سلام علیکم و رحمت الله.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ و صلی الله عَلَى سَیِّدِنَا حَبیبِ إلَهِ العَالَمینَ، اَلعَبدِ المُوَیَّد و الرَسولِ المُسَدَّد، أبِی القَاسِمِ المصطفی مُحَمَّدٍ، وَ عَلَى أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ، لاسَیِّمَا مولانا، بقیه الله فی العالمین، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا.
از بیانات عزیز دلمان، پدر شهید، پدر حاج آقا مرتضی، استفاده کردیم. خدا انشاءالله شهیدشان را با شهدای کربلا محشور کند و ایشان هم در زمره پیرغلامان امام حسین(ع) و اصحاب امام حسین محشور شوند، به برکت صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص).
برای همه مجاهدان و رزمندگان در راه خدا، طلب رحمت و مغفرت و رضوان ویژه میکنیم، بالاخص شهیدی که انشاءالله امشب میزبان جمع ما هست، نه میهمان ما. ما میهمان ایشان هستیم و ایشان سر سفره سیدالشهدا میهمان هستند و میزبان ما، انشاءالله الرحمن. از نورانیت سیدالشهدا، از نورانیت عالم برزخی که در آن هستند به ما هم منتقل بشود، به برکت صلوات بر محمد(ص) و آل محمد(ص).
ایمان و جهاد، راه نجات
من آیهای در مورد جهاد در راه خدا به مناسبت هفته دفاع مقدس و آیهای نیز در مقام شهید از روایتی در ذیل آیه از تفسیر شریف مجمع البیان برای شما میخوانم. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» { سوره صف، آیه ۱۰ و ۱۱} . خداوند متعال دارد با ما صحبت میکند. ای کسانی که ایمان دارید، آیا شما را راهنمایی کنم به تجارتی که ثمره و سود این تجارت، نجات از آتشی و عذابی و دردی و رنجی جاودانه است؟ عذاب الیم ... معمولا اهل ایمان لبیک میگویند. بله، ما را دلالت و راهنمایی کن. ما را ببر به سمت و سویی که اهل نجات باشیم. ایمان به خدا، ایمان به رسول خدا و جهاد در راه خدا. ایمان و جهاد، رمز و راه بهشتی شدن ما هستند. مسیر و حرکت ما به سمت خدا با این دو کلمه است، ایمان و جهاد. اعتقاد و پرداختن هزینه اعتقاد و مبارزه در مسیر انتخاب شده. حالا اگر شما در روایات میبینید و میشنوید که از اولین عطایا و هدایایی که خدا به شهید میدهد و مرحمت میکند، مساله بخشیده شدن گناهانش است. مساله نجاتش از آتش جهنم است. ما همه محصول این دنیاییم. لغزشها داریم، کمکاریها داریم، مشکلاتی داریم که یکی برای جهنمی شدنمان بس است.
استحقاق انسان در بخشش گناهان در نگاه امام سجاد (ع)
ما خودمان نمیدانیم، اوضاعمان چقدر خراب است. اگر سراغ ادعیه برویم، یکی از کارهایی که ادعیه با ما میکند، این است که به ما میگوید چقدر اوضاعمان خراب است. امام سجاد(ع) در صحیفه دعایی دارد که دعای شانزدهم است. فرازهای آخر این دعا میگوید. « ... إِلَهِی لَوْ بَکیتُ إِلَیک حَتَّی تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَینَی ... » آنقدر گریه کنم، حالا تعبیر اشفار میشود پلک چشم، اما پلک که نمیریزد، مثلا میگویند مژههای چشمم بریزد، حالا اگر تحت اللفظی بخواهید ترجمه کنید آنقدر گریه کنم که پلک چشمم خراب شود. اگر بخواهیم با ادبیات که محل را گفته و اراده حال را کرده، مژههای چشمم، آنقدر گریه کنم که مژههای چشمم بریزد. مثلا ما ندیدهایم هیچ عزاداری، هیچ مصیبت دیدهای مژههای چشمش آنقدر گریه کرده باشد که ریخته باشد. این شدت گریه و عمق گریه و طول گریه را بیان میکند. دائما ذکر بگویند. حالا دعای چندم از صحیفه سجادیه را ذکر کردم؟ دعای شانزدهم، «دُعَاؤُهُ فِی الِاسْتِقَالَةِ». آنقدر ذکر لسانی تو را بگویم تا لال شوم. از کل دنیا از این همه نعمتها استفاده نکنم. غذایم، خشنترین غذاها. اگر تشبیهاتی را که دارد به کار ببرم، در توضیحش میمانم و ذهنها مشغول میشود و از ذهنهای عزیزان سوالها میتراود.
