بسم الله الرحمن الرحیم
از بایدهایی که در مسئلهی رشد از نگاه نهجالبلاغه باید به آن توجه کرد، مسئلهی نگاه درست و تصحیح نگاه و تصحیح عقیده دربارهی دنیاست. امیرالمومنین علی علیهالسلام توصیفات و تشبیهاتی در مورد دنیا دارند. از نهجالبلاغه عزیز خطبههایی مثل خطبهی شقشقیه؛ امیرالمومنین در این خطبه علت حرکت خود به سمت مظاهر دنیا، مثل حکومت، حاکمیت، اینکه سکاندار سیاسی یک مرز و بومی باشند را بیان میکنند. این فرازها از فرازهای بسیار زیبای نهج البلاغه است و شنیدهاید که آقا فرمودند که: «...أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ...» قسم به کسی که دانه را شکافت و انسان و جان و روح را آفرید، «...لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا..» در این سوگندی که عرض شد، قسم به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید و انسان را آفرید، «النَّسَمَة» به معنای جان، روح و انسان که اصلش از نسیم و همین باد ملایمی که هست و تشبیه به روح انسان است، استفاده شده است. این از قسمهایی است که امیرالمومنین در بیاناتشان زیاد استفاده کردهاند.
کلمه دیگر از نهجالبلاغه حکمت ۲۳۶ است که آنجا امیرالمومنین با قسم تشبیهشان را آغاز میکنند. حکمت ۲۳۶ یک تشبیهی دارد به نام «عِرَاقِ خِنْزِير» قسم به حضرت حق جل جلاله میخورند، «َاللهِ لَدُنْيَاكُمْ هذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ» قسم به الله که دنیای شما در نظر من از استخوان بدون گوشت خوک در دست بیمار جذامی پستتر است. استخوان یک حیوان باشد آن هم حیوان حرام گوشت باشد و استخوان هم گوشتی نداشته باشد. در دست یک بیمار هم باشد که بیماری واگیر داری به نام جذام داشته باشد که عربی آن میشود جذام و فارسیاش، بیماری خوره میشود. بیماری است که پوست و گوشت و استخوان از بین میرود و قطع میشود حال دست باشد یا صورت و یا ... .
اصل و اساس همه بدبختیها
در کلمات رسول خدا (ص) هم هست که اصل و اساس همه بدبختیها، محبت دنیا است. آن چیزی که ما را، به زمین میکشاند، محبت دنیا است. آن چیزی که به تعبیر قرآن، اولیای خدا را که در مقطعی جز اولیاءالله بودند، به اسراری از هستی راه پیدا کرده بودند، به تعبیری مستجاب الدعوه شده بودند، محبت دنیا آنها را زمینگیر کرد.
در یک بیانی، امیرالمؤمنین میفرمایند، مسأله مسألهی استفاده کردن از لباس خوب و برند خوب و کفش خوب و ماشین و موتور خوب نیست. مسأله دلبستگی است، خیلی هم مرزش باریک است. انسان نمیتواند بگوید که همه را داشتهباشد و بگوید آقا من هیج دلبستگیای هم ندارم. دلبسته بودن و نبودن نشانههایی دارد، آثاری دارد. آثارش یکیاش این است که آیا من اینها را در مسیر خدا هزینه میکنم یا نمیکنم؟ من برای خدا از اینها کار میکشم یا نمیکشم؟ و موقعی که قرار به هجرت به سمت خدا بشود حاضرم همه اینها را بفروشم، بشود زاد و توشهام برای حرکت به سمت خدا یا نه؟ اینها خودش ملاکهایی دارد.