«رستگاری در بیرون از قلمرو کلیسا وجود ندارد». اینعقیدهی مشترک بین کلیسای کاتولیک و پروتستان، یعنی نگرش «انحصارگرایی در باب نجات» در مسیحیت، با چالشهای جدیای مواجه بود؛ از جمله اینکه کودکانی که پیش از غسل تعمید از دنیا رفته باشند چه سرنوشتی مییابند؟ آیا انبیا و انسانهای صالحی که پیش از حضرت عیسی(ع) زندگی میکردند نیز به بهشت نمیروند؟ چرا باید شمار بسیاری از انسانها، به علت گناه شخصی دیگر، به دوزخ بروند؟
جان هیک، یک کشیش مسیحی اهل انگلستان بود. او وقتی برای تدریس وارد شهر بیرمنگام شد، با مشاهدهی تبعیضها و نزاعهای فراوان میان اقلیتهای دینی آنشهر، به این نتیجه رسید که بهترین شیوه برای کاهش اختلافات میان پیروان ادیان، دیدگاه کثرتگرایی است. بر طبق نظریه او، گوهر یک دین که موجب رستگاری و نجات انسان میشود، نه در عقاید و مناسک آندین، که در حقیقتی است که بین آن و همه ادیان دیگر مشترک است؛ یعنی «متحولساختن شخصیت انسانها از طریق رهاکردن خویشتنبینی و تحول روحیه خودمحوری به حقیقتمحوری». در نتیجه، همه ادیان بهرهای از حقیقت بردهاند و امکان نجات و سعادت، برای پیروان تمامی ادیان وجود دارد.
همه؟!
آیا واقعاً میتوان همه ادیان را برحق دانست؟ اگر ادیان را بهمثابه راههایی درنظر بگیریم که قرار است ما را به قله کوه سعادت برساند، آیا میتوان تصورکرد اسلام که اولین سخنش از یکتایی خداوند است، ما را نهایتاً به هماننقطهای میرساند که بتپرستی و حیوانپرستی میرسانند؟! آيا دينى كه از گوشت خوك و مشروبات الكى برحذر مىدارد، با مذهبى كه آنها را تجويز مىكند در نتيجه و نهايت به يك جا مىرسند؟!
اگر اینگونه است، هدف خداوند حکیم از انجام کار بیهودهای مانند بعثت انبیا و فرستادن کتب آسمانی چه بودهاست؟ هنگامی که مردم با همان بتپرستی نیز میتوانند به هدایت و نجات دستیابند؟ آيا عقل هيچانسانى مىپذيرد نظر اسلام، یعنی «خدا یکی است» و قول مسیحیت، یعنی «خدا سه تاست»، هر دو صحيح و حق باشند؟
بنابراین هیچعقل سلیمی نمیتواند تکثرگرایی در زمینهی حقانیت را بپذیرد. اما حال که اینگونه است، هرکس که مسلمان نباشد، اهل گمراهی است و در آخرت به عذاب الهی دچار خواهد شد؟
نجاتیافتگان از نظر اسلام
از نظر اسلام، دایرهی نجات از دایرهی حقانیت وسیعتر است و غیرمسلمانان نیز، در شرایطی خاص، نجات مییابند. این نجاتیافتگان، عبارتند از: انبیای پیشین و پیروانشان، مسلمانانی که ایمان قلبی به اعتقادات صحیح و عمل صالح داشتند و افرادی که واقعاً به حقانيت اسلام و تشيع نرسيده باشند، یعنی مستضعفان فکری و جاهلان قاصر.
مستضعف فكری، به آندسته از افراد گفته مىشود كه به جهت كوتاهى و قصور در فكر، حق را تشخيص ندادهاند؛ مثلا دليل بر وجود خداوند يا حقانيت اسلام را نفهميدهاند، يا با اينمسائل برخورد نكرده و اگر هم برخورد كرده و شنيدهاند، احتمال صحّت نمىدادند؛ مانند کودکان و دیوانگان. همچنین در اصطلاح دینی، جاهل قاصر به افرادی گفته میشود که به سبب زندگی در نقاط دوردست، دین حق به آنها نرسیده است؛ یا کسی که احتمال خلاف در گفتار و كردار خود نمىدهد.
بنابراین گناهکاران، افراد اهل عناد و لجاجت با دین حق و افرادی که امکان دستیابی به دین حق را داشتهاند، ولی به دلیل بیاعتنایی یا دنیازدگی، دراینباره کوتاهی کردهاند، يا احتمال خلاف در عقيدهی خود مىدادند ولى كوتاهى مىكنند و به دنبال يافتن راه صحيح و حق نمىروند (جاهلان مقصر)، به اندازه گناهانشان، مستحق عذاباند.
پلورالیسم عملی
مقصود از پلورالیسم عملی آن است که با پیروان ادیان گوناگون با نرمی رفتار کنیم و از جنگ و نزاع مذهبی با ایشان بپرهیزیم. ایندیدگاه در آموزههای اسلامی، در شرایط خاصی پذیرفته است. قرآن کریم میفرماید: «خداوند شما را نهی نمیکند که با کسانی که با شما در مذهب جنگ نمیکنند و شما را از وطنتان اخراج نمیکنند، به عدالت و نیکی رفتار کنید؛ زیرا خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد».[1]امیرالمومنین(ع) نیز میفرمایند: «هرکس اهلکتابی را که در جامعهی اسلامی و تحت حمایت حکومت اسلامی زندگی میکند بیازارد، مرا آزرده است».
افرادى كه شيعهی دوازده امامى نيستند، خود به چند گروه متفاوت تقسيم مىشوند كه زندگی مسالمتآمیز با ایشان، احكام جداگانهای دارد:
الف) فرقههاى شيعه و سنی، همگى تحت حكومت اسلامى از حقوق متناسب برخوردارند.
ب) اهل كتاب هم در نظام اسلامى تحت حمايت هستند و جان و مال و ناموس آنها محترم است؛ اما موظف به پرداخت نوعى ماليات (جزيه) در ازاى خدمات ارائهشده هستند.
ج) كسانى كه اهل اديان آسمانى نيستند اما با حكومت اسلامى معاهده و قرارداد بستهاند. اين عدّه (كفّار معاهَد) هم میتوانند در سرزمينهاى اسلامى طبق قرارداد، به زندگى خود ادامه دهند.
د) كسانى كه يا اصلا اهل پيمان و عهد نيستند و يا پيمان مىبندند و مىشكنند. اين افرادِ ياغى و طاغى در هيچحكومت و نظامى قابل تحمّل نيستند و بايد با زور و قدرت و جنگ وادار به تسليم كرد.
در كنار امور يادشده، دين اسلام هميشه از مخالفين، دعوت به بحث و گفتگو كرده و مىگويد: ما اهل مباحثه و مناظره هستيم، اگر شما ما را قانع كرديد و حقانيّت راه خود را اثبات كرديد، ما از سخن خود دست برمىداريم و به شما مىپيونديم و اگر ما ثابت كرديم كه برحقّيم، شما بياييد و به ما ملحق شويد. حتّى اگر هم تسليم منطق و حق نمىشويد، بياييد طبق عهد و قرارداد با هم زندگى كنيم و خون يكديگر را نريزيم. اما نهايتاً اگر كسى حرف منطقى و حق را نپذيرفت و حاضر به صلح و معاهده و همزيستى نشد، چارهاى جز برخورد باقی نمىماند.
[1] ممتحنه، 8