انسان و اجتماع
زندگی اجتماعی و به تبع آن وجود اجتماعات بشری، یکی از بدیهیات و مسائل پذیرفتهشده میان همگان است، هرچند عدهای زندگی اجتماعی را بهعنوان غریزهای برای انسان مطرح میکنند و در مقابل، عدهای دیگر انسان را موجودی خودخواه توصیف کرده و تشکیل جامعه را نیز بهعنوان ابزار برای رسیدن به اهداف این انسان خودخواه بیان میکنند. بههرحال در وجود و لزوم اجتماعات بشری کسی تردید ندارد؛ تردید، در منشا پیدایش این اجتماعات است نه اصل وجود آن.
ازآنجاکه جامعه از افراد انسانی ساخته شده، لذا اقتضائات آن نیز از جنس اقتضائات انسانی است؛ یعنی نیازهای جامعه برخاسته از نیازهای انسانی است، نه غیر آن؛ لذا برای اینکه وظایف و اصول اجتماعات را بشناسیم، باید سراغ نیازها و ویژگیهای انسان برویم.
نیازهای اساسی انسان
انسان برای زندگی و رشد خود به سه عامل نیازمند است: 1. تربیت، به معنای آن مواد و مصالحی که نیازهای انسان در امور مختلف را برطرف میکنند؛ برای مثال خوراک و پوشاک و مسکن و ... . 2. امنیت، به معنای اینکه آنچه او در دسترس خود برای رشد دارد، توسط دیگری گرفته و یا دزدیده نشود. 3. آزادی، به معنای اینکه در راه رشد و سعادت او مانعی وجود نداشته باشد.
طبق آنچه پیشتر گفتیم، نیازهای اجتماعات، همان نیازهای انسانهاست و بقای اجتماعات نیز منوط و مشروط به رفع و پاسخ به این نیازهاست لذا جامعهای پایدار خواهد ماند که بتواند سه نیاز اصلی انسان یعنی تربیت و امنیت و آزادی را رفع کند. در این متن بهطور اختصاصی به نیاز دوم یعنی امنیت میپردازیم.
در دو قالب کلی میتوان امنیت را برای جامعه به ارمغان آورد: یکی در قالب آموزش و فرهنگسازی، و دیگری در قالب تنبیه و مجازات و بهتبع آن ایجاد ترس برای متجاوزین. این دو قالب تعارضی با یکدیگر نداشته و هرکدام باید در جایگاه خودشان به کار گرفته شوند. در دیدگاه اسلامی، اصل بر آموزش و فرهنگسازی است، ولی این باعث نشده تا مجازات بهطورکلی کنار گذاشته شوند، بلکه در مواردی مجازات باید بهصورت قاطع اجرا شوند. سؤالی که ایجاد میشود ازاینقرار است که: مگر نه اینکه انسان دارای عقل و فهم است و با آموزش میتوان رفتارهای او را کنترل کرد؛ حال که اینچنین است چرا باید از ابزار مجازات نیز بهره جست؟ انجام کار خوب و یا ترک کار بد آنگاه ارزشمند است که شخص از روی اراده و اختیار آنها را انجام دهد و یا ترک کند؛ در این صورت آیا این صحیح است که ما بهوسیله مجازات، اختیار شهروندانمان را سلب کنیم تا کار بدی را انجام ندهند؟
مجازات، مخصوص طبقهای خاص
مردم جامعه ازلحاظ رعایت حقوق یکدیگر به سه دسته تقسیم میشوند: دستهای خود را ملزم به رعایت حقوق دیگران دانسته و به حریم آنان تجاوز نمیکنند. دستهای دیگر به حقوق مردم احترام قائل بوده و سعی میکنند تا وارد حریم دیگران نشوند، ولی گاهی اوقات از روی بیتوجهی و خطا به حقوق دیگران تجاوز میکنند و دستهای دیگر نیز به حقوق مردم احترامی قائل نبوده و بهصورت عمدی به حقوق دیگران تجاوز میکنند. پس ما با دودسته از افراد متجاوز سروکار داریم؛ دستهای که در کار خود عمدی نداشته و از کرده خود پشیماناند و دسته دیگر که عمداً به حریم دیگران تجاوز کرده و کار خود را امری عادی میدانند.
مجازات اساساً برای دسته دوم از متجاوزین وضع شده تا کسانی که به هر دلیل حقوق دیگران را محترم نمیدانند، بهواسطه ترس حاصل از مجازات به حریم دیگران تجاوز نکنند؛ بهعبارتدیگر مجازات وسیلهای برای تربیت افراد نیست که سلب اختیار موجب بیارزشی آن شود، بلکه ابزاری برای حفظ حریم دیگران است. لذا باید موارد مجازات بهطور دقیق مشخص شده تا میان فرد اشتباه کننده با کسی که عمداً به حریم دیگران تجاوز کرده، تفاوت وجود داشته باشد. مورد دیگری که باید رعایت شود، تناسب میان جرم و مجازات است، بهطوریکه مجازات باید همیشه بزرگتر و یا حداقل مساوی با جرم انجام گرفته باشد تا ترس حاصل از آن در جامعه مؤثر و بازدارنده باشد. البته در این زمینه همانطور که تفریط نکوهیده و موجب جرئت پیدا کردن متجاوزان میشود، افراط نیز ممکن است زندگی عادی مردم را دچار اختلال و نگرانی سازد؛ یعنی اگر مجازات جرمهای کوچک، بسیار بزرگ باشد، افرادی در زندگی عادی خود، دائم از فکر اینکه نکند جرمی را مرتکب شوند دچار اختلال میشوند. لذا رعایت حد تعادل در مجازات امری ضروری است.
مجازات همان احقاق حقوق است؟
اگر کمی دقت کرده باشید، احتمالاً متوجه تفاوتی میان مجازات و احقاق حقوق شدهاید. مجازات اساساً امری برای پیشگیری و یا بازدارندگی از تجاوز به حقوق افراد است و احقاق حقوق، گرفتن حق مظلوم از ظالم[1] است که البته خود این امر نیز (احقاق حقوق) در پیشگیری و بازدارندگی از جرم مؤثر است ولی کافی نیست.
مسئله قصاص، احقاق حقوق است نه مجازات. لذا ایراداتی از این قبیل که تناسبی میان جرم و قصاص وجود ندارد و یا اینکه قصاص، بهخصوص قصاص قاتل، فایدهای جز افزایش تعداد کشتهشدهها ندارد، ایراداتی بیاساس است، چراکه این ایرادات را اولاً در حیطهی مجازات میتوان وارد کرد نه حیطه احقاق حقوق و ثانیاً بر فرض که بتوان در این حیطه چنین ایراداتی را وارد دانست، آیا نباید احقاق حقوق موجب بازدارندگی و پیشگیری از جرم شود؟ و این امر با ابزاری غیر از ترس برای افراد طغیانگر حاصل میشود؟ و آیا ممکن است که با مجازات کمتر از جرم، چنین ترسی را در این افراد حاصل کرد؟
[1] در اینجا مظلوم و ظالم به معنای عام به کار گرفته شدهاند
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.