تکثر؟ خیلی هم درست
تکثر رکن خلقت است. قطعاً همه به نقص انسان واقفیم. زمانی که بپذیریم انسانها دچار ضعف و نقص، چه به لحاظ روحی و چه به لحاظ جسمی هستند، بلافاصله و به طور ضمنی تکثر را پذیرفتهایم. کدام انسانی میتواند ادعا کند هیچ نقصی ندارد؟ اساساً تکثر بستر رشد است، و اگر انسان قابلیت رشد نداشت، خلقتش بی دلیل بود، یا بهتر است گفتهشود اصلا خلقتی رخ نداده بود.
تکثر نعمت است؛ نعمتی که موجب رفع نیازهای جسمی به واسطهی افراد یا حیوانات یا اجسام دیگر میشود؛ و رشد روحی با تربیت توسط افراد بزرگتر به لحاظ روحی، یا ارتباط با انسانهای متفاوت از منظر جلوه صفات (مانند زن و مرد) یا خود طبیعت و خلقت که بیواسطه میتواند مایه رشد و پیشرفت انسان باشد.
به وضوح اگر خلقت جلوه تکثر نبود، بسیاری از مفاهیمی که ناشی از واقعیات بیرونی در ذهن ما شکلگرفته، بیمعنا میشد. دربارهی خود انسانها اگر صرف نظر از بیمعنا بودن اعتقاد به یکسانبودن انسانها به لحاظ وجودی، از منظر استعدادها و علایق و سلایق هم تفاوتی نداشتند، ارتباطات انسانی از بین میرفت.
تکثر؟ خیلی هم غلط
احتمالاً به این موضوع اندیشیدهاید که کلمهی تکثر باید یک ادامهای داشته باشد، و آدم باید خیلی بیعقل باشد که منکر هرگونه تکثر عالم واقع شود. کسی که دربارهی تکثر اعلام موضع میکند باید مشخص کند که تکثر در چه چیزی را تقبیح یا تحسین میکند. اینکه انسانها به دلیل نقص در فهم و درک -که ویژگی ذاتی انسان است- بعضا شناختهای متفاوتی از جهان پیدا میکنند طبیعی است؛ اما نکتهای در این زمینه وجود دارد:
تفاوت انسانها در شناخت، به معنای تفاوت در حقیقت امر نیست؛ مثلاً در جایی تصادفی رخ میدهد، شاهدان صحنه با توجه به زمان حضورشان و زاویه دیدشان و مسائل دیگر روایاتی از صحنه ارائه میکنند که بعضاً ممکن است با هم اختلاف داشته باشند، اما آیا این تفاوت روایات که از نقص مشاهدهی انسانها ناشی میشود به معنای آن است که چند تصادف رخ دادهاست؟ یا اصلاً امکان قضاوت بین این روایاتهای گوناگون وجود ندارد؟
روشن است؛ وجود کثرات در عالم دنیا نباید ما را به نسبیگرایی در حقیقت بکشاند، بلکه با علم به امکان بروز اختلاف در فهم از جهان، طبیعت، دین، سیاست، روابط انسانی و ... تا جای ممکن در عمل به تساهل و تسامح بپردازیم و در نظر با مطالعه و گفتگو و نقد فهمهای گوناگون به ادراک و برداشت خود قوت ببخشیم.
تکثر؟ خیلی هم سخت
در قسمت قبل گفتهشد: «تاجای ممکن در عمل به تساهل و تسامح بپردازیم»؛ اما این جای ممکن دقیقاً کجاست؟ ناگزیر در هرجامعه انسانیای، جریان کلی مردم به یک فهم از هستی متمایلتر است؛ که اگر غیر از این باشد این جامعه باید متلاشیشدن خود را در آیندهای نزدیک ببیند.
به طور طبیعی تمایل غالب اجتماع به یک فهم از هستی در جهانبینی و ایدئولوژی حاکمیت بروز مییابد. این امر غلطی نیست بلکه در هر صورت، هر اجتماع، ناگزیر به پذیرش این مسئله است. اما هرحاکمیت باید با توجه به بدیهیبودن امکان بروز فهم دقیقتر و صحیحتری از هستی و اصالت اختیار انسانها در انتخاب جهانبینی خود، بستر تضارب نظرات مختلف را با روشهای صحیح و اخلاقی در جامعه فراهم کند و به تبیین فهم و شناخت خود از حقیقت و واقعیات بپردازد.
بدیهی است نمیتوان از حاکمیتها انتظار داشت به جهانبینیهای گوناگون اجازه هرعمل و انجام هرفعالیتی بدهند. به محض اینکه کسی این مطالبه را داشت، باید از او پرسید با آزادی فعالیت داعشیها در جامعه مشکل ندارد؟ یا با بیمجازاتماندن اسیدپاشی در خیابانها؟
تکثر؟ خیلی هم زیبا
انگار خداوند متعال عمدی در وجود کثرات در سبک زندگیهای جوامع مختلف دارد. به نظرمیآید در رقابت است که تمدنها پویا میشوند و گام به سوی رشد میگذارند و حتی ممکن است بعضاً یک فهم از هستی به دلیل بستر اجتماعی و جغرافیایی متفاوت، بروز مختلفی پیدا کند در معماری، پوشش، موسیقی و ... این نه تنها اصلاً قبیح نیست بلکه بسیار زیباست، بسیار جای شکر دارد. مثلاً فرض کنید یکی از واجبات دینی مثل صله ارحام در بستر فرهنگ موضعی عید نوروز تجلی پیدا میکند؛ این یکی از فوائد اینمسئله است. فایدهی بسیار مهم و جالب مسئله بروز تمدن دینی در بسترهای متفاوت جغرافیایی و اجتماعی میتواند مشخصشدن جلوههای نو از تفکر دینی باشد و چه بسا بهخاطر روبرو شدن با مسائل متفاوت، موجب غنای معرفت ما از حقیقت دین شود. در آخر در جهانبینی دینی، زمانی پیشرفت اتفاق افتاده که قرائت از جهان و دین به حقیقت نزدیکتر شود، و انسانها با شناخت بیشتر خود، راههایی منحصر به فرد ذیل تفکر دینی برای شکوفایی استعدادهای خود بیابند. در یک جمله، در جهانبینی مردم شباهت بیشتر شود (البته جهانبینی مردم باید به حقیقت شبیهتر شود) و در واقعیت، هرچه بیشتر به تفاوتها بها دادهشود، هرفرد با آزادی و آزادگی مسیر خود را برگزیند. مسیری که در دنیای امروز کاملاً برعکسش اجرا میشود، با بیاهمیت و فردی نشاندادن عقاید، تکثر در این زمینه را افزایش داده و آزادی انسانها برای انتخاب مسیر زندگی، محل زندگی، انتخاب کار، استاد و حتی زمان خواب و بیداری را از او میگیرد.
حتی اگر تمدنی ناشی از یک فهم متفاوت از هستی باشد، باز نباید با دید کنارگذاشتن آن بهکل، مسئله را دید. چه بسا این تمدنهای مختلف برای مشکلات مشابه، راهحلهای کارایی یافتهباشند که با فهم یکدیگر از هستی در تزاحم نباشند و برای همه یا تعدادی از آنان قابل استفاده باشد.
کلام آخر
مسئله تکثر، بسیار بحث دقیقی است و به هیچ عنوان نباید با آن با افراط و یا تفریط برخورد کرد.
نه میتوان وجود تکثر در بسیاری از مسائل را کتمان کرد، و نه میتوان تکثر را به همه چیز تسری داد، و از اساس در توحید خداوند خلل ذهنی ایجاد کرد. راه حل پیشرفت، گفتگو، حریت و حقطلببودن است.