بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه سخنرانی هفتگی / ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۱/ حجت الاسلام وزیریفرد
انسان موجودیست متحرک و محرک، و برای حرکت نیازمند معرفت است. او از حرکت ناگزیر است پس باید هویت خویش را بشناسد.
انسان چند نوع حرکت دارد، حرکت درونی، بیرونی، اختیاری، اجباری.
حرکت درونی مادی: به عنوان مثال حرکت سلولها، اعصاب، بافتها زیر پوستِ دستی که گمان میکنید ساکن است. این حرکات جسمانی رخ داده تا ما از نطفه به این حالت رسیدیم. ساکنترین موجودات این حرکت را دارند حتی کوه: وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ.
تا روزی که انسان هست و به این کوههای به مانندِ لنگر نیاز دارد، هستند، تا روزی که آسمان را نیاز داشته باشد، هست، حرکت خود را هم دارد اما در نهایت همه اینها از هم میپاشد: وَإِذَا السَّمَاءُ كُشِطَتْ. و آنچه که میماند نفس انسان است: عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ. و چه خوب که این نفس در نهایت به کمال نفس مطمئنه رسیده باشد.
حرکت درونی غیر مادی: محبت و نفرت
مثلا بوسیدن در نفس است و برآمده از محبت و ارادت، درونیست اما بروزش به صورت مادیست.
انسان یک نفس دارد ولی به اعتبارات مختلف نامشان فرق میکند؛
نفس اماره: زمانی که دعوت به بدی میکند.
نفس لوامه: زمانی که بدیِ سرزده را سرزنش میکند.
نفس زکیه: تحت تاثیر اخلاق و معنویات و... تصمیم میگیرد.
نفس مطمئنه: زمانیست که ارتباط و اتصال انسان دیگر با خداست، و ایمان دارد همه چیز به دست اوست.
مثل خود ما که چند نفر نیستیم لیکن یکبار نقش کودک دبستانی داشتیم، یکبار دبیرستانی، یکبار دانشجو، بار دیگر استاد و...
نفس هم در عین واحد بودن چنین حرکتی به سوی کمال دارد. به عبارتی انسان با جان و با روحش هم حرکت دارد.
اگر انسان در همه لحظات عمرش در حال حرکت میباشد، پس آیا نباید به این حرکات معرفت داشته باشد؟
بد است اگر مانند قاطری باشیم که صبح تا به شب حرکت کرده اما هیچ معرفی نسبت به عملش نداشته است، دور آسیایی چرخیده و برگشته به نقطه اول، باری برده و تنها ثمرهاش انتقال از نقطه الف به ب بوده است.
حرکت نفس حرکت درونی و جوهریست اما از حرکات بیرونی ما تاثیر میپذیرد. مثلا از تفریح که برای رسیدن به شادابی و سپس شروع فعالیت است یا نوع مطالعات و کسب دانش یا حتی مُباحثاتی که انجام میدهید. حرکات اجتماعی مانند مهمانی، معاشرت، گپ و گفت و... یا حرکت سیاسی یا حزبی.
همه این حرکات بیرونی با درون انسان هم کار دارند، در نهایت ممکن است انسان شقی بار بیاید یا سعید.
حرکت برای انتقال از نقص به کمال است و فقط یک وجود هست که نقص ندارد و او خداوند است، او که نهایت کمال و بینیازیست و حرکتدهنده باقی موجودات، و اگر حرکتی نکنی درمان نقصی که هستی باقی خواهی ماند. بیتوجهی به نوع و سیر حرکت که ناشی از بحران هویت است باعث میشود حرکتها درست و به سوی تکامل نباشند و یا با هویت جعلی از انسان به عنوان یک موجود پسمانده و منفعل کار کشیده شود. پس باید خویش را شناخت تا برای خویشتن کار کرد: عَلَیکُم اَنفُسَکُم.
جلسه دوم
انحرافات و کژی های اقتصاد سیاست فرهنگ و ... تماما ناشی از عدم شناخت یا اشتباه شناختن هویت است.
شناخت هویت در این موارد دارای اثر است: خوراک، پوشش، سخن گفتن، انتخاب دوست؛
[تو اول بگو با چه کس دوستی *-*-* که آنگه بگویم تو خود کیستی]
انتخاب رشته تحصیلی، فعالیت های اجتماعی-سیاسی، مهاجرت (شهید چمران یک الگوست)، اتخاذ وطن (وصله ناجور جامعهای نشوی!)، محل زندگی، ازدواج و...
داستانک: فردی عمر گذاشت ساختمانی با بهترین کیفیت ساخت نهایتا به او گفتند این زمین متعلق به شما نیست، زمین کناری مال شماست.
[در زمین دیگران خانه مکن *-*-* کار خود کن کار بیگانه مکن]
اول کسی که در بحران هویت ماند و سقوط کرد شیطان بود، او نه خود را شناخت و نه انسان را.
شیطان از پله دوم خود را معرفی کرد، گفت من از آتش و او از گل است: خَلَقتَنی مِن نار و خَلَقتَهُ مِن طین، اما اول مرتبه مخلوق بودن است، خَلَقتَنی و خَلَقتَهُ. سپس نار و طین میآیند.
• کلامی کوتاه راجع به شهید رئیسی
ایشان پیش از خادم الرضا بودن، تربیتیافته حضرت رضا بودند، هویت خویش را از ایشان گرفته بودند که از یتیمی راه خود را یافتند تا به این لحظه که شهید میخوانیمش و امتی برایش عزادارند.
فردی برای پرسشی به محضر امام رضا مشرف شد، پیش از آنکه جیزی بگوید حضرت پرسید: مَن اَحسَنَ مَعاش؟ چه کسی بهترین زندگی را دارد؟
شخص گفت شما بهتر میدانید مولا، ایشان فرمود: مَن حَسُنَ مَعاشَ غَیرَه مِن مَعاشِه؛ کسی که زندگی دیگران در پرتو زندگی او زندگی کنند، به لطف او رشد کنند و زندگیشان آباد شود.
حالا ببینیم چه تعداد کارگر به خاطر تلاشهای او (شهید رئیسی) از فقرو فلاکت و شرمندگی در آمدند؟
در ادامه حضرت از بدترینِ زندگیها پرسیدند و خوشان پاسخ دادند: کسی که در پرتو زندگی او مردم زندگی نداشته باشند!