بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه سخنرانی هفتگی / ۱۲ دی ۱۴۰۲ / حجت الإسلام قاسمیان / جلسه نهم
نظر به این که نزدیک به سالگرد شهادت حاج قاسم هستیم، در مورد ایشان باید گفت که نمونه کاملی از انسان را به ما و مسئولین نشان دادند که در دنیا است ولی "دنیایی" نیست:"غرقه گشته است و نگشته است به آب آلوده". یا به تعبیر حضرت امیر(ع):"صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى". با بدن شبا مردم مصاحبت میکرد اما دلش جای دیگر بود. حاج قاسم و امثال ایشان مثل سید رضی اینگونه بودند. با همه "deal" داشتند اما بر مبانی استوار میماندند.
در مورد ایام ولادت حضرت زهرا (س) هم بگویم که من در زندگیام شخصی را ندیدهام که رضایت مادر را نداشته باشد و به جایی برسد؛ این قضیه بر ما مسجل است. خیلیها استعداد فراوان دارند اما ما میگوییم تا مادرتان از شما راضی نشده، در تحصیل حوزوی به جایی نخواهید رسید. البته برعکسش هم صادق است؛ دعای خیر مادر به همه جا میرساند. گاهی میشنویم شخص به مادر فحاشی میکند؛ این واقعا جدی است، آیا این شخص نمیخواهد در زندگی خیر ببیند؟
فردی در حالی که مادرش را بر دوش داشت به رسول لله (ص) گفت که مادر را ۷ مرتبه با همین وضعیت به حج برده و سوال کرد که آیا دینش ادا شده؟ حضرت اما پاسخ گفتند که فعلا حتی از پس یکی از نالههای مادرت حین به دنیا آمدنت هم برنیامدهای!
امروز ما موضوع حاج قاسم و حضرت زهرا (س ) را در صحبت درباره "صدق" جمع میکنیم. لفظ صدق در برآن تنها به معنای راستگفتاری نیست؛ بلکه با وجود اهمیتی که دارد، کف آن است. راستگفتاری خود از علائم ایمان میباشد. امیرالمونین (ع) در نهجالبلاغه فرمودند از علائم ایمان این است که در گفتارت راجع به دیگران احتیاط کنی و چیزی بیش از آنکه میدانی نگو.. یعنی اگر چیزی را نمیدانیم گزافهگویی نکنیم. علامه طباطبایی شخصی بودند که در هر زمینهای وارد شدند علم را دو قدم جلو بردند؛ اما در احوال ایشان میگویند که بسیار "نمیدانم" میگفتند.
صدق در قرآن به معنای راسترفتاری است. یعنی رفتار انسان دقیقا مطابق آنچه باشد که میگوییم. در بین مدافعان حرم میدیدیم عده از جمع سیدصادق شیرازی و یا تیریپ حجتیه را که حاضر بودند برای اهل بیت سر خود را با قمه نصف کنند، اما در میدان جنگ همه با اولین ترقه برگشتند! این است که میگویند:"دلفریبان نباتی همه زیور بستند دلبر ماست که با حسن خداداد آمد". این حاج قاسم و بچههای غیرتمند ما هستند که در میدان مردانه ماندند و اگر نمیماندند خیلی جدی باید تهران را سنگر میبستیم! اینکه میگوییم "شیعه تنوری" باشید یعنی وقتی میگویند بروید در تنور بروید؛ این یعنی راست، این یعنی صدق...
در قرآن آمده:"لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب...". نیکی به آن نیست که مدام به دنبال قبله این سو و آن سو شوید. "...ولکن البران ءامن بالله..."! ظرافت مطلب آنجاست که آیه در پی تعریف شخص نیکوکار(بَرّ) نیامده، بلکه از لفظ (بِرّ) یعنی فعل نیکوکاری استفاده شده و حتی بعد از آن (مَن) آمده. یعنی شخصی که ایمان آورد به خدا و ملائکه و رسول و... عین تعریف نیکوکاری است. این ارزش اشخاصی مثل حاج قاسم است برای خدا!
"...و ءات المال علی حبه..." یعنی دست به جیب شدن علی رغم حب خودش؛ میتواند فلان ماشین شاسیبلند را داشته باشد ولی نمیکند... گاهی این نامه عثمان بن حنیف را برای مسئولین میخوانم و میبینم که چگونه از هم میپاشند که "اِنَّ إِمَامَکمْ قَدِ اکتَفَى مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيهِ". یعنی حضرت امیر(ع) میفرمایند که اگر امامتان منم که من زندگیام اینگونه است؛ امامتان از دنیایش اکتفا کرده به دو جامه کهنه و از طعامش به دو قرص نان. البته که شما نخواهید توانست مثل من امام باشید ولی به من اقتدا کنید تا به قولی شما را بالا بکشم. اخیرا به آقای مخبر میگفتم به معاونانتان بگویید جایی زندگی کنید که لااقل رویتان بشود بگویید؛ نیاز به هزار جور توجیه نداشته باشد!
"و ءات المال علی حبه ذوی القربی..." و در نظر داشته باشید که خانواده از اهم است. میشناسیم افرادی را که در تامین خانواده خود سهلانگارند اما مدام میروند تا به مردم محروم بشاگرد کمک کنند. البته که آن هم لازم است اما قرآن گفته اولویت با ذویالقربی است. " و الیتاما و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلاه و ءات الزکاه و موفون بعهدهم اذا عاهدوا" اینکه فرد برده آزاد کند، شغل ایجاد کند، پول بگذارد برای کارآفرینی، برای ازدواج و... همچنین به عهدش وفا کند. مهمترین عهد هم عهد با ولایت است؛ آنچنان که در ابتدای سوره مائده، سوره ولایت که آخرین سوره قرآن نیز هست، تصریح شده:"یایها الذین ءامنوا اوفوا بالعقود". این آنچنان که ما طلبهها میگوییم، جمع محلی به الف و لام مفید معلوم است؛ بنابراین میتوان به سایر عهدها هم تعمیمش داد اما مشخصا در اصل اشاره به عهد با ولایت دارد.
صفت صدیقه بودن حضرت زهرا(ع) یک صفت عادی نیست و صرفا راستگفتاری ایشان را نمیرساند؛ بلکه معنای آن "پای کار بودن" است. آن هم به شدت پای کار بودن! در سوره حشر درباره نحوه تقسیم اموال فیء میخوانیم که " لفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون" یعنی برای دین اموال منقول و غیرمنقول خود را در دیارشان رها کرده، آنجا را ترک گفتند برای دین خدا و رضای خدا و در ادامه دین خدا و رسول خدا را یاری کردند تا به مقام صادق بودن برسند! این مقام صادق بودن میشود مرتبه بعدی مقام "صدقوا".
یا در سوره مبارکه نساء داریم:"ومن یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم...". یعنی افرادی که اطاعت خدا و رسول خدا را کنند همراه کسانی که انعم الله علیهم هستند میشوند؛ همانهایی که در سوره حمد میخوانیم "صراط الذین انعمت علیهم"! "...من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین". حال اینجا لفظ صدیق را مشاهده میکنیم که بعد از "صدقوا" و "صادقین"، و انتهای پای کار بودن برای اهلبیت است. یعنی شخص ظاهر و باطن برای امیرالمومنین(ع) در وسط میدان باشد و اینجاست که "صدیقه"ای به تبلور میرسند. وجود نازنینی که ملائکه پشت در خانهاش به خطاند اما برای حضرت علی(ع)، خود میروند و در خانه تکتک مهاجرین و انصار را میزنند!