هر دم که پیر و خستهدل و ناتوان شدم / آنگه که یاد روی تو کردم جوان شدم... آنگه که یاد روی تو کردم، روی خدا همان وجه الله میشود. خدا در قرآن میفرماید: «کلّ شیء هالک إلا وجهه»؛ یاد روی تو «وجهه». همه چیز در عالم غیر از وجه الله نابود میشود. «نحن وجه الله»؛ ما وجه خدا هستیم، ما آیتالله الکبری هستیم. اگر در عالَم به آنچه که از بین میرود، دل ببندی، یادِ ازبینرفتنیها بکنی، زود پیر و خستهدل میشوی. به وجهالله دل ببندی که باقی است، همیشه جوان هستی. اگر امروز میخواهیم راجع به جوان حضرت اباعبدالله صحبت کنیم، بدانیم جوانی قرآن با جوانی روانشناسی فرق میکند. در بحثهای روانشناسی سن نوجوانی را مثلاً سن ۱۰تا۱۵سالگی بیان میکنند، ۱۳ سالگی بیان میکنند. ۱۳تا مثلاً ۲۸ الی ۲۹ بعضاً۳۰ را سن جوانی میگویند. اما طبق آیات قرآن «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى»؛ امام صادق علیه السلام به سلیمان فرمودند: «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ، ما معنَ فِتیَه»؛ سلیمان گفت آقاجان یعنی شاب، جوان. حضرت فرمودند: «انهم کهولاٌ»؛ اینها به این سنی که تو میگویی، سنشان پیر بود، ۷۰ سالشان که بود طبق روایت ۷۰ الی۸۰ سالشان بوده. اینها چه بودند؟ جوان بودند.
چون ایمان به خدا داشتند، قلبشان جوان بود. چون دل به وجه الله داشتند، دل به این چیزی که ازبینرفتنی هست، نداشتند، و لذا جوان بودند، خب ما میخواهیم راجع به جوان صحبت کنیم. اول میگویم جوان خیلی سِنّی نیست. انشالله ما با عشقمان نسبت به امام زمان همیشه جوان میمانیم، یاران امام زمان همه جوان هستند، پیر درون آنها نیست. نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد.
بحثی جلسه گذشته مرور کردیم، بحث «حجاب معاشرت». وقتی با امر عظیمی خیلی نزدیک باشیم و همیشه دمخور باشیم، آن امر عظیم برایمان کوچک میشود، عادی میشود، به آن حجاب معاشرت میگویند. با هم بررسی کردیم، ما هیئتیها خیلی در مجالس امام حسین علیهالسلام رفت و آمد داشتیم، امام حسین برایمان عادی شده.
«الله یزوره فی کل لیله جمعه»؛ خداوند متعال هر شب جمعه اباعبدالله حسین را زیارت میکند. من الان این روایت را میخوانم، شما تعجب میکنید، من برای شما بگویم؛ ۲۱ سال است در حوزه علمیه هستم، از هر استادی پرسیدم معنای «الله یزوره فی کل لیله جمعه» چیست؟ هیچ کس نتوانست جوابم را بدهد. واقعاً قابل فهم نیست.
آخرین مقام انسان این است که انسان به مقام ملاقات با خدا برسد. شهید مطهری در کتاب «انسان کامل» بیان میکند: انسان کامل کیست؟ آخرین پله صعود انسان چیست؟ ملاقات با خدا. امیرالمؤمنین می فرمایند: «ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ»؛ مگر میشود من خدا را نبینم و عبادت کنم؟
این آخرین مرتبه سلوک انسان است، که ما با خدا ملاقات کنیم، نه اجباراً و ترس بعد از مرگ، بلکه اختیاراً در حال حیات، زندگی دنیایی. این نکته عجیب است، که آخرین پله امام معصوم این است که خدا را ملاقات میکند، برای امام حسین علیهالسلام، خدا هر شب جمعه او را ملاقات می کند! معنی آن را نمیفهمیم.
در جلسهی گذشته گفتیم اگر می خواهیم امام حسین را بشناسیم، باید سراغ کسانی برویم که محو امام حسین شدند، اینگونه بیشتر امام حسین را می شناسیم. بعد این موضوع را مطرح کردیم چه کسانی عاشق حسین اند؟ و امام حسین در این مقام عشق به چه کسانی توجه دارد؟ گفتیم ابالفضل العباس. یکی دیگر از کسانی که امام حسین خیلی به او توجه میکرد و چشم امام حسین را پر کرده بود، به خاطر شدت فنا در امام حسین، حضرت علی اکبر است؛
چرا آنقدر امام حسین(ع) به حضرت علیاکبر(ع) توجه داشتند؟ چرا آنقدر مقام حضرت علیاکبر(ع) بالا بود؟ یک کلمه، علیاکبر(ع) سِپَر بلای امامش بود. منظورتان امام حسین(ع) است؟ خیر، امام حسین(ع) سپر بلا زیاد داشتند. منظورم امام سجاد(ع) است. یعنی چه؟ مصیبت امام حسین(ع) این بود که نمیتوانست امام بعد خودش را معرفی نماید. و اگر دشمنان احتمالی میدانند که امام بعد از امام حسین(ع) کیست، او را میکشتند. اکنون آرام آرام متوجه میشوید که چرا حضرت علیاکبر(ع) آنقدر مظلومانه شهید شدند. امام حسین(ع) و خود حضرت علیاکبر(ع)، خودشان را سپر بلای امامت امام سجاد(ع) کردند. در مدینه و بعدش در کربلا به گونهای ظاهر شدند که امام بعدی حضرت علیاکبر(ع) است. آیتالله بهجت میفرمودند از کلمات امام حسین(ع) لحظهای که حضرت علیاکبر(ع) را به میدان فرستادند، میشود فهمید که امام بعد از امام حسین(ع) اگر علیاکبر(ع) زنده بودند، خودشان بودند. توجهها کامل به حضرت علی اکبر(ع) رفت. سپر بلای امام سجاد(ع).
من میخواهم بگویم امروز جوانان ما یک ذره آماده باشند برای اینکه اگر به عشق امام زمان(عج) دوتا ضربه خوردند، زیاد آخ و اوخ نکنند. سپر بلای امام زمانمان شویم. جدی میگویم آماده باش. یک کلیپی دیدم خیلی خوشم آمد.
بعضی از این هم لباسیهای ما در این سیل رفتند. بعضی از عزیزانی که به هرحال دل پُری دارند، ناراحت هستند، شخصی داد میزند از هر چه آخوند و سپاهی است متنفرم! در کلیپ هست، دارد فحش میدهد. این دو روحانی دارند او را میبوسند میگویند عزیزم غصه نخور، ناراحت نباش... آخر سر این برمیگردد و سر و صورت آنها را میبوسد میگوید من دارم به شما فحش میدهم چرا شما اینگونه برخورد میکنید؟ مقداری آماده شویم خود را سپر بلای امام کنیم. خصوصا در اوج مشکلات نیاز هست چهارتا سپر بلا پیدا شود. باور کنید.
علی اکبر برای برادرش امام سجاد(ع) تکه تکه شد. چرا در کربلا کسی گوشه چشمی به امام سجاد(ع) نداشت؟ چون فکر کردند امام را کشتند تمام شد.
رفتار امام حسین(ع) با علی اکبر خیلی عجیب است. همهی شهدا که میرفتند با حضرت خداحافظی میکردند و میرفتند. تا علی اکبر میخواست برود امام حسین(ع) همراه علی اکبر راه افتاد و رفت. تا وسط میدان با علی اکبر رفت.
میدانید حضرت سه وجه عصمت علی اکبر را، یعنی سه چهرهی عصمت علی اکبر را بیان کردند،یک « أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»، عزیزان رسول الله محور عصمت است، «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَی» پیامبر "اَ" میخواد بگوید براساس وحی است، هر چه گفت وحی خدا بود، این میشود عصمت.
دقیقا همین حالت را حضرت علیاکبر به شهادت امام حسین(ع) دارد، امام معصوم که غلوّ نمیکند، میفرماید «اشبهالناس» یعنی شبیهتر از حضرت علیاکبر در آقایان ندیدم، نیست.
امام حسین(ع) شهادت میدهد، داد میزند. مقدمه را گفتم، امام، امام اصلی را میپوشاند، آن کسی که مردم توجهشان به او جلب بشود تا جان امام اصلی محفوظ بماند را ابراز میکند، لذا داد میزند، «فَصاحَ»، داد میزند، «اشبه الناس» ای مردم شهادت میدهم، که معصومترین انسانها و شبیهترین آنها به پیامبر کیست؟ علیاکبر(ع).
اگر ما میخواهیم به اماممان کمک کنیم باید شبیه کمی شبیه رسول خدا بشویم دیگر،
خداوند در قرآن میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» تا که نباشد ز جانب معشوق کششی، کوشش عاشقِ بیچاره به جایی نرسد. تو میخواهی عاشق خدا بشوی، باید خدا تو را دوست داشته باشد، میخواهی خدا تو را دوستداشتهباشد تا امام زمان تو را دوست داشتهباشد، چه کار باید بکنید؟ شبیه پیامبر بشوید، «اشبهالناس برسول الله» بشوید «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ».
حسن خلق
چه کار کنیم که شبیه پیامبر بشویم، مثل حضرت علیاکبر که شبیه پیامبر شد؟ خود پیامبر اکرم(ص) جواب این سوال را دادهاند، در تحفالعقول، «ألا اُخْبِرُکُمْ بِاَشبَهِکُم بی؟» آیا میخواهید شبیهترین شما را به خودم نشان بدهم؟
« قَالوا: بَلی یا رَسولَ اللّه قالَ: اَحسَنُکُم خُلقا» هر کس که خلقش حسن باشد.
برخی تصور میکنند حسنالخلق یعنی همیشه بخندیم، نه اینطور نیست، حسنالخلق یعنی هر چیزی به جای خود نیکوست.
جهان چون چشم و خال و خط و ابروست، که هر چیزی به جای خود نیکوست، نیکو یعنی حسن، اگر انسانها رفتارهایشان سرجای خود باشد میشود حسن خلق. احسنکم خُلقا، آدم به جای خودش عصبانی باشد و به جای خودش هم بخندد، به وقت خود ناراحت شود و به وقت خود عجله کند و به وقت خود آرام باشد، بله، امانت دستت میدهند عجله بکنی که آن را برگردانی، ولی مسجد میآیی عجله نکن که زودتر بروی، آدم به جایش عجله کند و به جایش آرام باشد، آدم به جایش بخندد، «هو اضحَک و ابکی» و به جایش هم گریه بکند
حلم
خصوصیت دوم، «اعظمکم حلما» شبیهترین شما به من حلیمترین شماست، حلیمترین، حلیم یعنی چه؟ چرا این غذای حلیم را، حلیم میگویند، چه خصوصیتی دارد؟ صبر با حلم فرق میکند، صبر یعنی اگر مشکلاتی به سراغ شما آمد، شما صبر کنید، تحمل کنید، مشکلات را به جان بخرید، به این میگویند صبر. اما حلم بالاتر از صبر است، اگر کسی در جامعه مومنین به تو بدی کرد، «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» تو با حسن به او جواب بده، قشنگ و زیبا جواب بده
فکر کنید که دوست صمیمی هستید، آنوقت چطور باید برخورد بکنید.
برّ با نزدیکان
سومین خصوصیتی که اگر پیدا بکنیم شبیه پیامبر میشویم، « اَبَرُّکُم بِقَرَابَتِهِ » یعنی با قربای خود برّ دارد، برّ یعنی چه؟
ابرار یعنی چه؟ ابرار چه کسانی هستند؟ ما در فارسی میگوییم خوبان. نه! ابرار از ماده بَر میآید. بَر یعنی بیابان
آنهایی که بیابانی صفت هستند، ابرارند. بیابانیها چه کسانی هستند؟ سینهشان باز است. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»،
خدایا من میخواهم بروم و با آن فرعونِ خیلی بد، برخورد بکنم سینهام را باز بکن. طوریکه وقتی میخواهم با او برخورد کنم، فرعون را از خودم بدانم. اول وقتی میخواهم با او برخورد کنم انگار پدر و برادر خودم است. چگونه برخورد میکنم؟ دلسوزانه. خدا در قرآن میفرماید: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ» این حالت پدرانه است. سختی شما، سختی پیامبر است. این دلسوزی پدرانه است. سختی فرزند سختی باباست. این میشود ابرار، بِر. بیابونی صفتها اخلاق شرح صدرشان عجیب است.
این درابرار اتفاق میافتد در جامعهی مومنین رخ میدهد. در برابر دشمن «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» هستند. لذا به قرابت نسبت به نزدیکان خودش، یعنی مومنین، خوبان اهل اینها بِر دارد.
پیامبر نیمه شب از جنگ برگشتند و به مدینه رسیدند. پیامبر فرمودند هیچکس حق ندارد به خانهاش وارد بشود، زن و بچهات بیدار میشوند. فرض کن خودت آنجا خوابیده باشی. بر یعنی این. فرض کن خودت خوابیدی نصفه شب بیایند جلو در تو میترسی. حضرت فرمودند به مسجد بروید و آنجا بخوابید، صبح به خانههایتان بروید
میدانید حضرت علی اکبر عاشق شهادت بود.
اباعبدالله الحسین دارند به کربلا میروند. علی اکبر میگوید: «مم حمدت واسترجعت»؛ بابا چرا انالله گفتی؟ جوان کنجکاو اباعبدالله، بابا چرا چند بار انالله گفتی؟ بابا کنجکاوی پسر را جواب داد: «خفقت خفقة فعن لی فارس علی فرس وهو یقول: القوم یسیرون والمنایا تسیر»؛ بابا جان یک لحظه خوابم برد، یککسی به من ندا داد که شما به سمت مرگ میروید. یک مرتبه علی اکبر گفت، بابا ناراحتی؟ اباعبدالله حسین گفت چه طور پسرم؟ علی اکبر دوباره اینطور سوال کرد: «السنا علی الحق؟»
بابا ما بر حق نیستیم؟ حتی بابا دعایش کرد گفت خدا خیرت دهد، چه سوال قشنگی کردی. «بلی والذی الیه المرجع والمعاد»؛ به خدا قسم ما بر حقیم. یک مرتبه علی اکبر گفت: «اذا لا نبالی ان نموت» بابا من عاشق مرگ هستم، برویم بمیریم، برویم در راه خدا شهید شویم.
میدانید بچه ها، عزیزان، اباعبدالله الحسین دو پسر دارد که در کربلا شهید شدند، یکی علی اکبر یکی علی اصغر . علی اوسطشان بیمار بودند امام سجاد. هر دوپسر امامحسین علیه السلام که به شهادت رسیدند، امام حسین یککار کردند. آن هم چهکار کردند؟ خون را برداشتند و به آسمان ریختند. من هیچکسی را ندیدم درست این صحنه را تحلیل کند جز شهید مطهری در حماسه حسینی. شهید مطهری میفرماید میدانید چرا امام حسین این کار را کردند؟ بروید بخوانید .میگویند امام حسین، منبرشان، رفتارشان بود درکربلا .برای مخاطبین مختلف آدمهای ویژهاش را آوردند. مثلا برای دخترهای جوان، رقیه را آوردند، سکینه را اوردند، که دخترها با سکینه بتوانند به خدا برسند. برای جوان های باحال خوشتیپ مشتی، علی اکبرشان را آوردند. این جوان را هرکه نگاه میکرد کیف میکرد، دلش گره میخورد به این جوان و به خدا میرسید. برای مثلا نوجوانها، یتیم امام حسن علیه السلام، قاسم را آوردند. هرکسی به قاسم نگاه میکند...بعد قاسم صحبت میکند نوجوان ها دلشان میرود. میگوید عموجان ما فردا میرویم. میگوید مرگ در نظر تو چگونه است؟ میگوید احلی من العسل. نوجوانان کیف میکنند که این صحنه را میبینند. ب
کربلا اینگونه بود؛ امام حسین(ع) خیلی خطبه نخواند، رفت نشان داد. خطبهشان را قبلاً در دعای عرفه خوانده بودند. برای لوتیمنشها چه کسی را آوردند؟ ابالفضل العباس. جوانمردها جلوی حضرت ابالفضل کم میآوردند، میگویند اگر غیرت در عالم باشد، غیرت حضرت ابالفضل است. علی گندابیها و رسول ترکها با حضرت ابالفضل رفتند. امام حسین(ع) برای هر مخاطبی یک صحنه ویژه را در کربلا نشان دادند. لذا شهید مطهری میگویند اگر میخواهید تبلیغ کنید، جمعی، سازمانی و رفتاری بیشتر تبلیغ کنید. میخواستم این صحنه را بگویم؛ شهید مطهری میگوید بچهها، انسانها، میدانید تبلیغ چه زمانی اثرگذار است؟ وقتی لحظه آخر تبلیغ، صحنه تبلیغ را خونی کنید. اگر خونی کنی، آن وقت کلام و رفتارت به جان انسانها گره میخورد. میگوید امام حسین(ع) وقتی با رفتارش کار خودش را تمام کرد، حرف خودش را زد، صحنه را خونی کرد و رفت. با چه کسی صحنه را خونی کرد؟ با علی اضعر، با علی اکبر، خون را به آسمان پاشید. مردم همه این صحنه را دیدند. ناگهان امام حسین(ع) گفت: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي فانَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ»؛ خدا دارم میبینمت. مردم این صحنه را، این کلمات را، با خون که دیدند، به جانشان نشست و متوجه شدند.
از اینجا به بعد خانمی هست، باید این خون را در عالم پخش کند. اسم آن خانم زینب کبریست. لذا دارد تا علی اکبر(ع) به شهادت رسیدند، اباعبدالله الحسین خون را به آسمان پاشیدند، حمید بن مسلم نقل میکند، میگوید دیدیم خانمی از خیمه بیرون آمد، کانها علی(ع)؛ انگار علی است، از خیمه بیرون آمده. جملهای حمید میگوید، در مقتل هست، میگوید هیچ کسی تا الان این خانم را ندیده بود، زینب کبری پنجاه و شش ساله است. خود حمید بن مسلم، میگوید ما تا الان این خانم را ندیده بودیم. لذا توجه همه دشمن به این خانم رفت، چون حرکت و صحبتشان مثل امیرالمومنین بود، انگار زنده شده، همه شروع کردند نگاه کردن. یادتان باشد زینب کبری وقتی مادرشان از دنیا رفته بود جوان بودند، یحیی مازنی میگوید: ما بیست سال همسایه امیرالمومنین بودیم، هر بار که زینب کبری میخواستند به زیارت مادرشان بروند، امیرالمومنین جلو، امام حسن و امام حسین اطراف، یک شب امیرالمومنین چراغ را خاموش کرد، امام حسن سوال کردند: باباجان چرا دیگر چراغ را خاموش میکنید؟ حضرت فرمودند: اخاف ان ینظر احد الی شخص اختک زینب؛ من میترسم یک نفر به زینب تو نگاه کند. لذا وقتی حضرت برای علی اکبر بیرون آمدند همه نگاه کردند، ببین چه آتشی به دل امام حسین(ع) شد.