مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

جمعه ناتعطیل

پنجشنبه با دوستام قرار گذاشتم فرداش بریم دارآباد کوه‌نوردی؛ برای همین زودتر از همیشه خوابیدم و قرارمون ساعت 6:30 بود صبح ساعت حدوداً 5:45 بیدار شدم و طبق عادت اول گوشیم رو برداشتم و تلگرامم رو چک کردم؛ دیدم توی گروه دانشکده یکی از بچه‌ها عکسی از یه خبرگزاری خارجی گذاشته و نوشته قاسم سلیمانی ترور شد. واقعاً مو به تنم سیخ شده بود و اول باور نمی‌کردم. چندتا کانال رو چک کردم و دیدم به نظر بیشتر از یه‌شایعست. من که خشک شده ‌بودم. به مادرم که برای نماز بیدار شده بود، گفتم تلویزیون رو روشن کنه و بزنه شبکه خبر؛ دیدم بله، زیرنویس خبر فوری، خبر از شهادت حاج قاسم سلیمانی میده. خیلی شوکه شده ‌بودم و تا 6:30 جلو تلویزیون نشسته بودم ولی خب بابت حرف‌هایی که زده بودیم رفتم کوه.

چند روز بعد و روز قبل از مراسم خاک‌سپاری گرجی رو توی دانشگاه دیدم و گفت فردا غرفه داریم و کار زیاده. سوییچ ماشین سید سهیل سیادتی رو گرفتیم اما نمی‌دونستیم روشن‌کردنش با کرام‌الکاتبینه و چون جای سوییچ مخفیش رو نمی‌دونستیم، بعد از یه ساعت تلاش مستمر از سید خواستیم بیاد برامون روشنش کنه. سید که اومد خودشم تا ۱۰ دقیقه پیدا نمی‌کرد و خلاصه ماشین روشن شد و رفتیم انبار نفت و یه ماشینِ پر، ظروف پلاستیکی خریدیم؛ انقدر که در صندوق نیمه‌باز بود و باربند هم پر، اما بااین‌وجود چهارزانو روی صندلی ماشین نشسته بودم و دنده هم از دو به سه نمی‌رفت و ظرفا مانعش می‌شدن؛ برای همین کل مسیر رو با حدود ۴۰-۵۰ تا اومدیم. شبِ مراسم، تموم مسجد برای حضور مسافرای شهرستانی پتو شده‌ بود و یکی دونفری هم اتفاقاً اومدن.

برای شام علی لطفی قصد داشت املت درست کنه و من مصر به اضافه‌کردن سوسیس به املت بودم و تقریباً هیچ‌کس قبول نمی‌کرد تا اینکه کارت امین شریفی رو از میلاد خادمی پیچوندم و بهش گفتم میلاد می‌گه رمز کارتت چنده. دو کیلو سوسیس خریدم. علی لطفی هم دوتا ماهیتابه، یکی با سوسیس یکی بدون سوسیس درست کرد. الحق که جفتش خیلی خوشمزه بود. حدوداً ساعت یازده شب بود که کارها رو شروع کردیم و موکت ها رو توی حیاط مسجد انداختیم تا حدود ساعت 1:30. ساعت تقریباً دو بود که رفتیم سلف برای کمک تو پختن و کشیدن شله‌زرد. جمعیت حاضر تو سلف توی اون‌ساعت باورنکردنی بود؛ شاید بالای ۵۰-۶۰ نفر از انواع اقسام تفکرات؛ از بچه‌هایی که اهل سنت بودن تا مخالفای سرسخت نظام و بسیجیای دو آتیشه. خلاصه شب عجیبی بود. تا نماز صبح حدوداً ۱۲۰۰۰ تا شله زرد کشیدیم و نماز صبح دیگه بچه‌ها از رمق افتاده بودن. همه خسته اما ادامه می‌دادن. حدوداً یکی دو ساعت بچه‌ها استراحت کردن تا 7:30 که شروع مراسم بود. منم با محمدحسین آقاجانی قرار گذاشته ‌بودیم که تشیع رو باهم بریم. وقتی از مراسم برگشتیم، دیدیم بچه‌ها تو ایستگاه مشغول به کارن. تا اذان ظهر اونجا بودیم و اذان هم مردم برای نماز داخل مسجد اومدن. واقعاً روز باشکوه و درعین‌حال پر از غمی بود. وقتی ماشین حامل پیکر حاج قاسم رسید، همه منقلب شده بودن و با فرمانده دوست داشتنیشون خداحافظی می‌کردن. اون‌روز همه‌چی عجیب و غریب بود مثل یه جمعه ناتعطیل.


برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفنشریه حیاتسرویس دفتر هیاتاحمدرضا ابراهیمی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید