بسم الله الرحمن الرحیم
انسان ضعیف{0-1:35}
این فوتها، این از دنیا رفتنها، برای ما هم درسی باشد که انسان چه قدر میتواند ضعیف باشد، چه قدر انسان ضعیف است. که یک موجود نادیدنی، یک موجودی که اینقدر ریز است که برای دیدنش باید از میکروسکوپهای خیلی خیلی پیشرفته استفاده کرد، خب این میتواند ما را چنین مستأصل بکند، چنین کار عالم را به هم بریزد، همهٔ زندگی ما را تعطیل بکند، بخشی از ما را از بین ببرد. خب جا دارد که خدای متعال در کتاب خودش از ما بپرسد: «مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»؛ که چه چیزی تو را غره کرده؟ چه چیزی تو را فریب داده؟ چه چیزی باعث شده که تو فکر کنی که کسی هستی؟
این انسان ناچیز کارهای بزرگی از دستش بر میآید. کارهای بزرگی چه در جهت جریان حق عالم و چه در جهت جریان باطل عالم. که حالا اشارهای به این لابهلای صحبتم انشاءالله خواهم گفت.
دار آخرت برای کیست؟{1:36-9:05}
آیهای در قرآن داریم، آیهٔ ٨٣ سورهٔ مبارکهٔ قصص. چطور یک بیتی که در یک شعر یک شاعری میدرخشد، میگویند این شاهبیت این غزل است، یک سری شاهآیههایی شاید بشود تصور کرد که در ذهن آدم به یک معنا به یاد میماند و میتواند مدام الهامبخش باشد و تکرار آن معانی را برای آدم تداعی بکند و بخشی از کتاب هدایت بودن قرآن هم همین است. یک آیه؛ ای که ١۴٠٠ سال قبل بر قلب پیامبر(ص) نازل شده است، این آیه را من الان میتوانم در ذهنم مرور کنم، برای من آورده داشته باشد. جلوی یک کار خطایی را بگیرد، در فضای دانشگاه شریف ما خیلی با ذهنهایی طرف هستیم که بچهها دنبال یک الگوریتمی هستند برای در امان ماندن از بلایا و امتحاناتی که خدای متعال در این دنیا پیش میآورد و ما بالاخره باید از آنها عبور کنیم. یعنی عمدتاً سوالها هم همین است. خب مثلاً من حاج آقا چه کورس درسی را باید بگذرانم؟ چه مثلاً مطالبی را به جهت مادی و معنوی و اینها در زندگی رعایت بکنم که به آن نقطه برسم؟ خیلی از اوقات فرمول در امان ماندن از خطاهای خیلی بزرگی در ذهن بودن یک آیه از قرآن است این که میگویند انس با قرآن داشته باشید، یک بخش آن همین است.
شما شنیدید این داستان معروف را که آن دزد که بعد در تاریخ اسمش ماند، با شنیدن یک آیه، آیه شانزدهم سوره حدید، که «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»؛ آیا وقت آن نرسیده که شما قلبهایتان برای خدای متعال خاشع بشود؟ همین تعبیر «الم یأن»، آقا دیگر وقتش نرسیده است؟ دیگر اینقدر خرابکاری بس نیست؟ که آن دزد با آن شرایط و در حال فرار و اینها، وقتی که آن صدای قرائت آیه قرآن را شنید، فضیل نام داشت، خب او به راه خیر و به راه حق آمد.
این آیه ٨٣ سورهٔ مبارکهٔ قصص را من خواهش میکنم به خاطر داشته باشید: «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛ جا دارد این آیه را بنویسیم و به در و دیوار خانهمان بزنیم، جلو چشممان باشد. البته این کار را نکنیم، خیلی وقتها این کار را داریم میکنیم یعنی میخواهیم این آیه را به فراموشی بسپاریم. خیلی از چیزهایی که در جاهای مختلف نصب میکنیم برای نمایش است و خود این کار مفهوم این آیه را نقض میکند.
میگوید آن «دارالاخره» را ما قرار دادهایم، برای کسانی که «لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ»؛ هیچ علوی، هیچ برتریجویی در زمین نخواهد. «وَلَا فَسَادًا»؛ و هیچ فسادی هم نخواهد. دو نکته را آیه گفت: «لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»؛ نه برتریجویی و نه فساد. «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛ و عاقبت برای متقین است، برای کسی است که در چهارچوب تقوا حرکت میکند. دو جلسه درباره تقوا صحبت کردیم، شاید بشود گفت یکی از آیات کلیدی قرآن در راستای بحثهای پیرامون تقوا همین آیه است.
توضیحی ذیل این آیه بنده باید عرض کنم؛ آیهای که به ادعای من نیاز نیست شما هزاران هزار جلسه درس اخلاق بروید و هزاران هزار بحث اخلاقی در ذهنتان باشد، همین آیه در ذهنتان باشد. تاکید روی «علوا»؛ ببینید «علوا» در آیه به صورت نکره آمده، تعبیری که در واقع این گونه به کار میرود کما اینکه در ترجمهٔ فارسی هم ما نکره ترجمه کردیم. دار آخرت برای آن کسانی است که علوی در این دنیا نخواهند، در دنیا نخواهند آقا باشند و آقایی بکنند. به تعبیر دقت بفرمایید. میگویند این تعبیر نکره در اینجا اطلاق دارد، یعنی چه؟ یعنی هیچ قیدی نخورده و عام و شامل است. گاهی در جمله مثبت کلمهٔ نکره به کار میبرید، بحثی هست در علم اصول که جالب است، گاهی فعل جملهٔ شما مثبت است و از کلمهٔ نکره استفاده میکنید، میگویید «مردی آمد»، مردی نکره است، مشخص نیست چه کسی است. جمله چون مثبت است، «مردی آمد» درست است، بر همه قابل صدق است، هر مردی آمده باشد ولی در آخر فقط یک مرد آمدهاست، یعنی وقتی مشخص شود آن مرد چه کسی است یعنی دیگر بقیه نیستند. ولی گاهی در جمله منفی به کار میرود، «دروغی نگو» به این معنا نیست که دروغی را انتخاب کنیم و آن را نگوییم، بقیه دروغها را اگر بگویی مشکلی ندارد، خیر برای اینکه به این فرمان شما عمل کنید از همهٔ دروغها باید دست بکشید. در تحلیل جملات مثبت و منفی که دارای لفظ نکره هستند، بحثی است از روایات و آیات، در جملهای که نفی داشته باشند مثل جمله «علوی نخواهند»، نه این که علو خاصی است و آن را نمیخواهند و اگر بقیهٔ علوها را بخواهند اشکالی ندارد، خیر در روایت نقل شده است که حتی به اندازهٔ این که بند کفشی از برادر مؤمن خودش بیشتر نداشته باشد، دنبال برتریجویی این شکلی هم حتی نباشد.
طراحی شیطان برای فریب مؤمنان{9:06-14:45}
حال شما نعوذبالله یک لحظه خودتان را جای شیطان بگذارید که انسان را میخواهید فریب دهید؛ آیا به طور مثال، یک بچه هیئتی، یک مؤمنِ شیعهٔ شیفتهٔ امام حسین(ع) در خط اهل بیت(ع) فعال دانشگاه شریف، مثل کسانی که در اطرافمان هستند، خودتان را جای شیطان بگذارید، بخواهید همچین کسی را فریب دهید، چه میکنید؟ یک عده میگویید فلانی در هیئت هستی و احتمالا بودجهای هست، طرحی بریز و این پول را بدزد. من فکرم میکنم اگر بخواهم جای ابلیس باشم، خیلی سرمایهگذاری روی این ماجرا جواب نمیدهد. البته خیلی هم مطمئن نباشیم. آدم با اخباری که میشنود، به هیچ چیز نمیتواند معتمد باشد و خب توصیه شدیم، به ما گفته شده که در اموری که مربوط به بیتالمال و مال مردم است و حق خود شما نیست، بالاخره کار زیر دستت و افرادی که مرتبط با آن پول و اینها هستند را به شدت و با بدبینی نگاه کن، هیچ وقت خوشبین نباش. منظورم از این جمله که من اگر جای ابلیس بودم، آن فرد را با این گول نمیزدم، این است که جاهای خیلی بهتری برای سرمایه گذاری وجود دارد، و آن هم مثلاً همین ابزارهایی که در دست و بال این بچهها هست.
