به یال باد پیچیده است حرم شیونی خونین
که هر آلالهای سرخ است و هر آویشنی خونین
حکایت ساقه یاس است در انبوه قیچیها
حکایت رزم خوبان است با اهریمنی خونین
وضو با خون بگیر و گوش کن بانگ اذانی که
محرم به محرم میوزد ار ماذنی خونین
جهان در التهاب است و خدا از گنجهای در عرش
برون آورده از نو بیرق پیراهنی خونین
نوازش زخم را سامان دهد اما به شرطی که
نباشد دست با تاول نباشد گردنی خونین
چه خوش مهمان نوازی میکنند این بی وفا مردم
به نعل تازه اسبان وحشی با تنی خونین
چه بیرون رفته از دوش پدر از خیمه، سیبی سرخ
چه برگشتهاست قنداقی در آغوش زنی خونین
همین فقدر از سر ساقی بگویم که، سلامت نیست
عمود آهنین کج شد، عمود آهنین خونین
نوک انگشت خود را تر مکن مقتل که میخوانی
که کاغذهای سوزان را ورث که میزنی خونین
خودش در ناحیه گفتهست صبح و شام میگرید
خودش در ناحیه گفتهست گریه کردنی خونین
همین بس هر دو دنیای مرا وقتی که میخواند
میان روضه این ابیات را سینهزنی خونین