چرا مأمون اصرار کرد که امام رضا(ع) به مرو (خراسان) بیاید و ولایتعهدی را بپذیرد ک چه اهدافی را دنبال میکرد؟ وقتی صحنه جامعه آن زمان را تا حدی درک کنیم، مواضع امام رضا(ع) را هم درقبال اینها بنگریم، ممکن است به چند دلیل برسیم که مأمون چنین تدبیری اندیشیدهبود. پس از به درک واصل شدن هارونالرشید، امین، برادر مأمون، زمام را در دست گرفت. بین امین و مأمون، درگیری و جنگ بود تا اینکه مأمون پیروز شد و برادرش را کشت و در سال ۱۹۸ق رسماً در جایگاه خلافت مستقر شد. یکی از دغدغههای بزرگ مأمون، خطر علویان بود.
میتوان گفت یکی از اهداف مأمون این بود که امام رضا را به مرو احضار و خلافت یا ولیعهدی را به او واگذار کند، تا شر شیعیان را تا حدی بخواباند. شیعه با محوریت امام، هویتش را حفظ کردهبود. شاید مأمون میخواست این هویت را بخشکاند و استحاله کند. میخواست امام رضا(ع) را - یعنی قلب و محور آن جمع را - وارد دمودستگاه خود کند تا دیدگاه شیعیان به امام بهجای یک مظلوم مقدس، یک سیاستمداری که از جزو همان دستگاه است، مبدل شود. یعنی هویت خاصی که شیعه داشت - که آن هویت هم بسیار وابسته است به نسبتشان با امام - تبدیل میشد به یک حزب سیاسی و کمتر!
آن وقت فرض کنید مثلاً علویان بخواهند با دستگاه جبار حاکم مبارزه سیاسی کنند! واضحاً دهانشان بسته میماند. شما شیعیان که ادعا میکردید دستگاه حاکم غاصب است و ظالم است و چنان است و میخواهید با او مبارزه کنید، پس چرا امامتان خود در آن دستگاه قرار گرفته و شده ولیعهد خلیفه؟!
یک هدف دیگری هم شاید بتوان گفت و آن اینکه امام را از مردم جدا کند تا رفتهرفته رابطهی قلبی و دلی مردم با امام هم از بین برود. همچنین اینگونه شود که مردم گمان کنند امامانشان که زاهد و وارسته بودند، حالا که فرصتی برای قدرت فراهم شده، آن زهدها و آن تعالیم بیخاصیت است! همچنین امام رضا(ع) را احضار کند و در پیش خود نگه دارد تا به رفتارهای سیاسی ایشان در برابر خود نظارت داشتهباشد.
اما امام چگونه با این قضیه مواجه شد؟ شیوه برخورد امام طوری بود که مأمون نهتنها به هیچکدام از اهدافش نرسید بلکه دقیقاً برعکس شد. احساس کرد دارد بدتر میشود. بهطوری که پس از یک سال مأمون هم همان روش خلفای پیشین را اتخاذ کرد و امام را به قتل رساند و نتوانست حرکت امام را تحمل کند.
امام چهها کرد؟ یکی اینکه شدیداً امتناع کرد. در اقدامات امام واضح است که امام هرجا توانسته سیاست امتناع را درپیش گرفتهاست. این امتناع کردن هم چیز تویچشمی است. یعنی چون عجیب است، حتماً خیلی جاها پیچیده که مأمون از امام دعوت کرده و درخواست کرده ولیعهدی (یا بنابر نقلهایی خلافت) را بپذیرد و امام نپذیرفته. امام رضا(ع) این علامت سوال بزرگ را در اذهان ایجاد کرد که "مگر مأمون چه توطئهای در ذهنش دارد؟!"
کار دیگری که امام کرد این بود که امر کرد وقت رفتن بر او بگریند، عزاداری کنند، در غمواندوه سروصدا بهپا کنند. بهجای شادی کردن و تبریک گفتن! بگریید که در این سفر بازگشتی نیست... خب، وقتی آدم مواجه میشود، با خود میگوید: عجب! مأمون بالاجبار امام را میکشاند به مرو، برای ولیعهدی! لابد افکار پلیدی در سر دارد. خدا امام را مؤید بدارد و...
یک کنش بسیار مهمی که امام داشت، این بود که تهدید را به فرصت مبدل ساخت. از تربیون استفاده کرد و حقانیت خود را عیان ساخت. حدیث سلسلهالذهب که امام در عبور از نیشابور در جمعیت عظیم اظهار کرد معروف است. مناظرههای امام رضا(ع) معروف است. بهقول شهید مطهری اصلاً در میان ائمه سه نفر را به علم می شناسند. امام علی و امام صادق و امام رضا علیهمالسلام. حضرت امیرالمومنین(ع) که بیشتر ناشی از سالهای حکومت آن حضرت است و آن خطبههای غراء. حضرت صادق(ع) که درسالهای درگیری بین بنیامیه و بنیالعباس بود و بهخوبی از فرصت تبیین استفاده کرد و امام رضا(ع) که به بهخاطر همین مناظرات و صحبتها و تبیینها به او میگويند عالمآلمحمد.
مأمون جلساتی ترتیب میداد که عالمانِ قَدَر اديان و مذاهب مختلف با امام رضا(ع) مناظره کنند و امام رضا(ع) بهخوبی از پسشان برمیآمد.
این هدف که ارتباط مردم با امام رضا(ع) ضعیف شود هم نهتنها محقق نشد بلکه برعکس پیشرفت کرد. مردمانی که نمیدانستند امام چه مقاماتی دارد، نمیدانستند حکومت حق ائمه است و غصب شدهاست، حالا دانستند و فهمیدند و طبعاً ایمان و اعتقادشان به امام بیشتر شد.
کار دیگری که امام کرد و از مسلمات تاریخ است، این بود که امام برای قبول ولیعهدی شروطی گذاشت. اینکه در هیچکدام از اقدامات دستگاه خلافت دخالت نکند و صرفاً یک جنبهی تشریفاتی داشتهباشد. با این کار، آن آسیبی که متوجه امام میشد که در دستگاه جبار حاکم حل شود و هویت شیعه استحاله شود، محقق نشد و مأمون هم شروط امام را پذیرفت. پذیرفت که امام در هیچیک از فعالیتها و تصمیمگیریها دخالت نکند. اما بعداً دید نمیشود! صدایش درآمد! یک روز از امام خواست نماز عید را امام برپا بدارد. امام رضا(ع) هم نپذیرفت و گفت که قرارمان این بود که من در هیچ امری از امورتان دخالت نکنم. مأمون اصرار کرد و گفت: از بس دخالت نکردهای مردم ما را متهم میکنند. همین یک کار را قبول کن! (این نشان میدهد این عدم دخالت امام، کار خودش را کرده!) امام هم فرمود که حالا که اصرار میکنی نماز عید را به روش رسولالله و علی ابن ابیطالب اقامه میکنم. همین نماز عید طوری برایشان دردسر شد که فضلبنسهل، وزیر مأمون، گفت اگر همین الان جلوی مراسم نماز امام را نگیری همه او را پیروی خواهند کرد و برای تو گران تمام میشود.
این راهبرد امام بود و آن کنشگریهای امام بود که مأمون دید که اوضاع بدتر شده و همان بهتر که امام را به قتل برساند تا بیشتر از این دردسر ایجاد نشود و سرانجام خورشید کرم خراسان در اوایل سال ۲۰۳ق بهدستور مأمون ملعون با سمّ به شهادت رسید.
نویسنده: علی درگومه ۰۰ مکانیک