بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا حبیب اله العالمین العبد الموید و الرسول المسدد ابوالقاسم مصطفی محمد(ص) و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین لاسَیِّمَا ما مولانا بقیه الله فی العالمین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا.
هدیه محضر ام الائمه النجبا و السعدا، حضرت فاطمه زهرا (س)، تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج)، سلامتی وجود نازنین حضرتش صلوات ختم بفرمایید.
شب ولادت با سعادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع) است، انشاءالله خداوند متعال ما را از پیروان واقعی این امام همام قرار دهد و الساعه سلام و عرض ارادت ما را محضر حضرتشان ابلاغ کند. شادی روح مطهر ایشان صلوات بفرستید.
نهجالبلاغه؛ کتاب نقد دلبستگی به دنیا
از بایدهایی که در مسئلهی رشد از نگاه نهجالبلاغه باید به آن توجه کرد، مسئلهی نگاه درست و تصحیح نگاه و تصحیح عقیده دربارهی دنیاست. اصل و اساس و ریشهی خلود الی الارض، زمینگیر شدن، زمینی شدن، از خدا دور شدن، دلبستگی و وابستگی به دنیاست و از اصول رهایی و آسمانی شدن و خدایی شدن، تعلق نداشتن به دنیاست. اگر بخواهیم یک اسم از اسمهای نهجالبلاغه را نام ببریم و یا توصیفی از توصیفات نهجالبلاغه، باید به آن گفت کتاب نقد دلبستگی به دنیا. خطبهها، نامهها، کلمات قصار، حکمتها، پر است از تازیانههایی که امیرالمومنین برای بیدارشدن و جدا شدن از دنیا، بر روح و جان ما میزند. امیرالمومنین علی علیهالسلام توصیفات و تشبیهاتی در مورد دنیا دارند. من به سه مورد اشاره میکنم. و خطبههایی هست که از ابتدا تا آخر خطبه فقط در مورد دنیا صحبت کردهاند. بعضی از خطبهها موضوعاتی متعددی از جمله خدا، توحید، نبوت، آینده، حقوق مادی و معنوی و اجتماعی و مباحث مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، در آن است.
ولی بعضی از خطبهها، به عنوان مثال خطبه ۱۱۱ نهجالبلاغه، که خطبهی بسیار بسیار زیبایی در شناسایی و معرفی دنیاست، از اول تا آخر آن، در مورد دنیا صحبت میفرماید. تعبیرها هم تعبیرهای خیلی سنگین است که ما این تعبیرها را در ادبیات دینی خودمان، فقط و فقط در نهجالبلاغه میبینیم. به مناسبت قسمتهایی را در احادیث اهل بیت علیهمالسلام دیدیم ولی به این مفصلی و طولانی فقط در نهجالبلاغه و کلمات امیرالمومنین دیده میشود.
(از نهجالبلاغه عزیز خطبههایی مثل خطبهی شقشقیه ...)
امیرالمومنین در این خطبه علت حرکت خود به سمت مظاهر دنیا، مثل حکومت، حاکمیت، اینکه سکاندار سیاسی یک مرز و بومی باشند را بیان میکنند. این فرازها از فرازهای بسیار زیبای نهج البلاغه است و شنیدهاید که آقا فرمودند که: «...أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ...» قسم به کسی که دانه را شکافت و انسان و جان و روح را آفرید، «...لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا..» در این سوگندی که عرض شد، قسم به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید و انسان را آفرید، «النَّسَمَة» به معنای جان، روح و انسان که اصلش از نسیم و همین باد ملایمی که هست و تشبیه به روح انسان است، استفاده شده است. این از قسمهایی است که امیرالمومنین در بیاناتشان زیاد استفاده کردهاند. درجای جای نهجالبلاغه است و در کتابهای دیگری که از احادیث امیرالمومنین داریم، که سید در نهجالبلاغه نیاوردهاند، این قسم زیاد از امیرالمومنین ذکر شدهاست. اگر وجود و حضور مردم نبود این اکثریتی که برای بیعت به در خانه من آمدهاند، نبود، ۱) اگر اقبال مردم نبود. ۲) اگر عهد و پیمان خدا از علما و بزرگان، انبیاء، اولیاء، ازکسانی که اهل دانش و خرد و اندیشه هستند، نبود، که حق ندارند در برابر سیری و شکمبارگی ظالمان سکوت کنند و حق ندارند در برابر گرسنگی مظلومان سکوت کنند و قرار داشته باشند؛ من میلی به این دنیا نداشتم و میلی به این حکومت نداشتم چون کسی که نقد دنیا میکند، وقتی دارد برای کسب یک مسندی و حکومتی میجنگد و مبارزه میکند و خودش را به افکار عمومی عرضه میکند، متهم به دنیا طلبی میشود و امیرالمومنین دارند پاسخ میدهند، بعد آن جمله معروف را در تشبیه دنیا دارند. در بعضی از خطبهها قسم جلاله دارند و در اینجا اینگونه میفرمایند: «...وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ...» ۳ تا از تعبیرات امیرالمومنین در دنیا را در بدو صحبتم اینجا میخوانیم که اولینش از خطبه شقشقیه که از خطبههای معروف نهجالبلاغه است؛ «دنیای شما را نزد خودم بیارزشتر و پستتر از آب بینی بز یافتم»، که بعضی از شراح نهجالبلاغه به صدای عطسه میگویند نه به آب بینی که در این خطبه و با این بیان امیرالمومنین خیلی دنیا را پست معرفی کردهاند.
پست بودن دنیا
کلمه دیگر از نهجالبلاغه حکمت ۲۳۶ است که آنجا امیرالمومنین با قسم تشبیهشان را آغاز میکنند. حکمت ۲۳۶ یک تشبیهی دارد به نام «عِرَاقِ خِنْزِير» قسم به حضرت حق جل جلاله میخورند، «َاللهِ لَدُنْيَاكُمْ هذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِي يَدِ مَجْذُومٍ» قسم به الله که دنیای شما در نظر من از استخوان بدون گوشت خوک در دست بیمار جذامی پستتر است. استخوان یک حیوان باشد آن هم حیوان حرام گوشت باشد و استخوان هم گوشتی نداشته باشد. در دست یک بیمار هم باشد که بیماری واگیر داری به نام جذام داشته باشد که عربی آن میشود جذام و فارسیاش، بیماری خوره میشود. بیماری است که پوست و گوشت و استخوان از بین میرود و قطع میشود حال دست باشد یا صورت و یا ... . حالا تشبیه امیرالمومنین (ع)، یک خطبه هم امیرالمومنین (ع) دنیا را تشبیه میکنند. آنجا هم، با همین عبارت اهون پستتر است، بیمقدارتر است، «عِنْدي لاَهْوَنُ مِنْ وَرَقَة في فَمِ جَرادَة» برگ درخت جویده شده در دهان ملخ.
فقط انسان این را تصویرسازی کند، ببیند امیرالمومنین (ع)، چگونه با ذهن مخاطب کار میکند. ملخی را تصور کنید، شروع به خوردن یک برگ درختی کرده، چقدر از این برگ درخت، در دهان او است که جویده شده، دنیای ما، در نظر امیرالمومنین (ع) از آن برگ پستتر و بیمقدارتر است. بعد آخر خطبه ۲۲۴ میفرمایند: «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى» علی را چه با نعمتهای فانی و لذتهایی که ماندگار نیستند! در جریان خودشناسی، امیرالمومنین (ع) میخواهد ما را به اینجا برساند که تو بزرگتر از دنیا هستی. ارزش تو از کل دنیا بیشتر است. دنیا نباید هدف تو باشد. هدف تو، چیز دیگری است که این دنیا وسیلهای برای رسیدن به آن هدف است. در تعبیراتی که برای دنیا دارند: تو باید امیر دنیا باشی، نه اسیر دنیا. این تعبیر از تعبیرهای امیرالمومنین (ع) در نهجالبلاغه است. مثنوی هم در کتاب خود و اشعار خودش، دنیا را به آب دریا و ما را به کشتی تشبیه میکند که رابطه ما با دنیا باید رابطه آب و کشتی باشد. آب همیشه باید مسخر کشتی و زیر کشتی باشد. به او برای رسیدن به ساحل امن کمک کند. اما اگر همین آب داخل کشتی شد، موجب هلاکت کشتی میشود. آب در کشتی، هلاک کشتی است. آب اندر زیر کشتی، پشتی است. پشتوانه و بستر حرکت تو همین دنیا است. از همین دنیا باید بهره ببری. امیرالمومنین (ع) در بعضی کلامها دارند که اولیاءالله هیچ چیزی از استمتاع دنیا کم نگذاشتند. اینطور نیست که لحظه جان دادن بگویند که ما افسوس میخوریم که از دنیا بهره نبردیم، هر بهرهای که میشد از دنیا ببرند بردند.
این هم از همان کلمات خاص امیرالمومنین (ع) است که ذهن ما را وقتی نهجالبلاغه و قرآن میخوانیم، این کلمات، کلمات حاکم بر مباحث نهجالبلاغه است. یعنی اینکه وقتی ما دنیا را مذمت میکنیم به معنای نداشتن دنیا و قهر با دنیا و کنار گذاشتن آن و استفاده نکردن از علم و تکنولوژی و پیشرفتهای دنیا، نیست. حرف فقط در یک کلمه است؛ امیری بر دنیا و اسیری دنیا. انسان انتخاب کند که میخواهد امیر دنیا باشد یا اسیر دنیا باشد. حالا نگاه به دنیا در خطبههای متعددی عرض شد و سه تا تشبیه گفته شد از خطبهها و کلمات قصار.
اساس بدبختی
در کلمات رسول خدا (ص) هم هست که اصل و اساس همه بدبختیها، محبت دنیا است. آن چیزی که ما را، به زمین میکشاند، محبت دنیا است. آن چیزی که به تعبیر قرآن، اولیای خدا را که در مقطعی جز اولیاءالله بودند، به اسراری از هستی راه پیدا کرده بودند، به تعبیری مستجاب الدعوه شده بودند، محبت دنیا آنها را زمینگیر کرد.
در روایات ما، شخصی را که قرآن این چنین از او یاد میکند، شخصی به نام بلعم بااورا است. شخصی به نام برسیسای عابد. هرچه از این کسانی که در یک مقطعی از زندگیشان به رشدی رسیدند ولی توجه به تعامل و دنیا و تصحیح نگاه به دنیا نداشتند، هر کسی که زمین خورده از همین ریشه دنیاطلبی و دنیاخواهی بوده است. در اول حرکتمان به سمت خدا باید اول تصحیح نگاهی به دنیا داشته باشیم؛ چی از دنیا میخواهیم؟چه کار میخواهیم با دنیا کنیم؟ دنیا هدف ماست یا وسیلهی ماست، انتخاب کنیم.
آن جملهای که امیرالمومنین دربارهی دنیا دارند و تشبیه میفرمایند به برگ جویده شدهی در دهان ملخ، بعد نمیفرمایند که من با نعمتها فاصله دارم، من از نعمتها خوشم نمیآید، من اهل جدایی از لذتها هستم؛ حرفشان این است: این نعمت من را سیر نمیکند! این لذت برای من ماندگار نیست؛ من موجودی هستم که تعبیر خدا در مورد من این است که «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» ﴿ص، ٧٢﴾ این برگزیدهی خدا، این مرتبط با خدا، این ممسوس فی ذات الله نمیتواند با دنیا سیر شود، دنیا برایش خیلی کوچک است!
تعبیری که آن استاد فرزانه از همین بیانات امیرالمومنین دارند [این است] دنیا باید در دست ما باشد، نه در دل ما. که هر موقع خواستیم رهایش کنیم، پایین یا بالایش ببریم. او تو را بالا و پایین نکند، جایی قرار نگیرد که جدا شدنش ممکن نباشد. اگر خطبهی ۱۱۱ را عزیزان انشالله در همین فرصت روزهای ماه مبارک رمضان در یک خلوتی [بخوانند]، خودمان را در نهجالبلاغه خوانی مخاطب امیرالمومنین ببینیم، یعنی یک خطبه یا یک فراز را دو، سه بار بخوانیم تا روان شویم، بعد خودمان را در محضر امیرالمومنین ببینیم و احساس کنیم آقا این صحبتها را دارند برا ما بیان میفرماید. هم لذت خاصی دارد و هم بهرههای وافری دارد. توصیههای زیادی کردهاند، آقا امیرالمومنین در مورد تصحیح نگاه به دنیا. در یکی از عبارتهایشان تشویق میکنند: «أَيُّهَا النَّاسُ انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا، الصَّادِفِينَ عَنْهَا»؛ میخواهید نگاه به دنیا کنید نگاه زاهدانه به دنیا کنید. زهد به معنای نداشتن نیست. ما در ادبیات دینیمان به کسی ندارد نمیگوییم زاهد، به کسی که ندارد میگوییم فقیر. به کسی که بیمیل و رغبت است میگوییم «زاهد»، اعم از اینکه داشته باشد یا نداشته باشد؛ در حالی که «فقیر» ندارد. مانند کسانی که میلی به دنیا ندارند به دنیا نگاه کنید، مانند شیفتگان و دلسپردگان دنیا به دنیا نگاه نکنید.
مانند کسانی که از دنیا اعراض کردهاند؛ چرا؟ چون وقتی از کسی اعراض میکنی، رابطهی عاطفیات را با او قطع میکنی تازه میتوانی عیبهاش رو ببینی. ما الآن عیبهای دنیاپرستی رو نمیبینیم؛ چون حبالشئ یعمی و یصمی: محبت یک چیز انسان را کر و کور میکند دیگر.
نگاه به باطن دنیا
بعد آقا میفرماید اگر میخواهد نگاه کنید، نگاه آنهایی را داشته باش که میلی ندارند به دنیا. بعد در خطبهی دیگری، اولیاء الله را که معرفی میکند، میفرمایند اولیاء الله کسانی هستند که نگاه به باطن دنیا میکنند، نه نگاه به ظاهر دنیا. حکمت ۴۳۲ نهجالبلاغه، از حکمتهایی است که در مورد دنیا مطالبی دارد و امیرالمؤمنین ۱۲ ویژگی اولیاءالله را بیان میکنند که من به چندتایش محضر شما اشاره میکنم، و از امیرالمومنین (ع) خاضعانه و خاشعانه درخواست میکنم به ما توفیقی مرحمت کنند تا ما هم بتوانیم برسیم به این قلهای که اولیاءالله رسیدهاند.
«إنّ أولياءَ اللّه ِ هُمُ الذينَ نَظَروا إلى باطِنِ الدُّنيا إذا نَظَرَ النّاسُ إلى ظاهِرِها» اولیاء خدا کسانی هستند که باطن دنیا را نگاه میکنند، حالا باطن دنیا با یک تفسیر شهودی و عرفانی بگیریم؛ یعنی همان عروس هزار شوهر کش. همان مار سمیای که ظاهرش فقط کودکان را فریب میدهد. اما باطن دنیا یعنی همین فانی بودن، همین زودگذر بودن، همین وفا نکردن به هرکی. شما حساب کنید تعابیری که در ادبیات اخلاقی و عرفانی ما هم هست برای توجه به این مسئله که دنیا ماندگار نیست، مثلا جناب بابا طاهر در اشعارش وقتی درویش و غنی را میخواهد به یک مقابلهای برساند، سرانجام همه را به یک قبرستانی میرساند که مشترک هستند در یک کفن. نه درویشی به عالم بی کفن ماند، نه دولتمرد برد از یک کفن بیش. این همان تعبیری استکه امیرالمومنین در نهج البلاغه در مورد دنیا دارد که میفرماید مال هیچ سودی برای شما نخواهد داشت، همهاش میماند و چیزی با خودت نخواهی برد، الا آن چیزی که از پیش فرستادهای در همین جریان باقیات الصالحات و کمک به بندگان صالح خدا، خدمت به خلق خدا؛ خدمت به خدا به معنای خدمت به خلق است، با نگاه توحیدی. و الا خدا که مستغنی از خدمت است. نصرت به خدا یعنی نصرت به خلق خدا با نگاه توحیدی. قرض به خدا یعنی قرض به خلق خدا با نگاه توحیدی. با نگاه توحیدی یعنی این که بگویی به خاطر خدا بر بندهی خدا در راه خدا نه با نگاه اومانیسمی و انسان محوری نه اینکه اصلا نگاهی به آن سوی مرزها نداشتهباشی.
این یک فراز؛ باطن بینی به دنیا. «و اشتغلوا به عاجلها اذا اشتغل الناس به آجلها» اولیاء الله کسانی هستند که آخر بینند نه آخُربین. یک گروهی هستند مشغول به امروز دنیا هستند الان را میبینند اما اولیاء الله آخر رو میبینند، الان را نمیبینند. نگاهشان به سرآمدها است. داستان استقامت و صبر هم با همین نگاه تصحیح میشود؛ امروز را ببینی یا آینده را نگاه کنی. اولیاء الله آیندهنگرند. آینده را نگاه می کنند. «فامات ا....» وقتی به دنیا نگاه میکنند، دنیا نه ابر و باد و مه و خورشید و فلک همان تعابیری که دست و دلبستگی و وابستگی و دنیای حرام. ولو دلبستگیهای حلال هم اگر تبدیل شد به یک وجودی که حقیقتی که ما را از خدا جدا مینند دیگر معنای حلال اصلا معنا نمیگیرد. مثلا بگویی من محبتم به فرزندم حلال است، محبتم به پدر و مادرم حلال است، محبتم به همسرم حلال است ولی این محبت حلال مرا در جهاد در راه خدا، مرا از هجرت به سمت خدا دور کند. خب این دیگه معنای حلال ندارد. خیلی موارد ما به آن نتیجه و پایان کار نگاه میکنیم. این فراز از فرازهای خیلی کاربردی در علم اخلاق هست. این انسانهایی که اهل ولایت هستند و ولایت خدا در قلبشان قرار گرفتهاست، خوب دنیا شناس هستند، نگاه میکنند از این دنیا چه چیزی قرار است قاتلشان بشود، قبل از اینکه آن قاتل بخواهد ضربهای بزند او را میکشند. تعبیر را توجه داشته باشید.
اولیاء الله کسانی هستند که نگاه میکنند چه چیزی از دنیا باعث قتلشان میشود، چه چیزی از دنیا ممکن است یک روزی تبدیل بشود به قاتلش؛ او را قبل از اینکه بالغ بشود میکشد. حالا این فراز را بخواهیم در فضای اخلاق ببریم مثال میزنیم، حسادت، مثال میزنیم کبر، مثال میزنیم حب ریاست. من احساس میکنم در همین سن و سالی که هستم ریشههای حب ریاست، ریشههای پست و مقام، ریشههای دلبستگی به همین اموری که جزء تخیلات ما هست.
حب دنیا، سرچشمه بدیها و لزوم مقابله با آن
من احساس میکنم در همین سن و سالی که هستم، ریشههای حب ریاست، ریشههای پست و مقام، ریشههای دلبستگی همین اموری که جزو تخیلات ما هست دارد با من بازی میکند. یکی از رفقایم معدلش ۲۰ میشود، پروژهاش به یک ثمری مینشیند من اذیت میشوم، واقعا حالم بد میشود. وقتی متوجه میشوم او نمره عالی گرفته من نگرفتهام یک مقدار حالم بد میشود. وقتی میبینم او یک پله علمی را خیلی زود بالا رفت و هنوز من راه دارم تا رسیدن به آن پله، چه برسد از آن بالا بروم، این میشود حسادت. اولیاالله کسانی هستند که این ریشهها را در خودشان نگاه میکنند. خب حالا فهمیدی، قاتل حسادت است؟ قاتل کبر است؟ قاتل حب دنیا است؟ او را بکش. کار کن، مطالعه کن، پرس و جو کن. چطوری میشود حسادت را نابود کرد؟ چهطوری میشود تکبر را از بین برد؟ بزرگان اخلاقی نجف، گاهی اوقات اولین دستورالعملی که به اشخاص میدادند همین له کردن حس تکبر بود، خودبرتربینی. مثلا دستور دادند به کسی که برای خودش یک حسبی داشته، یک نسبی داشته، برو کفش آن کسانی که بهت توهین کردند و باهات بد هستن و جزو مخالفینت هستن، آن را جفت کن. داستان آمیرزا آقا جواد آقای ملکی تبریزی و آن عارف ربانیِ رحمانی که در حرم سیدالشهدا مدفون هستند، مرحوم حسینقلی همدانی که بارها شنیدید که وقتی ایشان میخواهند مشرف بشوند به شاگردی این استاد فرزانه. میگوید تو با یک قوم و قبیلهای دعوا داری باید بروی کفش آنها را جفت کنی جلوی پایشان.
دلبستگی و نشانهی تشخیص آن
در یک بیانی، امیرالمؤمنین میفرمایند، مسأله مسألهی استفاده کردن از لباس خوب و برند خوب و کفش خوب و ماشین و موتور خوب نیست. مسأله دلبستگی است، خیلی هم مرزش باریک است. انسان نمیتواند بگوید که همه را داشتهباشد و بگوید آقا من هیج دلبستگیای هم ندارم. دلبسته بودن و نبودن نشانههایی دارد، آثاری دارد. آثارش یکیاش این است که آیا من اینها را در مسیر خدا هزینه میکنم یا نمیکنم؟ من برای خدا از اینها کار میکشم یا نمیکشم؟ و موقعی که قرار به هجرت به سمت خدا بشود حاضرم همه اینها را بفروشم، بشود زاد و توشهام برای حرکت به سمت خدا یا نه؟ اینها خودش ملاکهایی دارد.
فرمود «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيا قُلُوبَكُمْ» قلبهایتان را از دنیا خارج کنید. قبل از اینکه بدنهایتان از دنیا خارج بشود. قبل از این که بمیرید دلبستگیهایتان را کم کنید. یکی از کارهایی هم که شیطان می کند، کاری ندارد شیطان که تو دلبسته و وابسته ی چه هستی ولو به یک چیز خیلی کم ارزش مادی دلبسته شدی، همان دلبستگی تو را از مرد میدان بود جدا می کند. تو را زمینگیر میکند. تو را از خدایی بودن میگیرد. یک کتابی هست که خیلی کمک میکند به تشویق و انگیزه دهی برای حرکت به سمت خدا، این داستانهای شگفت مرحوم شهید دستغیب هست. آنجا داستانی نقل میکند که یک کسی لحظهی جان دادنش، خب قدیم اینطور بود که همه در خانهها و اینها از دنیا میرفتند و بستگانشان کنارشان مینشستند تلقین میگفتند. یعنی به آن کسی که داشت جان میداد میگفتند بگو لا اله الا الله دوستان و عزیزانش کنار این محتضر بودند، بهش میگفتند بگو لا اله الا الله این میگفت نشکن نمیگویم. تا خدا رحم کند، در آن واقعه از دنیا نمیرود و بعد از این که حالش خوب میشود از او سوال میکنند داستان چه بود که ما به تو میگفتیم لا اله الا الله تو میگفتی نشکن نمیگویم. کتاب را معرفی کردم؛ داستانهای شگفت، مرحوم شهید دستغیب. که میگوید من داستانهایی را در این کتاب آوردهام که همهاش را یقین دارم به صدورش. میگوید که من یک ساعتی دارم که خیلی این ساعت را دوست دارم، یک علاقه خاصی به این ساعت دارم. علاقه خاصی به این ساعت دارم. یک برندی هست که مثلا. میدانید که الان ساعتی هست که میلیاردی پول دارد. مثلا هزینهاش میلیاردی این ساعت هست. هر موقع میخواستم بگویم لااله الا الله شیطان میآمد و میگفت که اگر بگویی لااله الا الله ساعتت را میشکنم. من هم در جواب شما میشنیدم که به من میگفتید بگو لااله الا الله، ولی من در جواب شیطان میگفتم نشکن نمیگویم. حالا شما حساب کنید شیطان با یک محبت ساعت میتواند ایمان ما را بگیرد. حالا آن لحظه جان دادن است. دائما در این دنیا و در این میدان جنگی که جنود عقل و جنود جهل دارند باهم دیگر میجنگند ما دائما درگیر این دلبستگیها و وابستگیهایمان هستیم. گاهی اوقات دلبستگی به یک حزب، اعتباری است دیگر، یعنی اصلا واقعیتی ندارد، یک ۱۰ نفر کنار هم جمع میشوند میشود حزب. با یک هدف خاص با یک راهبرد با یک مثلا مسیری که مثلا مشخص میکنند میشوند حزب، یک چشماندازی دارند.همین که اینها از هم جدا شوند و دیگر دور هم جمع نشوند از نظر فکری و عملکردی دیگر این حزب وجود ندارد، یک چیز تخیلی ، یک چیز خیالی برای محبت به این موجود خیالی واقعیتها کتمان میشود، دروغها کفته میشود، طعنهها زده میشود، نیشها در جان انسانها فرو برده میشود. محبت دنیا، دلبستگی به دنیا. بعد آقا فرمود عاقلانه نگاه به دنیا میکنند، میبینند اگر یک چیزی در دنیا قرار است آنها را ترک کند، او زودتر ترکش میکند. شما یک کسی با شما یک مسیری را آمده است مطمئنید که این هیچ وفایی به شما نخواهد کرد. هیچ خیری از او به تو نخواهد رسید، اگر عقل داشته باشی باید رابطهات را با او قطع میکنی دیگر، نگاه عاقلانه به دنیا دارد، «ترکوا منها ما علموا انه سیترکه» هرچیزی از دنیا که مطمئن شدند او ما را ترک میکند زودتر رابطهمان را با او قطع کنیم.
«اعدا ماسال من ناس و سلموا ما عاد الناس» مردم دلداده دنیای حرام را نگاه میکنند، هرچی آنها دوست دارند این ولی الله با آنها دشمنی میکند، این یکی از ملاکات است. چی را دوست داشته باشیم؟ چی را دشمن داشته باشیم؟ ببینید اعدا الله، دشمنان خدا چه چیز را دوست دارند، شما با آن مخالفت کنید. با چه چیز را دشمنند، شما با آن موافقت کنید. حالا پس دشمن شناسی خیلی اهمیت دارد، که قرآن به عنوان یکی از پیامهای اصلی قرآن در سورههای مختلف مسئله دشمن شناسی است، که حالا با شیطان شروع میشود، با شیاطین و جن و انس و مستکبرین و مرفحین و ملا قوم که اینها به عنوان دشمنان خدا معرفی میشوند، بعد یکی از خاصیتهای دشمن شناسی این است، ملاک به دست ما میدهد برای حب و بغض. دشمن را شناختیم، حالا چی را دوست دارد، ما با همان دشمنی میکنیم، چه چیزی را دشمن میدارد ما با همان دوستی میکنیم. این قران و نهج البلاغهاش هست. و اولیا الله هم همین طور هست، شناخت اولیا الله هم یکی از کاربردهایش همین است، ولی خدا را میشناسم، بعد محبوب او میشود محبوب من و مبغوض او میشود مبغوض من. ‘انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم’ محوریت میشود ولی خدا و حب و بغضها با محبوبها و مبغوضهای او چک میشود. یک تعبیری بعد از اینکه ۱۲ تا، حالا من ۵ یا ۶ تایش را خدمت شما عرض کردم، یه تعبیری دارد که اگر کسی این ویژگیها را داشته باشد میتواند سراغ قرآن برود، و علم قرآن را به پا کند، در جلسه قبل عرض شد ما نیاز به حرکت به سوی قرآن داریم، ما نیاز به فهم قرآن داریم، ما نیاز به عمل به قرآن داریم، چه کسی میتواند قرآن را بفهمد؟ چه کسی میتواند یاور قرآن باشد؟ کسی که در مرحلهی اول، حب و بغضش را نسبت به دنیا تصحیح کرده باشد. رابطهی عاطفی خود را با قرآن، با دنیا، با خدا، با ولی خدا، با اعداء الله مشخص کرده باشد. کسی که دلبستگی و وابستگی به دنیا نداشته باشد، میتواند محیی قرآن باشد و دائما از قرآن بهره بگیرد و به مردم برساند. تعبیر آخری که در این کلمه هست (حکمت ۴۳۲) فرمود «بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عُلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا» یکی از ویژگیهایی که در مورد اهل بیت علیهمالسلام خصوصا امام زمان (عج) داریم این است که کتاب و قرآن به وسیلهی او زنده میشود. بلاد و سرزمینها به واسطهی او زنده میشود. چه کسانی میتوانند در این ماموریت امام زمان (ع) را کمک کنند؟ کسانی که دلهای زندهای داشته باشند، قلبهای سلیمی داشته باشند، از مسئلهی حب دنیا.
البته آن محبت دنیایی که ما را از خدا و ماموریتهای خدایی باز بدارد.
امیرالمومنین در حکمت ۳۰۳ میفرمایند: «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا، وَلاَ يُلامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ»؛ مردم فرزندان دنیا هستند، هیچکس را نمیتوان به خاطر محبت مادرش ملامت کرد.
این برای مباحث حداقلی است. من دنیا را دوست دارم، این ابر و باد و ماه و فلک و خورشید و..را اگر دوست دارم، چون از اینها خلق شدم، «...مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ...»(۵۵ طه) ما از همین آفریده شدهایم. یک ارتباطی دارد. آن چیزی که مذموم است، آن چیزی است که ما را از حق بازمیدارد و به یاوهگویی میرساند. ما را بزدل و ترسو میکند، ما را از تصمیمگیریهای شجاعانه بازمیدارد. کسی که نگاهش به دنیا تصحیح شود. یکی از آن نگاهها این است؛ دنیا مگر چیست؟ من الان بمیرم یا ۷۰ سال دیگر؟
آن کسی میتواند این جمله معروف «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» را بفرماید که دنیا را شناخته باشد. اما کسی که دنیا را نشناخته باشد و آخرت را فهم نکرده باشد، زیر بار هر ذلتی میرود. اما کسی که دنیا را شناخت و مرگ را به بازی گرفت، خدا شجاعتی به او میدهد که آرزوی رویارویی با مرگ میکند، هر روز به عزرائیل سلام میدهد. این فرشتهی مقرب خدا را دوست دارد. ملاقات با خدا را دوست دارد. کسانی ملاقات با خدا را دوست دارند که حب دنیا ندارند. اما اگر حب دنیا باشد، [آرزو دارد] من یک روز بیشتر در این دنیا بمانم، برای یک روز حاضرم از خیلی چیزها بگذرم. در خیلی از روابط سیاسی و از این دست مباحث، از طرف حکومت دینی، ماموریت به دیندارانی داده میشود که نگاهشان به دنیا، آنها را به ذلت در پذیرش عهدنامهها و مذاکرهها مبتلا نکند.
امیرالمومنین برای مذاکره چه کسی را پیشنهاد میدهد؟ مالک اشتر را. کسی که ذرهای وابستگی و دلبستگی به دنیا ندارد. امیرالمومنین تشبیهاتی در مورد مالک دارند، اگر کوه بود، کوهی بود که هیجکس نمیتوانست او را فتح کند، اگر پرنده بود پرندهی بلندپروازی بود که هیچکس نمیتوانست به اوج پرواز او برسد. نسبت مالک به من، نسبت من به رسول الله است. این شخصیت را دارد برای مذاکره با خوارج میفرستد. مذاکره است دیگر. قرار است حکمین دور یک میز بنشینند و خروجی آن مذاکره و مباحثه و حکمیت را ولی خدا هم بپذیرد و متعهد شود و بگوید ما اگر امضا کنیم زیر امضایمان نمیزنیم.
پس چه کسی ماموریت داشته باشد؟ کسی که دلبستگی به دنیا نداشته باشد. کسی که دنیا را بشناسد، کسی که محبت لقاءالله داشته باشد. این نگاه حضرت امام و حضرت آقا به دنیا و مرگ و شهادت و شهادتطلبی، همه مرهون همین تصحیح نگاه به دنیاست. خطبهای که پیشنهاد شد عزیزان مطالعه کنند، خطبهی ۱۱۱ نهجالبلاغه است که عرض شد از اول تا آخر خطبه، دو صفحهی کامل، امیرالمومنین فقط در مورد دنیا صحبت میکنند. با این عبارت شروع میشود. اما بعد ... اما بعد یعنی قبل آن حمد و ثنای الهی داشتهاند یا صلواتی و ستایش و ثنا گویی برلی خدا داشتهاند. بعد آن، این صحبت را فرمودهاند.
شما را از دنبا بر حذر میدارم. زیرا دنیا ظاهرش شیرین و باطراوت است و در لابهلای شهوات قرار گرفته و به خاطر نقد بودنش جلب توجه میکند. بعد شروع میکنند ویژگیهای دنیا را شمردن. کسی میتواند مرد میدان شود که دنیا دوست و دنیا پرست نباشد. کسی میتواند قهرمان میدان و اسوه و الگو شود که مثل مولی الموحدین، امیرالمومنین، با باطن دنیا صحبت کرده باشد و نهیب زده باشد که «غُرِّي غَيْرِي»؛ (حکمت۷۷ نهجالبلاغه) برو غیر مرا فریب بده. من بزرگتر از آنم که به واسطهی تو فریب بخورم. این هم در جریان انسانشناختی خودش را نشان میدهد. دنیا با همهی شیرینیها و زرق و برقش، برای کسی دلدادهی خداست، لهو و لعب و زینت و تفاخر و تکاثر اموال و اولاد است و چیزی غیر از این نیست.
خدایا به آبروی امیرالمومنین قسمت میدهیم ما را از رشدیافتگان مکتب امیرالمومنین قرار بده. در دنیا و آخرت ما را از امیرالمومنین علی علیه السلام جدا مگردان. ما را در دنیا مانوس با کلام و راه و مرام او و در آخرت محشور با او قرار بده. خالصانهترین عرض ارادت و عرض نوکری ما را محضر امیرالمومنین در شب ولادت با سعادت سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام ابلاغ بفرما.
هدیه محضر حضرت فاطمه زهرا ام الائمه النجباء و السعدا و تبریک به مناسبت ولادت باسعادت فرزندش، قره العینش، ثمرهی فوادش، حضرت امام مجتبی علیهالسلام صلوات ختم بفرمایید.