آیه میگوید: آخرت را قرار دادیم برای کسانی که هیچ علو و برتریجویی نخواهند. خب چه چیز بهتر از این که بچه هئیتی را با همین چیزی که اسم دین و خدا و پیغمبر وانقلاب و اسلام و اینها دارد، تحریک کنی. به او بگویی بین تو از فلانی بهتر هستی. ببین گروه تو از گروه فلانی بهتر است، ببین دانشگاه تو از دانشگاه فلانی بهتر است، ببین تو جلو داری، ببین تو پیشرو هستی، ببین تو الگو هستی، ببین تو داری جریانسازی میکنی، همه دارند به تو نگاه میکنند. ببین تو داری در مسیر ساخت تمدن اسلامی و... ببینید کاملاً با ادبیات خوب و شیک، با ادبیاتی که تمام زندگی من اتفاقاً به آن گره خورده و سعی کردم اهداف زندگیام را در راستای آن قرار بدهم؛ آدم پیشرویی باشم، انقلابی باشم، در راستای تمدن اسلامی حرکت بکنم، انقلابی باشم، سالم باشم. شیطان میآید با همین من را فریب میدهد.
در آن جلسهای که آن روایت معروف را از امام رضا علیه اسلام خواندیم (و بچههای هئیت الزهرا زحمت کشیده بودند، این را در نشریه و اینها هم زده بودند، دستشان درد نکند، باید تشکر هم میکردم)، آنجا این را اشاره کردیم؛ در کتاب چهل حدیث، حضرت امام یک نماز جماعتی را ترسیم میکند. حضرت امام میگوید میدانید شیطان این نماز جماعت را چه شکلی خراب میکند؟ این طوری، پیش آن امام جماعت میرود، میگوید که «فلانی ببین خدا چه عزتی به تو داده. ببین مؤمنین پشت تو به نماز ایستادند. خدا این لیاقت را فقط به تو داده، این وظیفۀ سنگین را بر عهدۀ تو گذاشته، اینجا ایستادی و امام مؤمنین شدی. ببین چه قدر خوب است، الحمدالله». الحمدالله هم میگوید، این امام جماعت تمام. کارش تمام شد. این را حضرت امام در حدیث عجب میگوید، حدیث خودپسندی.
سراغ صف اولیها میرود، میگوید «به به، حدیث پیامبر را حتما شنیدید که اگر میدانستید صف اول چه ثوابی هست، حتماً با شمشیر با همدیگر جنگ میکردید که صف اول را بدست بیاورید، ببینید چه قدر شما لیاقت دارید، ببینید آنهایی که در صفهای دیگر هستند، اینها کارهای دیگرشان را بر نماز ترجیح دادند و آنجا ایستادند. اینها چه آدمهای بیخودی هستند. ببین تو چه قدر خوب هستی. تو چه قدر کارت درست است. خب اینها هم تعطیل. سراغ صف دومیها میرود. میگوید نگاه کنید صف اولیها چه قدر ریاکار هستند. اصلاً صف دوم یک معنای دیگری دارد. که تو میخواستی ریا نکنی، آفرین سعی کن این را حفظ بکنی. همین طور صف به صف میرود و دِرو میکند، به آخری میرسد، میگوید اصلاً صفا اینجاست. آخر مجلس باشی، از اخر مجلس شهدا را چیدند، اصلاً ببین چه جای خوبی قرار گرفتی، اینها همه ریاکار هستند. این هم خلاص. میرود سراغ آن کسی که فُرادی میخواند، میگوید آفرین تو عدالت این امام جماعت را قبول نداشتی، تو نمازت درست است، احسنت، تو داری کار درست را میکنی. این فاتحۀ همه را میخواند. سختگیرانه است، بله سخت است. حضرت امام است.
خودسازی همراه بقیۀ امور{14:46-16:08}
«لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا»؛ ولو به همین چیز، ولو به همچین چیزهایی، کار دین هم سخت است دیگر. از طرفی هم به تو میگوید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ»؛ مسابقه بدهید، سبقت بگیرید، یعنی من جلو بزنم؟ میگوید جلو بزن، اما جلو که افتادی، حق نداری بگویی: «نگاه کن من جلو هستم». سخت است. مگر قرار است سخت نباشد؟ این همه کار سخت در زندگی میکنیم، این که کار اصلیمان است. به این فکر کردیم؟ خیلی از ما، کار خودسازی و اخلاقی و تهذیب نفس روی خودمان را رها میکنیم، به خاطر سختی که آن را تئوریزه هم میکنیم؛ «اگر قرار بود سخت باشد، پس دین سهل و آسانی که وعدهاش را داده بودند چه بود؟ و خدا میگوید ما نمیخواستیم به تو سخت بگیریم و...» تئوریزه میکنیم.
عدهای هم از آن طرف میافتند. یعنی به اسم این که «من دارم خودسازی میکنم»، اوامر فراوان دیگر قرآن را رها میکنند. کار دین اتفاقاً سخت است، چون میگوید رها هم نکن، خودسازی هم بکن، آدم هم باش!
رد علو و برتریجویی{16:09-18:44}
حالا شما این آیه را تصور کنید؛ این آیه از همان خدایی صادر شده که به ما میگوید امر به معروف و نهی از منکر کن. «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»؛ آن کسانی که مستضعف شدند، خدا اراده کرده که چه شوند؟ «وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»؛ به شأن نزول آیه که نگاه میکنیم، خدا با بنیاسرائیل چه طور رفتار کرد؟ مدام پیگیریهای موسی علیه السلام برای نجات بنیاسرائیل و تشکیل جامعهای جدا از جامعهٔ فرعونی و اینها، خب این در متن زندگی بود، در متن مبارزه و حرکت و اینها بود. همان خدا میگوید ما آخرت را به کسانی که در این دنیا به دنبال علو و برتری هستند، نمیدهیم. یکی این که علو نخواهند، یکی این که در زمین ارادهٔ فساد نکنند.
مقدمهای که اول عرائضم عرض کردم، که از این بشری که با ویروس کرونا، از پا درمیآید، کارهای خیلی بزرگی سر میزند. یک بار با هم به جهت باطل آن فکر کنیم؛ که آن بشر دو پای ضعیف، میتواند اینقدر بخواهد در دنیا جمع کند، که خودش هیچ، هفت نسل پشت او هم بخورند و همچنان باشد، و تمام نشود. و در همان دنیا، کسانی زندگی کنند، که به نان شب خودش و هفت پشت خودش که هیچ، بعد خودش تردید دارد. این بشر است.
آیه دارد میگوید: آخرت میخواهی؟ آن دار باقی را میخواهی؟ من این را برای کسی قرار دادم که آقایی نخواهد، برای کسی که در این دنیا علو نخواهد، دست برتر بودن را نخواهد، فساد هم نکند، این را رعایت کنید، من آن دنیا را به شما میدهم.
فساد هم نکنید!{18:49-22:47}
اینجا حرف خیلی میشود زد. البته لفظ فساد یا علو را سوءاستفاده نمیخواهیم بکنیم، روی لفظی که به معنای خاصی از فساد هست. فساد عام است. فساد یکی میشود رشوههای چندصدهزار یورویی و ضربه زدن به لباس روحانیت و اسلام و انقلاب و همهٔ اینها، فساد دیگری میتواند چیز سادهای باشد، که کاری را به او میسپاری، کار را درست انجام ندهد و زمین بزند. از بیتالمال برای آن کار حرام شود. حتماً برای فساد نیاز نیست اختلاسهای چندصد میلیاردی انجام شود. برای فساد کافی است که کاری که به من محول شده تا انجام دهم، مسئولیت آن را بر عهده نگیرم.
مطلبی را قبلاً در هیئت مطرح کردم، در حوزهٔ دانشجویی شریف هم باز کرده بودیم؛ این که مثلاً فرض کنید موضوع مسئولیتپذیری؛ شاید عنوان خیلی سادهای باشد، با خودمان بگوییم خب حالا مسئوليتپذیری هست دیگر، یک عنوانی است، خوب است، درست است، مهم است. ما باید آدمهای مسئوليتپذیری باشیم. ولی عدم رعایت یک همچین چیز سادهای خیلی وقتها فسادهای خیلی سنگین به بار میآورد. شما الان فقط نگاه کنید در اتفاقات مختلفی که در زندگی ما، در فضای اطراف ما، در فضای سیاسی کشور ما، در فضای کل دنیا میفتد، فقط همین مسئوليتپذیری اگر درست پیگیری شدهبود و در ما درست و سفت و سخت جا افتادهبود، چه قدر از این مفاسد کم میشد. به نظر شما آن کسی که استاد و معلم آن شخصی که میرود از یک جایگاه رفیعی در مثلا نظام مقدس جمهوری اسلامی استفاده میکند، ۲۰ سال در آن جایگاه فساد میکند، همه را نسبت به نظام و انقلاب ناامید و دلسرد میکند، شما فکر میکنید یکی معلمهای آن آدم، یکی از مدرسههایی که آن آدم در آن درس خوانده، دانشگاه آن آدم، جاهایی که او را تربیت کردند یکی از آنها احساس میکند که الان باید بیاید و مثلاً بگوید آقا ما شرمندهایم؟ مثلاً ما همچین کاری کردیم. یا کسانی که خیلی مستقیمتر در حضور آن آدم در آن جا و در نصبش دست داشتند.
ببینید حرف من این است؛ یک موقع خود فساد را مطرح میکنیم، من به شخصه خیلی دستم نمیرسد آن جا کاری کنم. حتی آن مواردی که برملا نشده، آن مواردی را که نمیدانیم، خب نمیدانیم دیگر من چیزی را که نمیدانم چگونه پیگیری کنم؟ اطلاعاتی هم که بخواهم آن را پیگیری کنم در دسترس ندارم. اما آیا خود من به عنوان یک معلم، به عنوان یک طلبهای که در این کارها؛ در امر تربیت و ارشاد و منبر و راهنمایی مردم و اینها، (حالا اینها همه شوخی و خنده است واقعاً)، حالا مثلاً سهیم هستیم، چه قدر بار این قضیه را بر دوش خودم احساس میکنم که آن کسی که پای منبر من نشسته قرار است مثلاً ده سال دیگر، پانزده سال دیگر همچین جایگاهی را داشته باشد، آن جا اگر او فساد کند من الان چه کارهام؟ من چه قدر در این مقصر هستم؟
چند شغله بودن از مصادیق فساد{22:47-26:41}
در آیه آن فسادهایش هم نکره بود، یعنی هیچگونه فسادی. اصلاً ممکن است فساد چند شغله بودن باشد. چه قدر به این فکر میکنیم؟ چه قدر لفظ فساد روی آن میگذاریم؟ طرف چند شغله است، بله چند شغله است به جهت قانونی گیر دارد. نه آقا فساد است. خیلی وقتها پدر جد یک فساد چند صد میلیاردی است. باورتان نمیشود؟ من از نزدیک دیدم آدمی که به خاطر چند شغله بودن و این که نمیرسید به زیردستانش برسد، زیر دستش چه مفاسدی رخ میداده. چه مفاسدی رخ میداده. خب نمیرسید. به او هم میگویی چیست؟ میگوید بالاخره من را ده جا نصب کردند، ده جا بر من وظیفه شده است. آقا نباید بپذیری. نباید این را بپذیری. همینها را دانه دانه بگیرید، ببینید چه قدر به هم متصل هستند. حالا اینها که در منصبداران و اینها که مسائل مالی و نیاز مالی که مطرح نیست. نعوذ باللّه از این که همچین چیزی بگوییم. خب حالا در مردم عادی چند شغله بودن و چند شیفته کار کردن و اینها... خود این یک فسادی نیست؟ یکی از اساتید و متفکرین بود اسم نمیبرم. از ایشان پرسیدند که به نظر شما الان بزرگترین فساد چیست؟ ایشان فرمودند بزرگترین فساد این است که مردم عادی و معقول و نُرم جامعهٔ ما با ۸ ساعت کار کردن در روز که خب ۸ ساعت یک سوم عمر او است دیگر، یک سوم دیگرش هم که خواب است، یک سوم دیگر را بالاخره میخواهد یک استفادهای از زندگی خود بکند، با ۸ ساعت کار کردن نمیتواند کفاف زندگی خود را بدهد. خب این فساد نیست؟ مسبب این اوضاع شدن هم فساد نیست؟ آیا فساد فقط این است که آدم رشوه بگیرد؟ فساد فقط اختلاس است؟ آنها هم هست. به این توجه کنیم.
ببینید در این ماجراها که به نظرم باید خیلی «انا لله و انا الیه راجعون»ها سر میدادند خیلیها، که برای من عجیب است. بیشتر دارند فرصت میدهند. حالا انشاءالله این صداها در میآید. ابوی ما استدلالی دارد، نمیدانم حالا شاید چون ما طلبهایم، در جمعهای مختلف و اینها که بحث میشود، و بحثهای مختلف و نظام و انقلاب و اینها هم میشود، ایشان معمولاً جملهای دارد، خیلی معمولاً وارد این بحثها نمیشود. خیلی وقتها هم شاید انتقادهای خیلی سنگینی بکند. ولی موقعهایی میگوید آقا در یکی از این مفاسد مالی شما دیدید طرف آخوند باشد؟ خب ببینید چه تفاقی، چه بلایی سر کسی که همچین علقهای را در دل خودش ایجاد کرده، که نه اینها نمیدزدند. فسادش شاید این باشد که کاربلد نیست. فسادش شاید این باشد که زیر دستش فساد میشود. آقا این اتفاق دارد میافتد! با یک حرکت او.
میگویند به مرحوم آقای بروجردی گفتند که، بعد این که مفاسد و دزدیها و اینهای یک روحانی مشخص شده بود، آمدند خدمت اقای بروجردی گله کردند که آقا این طلبه، این را دزدیده، این کار را کرده. بعد ایشان گفت: اتفاقاً یک لباس پیغمبر هم از ما دزدیده! نگاه ایشان را ببینید.
نقش من چیست؟{26:51-34:47}
من کره بحثم را بگیرم. مقصودم چه بود؟ صرف اینکه بالاخره مد شده دیگر، این حرفها که میشود، اینها را بگوییم دیگر. خودش یک تسلی خاطری است دیگر، بر منابر و اینها هم اینها گفته میشود. نه! استفادۀ خودمان را از آن بکنیم. من کیستم؟ من این وسط چه کاره هستم؟ دو تا نکته رو باید در این دقت کنیم:
یک؛ هیچ بعید نیست از من که هیولایی خیلی بدتر از همینهایی که الان فحش و لعن به آنها میگویم، شوم. حتی این جمله را که الان میگویم، شاید در ذهنتان بیاید که آقا ما همچین کاری نمیکنیم، اگر همچین جملهای میآید، به خودتان فحش دهید. یوسف علیه السلام فرمود: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي»؛ کجا؟ در جایی که مقصر نبود. در جایی که به او همچین انگی زدند، ایشان جواب داد، گفت نخیر، «یری ودتنی عن نفسی»؛ بعد سریع احساس کرد این جمله خیلی سنگین بود، یعنی موقعی هم که داشت خودش را تبرئه میکرد، احساس کرد نباید اینطوری تبرئه کند. و ما ابرئ نفسی، ان اانفس لاماره بسوء الا ما رحم ربی" «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي»؛ که نه نه نه! من خودم را تبرئه نمیکنم، این را بگویم. من هم خودم را تبرئه نمیکنم. نفس من هم اماره بالسوء است. بسیار امرکننده به بدی است. مگر اینکه خدا به ما رحم کند. دست ما را بگیرد، بیرون بکشد. ببینید، پیامبر خدا در تربیت نفس خودش اینطوری رفتار میکند. حالا ما اگر به خودمان برگردیم بگوییم نه، دیگر من این کار را نمیکنم. آقا ما صفر تا صد گناهانمان، احتمال بدهیم اهلش هستیم و تا آخر هم ممکن است پیش برویم و ممکن است کاری بکنیم که دست همۀ فاسدان عالم را الان از پشت ببندیم. این یک نکتۀ خیلی مهم است. خیلی باید از خودمان در این جهت بترسیم. شما ادعیه و مناجاتهایی که از حضرات اهل بیت به ما رسیده را نگاه کنید. شوخی نیست علی(ع) اینطوری خودش را متهم میکند. اینطوری نفس خودش را متهم میکند. امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی چه طور خودش را متهم میکند؟ نگاه کنید. چه طور میترسد. چه طور به حال خودش گریه میکند و چه طور از عاقبت خودش میترسد. در روایت دربارۀ امام حسن مجتبی(ع) داریم که امام حسن مجتبی(ع) اینطور بود که «اذا ذکر الموت بکاء»؛ موقعی که یاد مرگ میآمد، ذکر مرگ میشد، حضرت به گریه میافتاد. «و اذا ذکر الصراط بکاء و اذا ذکر المیزان بکاء»؛ مولفههای آخرت که گفته میشود، حضرت گریه میکند. موقعی که از این حرف زده میشد که ما در محضر خدای متعال قرار هست برای حسابرسی حاضر شویم، حضرت از هوش میرفتند. این با منی که اینطور فارغدلانه، خب ما آن دنیا از دیوار میپریم میرویم بهشت، چه نسبتی دارد؟ واقعاً چه تصوری داریم که این را میگوییم؟ ته دلمان هم هست، برای مسخرهبازی نمیگوییم.
از بس بر منابر گفتیم باورمان شده، واللّه اینطور نیست. با آیات و روایات نمیخواند. همه اینها قید دارد. اینکه گریه کنی میروی بهشت، یزید هم گریه کرد چرا ما معتقدیم بهشت نمیرود؟ میگوییم هر گریهای که نه، وقتی میگویی هر گریهای نه، پس چه گریهای؟ به همین نقطه راضی شویم، حل میشود. قائل شدیم اینقدر مطلق نیست. بترسیم!
از حالات پیامبر که نقل میشود، بترسیم، که باد شدیدی آمد حضرت بلند شد و دوید. گفتند آقا چه شد؟ گفتند هیچ، یک لحظه فکر کردم قیامت شد. میتوانید این حال را تصور کنید؟ شما کلاً فکر میکنید اصلاً قیامتی بشود؟ میگوییم طبق تاریخ اول باید اینطوری شود، بعد آنطوری شود. فعلاً برویم نشانهشناسی کنیم، کسی که در عراق در رسانهها گفتند فلان نشانه... آقا! پیامبر آمادۀ قیامت بوده. خودش یک حالی است! این را داریم؟ این استفادۀ اول که اینها را میشنویم، باید همچین فکری درباره خودمان کنیم و به خودمان و هیچ کس دیگری اعتماد نکنیم. هرکسی گفت خیالت راحت، اصلاً خیالمان راحت نباشد. چه کسی در این دنیا میتواند خیالش راحت باشد؟
نکتۀ دوم، هرکس سهم خودش را از وسط بردارد. هرکس سهم خودش را از رقم خوردن این اتفاقات بردارد و قبول کند. راحت از کنار ماجرا رد نشود. اگر میشنویم فلان جوان در دانشگاه مثلا خودکشی کرد من به سهم خودم در این ماجرا فکرکنم که آیا من سهمی نداشتم؟ اگر کسی از اسلام و انقلاب متنفر شد من سهم خودم را از این وسط بردارم. جاخالی نمیشود داد. اگر در بحث و استدلال میتوانم رفیقم را قانع خودم باشد، خیلی خوب صحبت میکنم. خدا را نمیشود این شکلی قانع کرد. مثل این دوستانی که با آنها صحبت میکنیم میگوییم در نهایت در اینترنت جستجو میکنی، شیعه عکسها را ببین. اینها که میآید وهن شیعه است. این یک استدلال ساده است. میگوید نه ببین آنی که پیامبر گفته، شروع میکند یک استدلالهایی میکند و ماجرا را میپیچاند. ایشان نمیخواهد سهم خود را بردارد. اختلاس میشود، رشوه میشود، هرچه میشود، هر نابهسامانی که اتفاق میافتد، من سهمم را بردارم. اگر دانش آموز من دارد خبطی میکند، من هم بگویم قطعاً من هم در آن مؤثر بودم.
این هم ملاک است. شما نگاه بفرمایید آقا در ماجرای تحدید نسل به صراحت میگوید. ما شروع میکنیم به توجیه کردن که نه، ایشان من باب این که کس دیگری گناه کرد، آمدند کار تربیتی کنند. نه، دیگر ایشان هم گفتند من هم به سهم خودم مقصر بودم استغفار میکنم، از مردم هم عذرخواهی میکنم. حالا ببینیم در این ماجراها چه کسانی عذرخواهی میکنند؟ ببینیم در این ماجراها سهمی برداشته میشود یا نمیشود. اینها برایمان ملاک باشد. ببخشید اگر طولانی شد. اگر مثالها در اتفاقات روز بود، استفادهام باز استفاده برای خودمان و استفاده اخلاقی بود، مدام استفادهمان از این منبر این نشود که فلانی فلان. فلانی را رها کن. خودت! خودت کجای بازی هستی؟
امیدوارم که خدای متعال به برکت این مجالسی که با زحمات شما، با زحمات همهٔ زحمتکشان این هیئت، با زحمات همهٔ بچههایی که همه چیز هم تعطیل شد، ولی این ذکر و این مجلس و این روضهها و اینها را تعطیل نکردند، و با همت شما این مجالس حفظ شده، همهمان در زندگیمان خلأ جدی را حس کردیم، یعنی دو سه ماه. زیارت که تعطیل شد... حضرت آقای بهجت، جملهای دارند، میگویند «اهل تهران هر هفته یک بار زیارت حضرت عبدالعظیم نروید، جفا کردهاید»، ما که اهل هر هفته رفتن نبودیم، ولی همان مقداری که میرفتیم هم در همین دو سه ماهه احساس کردیم که چه قدر در زندگیمان مؤثر بود، چه قدر جای آن خالی شده. ایام وفات و شهادت ایشان هم هست، امیدواریم که خدای متعال به برکت این تلاشهای شما، به برکت وجود مقدس و نازنین امامزادهها و ائمه در بقاع متبرکهای که در کشور ما و در جای جای جهان اسلام هست، بر ما سبب بلا شدنها را ببخشد، و این بلاها را، به خوبی و شیرینی برای همهٔ ما تبدیل کند، به برمت صلواتی بر محمد و آل محمد.