نخورم از این دنیا، مگر آب و خاکستر. نوشیدنیام آب خاکستر باشد و خوردنیام خاک باشد. این کنایه از این است که از هیچ یک از نعمتها استفاده نکنم، ریاضت بکشم. آنقدر رکوع بروم تا قطع نخاع شوم «حَتَّی ینْخَلِعَ صُلْبِ». آنقدر سجده روم تا چشمهایم از حدقه بیرون بزند. عبارت را توجه بفرمایید: «مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِک مَحْوَ سَیئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَیئَاتِی». این صحیفه است، کتابی نیست که بگوییم این معلوم نیست، مال که است و از کجا آمده است و چه است و ضعیف است. این همه کار بکنم، هنوز استحقاق این که یک گناه از گناههایم را ببخشی، پیدا نکردهام.
عظمت هستی و مسئولیت انسان
ما در بازی نفس و بازی شیطان گیر کردهایم که عبودیت را نمیفهمیم، خدا را نمیفهمیم، مسئولیت در برابر خدا و دین و هستی را نمیفهمیم، این ابر و باد و مه و خورشید و فلک که میگوییم نمیفهمیم، تازه همهاش مال کرهی زمین است. این کائنات، این هستی، به این گستردگی، چه کسی میتواند محدودهاش را تشخیص دهد، عمقش را بفهمد، عظمتش را درک کند؟ صریحا خداوند متعال در قرآن فرموده همهی اینها برای شما و مسخر شما است، همهی اینها در اختیار شما است. خب شما برای چه هستید؟ ما برای چه هستیم؟ این کارگاه به این عظمت را خدا اقامه کرده و برپا کرده، برای بازی ما؟ برای لهو ما؟ برای لعب ما؟ برای خور و خواب و خشم و شهوت ما؟ چه بازیای راه انداخته است؟ بازی نیست. بارها خدا در قرآن میفرماید: من بازیگر نیستم، خلقت من بازی و بازیچه نیست. حالا این هم امام سجاد در صحیفه سجادیه.
سنگینی بار یک گناه
با اولین گناهی که کردم، جهنمی شدم. حالا میخواهیم با خدا تسویه کنیم. چه کار کنیم؟ حتما این دعا را از صحیفهی سجادیه عزیزان بخوانند. این همه گریه، این همه ضجه، این همه التماس. «مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِک مَحْوَ سَیئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَیئَاتِی» برای یک گناه. بگویم حالا که من این همه عبادت کردم، آنقدر رکوع رفتم که قطع نخاع شدم، آنقدر سجده کردم که چشمهایم بیرون زده است، باید یک گناه من را ببخشی. بایدی در کار نیست.
اهمیت حق الناس پیش سن از تکلیف
حالا حساب کن از روزی که به تکلیف رسیدی، چقدر گناه کردی. حالا میدانید ما یک اوضاع بدی داریم، که به تکلیف هم که نرسیدیم، یک پرونده باز به نام حقالناس داریم. شاید خیلیها ندانند، پرونده حقالناس ما قبل از تکلیف باز است. آقا بچه بودی از کنار ماشین حاجی رد شدی یک میخی، سیخی، تیغی، جیغی کشیدی به این ماشین، این ماند در نامهی عملت. پدرت هم خبردار نشد که او برود حلالیت بطلبد. شما هم در ذهنت است، ما که به تکلیف نرسیدیم. همین را چهکار کنیم؟ کجای دلمان بگذاریم؟ حقالناس پروندهاش بازبوده. معصیت حساب نشده ولی آن ضمانش که هست. گناه نکردی ولی تکلیفاً وضعیش که هست، دینش که هست. باید آنطرف از شما راضی بشود.
اهمیت رهایی از آتش جهنم و سنگینی بار گناهان
یک نماز نخوانیم، یک لغزش جنسی داشته باشیم، یک غیبت کنیم، یک تهمت بزنیم، یک استهزا کنیم، یک دلی بشکنیم، یک بیاحترامی به پدر و مادر کنیم. یک حقی از حقوق استاد را تضییع کنیم. یک لطمهای به بیت المال. اینها را انسان یک محاسبهای بکند، محاسبهی نفس نه، محاسبهی اعمال. محاسبهی نفس شاید یک چیز دیگر باشد. یک محاسبهی اعمال بکنیم، ببینیم چقدر است! مدرسه میرفتیم، گچهایی که در مدرسه بوده، الکی پای تخته بوده چیز مینوشتی یا نمینوشتی؟ روی میز و صندلی کندهکاری میکردی یا نمیکردی؟ با این ماژیک در دانشگاه پای تخته شعر، چشم و خط و خال ابرو مینوشتی و میکشیدی یا نه؟ خوبها، خیرالموجودین، اینها آنقدر زیاد میشود. بعد انسان آن موقع اگر اینطوری حساب بکنی، به شب قدری میرسی که هزار و یک مرتبه اسم خدا را میبری، فقط یک چیز میخواهی، الغوث الغوث خلصنا من النار، خب هزارتا اسم گفتی، هزارتا چیز بخواه! نه من هزار بار صدایش میزنم، یک چیز میخواهم. خیلی هم مسئله است. این همه دعا، امام حسین علیه السلام در دعای عرفه، این همه موضوعات مختلف مطرح میکند، بعد میفرماید چیزی به من بده که اگر آن را به من ندهی و همه چیز بدهی من باختهام. چیزی به من بده که اگر او را بدهی و هیچ چیز ندهی، من برندهام و آن نجات از آتش جهنم است.
راه نجات، جهاد
حالا ما چه کار کنیم با این نجات؟ چگونه این نجات را به دست بیاوریم؟ «یَا أَیُّها الَّذینَ آمَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلی تِجارَهٍ تُنجِیکُم مِن عَذابٍ أَلیم. تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللهِ بأَموالِکُم و أَنفُسِکُم...» بروید مجاهد بشوید. در راه خدا قدم بردارید. حالا جهاد هرکسی بر حسبش است دیگر. یک موقع من اینجا عرض کردم جهاد علمی و ... . شهدای جنگ بدر و احد بعضیها میگویند این آیه مال بدر است بعضی میگویند مال احد است. بعضی از مفسرین گفتهاند برای جفتش هست، مشکلی نیست. چون اگر بعد از احد آمده باشد، میتواند هم برای احد باشد، هم برای بدر باشد.
شان نزول آیه وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا ..
یک گروهی از منافقین در مدینه راه افتادند، این کلمه را میگفتند. حیف از این جوانها. الان هم خب زیاد میشنویم. حیف از این جوانها. حیف از این جوانها. دل خانوادههای شهدا را خالی میکردند، دل رزمندگان را خالی میکردند. اگر اینها بودند از این میوهها میخوردند، از این هوای خوب استفاده میکردند. چه خرمایی، چه درختی، چه آبی، چه هوایی، حیف از این جوانها که رفتند زیر خاک. با این کلمه میخواستند اعتقادات آنهایی را که در مسیر خدا گام برداشتند، تضعیف کنند. محبت دنیا و نعمتهای دنیا را جلوی چشم بیاورند، آخرت را از یاد ببرند. حیف اینهایی که مُردند، حیف اینهایی که هیچی از آنها درنیامد. اینها همه چیزند. بعد آیه نازل شد «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ الله أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبَّهِم یُرزَقون». چه حیف؟ حیف تویی که میپوسی و میگندی و نابود میشوی، او نزد پروردگار دارد روزی میخورد، او زنده است. او حیات طیبه دارد.
خاطراتی از حیات طیبه شهدا
بعضی از خاطرات شهدا را هر کجایی نمیشود گفت، مثل روضه است. ما به مقلدین و طلبهها میگوییم که هر روضهای را هر جایی نمیتوان خواند. جایی که مثلا چند نفر دارند، به چشمان تو نگاه میکنند، تباکی هم ندارند، تلاش برای حزن هم ندارند، تو چرا روضهی باز و مکشوف میخوانی؟ دو تا شعر بخوان، رد شو و برو. بعضی روضهها برای مجلسی هست که دارند گریه میکنند، فزع و جزع دارند، فریاد دارند. «ولْیصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِجَ الضَّاجُّونَ وَ یعِجَ الْعَاجُّونَ» صرخه دارند، ندبه دارند، ضجه دارند. دعای ندبه را دیدهای؟ ندبه، بکاء. «فَلْیبْک الْبَاکونَ وَ إِیاهُمْ فَلْینْدُبِ النَّادِبُونَ » باید ناله بزنند. در آن مجلس، آن روضه را بخوان. هر چیزی جای خودش را دارد.
یکی از حرفهایی که در مورد شهدا هست، حیات طیبه است. کتاب مستقل هم چاپ شده است، حال به این اسم نیست. واقعا شهدا زندهاند. یعنی خدا به آنها اجازه میدهد با یک بدن مثالی که شما میتوانید ببینید، بیایند اینجا کار کنند. در این زمینه چقدر خانوادههای معظم شهدا خاطره دارند. یک پدر شهیدی، جزییاتش را نمیگویم که کجا و چه شهری که جسارت به آن برادر شهید نشود، پیرشده بود چشم هایش خیلی مشکلدار شده بود. این برادر شهید هم مشکلات مالی و اقتصادی زیادی داشت. پدر شهید تعریف میکرد که سکته هم کرده بود و بعد از سکته این اتفاق برایش افتاده بود. شهید هم میآید و او را شفا هم میدهد. شما سرچ کنید، این خاطرهای که من میگویم در اینترنت نیست، ولی شما اسم شهید محمد معماریان را سرچ کنید، فیلم مادر شهید هست که تعریف میکنند: پای من آسیبی دیده بود، شهید آمد پارچهای به آن بست. این پارچه را میبرند، نزد حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی، ایشان مقداری از پارچه را میگیرد که شهید از عالم برزخ آورده بوده، در خواب به پای مادر میبندد. مادر از خواب که بیدار میشود، میبیند آتلها باز شده و پارچهای به پای او بسته شده است. ایشان را پیش مرجع تقلید میبرند و با هم یک معاوضهای میکنند. یک مقدار از پارچه را حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی میگیرد و یک مقدار تربت اصل کربلا به آنها میدهد.
خود پدر شهید تعریف میکند. ایشان میگوید: پسرم مرا برد جایی خیلی دور از منزل رها کرد که دیگر رسیدگی به من نکند، خسته شده بود. آن پسرش که زنده است اینکار را کرده بود، اسمش جواد است، اسم پسر شهیدش مهدی است. گفت جواد مرا برد و مهدی آمد، دست مرا گرفت، به خانه رساند. من که چشم هایم مسیر را نمیدید. گفتم تو چه کسی هستی؟ گفت من مهدی هستم.
وقتی میگوییم شهید زنده است، منظورمان این طور زنده بودن است. نه اینکه روحشان زنده است و در عالم برزخ هست و... این مدلی میتوانند کار کنند. و ثبت هم شده است و ادله ایشان هم هست و فرض هم بر این هست که پدر شهید دروغگو نیست، صادق است و لزومی و ضرورتی هم بر این دروغگویی ندارد.
فضیلت شهادت
یک قطعهای از این حدیث را بخوانم. حدیثی که میخواهم بخوانم را مرحوم امینالاسلام صاحب این تفسیر بزرگ جهان اسلام که از بزرگترین علمای شیعه قرن ششم هست که تفسیر ایشان بعد از صدها سال هنوز جزو تفاسیر زنده هست در عالم اسلام. همین الان که مفسرین تفسیر میگویند، اگر مثلا آقای جوادی تفسیر میگوید، میخواهد بین این صدها و هزارهان جلد تفسیر یکی را نگاه کند، یکی این است. یکی المیزان است، یکی فخر رازی است، یکی کشاف است، یکی روح المعانی است، یکی از تحلیل و تنویر است. مثلا میخواهند 10 تا تفسیر ببینند، این یکی از آن ده تفسیر است، کهنه نشده، دمده نشده. بعد ایشان میفرمایند که آنچه روایت شده در اخبار یعنی روایات مِن ثوابِ شهدا، اکثر من اَن یُحصی، خیلی بیشتر از آن است که بتوانیم بشماریم. اَعلیها اسناداً. بهترین از آن روایات که در مورد شهادت هست، یکی این روایت است که آقا امام رضا از پدرشان نقل میکنند تا به امام حسین(ع)، که امام حسین (ع) میفرمایند که یک روزی پدرم امیرالمومنین داشت مردم را در کوفه تحریک به جهاد میکرد، تشویق میکرد، خطبه میخواند، وسط خطبهخوانی، یک جوانی بلند شد گفت که یا امیرالمومنین، اَخبِرنی اَن فَضلِ القُضاتِ فی سَبیلِ الله، رزمندگانی که در راه خدا حرکت میکنند، اینها چقدر نزد خدا ارزش دارند؟ یک خبری به ما بده. آقا فرمود جوان اتفاقا همین سوالی بوده که من از آقا رسول الله پرسیدم. اینکه شهدا راه صد ساله را یک شبه رفتند، یکی از جوابهایش در این حدیث هست. چطوری؟ یعنی چه؟ یعنی چه اتفاقی میافتد؟ آن دل کندن از دنیا، آن رمزش است. آن دل بریدن از دختر، از پدر، از مادر، از پست، از مقام، از بازنشستگی، از اعتبارات دنیایی، اینکه بیایی از پدرت، از مادرت دل بکنی برای تکه تکه شدن، نه برای به پول رسیدن، نه برای به دنیا رسیدن، نه برای کانادا رفتن، نه برای آلمان رفتن، برای تکه تکه شدن، این خیلی حرف است. این آن مغز و جان مطلب هست، بعد آقا امیرالمومنین نقل میکنند که آقا رسول الله این چنین به ما فرمودند: « اذا هموا بالغزو کتب الله لهم براءة من النار» همان موقع که اراده میکنند، رزمنده بشوند، اراده میکنند، بروند جبهه، خدا بیزاری از آتش جهنم را برایشان مینویسد. یکی از فتحالفتوحها همین است. گناهان همه تمام شد. « اذا تجهزوا » موقعی که تجهیز میشوند، کمربندشان را محکم میکنند، بند پوتینشان را میبندند، حمایل میکنند، کوله بارشان را روی دوششان میاندازند «باهل الله بهم الملائکة»خدا آنها را به ملائکه نشان میدهد. خدا به ملائکه میگوید: مرتضی را ببینید، سجاد را ببینید، حسین را ببینید، این بچههایی که به سمت خدا دارند هجرت میکنند. این نکته را توجه بفرمایید، خیلی زیباست. ما یکی از اعتقادات قرآنیمان، حالا کی بتوانیم با علم این مساله را ثابت بکنیم و چقدر علم به این سمت و سو حرکت بکند، من نمیدانم. اگر 200 سال پیش یک آخوندی بالای منبر میگفت که آقا گل، گیاه، درخت میفهمد، میشنود، درک میکند، مسخرهاش میکردند، دفعه بعد هم دعوتش نمیکردند. ولی الان اگر این حرف را یکی، دانشجویی بزند، آخوندی قبول نکند، بهش میگویند: مثلا متحجر، مخالف علم. امروز میگویند آقا زرافه میآید از این درخت شروع میکند به خوردن، این درخت به درخت بغلی خبر میدهد که آقا من مورد هجمه زرافهها قرار گرفتم، او یک مادهای از خودش ترشح میکند، درخت بغلی که تلخ میشود، بدمزه میشود، زرافه میخواهد، برود بخوردش دیگر نمیخوردش. موسیقی تاثیر میگذارد، مهربانی شما تاثیر میگذارد، خشم و عصبانیت شما، خصوصا در فضایی که آپارتمان شد و گل و گیاه زیاد شد، روانشناسی حتی گل و گیاه هم راه افتاد. اینها اثبات شده است. حالا ما میگوییم این حرفهایی که شما در مورد گیاه میزنی که یک ریشهای دارد، یک رشدی دارد و حیات نسبیاش را شما متوجه میشوید، قرآن این حرف را در مورد این چوب خشکیده هم میزند. روایات مسلم ماست این حرف را میزند، که آقا این در و دیوار و زمین اینها هم (میفهمند). ما سیمیعیم و بصیریم و هُشیم// با شما نامحرمان ما خامُشیم. حالا کی این را دوباره علم بفهمد و بگوید کجایش آن شعور مرموزی که در این ماده هست را کی ما میخواهیم با آن ارتباط برقرار کنیم و کی میفهمیم را من اصلاً کاری ندارم. به زمانش کاری ندارم. ولی در قرآن پر از اینهاست. «...إِن مِن شَیءٍ إِلَّا یُسَبّحُ بِحَمدِهِ وَلَکن لَا تَفقَهُونَ تَسبِیحَهُم...» هرچیز که هست، دارد تسبیح خدا میکند ولی شما فقهش را ندارید. شما فهمش را ندارید. بحث فقه است، بحث فهم عمیق است. بحث شنیدن هم نیست. «اذا ودعهم اهلوهم بکد علیهم الحیطان و البیوت». میگوید وقتی آن شهید میآید با مادرش، با خانمش، با دخترش، با پدرش، با برادرش، با اهلش خداحافظی میکند و وداع میکند که برود به مسیر خدا، در و دیوار، آن خانه هم باهاش گریه میکنند. مادرش تنها گریه نمیکند. پدرش تنها گریه نمیکند. زمین هم گریه میکند. بعد فرمود که (آن عبادت را یک قطعهای که من دیگر وقتم تمام شد،) از آن لحظهای که از خانه خارج میشود، «وَلا یَعمَلو حسنتهٍ الا ضعف لهو و یکتبو لهو کل یومٍ» هر عملی که انجام میدهد، خدا آن را مضاعف میکند. بزرگ و بزرگ. هی زیادش میکند. به ازای هرروزی، چطوری راه صد ساله را یک شب میروند؟ این روایت که مرحوم طبرسی امین السلام میگوید «اعلاها اسنادً». این خیلی روایت محکمی است. به ازای هر روزی که اینها در مسیر خدا هستند، عبادت هزار عابد را برایشان مینویسند، هر روزش. که آن عابد، هزار سال خدا را عبادت کرده که هرسالشان 360 روزی است که هر روزش مطابق عمر دنیاست. ثروتی که یک رزمندهی در مسیر خدا که برای خدا به سمت دشمن خدا رفته، برای حفظ نوامیس اسلام حرکت کرده، اینقدر هست. یک روزش، هزار عابد. هرکدام هزار سال عبادت کردهاند. هر سالی 360 روزی است که هر روزش عمر دنیاست. حالا عمر دنیا را ما نمیدانیم چقدر است. موقعی که دارند میروند، هنوز نرسیدهاند به جبهه. خلاصه یک عددی دارد دیگر. هزار سالی بوده که هر سال 360 روز است که هر روزش عمر دنیاست، خلاصه محدود شد دیگر. ولو بشود میلیارد میلیارد میلیارد، باز محدود است. اما آن لحظهای که میرود سمت مقابلهی با دشمن فرمود که « ان قطع علم اهل الدنیا عن ثواب الله ایاه.» دیگر احدی نمیداند که اینها چقدر خداوند متعال بهشان ثواب مرحمت میکند. ملائکه برای اینها دعا میکنند. ملائکه آنها را در آغوش میگیرند. وقتی روی زمین میافتند، قطعه قطعه میشوند، روی زمین میافتند، در آغوش ملائکه هستند. خود زمین با ایشان حرف میزند. عرض کردم، اینکه ما میگوییم زمین حرف میزند، اینها قرآنی است. «یَومَئِذٍ تُحَدَّثُ أَخبارَها». سورهی مبارکهی فصلت، سورهی مبارکهی یاسین میگوید:دست و پا و چشم و گوش و جلود و جسم ما، جلد ما، پوست ما، همهی اینها شعور دارند، حرف میزنند. شهادت میدهند روز قیامت. چرا حرف میزدی؟ «...أَنطَقَنا اللهُ الَّذی أَنطَقَ کُلَّ شَیءٍ...». خدا به ما گفته حرف بزن. خدا به ما وحی کرده «بِأَنَّ رَبَّکَ أَوحَی لَها» خدا وحی کرده به زمین حرف بزن.
آرزوی شهادت
انشاءالله خداوند متعال توفیق حرکت در این مسیر را به ما مرحمت کند و ما را قدردان شهدا قرار بده و ما را در مسیر جهاد و شهادت قرار بدهد. حیف است انسان. یکی از غصههایی که امیرالمؤمنین از اول حرکت با رسول خدا داشت این بود. هرجنگی، هر غزوهای، هر حرکت جهادی که تمام میشد، آقا امیرالمؤمنین به رسولالله عرض میکردند من چه؟ به تعبیری گفت آقا مرتضی ایشان وقتی چهار پنج سالش بوده، به پدرش گفته که کی نوبت من میشود؟ امیرالمؤمنین، به رسول خدا عرض میکردند کی نوبت من میشود؟ در نهجالبلاغه یک عبارتی دارد که آرزوی شهادت است و امید به شهادت است که من را بین شما زنده نگه داشته. با این شهادت، دین، شرف، انسانیت، زنده نگه داشته شده. با این جهاد در راه خداست که حیثیت ما باقی مانده، و این تجربهی مبارک پرهزینهی جهاد در راه خدا، واقعاً ملت ما را اگر قدردانش باشیم، بیمه کرده. ما را به یک گنجهایی رسانده این جنگ تحمیلی، که میتوانیم سالیان سال از آن استخراج کنیم و سر سفرش بنشینیم و با عزت زندگی کنیم. انشاءالله خداوند متعال دنیا و آخرت ما را از محمد و آل محمد جدا نگرداند تا عاقبت ما را ختم به خیر و سعادت و شهادت بکند و ما مدیون شهدا هستیم، ما را شرمندهی شهدا قرار ندهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ.