این‌ها به مناجات نشسته بودند. دیگر بلدید همه، عصر تاسوعا حضرت به ابالفضل فرمودند بگو ما شب را می‌خواهیم!

من یکی از عرائضم این بوده که شب عاشورا چه خبر است. رفقا اگر متوجه باشید که در تاریخ جدیدی هستید، شیون و اشکی برای اینکه این اجمال آینده به سوی شما بیاید و شما حس کنید این آینده را، می‌شود عبادات خاص شب عاشورا. می‌شود عبادات شب‌های حمله. نتیجه‌ای که می‌خواستم بگیرم این است که پس ان‌شاءالله با امام حسین(ع) متوجه حقیقتی می‌شوید که در انقلاب اسلامی جلوی شماست تا خود را آن‌طور که هستید بیابید.

و صلی الله علی محمد و ال محمد

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفنشست اندیشهمحرم ۱۴۰۰استاد طاهر زاده
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید