از همان ترم اول سرم درد میکرد برای فوقبرنامههای جذاب بیرون از کلاسهای درس. نشریههای چاپشده در سطح دانشگاه، مثل سلف و ابنس نمیتوانستند از زیر دستم در بروند! در اکثر همایشهای جابر و آمفیمرکزی و سمینارهای دانشکده شرکت کرده بودم. بستهبندی ارزاق در خیریه فردای سبز، سفالگری در کانون هنرهای تجسمی و کوهنوردی دانشجویی هم حسابی در دهانم مزه کرده بود. آنقدر بین هالیدی و ریاضی شهشانی و فعالیتهای فرهنگی قل خورده بودم که احساس میکردم مخم ملغمهای شده از اثبات عدد بودنِ ۲√ و تحلیلهای فرهنگی! از دوسوم ترم به بعد، فعالیتهای فرهنگی را که عمدتا مخاطبشان بودم (البته ناگفته نماند که همانموقعها یک روایتی هم در خمش[۱] نوشتم)، توی آبنمک گذاشتم و در محضر دروس شیرین ریاضی۱ و فیزیک۱ حاضر شدم.
ترم دو شروع شد و کرونا آمد و حسابی خورد توی برجک دانشجویی که گازش را گرفته بود، برود با فعالیتهای فرهنگیاش کشورش را متحول کند! چندماهی که گذشت، دیدم اینطور نمیشود؛ از نوشتن و خواندن توی این کانال و آن گروه خسته شدهام. همدم همیشگی تنهایی دانشجوییام، مرا سوق میداد به نویسندگی؛ بله، کتاب! کتاب «میخواندم» و رویای «نوشتن» میپروراندم. نشریهی ریحانهی هیئت[۲]، چنان مرا در آغوش گرفت و آرام داد که تا سال بعد از این پناهگاه خوشرایحهی نویسندگی بیرون نیامدم. با تحریریه میخواندیم، مباحثه میکردیم، مینوشتیم، ویراستاری میکردیم، سر رنگ حاشیهی صفحات چکوچونه میزدیم و در آخر، فایل پیدیاف چشمنواز نشریه را همچون فرزندمان دوست میداشتیم! آخر نویسندَکی چون من، باید برای هر شماره از جان مایه میگذاشت تا بشود آن که باید بشود!
هیچ نفهمیدم چطور شد توی محور[۳]، مسئول فرهنگی شدم! بخت با من یار بود و توی تیم فعالی عضو شدم که با یکدیگر خمش را تحولی دادیم و چندشمارهی ظاهراً بهقول خودمان خفن! منتشر کردیم. الحق و والانصاف، بعد از تورق نشریه پس از انتشارش، مباحثه در گروه نویسندگان از لذتبخشترین مراحل فعالیت توی تحریریهی یک نشریه است! با وجود اینکه خمش، گل فعالیت بخش فرهنگی محور در دوران مجازی بود، از برگزاری جشنهای دانشکدهی و دورهمیهای گفتگومحور به زبان انگلیسی و ... غافل نماندیم.
گذشت و گذشت تا اینکه برای جان بیقرارم، در مراسم عزاداری برای آقا امام حسین علیه السلام قرار یافتم. برای نوشتن در این شماره، ۴۰۰ کلمه قرض گرفته بودم که دارد تمام میشود، ولی من تازه به گل سرسبد یادداشتم رسیدهام. ای کاش میتوانستم هزاران کلمه قرض بگیرم برای توصیف لحظههای شیرین همنفس شدن با خادمین و مهمانان خوشقدم این خاندان عزیز. بقیهاش بماند برای شمارهی بعدی (البته اگر اول خدا و بعد تحریریه بخواهد). تا اینجا همین بس که جمع باصفای دوستان هیئتیام هنوز هم رزق هرروز من است.
۱- نشریهی انجمن علمی دانشکده مکانیک
۲- نشریهی واحد زن و خانودهی هیئتالزهرا (س)
۳- انجمن علمی دانشکده مکانیک
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.