ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۸ دقیقه·۲ سال پیش

جوانی؛ فصل یافتن‌ها

بسم الله الرحمن الرحیم

الحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاةُ وَ السَّلام علی حبیبِ اِلهِ العالَمین، اَبِی‌القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد (ص) و عَلی آلِه الطّیِّبینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین

اهمیت عزاداری محرم و نحوه آن

امروز روز عاشورا هست. من پیش از اینکه به شرح روایتی از رسول گرامی اسلام بپردازم، یک نکته‌ای را راجع به عزاداری‌ها عرض کنم، و بعد وارد شرح آن روایت شویم؛ گاهی از اوقات پرسیده می‌شود که علی القاعده باید عزاداری‌ها بعد از عاشورا باشد، چرا مسئله به این سبک است؟ علت آن برمی‌گردد به نحوه‌ی تعلیم اهل بیت علیهم‌السلام. اولاً باید توجه داشته باشید که ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام راجع به عزاداری هیچ یک از معصومین، به اندازه‌ی سفارشاتی که راجع به عزاداری امام حسین(ع) است، سفارش نکردند. نه راجع به رسول الله، نه راجع به امیرالمؤمنین، نه راجع به فاطمه‌ی زهرا، نه راجع به بقیه‌ی ائمه. اولاً این نکته‌ی مهمی است که چرا اینقدر در ارتباط با امام حسین(ع) مسئله حساس شده.

غیر از این، راجع به خصوصیات عزاداری‌های امام حسین(ع)، ائمه‌ی معصومین مطالبی فرمودند؛ در روایات ما هست که امام معصوم وقتی که اولین روز محرم می‌شد، غم و اندوه چهره‌ی حضرت را می‌گرفت. یعنی شروع عزاداری‌ها توسط امام معصوم از اول محرم اعلام شده. هرچه هم به عاشورا نزدیک می‌شدند، اوج غم و اندوه امام معصوم بود. بی‌جهت نیست که این سبکی مرسوم شده. بله، بعد از عاشورا هم وقتی مسئله‌ی اربعین را داریم، بحث اربعین راجع به هیچ امامی، راجع به پیامبر اسلام و این‌ها مطرح نیست. معنایش این است که استمرار این مسئله تا اربعین، مدنظر اهل بیت معصومین بوده و باز یک اوج دیگری در اربعین هست. همه‌ی این‌ها برای این است که موضوع امام حسین(ع) و پیام‌هایی را که ماجرای عاشورا دارد، این حاوی ارزش‌های متعالی انسانی است که نه تنها شیعه را نجات می‌دهد، نه تنها اسلام را نجات می‌دهد، بشریت را نجات می‌دهد.

صحبت‌های شهید مطهری را شما شنیدید، آن چیزهایی را که انسان باید از این ماجرا ببیند. خب ما باید در فضای امروز ببینیم مسئله چگونه هست. به تعبیر ایشون شمر امروز کی هست؟ یزید امروز کی هست؟ این همه ستم هایی که بر مردم یمن وارد میشود؛ این همه ستم های عظیمی که بر مردم فلسطین و غزه وارد میشود؛ در جاهای دیگر، آن چیزی که می‌تواند نجات بخش باشد در همه ی ابعاد، همین ماجرای سرور و سالار شهیدان، سرور آزادگان جهان، سرور احرار عالم، انسان متعالی، اباعبدالله الحسین(ع) است، لذا ائمه‌ی معصومین راجع به این موضوع خیلی تاکید کرده‌اند؛ از خود رسول گرامی اسلام بلکه از انبیای گذشته، روی این نقطه تمرکز کرده‌اند. تحولات آخرالزمانی بخش وسیعی وابسته به جریان اباعبدالله الحسین است. این نکته، نکته‌ی مهمی است که باید بهش توجه داشته باشیم.

چهار چیز که در قیامت از آن سوال می‌شود...

اما روایتی که میخواهم در این روز شریف تقدیم تون بدارم و مصداق آن «كَلِمَةُ اَلْحِكْمَةِ يَسْمَعُهَا اَلْمُؤْمِنُ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ.» باشد؛ روایتی است که از طریق امام حسین علیه السلام از پدربزرگوارشان امیرالمومنین، از رسول گرامی اسلام نقل شده؛ خود این روایت وقتی شیخ صدوق در «خصال» نقل می‌کند؛ یک سند جالبی دارد؛ خانمی است به نام «رقیه بنت اسحاق بن موسی بن جعفر» یعنی امام کاظم علیه السلام یک نوه‌ای داشتند به نام رقیه، این حدیث از طریق ایشان نقل شده؛ ایشان می‌فرمایند پدرم اسحاق بن موسی این حدیث را برای من نقل کرد؛ اسحاق بن موسی می‌فرمایند پدرم موسی بن جعفر این حدیث را برای من نقل کرد؛ امام کاظم می‌فرمایند این حدیث را پدرم جعفربن محمد برای من نقل کرد؛ امام صادق می‌فرمایند این حدیث را پدرم امام باقر برای من نقل کرد؛ امام باقر می‌فرمایند این حدیث را پدرم علی بن الحسین برای من نقل کرد؛ امام زین العابدین می‌فرمایند این حدیث را پدرم حسین بن علی نقل کرد؛ امام حسین (ع) می‌فرمایند این حدیث را امیر المومنین علی بن ابیطالب نقل کرد؛ امیر المومنین می‌فرمایند این حدیث را رسول الله مطرح فرموده؛ حدیث این است: حضرت می‌فرمایند؛ «لا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ يَومَ القِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَ أَفْنَاهُ؟ وَعَنْ عِلْمِهِ فِيمَ فَعَلَ فِيهِ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ؟ وفِيمَ أَنْفَقَهُ؟ وَعَنْ جِسْمِهِ فِيمَ أَبْلَاهُ؟»

عمر، سرمایه بزرگ انسان

به حسب بحث‌هایی که در این شب‌ها و روزها داشتیم، رسول‌ الله می‌فرماید وقتی بنده‌ای در روز قیامت قرار می‌گیرد، قدم از قدم برنمی‌دارد مگر اینکه از 4 چیز درباره او می‌پرسند، او مسئول این 4 چیز است. اول اینکه می‌پرسند: «عن عُمُرِهِ فيما أفناهُ» این سرمایه عظیم عمر که به تو داده شده در چه راهی مصرف کردی؟ ما سرمایه‌ای ارزشمند تر از سرمایه عمر و حیات نداریم.« إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»{سوره عصر، آیه 2}، همه داریم ضرر و زیان می‌کنیم چرا؟ چون داریم از راس المال می‌خوریم، داریم از اصل سرمایه می‌خوریم. عزیزانی که در تجارت هستند می‌دانند آن وقتی که یک انسان تاجر از اصل مال شروع می‌کند به مصرف کردن، این آغاز ورشکستگی‌اش است.« إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»{سوره عصر، آیه 2}، همه داریم ضرر و زیان می‌کنیم چرا؟ چون داریم از راس‌المال خودمان می‌دهیم راس المال ما عمر است. «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»{سوره عصر، آیه 3}مگر آن کسانی را که این عمری را که خداوند متعال بهشان داد را تبدیل بکنند به حقایق ابدی، به ایمان به عمل صالح، به تواصی به حق، به تواصی به عمل صالح، عمر را می‌دهیم در مقابل چی می‌گیریم؟ لحظات عمر را می‌دهیم در مقابل چه می‌گیریم؟

من یک وقتی این نکته را برای عزیزانی عرض کرده‌ام خب الان ماجراهای غزه و اینها هم هستش بد نیستش، کل یهود در دنیا 15 میلیون نفرند، این 15 میلیون نفر، چند میلیارد مسیحی و چند میلیارد مسلمان را به بازی گرفته‌اند. شما بروید در این زندگی چند میلیون یهودی خوب فکر بکنید ببینید چگونه است؟ اولاً چقدر تلاش و کوشش وسیع انجام می‌دهند، افزون بر این، چقدر در پیشبرد اهدافشان هزینه می‌کنند. تمام رسانه‌های دنیا، تمام آن بنگاه‌های عظیم ثروت دنیا در دست اینهاست و مصرف می‌کنند. و چیز عجیب همان فرمایش امیرالمومنین(ع) که باطل در جهت باطلش چقدر منسجم عمل می‌کنند اما اصحاب حق در مسیر حقشان منسجم نیستند، مستحکم نیستند.

یک عبارتی اگر یادتان باشد اوایل انقلاب روی دیوارها می‌نوشتند، آن حدیث نیست اما متخذ از مبانی است، «الحیاه عقیدهٌ و الجهاد» اصلا در کل زندگی انسان چه چیز معنا دارد؟ جز اینکه یک برنامه درستی را به دست بیاورد و مجاهده بکند در راه آن عقایدی که دارد. تمام ارزش همین است. شما در تمام زیارتنامه‌ها ببینید از زیارت امین الله، زیارت ائمه معصومین، زیارت حضرت اباعبدلله الحسین، زیارت‌نامه‌های امامزاده‌ها، «اشهد انک قد اقَمتَ الصلاة و آتَیتَ الزکاة و أمَرتَ بِالمعروف و جاهَدتَ في اللهِ حَقَ جِهاده» حقیقت زندگی انسان اینهاست، اصلاً معناس این نیست که انسان ضرورت‌های زندگیش را کنار بگذارد، اینکه مسلم است روشن است، بحث این نیست. بحث این است که هدف اصلی زندگیش چی است؟ همه باید در راه ابدیت مصرف شود. گواهی می‌دهم شما اقامه نماز، اقامه شعائر دینی کردید. قدمی در مسیر خود و خانواده و جامعه برداشتید. قدمی در مسیر شریعت و حفظ دیانت برداشتید، اینها ارزش است. من شهادت می‌دهم که تو اقامه نماز کردی، واجبات مالی را انجام دادی، از تو خیر به جامعه می‌رسد. من شهادت می‌دهد تو امر به معروف کردی، نهی از منکر کردی، من شهادت می‌دهم تو در راه خدا جهاد کردی. جهاد، یعنی تمام امکانات برای رسیدن به یک هدف متمرکز شود.

اولین چیزی که از انسان می‌پرسند این است که شما این عمر را صرف چه چیزی کرده‌ای؟ آیا عمر را در ازای کسب جهنم و اخلاق نادرست داده‌ای؟ بیست، سی، پنجاه، شصت سال از عمر بنده و جنابعالی گذشته، در آن مملو از خرابی‌ها باشد؟ این خرابی‌ها شکوفا خواهد شد. ما داریم یک هسته‌ای را پرورش می‌دهیم که این هسته بعد از مرگ ما سر باز می‌کند. «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» {طارق، آیه ۹} می‌شود. همه‌ی آن‌چه که در درون ریخته‌ایم، حتی گوشه‌ی چشمی که به عنوان تمسخر راجع به کسی داشته‌ایم؛ «... مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا...» {کهف، آیه ۴۹}، کوچک و بزرگ را نمی‌گذارد، همه چیز، «وَ لایُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ» {دعای کمیل}، از صحنه‌ی وجود نمی‌شود خارج شد. وجود در دست حق است، آن حق است، مال حق است، سرزمین حق است. در سرزمین حق هیچ چیز بدون حساب و کتاب نیست. قدم خیری که برمی‌داریم، احترامی که به پدر می‌گذاریم، می‌گذاریم او جلوتر حرکت کند، احترامی که به مادر می‌گذاریم، خوبی‌ای که از دیگران منتشر می‌کنیم، تمام آن‌چه را که از زبان، چشم، اعضا، جوارح، ذهن، تفکر، اندیشه، ثروت، سرمایه و همه چیز، در این خزانه نفس ذخیره می‌شود، این نفس شکوفا خواهد شد، این نفس از بین رفتنی نیست. اولین چیزی که از ما می‌پرسند این است: «عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ» {الخصال، ج 2، ص 253}.

جوانی، بهترین مرحله عمر

دومین سوال چیست؟ «وَ عَنْ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلاَهُ؟» {الخصال، ج 2، ص 253}، بهترین مرحله‌ی کل عمر جوانی است. من دیروز در محضر عزیزان نوجوان و جوانی بودم، این نکته را از یکی از علمای بزرگ اخلاق عرض کردم، ایشان چنین می‌فرماید: جوانی فصل یافتن‌ها است. انسان به هرکجایی که می‌خواهد برسد، جوانی بهترین وقتش است. اگر می‌خواهد کسب و کار داشته باشد، مستقل باشد، فردا سربار این و آن نباشد، منت این و آن را نکشد، در جوانی باید کسب و کار را یاد بگیرد و زحمت بکشد. اگر می‌خواهد در مسیر علم‌آموزی باشد، جوانی بهترین فرصت است. من آن‌جا عرض کردم، جای دیگر هم عرض کردم، الان بحران، بحران تنبلی است. عجیب این نکته در زندگی‌های ما است. در زندگی های جوانان ما و نوجوانان ما متاسفانه هست. چه کار باید بکنیم؟ این مقدار استعداد انرژی ظرفیت های نهفته... . اما مشکل تنبلی وجود دارد، استفاده نمی‌کند از این وقت‌ها. استفاده نمی‌کند از این فرصت‌های که پدر و مادر برایش فراهم کردند. استفاده نمی‌کند از این فرصت‌های که جامعه برایش فراهم کرده. من معمولا مثال می‌زنم به جناب ابن سینا. ابن سینا می‌گوید: «من در سن ۶_۷ سالگی خودم را شناختم. از سن شش، هفت سالگی تا سن هفده سالگی یک شب را به اختیار نخوابیدم. داشتم مطالعه می‌کردم، می‌دیدم خوابم برده است» درست است آن هوش بود. ذکاوت بود. استعداد بود. اما این جور مجاهدت در راه علم بود که ایشون می‌گوید: «من زمانی که هفده ساله شدم دیگر تمام علوم روزگار را بدست آوردم.» حالا ما نمی‌گوییم کسی این‌جوری باشد. چون خیلی علوم وسیع شده است. ولی می‌شود کارهای عظیم انجام داد. کار‌های بزرگ می‌شود انجام داد.

جوانی فصل یافتن هاست. اگر کسی می‌خواهد خودش را اصلاح کند، عیب‌های درونی خودش را برطرف بکند، بهترین زمان زمان جوانی است. چون در زمان جوانی هنوز رذائل ریشه ندوانده است. این تعبیر یکی از مربیان و اساتید بزرگ اخلاق است. ایشان این طور می‌فرمایند :«در روایات است، همه ما اول از جهنم می‌گذریم تا به بهشت برسیم. اگر کسی بتواند از بهشت بگذرد، به خود خدا می‌رسد. لقاءالله.» اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین‌تر است. گرچه ما ممکن است اون معرفت و شناخت را نداشته باشیم ولی اوج لذت و کمال در اون مرحله است.

اولین این مرحله چیست؟ گذر از جهنم. در روایات هم هست. «جُزْنا وَ هِيَ خامِدَةٌ» همه از جهنم می‌گذریم. جهنم یعنی چه؟ یعنی اخلاق نادرست. یعنی این اعمال نادرست. همه در این تجربه قرار می‌گیریم. آیا آلوده به دنیا می‌شویم و از دنیا نمی‌گذریم یا می‌گذریم؟ مثل معصومین که می‌فرمایند «جُزْنا وَ هِيَ خامِدَةٌ» ما گذشتیم از جهنم درحالی که خاموش بود. یعنی مرحله طبیعت و طبع و نفس را عبور کردیم و هیچ آلوده نشدیم. همه از این جا می‌گذریم. بعضی‌هایمان مشکلاتی پیدا می‌کنیم. توبه، استغاثه و اصلاح... . بالاخره باید گذشت از این مرحله.

بهترین زمان برای این‌که انسان از مرحله دوزخی عمرش بگذرد و نجات پیدا بکند، همین زمان جوانی است. بهترین وقت برای حفظ چشم، همین زمان جوانی است. بهترین وقت برای کنترل زبان همین زمان جوانی است. بهترین وقت برای اینکه رذائل اخلاقی در دلمان رسوخ نکند، حسادت و کینه‌ورزی و امثال اینطور رذائل ریشه ندواند، زمان جوانی است.

همین شهید مطهری که شما صدایش را قبل از عرائض بنده شنیدید، ماجرایی را از مثنوی مولوی، اصلش در آنجاست، ایشان هم مطرح کرده؛ می‌گوید آن زمان‌های قدیم که سوخت‌های امروزه در کار نبوده و افرادی بودند که خارکن بودند، می‌رفتند بیابان‌ها خار می‌کندند و می‌آوردند، بنده‌ی خدایی شغلش همین بود. دم در خانه‌ی خودش خاری بیرون آمد. همسایه‌ها گفتند این خار را ما را اذیت می‌کند، این را بردارید، خودتان را هم اذیت می‌کند. گفت این چیزی نیست که من یک دست بزنم این را می‌کنم. مدام هر سال می‌گفتند و می‌گفت حالا چیز مهمی نیست. مولوی چه می‌گوید؟ می‌گوید: «خارکن در سستی و در کاستن / خاربن در قوت و برخاستن» آن خار دارد ریشه می‌دواند، قوی می‌شود. اما خارکن دارد ضعیف می‌شود. دوره‌ی جوانی، دوره‌ی اوج سلامتی، نشاط، دوره‌ی اوج و بهار زندگی است. انسان می‌تواند کارهای بزرگ انجام دهد. اما آن خارکن می‌گوید بعداً، بعداً. کدام بعداً؟

در روایت هست؛ بیشترین فریاد اهل جهنم از تسویف‌هایشان است. تسویف یعنی سوفه سوفه کردن، فردا، فردا، فردا. همین امروزی که در آن هستیم، فردای گذشته‌هایی است که مدام می‌گفتیم اگر رسیدیم به ٣٠ سال، چنین می‌کنم، بشود ۴٠ سال چنان می‌کنم. الان باز هم می‌گوییم فردا چنین می‌کنم. معلوم نیست این فردا کی خواهد رسید. می‌فرماید: «وَ عَنْ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلَاه» جوانی‌اش را در چه راهی صرف کرده.

ظهر عاشورای حسینی1401؛ حجت الاسلام امینی‌نژاد
ظهر عاشورای حسینی1401؛ حجت الاسلام امینی‌نژاد


اهمیت کسب حلال و صرف مال

سومین چیز؛ «و عَن مالِهِ مِن أينَ اكْتَسَبهُ و فيما أنْفَقَهُ» کل آیات قرآن را ببینید، روایات ما را ببینید، فرمایشات بزرگان را ببینید. یکی از نقطه‌های حساس زندگی که شیطان روی آن خیمه زده است، یک زمانی فکر می‌کردم اگر انسان روی این نقطه تمرکز بکند، عجیب در بقیه‌ی چیزها ریشه می‌دواند. بعضی چیزها اینطور است. همانطور که همه‌ی گناهان را در خانه‌ای ریختند و قفل آن را دروغ گذاشتند، شرب خمر گذاشتند، حسنات و خیرات روی یک چیز تمرکز کرده و آن چیست؟ کسب مال حلال. خیلی روی این نکته تمرکز شده است. اگر انسان نسبت به کسب مال حلال حساسیتش را از دست بدهد، بقیه‌ی سنگرها به تدریج توسط شیطان فتح خواهد شد. نقطه‌ی حساسی است. شیاطین هم روی همین نقطه تمرکز کردند. زندگی پر از ربا شود، زندگی پر از آلودگی شود، در زندگی خدایی نکرده، رشوه دخالت بکند، «الراشي و المُرتَشِي في النّارِ» چه کسی که رشوه می‌دهد، چه کسی که رشوه می‌گیرد، هردو در آتش جهنم هستند. مسئله‌ی ابدیت در کار هست.

منشاء اصلی فساد، ثروت‌های انباشته‌

حضرت می‌فرمایند سومین چیزی که از او سوال می‌شود، «عَن مالِهِ» درباره‌ی ثروتش است؛ از کجا به دست آورده است و در چه راهی مصرف می‌کند. شما در اطرافتان افراد زیادی را می‌شناسید. من الآن فرصت بحث ندارم، چون دائما یک جمله مطرح می‌شود که «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً» {الكافي، جلد ۲، صفحه ۳۰۷}. الآن فرصت بحث نیست. اگر ما واقعا مسئله را از منظر آیات و روایات پیگیری کنیم، منشاء اصلی فساد در همه‌ی جوامع ثروت‌های انباشته‌ای است که این ثروت‌های انباشته در دست یک انسان عاقل نیست. این‌ها فساد را در جامعه گسترش می‌دهد. بله، الآن مشکلات اقتصادی هست، ولی من اصلا کاری با این چیزها ندارم از این جهت که بحث من این نیست. می‌خواهم بگویم چه مغالطه‌ای انجام می‌گیرد.

تا انسان می‌رود امر به معروف و نهی کند، می‌گویند اقتصاد را درست کن. اتفاقا آن کسانی که این فساد‌ها را ترویج می‌کنند، مشکل اقتصادی ندارند. قشر پایین جامعه اغلب در مسیر طهارت حرکت می‌کنند. در روایات ما هست چند چیز جنون دارند. جوانی یک نوع جنون است. انسان وقتی مقداری مسن می‌شود، می‌بیند می‌توانست خیلی بهتر عمل کند. لذا در روایات ما هست خوشا به حال جوانی که در جوانی پیر باشد. یعنی پخته باشد، فکر کرده باشد، کار کرده باشد.

جنون علم

علم برای انسان جنون می‌آورد. علم. حتی علم دین. مثلا فردی در علم دین خیلی پیشرفت کرده است، این آغاز رسوخ شیطان است. این منم منم کردن‌ها از همین‌ جاها شروع می‌شود. در دانش روز، در رشته‌های مختلف، آدم خودش می‌فهمد که دیگر اخلاق ازش گرفته شده است؛ درجاتی از علم را طی کرده است؛ دیگر نمی‌داند چکار کند؛ خودش را باخته است؛ خودش را گم کرده است. علم جنون دارد. همین ابن سینا که من تازه آن خاطره را از ایشان عرض کردم، در برخی از نقل‌ها معاصر ابن مسکویه است که صاحب آن کتاب اخلاقی بزرگ، الطهاره فی علم‌الاخلاق یا تهذیب الاخلاق، است. این کتاب، کتابی فنی در علم اخلاق است که قرن‌ها جزو کتاب‌های درسی حوزه‌ها بود. ابن سینا معاصر ایشان بود منتها ابن مسکویه در سنین بالا بود و ابن سینا جوان بود. منتهی جوانی بود که علوم را پشت سر گذاشته بود؛ در رشته‌های ریاضی متبحر شده بود؛ به اوج طبابت رسیده بود؛ در فلسفه و رشته‌ها مختلف متبحر شده بود. ابن سینا شخصیت عجیبی است.

در فلسفه در رشته‌های مختلف، ابن سینا شخصیت عجیبی است. حالا خود ایشان می‌گوید وقتی پدرم برای من استاد ریاضی گرفت، آن روزهای اول استاد ریاضی چیزهایی می‌گفت، من می‌دیدم خوب هم نمی‌تواند بگوید، بعد گفتم جناب استاد اجازه بفرمایید من شب ها آماده می‌کنم، می‌آیم می‌گویم، شما غلط من را بگیر. استاد دید وقتی شب آماده می‌کند و میاورد بسیار عالی تقریر می‌کند، گفت تو دیگر نیازی به استاد نداری، شروع کرد کار را خودش را جلو ببرد.

این شخصیت در جوانی‌اش یک ملاقاتی با ابن مسکویه دارد. ابن مسکویه داشت تدریس می‌کرد، شاگردانش بودند، سن‌هایشان بالاتر از جناب ابن سینا. ابن سینا‌یی که جنون علم، او را از حالت عادی خارج کرده، وارد کلاس شد، در میان این همه جمعیت گردویی را به طرف ابن مسکویه پرت کرد و گفت مساحت این را اندازه بگیر اگر عالمی. ابن مسکویه کتاب تهذیب‌الاخلاق دستش بود، پرت کرد به طرف ابن سینا گفت، تو نیازمندتر هستی به یاد گرفتن این کتاب و عمل‌کردن به این کتاب تا من به محاسبه‌ی این مساحت گردو، من مساحت گردو را اندازه بگیرم یا نگیرم، این سعادت ابدی من را خدشه دار نمی‌کند ولی این اخلاقی که تو داری که این از جنون علم است، این جوری است.

جنون ثروت

از جمله چیزهایی را که جنون می‌آورد، ثروت است. انسان خودش را می‌بازد، نمی‌داند چه کار دارد می‌کند، از کنترل خارج می‌شود. شما می‌بینید خداوند متعال به حکمت عالیه‌اش ثروت‌های زیاد را در ابتدای عمر نمی‌دهد، این را در موقعی می‌دهد که انسان یک پختگی‌هایی پیدا کرده‌است. بدا به حال آن جوانان و نوجوانانی که پدر و مادر برایشان آن قدر ثروت گذاشتند، بدون این که او را تربیت کرده باشند، بدون این که کنترل کرده باشند. وقتی در سنین نوجوانی و جوانی سرمایه‌های بدون حساب و کتاب در دست کسی باشد، این مایه‌ی جنون است، این مایه‌ی فساد است.

« فی ما اکتسبه و فی ما انفق» از کجا؟ مما اکتسبوه، از کجا بدست می‌آورد این ثروت را و در کجا خرج می‌کند؟ هم کسب حلال مهم است. من شب های گذشته گفتم که، هر چی ما بگوییم این را باور نمی‌کنید « كَلِمَةُ الحِكمَةِ يَسْمَعُها المؤمنُ » ، گاهی از اوقات انسان دارد صحبت می‌کند، آیه می‌خواند روایت می‌گوید، حکمت می‌گوید، طرف بلند شده، دارد نماز مستحب می‌خواند.

کسب حلال، جزء عبادات!

خب این پیام رسول الله را نگرفته‌ است، « كَلِمَةُ الحِكمَةِ يَسْمَعُها المؤمنُ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنةٍ » از جمله چیزهایی که ما پیامش را نمی‌گیریم این فرمایش رسول الله است « اَلْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً » ، عبادت هفتاد جزء دارد که به قرائن معلوم می‌شود، عبادت‌های عملی منظور است. « اَلْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً وَ أَفْضَلُهَا طَلَبُ اَلْحَلاَلِ » نیت بکنیم وقتی صبح بلند می‌شویم، می‌خواهیم برویم سر کار خودمان، نیت بکنیم، این عبادت است. روز خودمان را نورانی بکنیم.

خوشا به حال آن کسانی که وقتی اول صبح بیدار می‌شوند، با یاد خدا بیدار می‌شوند، با وضو وارد کسب و کار می‌شوند، هر کسب و کاری که دارند. در حال طهارت روزشان را می‌گذرانند و برای یک کسب حلال که خودشان و خانواده‌شان ازش متنعم بشوند، زحمت می‌کشند و عرق می‌ریزند، کار می‌کنند، مجاهده می‌کنند؛ کار خب باید زحمت داشته باشد.

اهمیت محبت به اهل بیت

حضرت فرمودند که وقتی روز قیامت می‌شود از این‌ها پرسش می‌شود، از عمر انسان پرسش می‌شود، از جوانی انسان پرسش می‌شود، از مال انسان پرسش می‌شود. چهارمین چیزی که حضرت فرمودند در روز قیامت، بنده قدم از قدم برنمی‌دارد تا از او پرسش به عمل بیاید، رسول الله (ص) می‌فرماید :«عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ»، از محبت ما اهل بیت سوال می‌شود.

من یک وقتی فکر می‌کردم اگر خداوند شریف در قرآن این سفارش را نمی‌کرد، «... لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَی..» {شوری،23}، این نص صریح قرآن است؛ اگر این سفارش را نمی‌کرد این‌ها می‌خواستند بر اهل بیت(ع) چه بکنند؟! از همان اول شما نگاه بکنید، این را ما واقعاً سوال داریم؛ گرچه شیعه هم در مراحلی آن محبتش را به اهل بیت(ع) خوب نشان نداد، مثل ماجرای کوفه.

ولی واقعاً از عزیزان، از بزرگان اهل سنت، آدم این سوال را دارد، توی ذهنش این سوال پیدا می‌شود، وقتی جریان روز پنجشنبه شد، رسول الله (ص) فرمود که شما یک کاغذ قلمی بیاورید من چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید، میخواست سند مکتوبی هم بگذارد. گرچه رسول الله تعالی ننوشت. دیدند اوضاع دارد بد می‌شود، رسماً در میان صحابه آن نانجیب گفت که این مرد را رها کنید، هذیان می‌گوید. این «مَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» است؟ چه جور باید جوابش را بدهیم؟ رسول الله (ص) از دنیا رفت. چقدر رسول الله (ص) سفارش کرد که این‌ها به همراه او در غزوه‌ی تبوک حرکت بکنند، اما نمی‌رفتند، می‌دیدند که مسئله ایست، رسول الله (ص) دارد به رحمت خدا می‌رود، اتفاقات بزرگ می‌افتد. هرچه رسول الله اصرار کرد، عصبانی شد، این‌ها نرفتند. سپاه را میخواست بفرستد که امیرالمؤمنین(ع) راحت‌تر اوضاع را کنترل کند.

رسول الله سپاه را می خواست بفرستد، تا امیرالمومنین راحت تر اوضاع را کنترل کند، نرفتند. ایا این مودت فی القربی است؟ علامه امینی در الغدیر صدها سند و روایات واضح و روشن برای ماجرای غدیر آورده، در جریان سقیفه نشستند و گفتند حالا علی جوان است و بعداً به رهبری می رسد، فعلا بگذاریم این پیرها باشند. نقل می کنند که ابوبکر بعداز انتخاب خود نامه ای به پدرش نوشت و گفت: پدرجان، جلسه گرفتند و گفتند چون شما از همه پیرتر هستید، به همین خاطر شما خلیفه رسول الله باشید. پدرش جواب نامه را داد که اگر بنا بر پیری باشد، من از تو پیرترم!

آیا این مودت فی القربی بود که امیرالمومنین را ۲۰ سال خانه نشین کردند؟ گاهی اهل سنت می گویند شما راجع به یزید می توانید حرف بزنید ولی راجع به معاویه چیزی نگویید. خیلی عجیب است! ایا معاویه مودت فی القربی را رعایت کرد ؟ اصلا یزید را چه کسی روی کار آورد؟ معاویه با امام حسن مجتبی ، با امیرالمومنین چه کرد؟ این مودت فی القربی است؟! اگر خدا دستور مودت فی القربی نمی داد، اینها در صحرای کربلا چه می خواستند بکنند؟

روضه

امام حسن و امام حسین خیلی مورد توجه رسول الله بودند و صحابه این صحنه ها را می دیدند. وقتی یزید در مجلسش چوب خیزران بر لب های حسین می زد، ابوبرزه اسلمی فریاد زد، گفت : یزید، من خودم دیدم رسول الله این لب ها را می بوسد. رسول الله چرا در بین مردم لب حسین و سینه اش را می بوسید؟!

در گودال قتلگاه خون صورت و چشمان حضرت را پوشانده بود و نمی دیدند. احساس سنگینی روی سینه کرد و فهمید کسی روی سینه شان نشسته. گفت :من نمی دانم تو چه کسی هستی ولی بدان جای بلندی نشسته ای؛ این جایی است که رسول الله مکرر بوسه بر آن زده. اینها چیزهایی است که رسول الله نشان داد.

واقعه ای از قول محمد بن حنفیه از دیگر فرزندان امیرالمومنین در صفین نقل کنم. می گوید: در صفین، امیرالمومنین به من گفتند این جانب را ببین، سپاهی بردار و حمله کن...

هیأت الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفحجت‌الاسلام امینی‌نژادحیات عاشورایی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید