محتشم کاشاني از شاعران قرن دهم هجري است. نام وي مولانا کمال الدين کاشاني، متخلص به محتشم است. او در غزل طبع طربناکي داشت؛ اما عمده شهرت و اشتهار شاعر به اشعار ديگر نيست بلکه محتشم احتشام خود را در نزد عامي و عالم مديون ترکيببندي است که در رثاي شهيدان کربلا به ويژه سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين (علیهالسلام) سرودهاست.
از شمالیترین نقطه گرفته تا جنوبیترین بخش این جهان، هر کجا علمی بر پاست، این شعر محتشم هم هست و همیشه هم با خود اندیشیدهام که حتما رازی است در سرودن این شعر؛ دو نقل هست که چگونه محتشم این شعر را سرود:
نقل اول: زماني كه محتشم در مرثيه برادرش (عبدالغني) كه در سفر مكه فوت نموده بود، نوحهخواني كرد، شب در عالم رؤيا اميرالمؤمنين(علیهالسلام) به او فرمودند: چرا در مصيبت برادرت نوحه ميخواني اما براي فرزندم حسين (علیهالسلام)، مرثيه نميگويي؟ محتشم عرضكرد: يا اميرالمؤمنين! مصيبت سيدالشهداء (علیهالسلام) خارج از حد و حصر بوده و نميدانم از كدام مصيبت او شروع كنم؛ حضرت به او فرمودند: بگو «باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است»؛ محتشم از خواب بيدار شده و بقيه را سرود تا رسيد به اين بيت: «هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال» و در مصرع بعدي متحير ماند چه بگويد كه شايسته مقام حضرت ربوبي باشد ولي باز مؤيد به مدد غيبي شده و در خواب حضرت وليعصر(عجلاللهفرجه) به او فرمودند: بگو «او در دل است و هيچ دلي نيست بي ملال» پس بيدار شده و آن بند را به پايان رساند.
نقل دوم: بنا بر قولي ديگر، محتشم پسري داشت که از دنيا رفت. او چند بيت در رثاي وي گفت. شبي رسولاکرم(صلیاللهعلیهوآله) را در خواب ديد که فرمودند: «تو براي فرزند خود مرثيه ميگويي، اما براي فرزند من مرثيه نميگويي؟» محتشم ميگويد: بيدار شدم ولي چون در اين رشته کار نکرده بودم، نميدانستم چگونه وارد مرثيه فرزند گرامي آن حضرت شوم. شب ديگر در خواب مورد عتاب حضرتش گرديدم که فرمود: چرا در مصيبت فرزندم مرثيه نگفتي؟ عرض کردم: چون تاکنون در اين وادي قدم ننهادهام، لذا راه ورود براي خود پيدا نکردم. فرمودند: بگو «باز اين چه شورش است که در خلق عالم است». محتشم پس از بيداري، ابياتي را سروده و با رسيدن به مصراع: «هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال» از ادامه شعر باز ماند كه با امداد غيبي حضرت ولي عصر(عجلاللهفرجه) در عالم خواب، شعر را به انتها رسانيد.
خداوند روح محتشم را مهمان سیدالشهدا (علیهالسلام) کند که شعرش تا قیام قیامت جاودانه است و یقین دارم که نظر اهل بیت (علیهمالسلام) نیز با این شعر محتشم بوده است وگرنه چه بسیار شعرهای زیبایی که هرگز نماندهاند. مرحوم نيّر تبريزي در تركيببند معروف خود همسو با محتشم کاشاني چنين ميسرايد:
زينب چو ديد پيکر آن شه، به روي خاک از دل کشيد ناله به صد درد سوزناک
کاي خفته خوش به بستر خون، ديده باز کن احوال ما ببين و سپس خواب ناز کن
اي وارث سرير امامت، به پاي خيز بر کشتگان بيکفن خود، نماز کن
طفـلان خود به ورطـة بحر بلا نگر دستي به دستگيري ايشان، دراز کن
برخيز، صبح شام شد، اي مير کاروان ما را سوار بر شتر بيجهاز کن
يا دست ما بگير و از اين دشت پرهراس بار دگر روانه به سوي حجاز کن
سرهاي قدسيان، همه بر زانوي غم است