مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۰ دقیقه·۲ سال پیش

«جهاد تبیین» و انواع آن!


باید با کتاب الهی و کلمات معصومین ادبیات مشترک پیدا کنیم، باید اصطلاح­مان یکسان بشود. اگر «نصرت» فقط پیروزیِ ظاهریِ و موفقیّت فقط در یک میدانِ یک بُعدیِ ظاهری تلقّی بشود، ما به خودمان مجوّز می­دهیم که به هر طریقی به آن نتیجه برسیم.

«شام» مأمنِ خلافکاران!

رفتار معاویه این‌طور بود، هر کسی با امیرالمؤمنین(ع) درگیر می­شد، رقّه را قرار داده بود، مدّتی در آن‌جا زندگی می­کرد تا مجوز صادر شود که به شام سفر کند. چه کسانی به رقّه می­رفتند؟ هر کسی که مخالف حکومت امیرالمؤمنین(ع) بود. معاویه بعدها به خودش نسبتِ «امارتِ مؤمنین» داد، ولی شرابخورِ حد خورده، دزد، مخالف سیاسی، قاتل و کسانی که امیرالمؤمنین(ع) را در خون عثمان شریک می­دانستند را در کنار هم در رقّه می­پذیرفت تا مجوز ورود به شام صادر شود. یعنی هدف برای معاویه، زدنِ امیرالمؤمنین بود.

این موضوع مانند این می­ماند که مثلاً این‌جا موطن دزدان و قاچاقچیان امریکایی شود، علت هم این باشد که با امریکا مخالف هستند! باید به این موضوع توجه شود که در چه سطحی و در چه موضوعی مخالف است. فرض کنید اگر کسی در خیابان­های امریکا اسلحه کشید و بیست شهروند بی‌گناه را کشت، ما باید به او حق شهروندی بدهیم و بگوییم تو با امریکا دشمن هستی؟ اگر مسئله یک بُعدی دیده شود باید رفت و از معاویه استفاده کرد.

نگاه امیرالمؤمنین(ع) به حکومت

به امیرالمؤمنین می­گفتند: تو چرا این کار را نمی­کنی؟ وقتی او دروغ می­گوید، چرا تو دروغ نمی­گویی؟ امیرالمؤمنین می­فرمودند: «لَولَا التُّقى لَكُنتُ أدهَى العَرَبِ» اگر تقوا نبود... چون من یک بُعدی نیستم، من به قیامت هم اعتقاد دارم، من به حقیقتی هم اعتقاد دارم، من به تربیت و رشد عمومی هم اعتقاد دارم، من به جهنّم اعتقاد دارم، برای همین فرمودند: من به‌خاطر صلاح شما حاضر نیستم نفسِ خود را فاسد کنم.

روزی (بعد از جنگ جمل) ابن‌عباس عده­ای را دعوت کرده بود که با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کنند. ابن‌عباس نگران بود و مدام به داخل اتاق حضرت می­آمد، امیرالمؤمنین نشسته بودند و در حال پینه کردنِ کفش خود بودند. به امیرالمؤمنین عرض کرد: من این­ها را با زحمت بسیاری به این‌جا آورده­ام، چرا شما نشسته­ اید و کفش خود را پینه می­کنید؟ حضرت فرمودند: این کفش چقدر ارزش دارد؟ ابن‌عباس گفت: هیچ! امیرالمؤمنین فرمودند: یک قیمتی بگو. ابن‌عباس گفت: کمتر از درهم. حضرت فرمودند: ارزش این کفش از حکومت و اعمال قدرت به شما بیش‌تر است، مگر این‌که بتوانم حقّی را احقاق کنم.

اگر نگاه کسی به قدرت این باشد، هیچ وقت در هیچ انتخاباتی دروغ نمی­گوید، وعده‌ی دروغ نمی­دهد، کما این‌که همه ­ی وعده­ های امیرالمؤمنین خطرناک بود. می­فرمودند: اگر بیایم و اموال شما ناخالص باشد، اگر فرصت داشته باشم، آن­ها را پس می­گیرم. یعنی درواقع حضرت تهدید می­کردند. برای این‌که کسی که قدرت را این‌طور می­بیند به دنبال این است که این تکلیف روی دوش او نیفتد، تا زمانی که تعیّن پیدا نکند. در خطبه­ی شقشقیه هم دیدید که حضرت فرمودند: «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ»، یعنی تا زمانی که تعیّن پیدا نکرد من نمی­آمدم، تا زمانی که وظیفه نشود نمی ­آیم، چون بار سنگینی است.

امیرالمؤمنین(ع) آمد و حکومت کرد، اتفاقاً خیلی هم مرحله ­بندی کرد، نخواست همه­ ی ایده­ های خود را اعمال کند و انحرافات دیگران را یک‌جا اصلاح کند. اگر برای ایده­ آل به نظر رسیدن بود که این کار را می­کرد. حکومتِ حضرت که برای خود حضرت ایده ­آل نبود، حتّی یک دهم آن چیزی که در ذهن حضرت هم بود نبود، منتها میخواست مردم را همراه کند. اما فعلاً این یک کار را نکرد. حضرت به شیوه­ ی دشمن خود عمل نمی­کرد.

مراسم فاطمیه اول1401- روز سوم، دانشگاه صنعتی شریف
مراسم فاطمیه اول1401- روز سوم، دانشگاه صنعتی شریف


عیونِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

موارد خیلی اندکی داریم که امیرالمؤمنین(ع) چیزی را از کسی پنهان کرده باشند، تنها چیزی که بنده در خاطر دارم این است؛ (البته نمی­گویم فقط این است!) که کسی عیون حضرت را نمی­شناسد. حضرت عیونی داشتند، یعنی سربازان گمنامی داشتند که این­ها در سه عرصه کار می­کردند. یکی در آن‌جاهایی که دشمن بود، مانند شام. یکی بر کارگزاران و مسئولان جاهای مختلف کشور خودش. یکی هم عیون بر عیون، که گزارش یک طرفه نیاید. مثلاً امیرالمؤمنین(ع) به «مالک بن کعب» فرمودند که به آن منطقه برو که تو را نمی­شناسند و عیون را بررسی کن. ما هنوز یک نام عیون از آن دو گروه اول پیدا نکرده­ایم.

من به جز این مورد، هیچ مورد مخفی به یاد نمی­آورم، یعنی موردی باشد که حضرت با مردم در میان نگذاشته باشند. نامه­ های امیرالمؤمنین(ع) با معاویه منتشر می­شد. چون مهم­تر از موفقیت، مرام و شیوه‌ی امیرالمؤمنین (ع) بود. در این‌جا معاویه هرچه دروغ بگوید، امیرالمؤمنین(ع) دروغ نمی­گویند، چون یک بُعدی نگاه نمی­کردند.

یکی از آن‌جاهایی که ما زیاد ضربه می­خوریم، از خودمان ضربه می­خوریم، این‌جاست. گاهی به شیوه­ ی دشمن عمل می­کنیم. در رسانه که زیاد این کار را می­کنیم. منتها چون ما یک عنوانی به خودمان می­ دهیم و دوست داریم ما شیعیان امیرالمؤمنین(ع) باشیم، افتضاح می­شود، چنین توقعی از ما نیست.

«جهاد تبیین» و انواع آن

آن جایی که شایعه و دروغ برای شکستن انسجام شدّت می­گیرد، بین مردم دعوا می­شود، مردم به یکدیگر بدبین می­شوند، تیر شایعات کاری می­شود، جهاد تبیین لازم است.

جهاد تبیین آسان این کاری است که من می­کنم، حرف بزنیم، توضیح بدهیم، فیلم مستند تولید کنیم، حقیقت را بیان کنیم، از اسرار پرده ­برداری کنیم. این­ها کارِ آسان است. برای کسی که به دنبال حق باشد، این­ها جواب می­دهد.

اما زمانی هست که طرف مقابل ما به یک دلیلی نمی­تواند اقرار کند، یا ما قبلاً اشتباه کرده­ایم و اعصاب او را خراب کرده­ایم، یا ما خطا نکرده‌ایم ولی او خیال می­کند که ما این خطا و دشمنی و خیانت را کرده‌­ایم، برای همین به ما بدبین است. این‌جا دیگر شما هرچه حرف بزنید او قبول نمی­کند، شما هرچه بگویید او می­گوید کاسه­ای زیر نیم­کاسه است، کار خودشان است، برای همین هم نمی­پذیرد. واقعاً هم نمی­داند که آیا کار خودشان است یا کار خودشان نیست. معمولاً احساسات ما باعث می­شود خبری را که دوست داریم بپذیریم، نه خبری که درست است.

جهاد تبیین این مورد با مورد قبلی تفاوت دارد، این‌جا دیگر حرف زدن لازم نیست، این‌جا باید کاری کرد که وجدان آن آدمی که مانع برای پذیرش دارد نرم بشود، باید ندای درونی به او ضربه بزند.

این مثال را برای شما زدیم که در کربلا عده­ ای مقابل حضرت سیّدالشّهداء(ع) قرار گرفتند که چند کیفرخواست داده بودند، یکی از آن­ها این بود که پدر تو قاتل عثمان است و عثمان را تشنه کشته است و تو هم باید تشنه کشته بشوی، ما بخاطر اماممان کینه داریم. البته واضح است که این یک اتّهام دروغ است، ولی مهم این است که عدّه­ ای این موضوع را باور کردند. یا این‌که می­گفتند تو شق­ عصای مسلمین کردی، تو انحراف کردی و وحدت بین مردم را شکسته­ ای و حکم تو اعدام است. یا می­گفتند تو بیعت با خلیفه مسلمان را شکسته ­ای و حکم تو اعدام است. یا می­گفتند می­خواهی بر حاکم جامعه اسلامی شمشیر بکشی و حکم تو بغی است و مجازات آن اعدام است، برای همین ما به کربلا آمده­‌ایم. این‌جا یک راه حضرت این است که تبیین کند و خطبه هایی خوانده است. راهی که مهم‌تر و موثرتر است این است که وجدان‌ها را درگیر کند که آن‌ها بتوانند باور کنند. لذا در عرصه‌ی بیان از فضاهایی مثل سوالات انکاری استفاده می‌کند، در عرصه‌ی عمل مظلومیت دارد.

استفهام انکاری در ماجرای فاطمیه

استفهام انکاری چیست؟ استفهام انکاری پاسخ ندارد، پاسخ آن مورد قبول گوینده و شنونده است. یعنی زمانی سؤالی پرسیده می­شود که جوابی به کار نیست، جواب روشن است، این سؤال برای دانش پرسیده نمی­شود، این سؤال برای تغییر در انگیزه پرسیده می­شود. بعضی اوقات برای تحریک احساسات و وجدان، در فضای توبیخی، از این استفهام انکاری استفاده می­کنند.

بحث آن‌جایی است که طرف حقیقتی که ما می­خواهیم را با القاء دانش نمی­پذیرد، مانعی وجود دارد، مثلاً کینه دارد، حسادت دارد، ما قبلاً اشتباه کرده­ایم، او خیال می­کند ما اشتباه کرده­ایم، تکبّر دارد، یا به هر دلیل دیگری.

حضرت فاطمه زهرا(س) در حادثه­ ی فاطمیّه، از این استفهام انکاری خیلی پررنگ­ استفاده کردند. چون از غدیر تا ماجرای خطبه فدکیه زمان زیادی نگذشته بود که امّت فراموش کرده باشند. این‌جا حضرت از استفهام انکاری استفاده می­کنند، مدام تحریک وجدان به‌جای ارائه­ی علم است.

آیا کسی بود که حضرت فاطمه زهرا (س) را نشناسد یا پیامبر اکرم(ص) را نشناسد؟ حضرت فاطمه زهرا(س) فرمودند: «أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ‌ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؟!»، شما بیش‌تر می­فهمید یا پدرم و پسرعموی من؟ حضرت فاطمه زهرا (س) علم امیرالمؤمنین را کنار علم پیامبر اکرم(ص) قرار دادند. یعنی شما خودتان می­دانید که علمتان با علی بن ابیطالب(ع) قابل قیاس نیست، همان‌طور که علمتان با پدرم که پیامبر است، قابل قیاس نیست.

وجدان­ ها را تحریک کردند که این­ها برگردند و موفق هم بودند که آن­ها مجبور شدند هجوم بیاورند. اگر حضرت فاطمه زهرا(س) موفق نبودند که آن­ها مجبور نمی­شدند به خانه ­ی ایشان هجوم بیاورند، حکومت دید حضرت فاطمه زهرا(س) در جامعه اثر گذاشتند، وگرنه حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا(س) خیلی هزینه داشت. آن­ها تا جایی که می­توانستند به سمت این موضوع نرفتند، چون می­دانستند چقدر هزینه دارد.

روش­های وفاق، وقتی دو گروه از جامعه اختلاف نظر دارند!

یکی از روش­های وفاق در آن جاهایی که دو گروه با یکدیگر اختلاف نظر دارند، با آن کسی که قاتل است کاری ندارم، در مورد کسانی حرف می­زنم که با یکدیگر اختلاف نظر دارند، منظور من مردم است، مردمی که با هم تفاوت فکری دارند. آن کسی که فکر می­کند حق می­گوید، یکی این است که اول حق را ارائه می­کند. اما معمولاً اینجا مانع هست، اختلافات هست، کینه­ ها، درگیری­ ها، ناراحتی­ ها، انسان این­ها را راحت نمی­پذیرد.

مثلاً من خبر یک جهت را راحت و با گارد باز می­پذیرم و خبر دیگری را با گارد بسته، خبر این رسانه را با گارد باز میپذیرم و خبر آن رسانه را با گارد بسته می­پذیرم، یعنی به این راحتی نمی­پذیرم. این اشتباه است، اما معمولاً انسان­ها اینطور هستند که یکی را می­پذیرند، نسبت به یک رسانه گارد باز دارند و نسبت به یک رسانه گارد بسته.

راه اول «ارائه­ ی حقایق» است. راه دوم «تحریک عواطف با حقیقت و وجدان» است. یعنی باید مُسَلَّمِ طرف را درنظر بگیرید. مانند این جمله که «آیا تو بیشتر می­فهمی یا پیامبر؟»، دیگر در این جمله تردید ندارد. راه سوم این است که اگر کار به درگیری رسید، آن کسی که می­خواهد حقیقت را بیان کند، مظلومیت را به ظالم شدن ترجیح دهد.

مراسم فاطمیه اول1401- روز سوم، دانشگاه صنعتی شریف
مراسم فاطمیه اول1401- روز سوم، دانشگاه صنعتی شریف


ما شروع کننده‌ی جنگ نیستیم!

شب تاسوعا، امام حسین(ع) محاصره هستند و نسبت به شکست قطع دارند. در یک لحظه زهیر می­گوید که شمر در تیررس است. شمر بخاطر جرائم گذشته­ی خود مهدورالدّم است، شمر به دادگاه رفته است و بر علیه حجر بن عدی و آن چند نفر، شهادتِ دروغ داده است و باعث قتل آن­ها شده است. این ملعون برای همین غلط مهدورالدّم است. زهیر پرسید: شمر در تیررس است، آیا او را بزنم؟ امام حسین(ع) فرمودند: ما جنگ را شروع نمی­کنیم. اگر زهیر شمر را می­زد، ممکن بود اوضاع بهم بریزد. چون این بردِ یک بُعدیِ میدان، محل بحث ما نیست.

آن‌قدر اهل بیت(س) فرموده­ اند که «ما شروع کننده­‌ی هیچ جنگی نیستیم.» که ابن ابی الحدید می­گوید: در قدیم چند چیز علامت شیعیان بود، یکی این‌که شیعیان جنگ را شروع نمی­کردند. این شد مرام شیعه، شیعه شروع کننده نیست.

دشمن سعی می­کند که شما مرتکب این دو کار شوید!

طرف باطل، اگر ان‌شاءالله ما در جبهه حق باشیم، به دنبال این است که: اول ما شبیه او عمل کنیم که تشخیص حق از باطل سخت بشود، نباید این کار را کرد. اگر کسی برای ارعاب مانور خشونت بدهد، اگر فکر می­کند در جبهه ­ی حق است، در حال خیانت کردن به جبهه‌ی حق است. البته واضح است که قانون­گرایی را نمی­گویم.

دوم هم «خسته شدن» است. اگر کسی نصرت و پیروزی را یک ­بُعدی ببیند، وقتی ضربه­ ای بخورد، احساس شکست می­کند، بعد به مرور خسته می­شود.

می­خواهند ما را خسته کنند. اگر ما معتقد هستیم که حق هستیم (هر کسی با هر فکری)، باید در آن مسیر حق از اخلاق و مبانی فاصله نگیریم و پایداری کنیم، نباید خسته بشویم، اگر خسته بشویم کار تمام است، اگر خسته بشویم حتماً شبیه او عمل می­کنیم. اگر کسی اهدافی دارد باید قدری هم تحمّل داشته باشد.

استراتژیِ خسته کردن، استراتژیِ معاویه است، تا حدی هم موفق شد. حکمیت بخاطر خسته شدن است، این تحلیل امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 208 نهج البلاغه است، حضرت فرمودند: چون خسته شدید مرا وادار به حکمیت کردید. شبهه نداشتید، «حَتَّی نَهِکَتْکُمُ الْحَرْبُ» تا اینکه جنگ شما را خسته کرد.

دانشگاه صنعتی شریفجهاد تبیین
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید