بسم الله الرحمن الرحیم
مومنان مشرک!
ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنم، این مقداری که در خدمتیم، ابتدا یک بیان اخلاقی با یک روایتی، آیهای شروع میکنیم و انشاءالله یک بحث دیگری را نیز در خدمتتان هستیم. یک آیهی معروفی هست، در سورهی مبارکهی انعام، بعد از این که مشرکین به هر جهت توجیهات خودشان را میگویند که برای چه مشرک شدند. بالاخره امکانات نبود، ما آباءمان اینجوری فکر میکردند؛ ما هم همینجوری فکر میکردیم، اگر تو نمیخواستی که به هر جهت ما مشرک نمیشدیم؛ بالاخره تقصیر ما نیست. حالا شما وقتی بحث مشرکین هست. از خودمان بحث را دور نکنید، در آیات قرآن همهی این مفاهیم، مفاهیمی است که اصطلاحا ذومراتب، دارای مراتب است؛ یعنی آیا ما مشرک هستیم یا نه؟ بله، ما هم مشرک هستیم. «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» {یوسف، ۱۰۶}، اکثریت مومنین مشرک هستند. یعنی ضمن اینکه مومن هستند، مشرک هستند. پرسیدند یعنی چه که مشرک هستند؟ گفتند که همین که میگوید «... لَولا فُلانٌ لَهَلَكتُ...»، اگر فلانی نبود من هلاک میشدم. یعنی خدا این وسط کارهای نیست، اگر فلانی نبود این اتفاق میافتاد. این یک مومن است دیگر، یک مومن است ولی مومن مشرکی است.
حجت بالغه (دلیل رسا) برای خدا است!
قرآن میگوید که پیغمبر بگو: «... فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ...» {انعام، ۱۴۹}، حجت بالغه با خدا است. یعنی چه؟ یعنی حجت تمام است. حجت علیه من و شما است. ذیل این آیه دو روایت را مطرح کنیم. روایت اول در کافی شریف از معاویه بن عمار آمده است: «عَنْ مُعَاوِیَهً بْنِعَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ یَقُول: إِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ لَیَکُونُ فِی الْمَحَلَّهً...»، از امام صادق (ع) شنیدم، یک نفری از شما هست که در یک محلهای زندگی میکند، در همان محلهای که شما زندگی میکنید، زندگی میکند؛ شرایطش، شرایط شما است؛ در همین دانشگاه است، در همان رشته است، او هم با همین شرایط دارد زندگی میکند، خب؟ ببینید این آدم خوبها، بودن با آنها دیدنشان هم یک لطفی دارد، شرش هم آدم را میگیرد. به خاطر اینکه خدا میگوید: «... قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ...» {انعام، ۱۴۹} من به تجربه این را دریافتم، در هر مجموعهای خدا یک سری حجت میکارد، که شرایطش یا دقیقاً یا تقریباً شبیه شرایط آن یکی است، ولی یک طور دیگر زندگی کردند و این را جلوی چشم سان میدهد. آقا من یتیم بودم، خب بیا این هم یتیم بوده. آقا من فلان طور، خب بیا این هم بوده. و اتفاقاً خیلی وقتها اینها ضربالمثل میشوند. قرآن وقتی که مثل میزند، ضربالمثل یعنی زدن یک الگو. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ » {تحریم، ۱۱}، وقتی که میخواهد ضربالمثل بزند برای مومن، قبل از اینکه مریم را ضربالمثل بزند، که مادر پیغمبر است، فرزند پیغمبر است و تحت تکفل یک پیغمبر است، یعنی دیگر از همه جهت به جریان نبوت پیچیده شده است. پدرش پیغمبر، پسرش پیغمبر و خودش هم «وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا» {آل عمران، ۳۷}، تحت تکفل یک پیغمبر، قبل از اینکه این را بگوید، یک مثال دیگر میزند. میگوید کی؟ خانمها گوش بدهند، آن کسانی که میگویند شوهرمان بد بود، نشد. در قرآن فرعون دیگر نماد حراملقمگی و استکبار و اینها است. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» {تحریم، ۱۱}، ضربالمثل مومنین، زن فرعون است. بعد میگویی به من چه؟ اتفاقاً میگوید ضربالمثل است، یعنی این قضیه الگو است. حالا برایتان روایتهایشان را میخوانم، میگویند «... لَیَکُونُ فِی الْمَحَلَّهً...»، در محله یک چنین آدمی هست، «... فَیَحْتَجُّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَلی جِیرَانِهِ بِهِ...»، خدا به واسطه این آدم بر همسایهها احتجاج میکند. «... فَیُقَالُ لَهُمْ...»، بهشان گفته میشود، «... أَلَمْ یَکُنْ فُلَانٌ بَیْنَکُمْ؟...»، مگر فلانی بین شماها نبود؟ «... أَلَمْ تَسْمَعُوا کَلَامَهُ؟...»، مگر کلامش را نشنیدید؟ «... أَلَمْ تَسْمَعُوا بُکَاءَهُ فِی اللَّیْلِ؟...»، مگر گریههای شبانهاش را ندیدید؟ مگر نماز شب خواندنهایش را ندیدید؟ مگر دانشجو نبود؟ مگر مثل شماها نبود؟ مگر او هم در همین سختیها نبود؟ مگر اینها جلوی چشمت نبودند؟ «... فَیَکُونُ حُجَّهَ اللَّهِ عَلَیْکُم.»، اینها حجت الله علیکم میشوند. تا ما میگوییم حجت، بعضیها یاد انزال کتب، ارسال رسل، فطرت پاک میافتند، اینها همش حجت است، اینها نفی نمیشوند. بالاخره «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ» {فاطر، ۲۴}، خدا همه جا نذیر، هادی، پیغمبر، کتاب و متن مقدس فرستاده، فطرت پاک گذاشته، همه اینها حجت است. اما یک چیز دیگری که حجت است اینطور آدمها هستند.
مقایسه شدن با اولیای خدا
روایت بعدی، این هم در کافی شریفه است. «قال: سمعت أباعبدالله (عليهالسلام) يقول...»، میگوید از امام صادق (ع) شنیدم که «يؤتى بالمرأة الحسناء يوم القيامة، التي قد افتتنت في حسنها...»، یک زن زیبایی را روز قیامت میآورند، که چه شده است؟ که مفتتن به حسنش شده است، زیبا است دیگر و باید آن را نشان دهد. خب، «فتقول...»، زن در روز قیامت میگوید که...
این روایت دوم یک چیز اضافه دارد که آن مقدار اضافهاش این است که شما باید بدانید ماها حتی با اولیای خدا نیز مقایسه میشویم. بالاخره آنها نیز در همین شرایط و همین دنیا، با همین وضعیت و به همین گونه زندگی میکردند. تا میگویند قاسم سلیمانی، میگوییم قاسم سلیمانی که... این یعنی چه؟ این شیطنت انسان است اینهایی که الگو هستند را از الگو بودن خارج میکند. اگر اینگونه بود که نباید خداوند میگفت: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...» {احزاب، 21}، نگو ما که قابل مقایسه با امام خمینی یا آقای بهجت یا ... نیستیم. چرا اتفاقا ما باید به گونهای طبق قاعده، زندگی میکردیم که اگر دورهی ختم نبوت نبود، مثلا اینجا باید حداقل صدتا نبی نشسته بود، توقع این است. برای همین است که وجود مقدس امام رضا (ع) میفرمایند که: «إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُ مُحَدَّثاً...»، من میپسندم مومن، محدث باشد؛ یعنی ملائکه با او صحبت کنند. من مومن این مدلی را میپسندم.
زن میگوید: خدایا من زیبا بودم، بالاخره من را زیبا آفریدی؛ بالاخره من نیز این کارها را کردهام. زیبا بودم، میخواستی من را زیبا نیافرینی. «فيجاء بمريم (عليها السلام)»، خداوند حضرت مریم (ع) را میآورد. «... وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا...» {آلعمران، 37}، میدانید که معادل حضرت یوسف در این طرف، حضرت مریم است. البته این چیزی که راجع به حضرت یوسف و زیباییهای ایشان است، صرفا زیباییهای مادی نیست. حضرت مریم را میآورند.«من خوشگلتر هستم یا تو» نگو حضرت مریم چه ربطی به ما دارد. آقا من گرفتار بلا شدم اینجوری شدم اینجوری شدم. بالاخره زدم ناشکری کردم. ایوب بیا. تو بلا بیشتر دیدی یا این؟ تو یا این؟ در حقیقت ما داریم امتحان میشویم و خدا حجت بر ما میآورد به واسطهی بزرگانی که میبینیم. لذا ما داریم با این چیزها مورد عتاب و خطاب قرار میگیریم و بدانیم که دیگر حجت بر ما تمام شده «فللهِ الُحجه البالغه».
تفاوت جایگاه ابرار و مقربین
یک بحث مهمی است و آن بحث این است که کسانی که در جنتهای عالیتر هستند کلا، یعنی فرض بفرمایید در بهشت یا معادلش همینجا، آنها استفادهای که از زمین و از مواهب زمین میکنند و لذائذی که میبرند، در درجات بسیار عالی غیرقابل تصور است. در آیات قرآن آمده در سورهی مبارکهی واقعه و مطففین و اینها، آنجایی که مقام ابرار را با مقام مقربین، اصحاب الیمین را با مقربین مقایسه کرده، دوتای آنها را گفته اینها در حور و قصور هستند. اما وقتی خواسته بهشتی را که مقربین دارند توصیف بکند گفته «وَ لَحمِ طَیرٍ مِمَّا یَشتَهُون، وَ فاکِههٍ مِما یَتَخیَّرُونَ»{۲۰ و۲۱، واقعه} هرچه دلش بخواهد. دست باز (است). رسیده به اصحاب الیمین گفته «وَ فاکِهه کَثیرا»{۳۲، واقعه} فقط زیاد است. دیگر دست باز نیست. کلاً کسی که در مراتب هستی میرود بالا، استفاده و لذتش از مراتب مادون به شدت افزایش پیدا میکند. یعنی لذتی که از مقداری خوردن میبرد غیرقابل تصور میشود. هرکس در لذائذ بالاتر برود، از جنت خود بیرون میآید و میرود در جنت صفات و اسما و در جنت ذات قرار میگیرد که خدا به او بگوید «فادخلی جنتی»{۳۰، فجر}. بیا در داخل جنت من. در وادخلی جنتی قرار بگیرد تمام استفادهاش از لذائذ پایین انقدر زیاد میشود که غیر قابل تصور است. اگر بخواهد کسی از دنیا زیاد لذت ببرد، باید لذتهای بالا را تجربه کرده باشد.
پیامبر میگویند من از دنیای شما نماز را انتخاب کردم و زن. برخیها در توضیح این به بیراهه رفتند. نه، کسی که اهل نماز باشد بهرهمندیش از زن به عنوان اسماء جمال الهی بسیار بالا میرود. اصلا به جهت روحی بهرهمند میشود. چون که نماز مظهر اسمهای جلالی است و زن مظهر اسمهای جمالی است. عملا لبخند خداست؛ زن بر زمینیان سلام خداست. این یعنی اینکه در اوج جلال، به جمال میرسم. اگر در سورهی حشر دقت کنید، وسط آنجایی که اسما جلالی الهی دیگر پرگاز دارد مطرح میشود، «هُوَ اللهُ الَّذی لا اله اِلَّا هُوَ المَلِکُ القُدوسُ السلامُ المومنُ المُهیمِنُ العَزیزَ الجَّبارُ المُتُکَبرُ...»{۵۹، حشر} این سلام لازم است. این جمال لازم است که آن سطوت جلال را بگیرد. آن هیمنهی جلال را بگیرد. هیمنهی نماز و ارتباط با خدا را بگیرد و این اوجش زن است. زن سلام خداست بر زمین. انقدر که حضرت صدیقه دیگر اوج سلام خدا در عالم است. اوج لبخند خدا در عالم است. کوثر خداست.
انحراف متدینین
ببینید ما فاطمیهها که میشود بر سر یک انحراف بزرگ نشستهایم و از قضا شما بدانید که انحرافات بزرگ توسط قوم های متدین به وجود میآید. حالا چرا این وسط به متدین گیر دادید؟ همین الان در دنیا یک حکومتی به نام رژیم جعلی اسرائیل تشکیل شده است، بسیار ایدئولوژیک؛ مستنداتش را ببینید شبیه حوزهی علمیه است. میدانید که اینها خیلی مذهبیاند. در عین خونخواریشان، کودککشی و همهی اینها، یک نظام ایدئولوژیکاند که خدا برای همین داستان بنی اسرائیل را جلوی چشم نگاه داشته است. اما آن چیزی که بحث ماست این است؛ ببینید ما خیلی به لفاظی علاقهمند شدیم. به لفظ آمدن علاقهمندیم، حرف زدن! خدا در قرآن، در سورهی نور میگوید: «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ ...» {نور، ۵٣} میآیند با تمام قسم حرف میزنند، لفظ میآیند که اگر امر بکنی، از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن، تو امر کن فقط.
قرآن به پیغمبر میگوید: پیغمبر چرا قسم میخورید؟ «طاعتُن معروفَه» یک کار بردارید بیاورید وسط. چرا اینقدر همایش برگزار میکنید؟ اساسا اگر شما دنبال زبان فعل نیستید که حالا عرض میکنیم یعنی چه، که قرآن فوکوس و تمرکز را روی همین زبان فعل و زبان میگذارد. اصلا تکذیب دین، این ادبیات رایج قرآن است. تکذیب دین نه اینکه برگردید بگویید من قبول ندارم، شما طوری رفتار میکنید که مطابق آن اعتقاد نیست.
وای بر مصلین!
اینهایی که میبینید قرآن میگوید پیامبر(ص) شاعر نیست «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ» {۶۹، یاسین} این قرآن است شعر نیست، «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ» (آیه41 سوره حاقه). کسی به پیغمبر(ص) نمیگفت تو شاعری. اساسا قران قیافه شعر ندارد. حرف آن مثل نظم نبوده مثل حافظ و سعدی. میگفتند اینهایی که تو داری میگویی که در دنیا میشود این طور زندگی کرد، با دشمنان میشود اینطور رفتار کرد، این حرف های تخیلی و احساسی است. و این افراد بالفعل مشغول تکذیب هستند. قرآن در همین سوره مبارکه ماعون میگوید که «أرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» {۱، ماعون} نمیبینی اینها که دارند دین را تکذیب میکند، بعد میگوید اینها که نماز میخوانند. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» {ماعون، ۴} مردهشور آن نمازت را ببرند. میگوید مگر نمیگویی نماز؟ من دارم نماز میخوانم. «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ» {ماعون، ۴} اینها کسانی هستند که نماز برایشان فقط لغوی است؛ مگر میشود تو اینقدر پیش خدا تواضع کنی، بعد نسبت به عیال خدا رابطهات این است؟ اصلا تو داری رسما دین را تکذیب میکنی. «الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ» {ماعون، ٧} اینها کسانی هستند که فقط شکل و پیکرهی نماز را میخوانند، یعنی نماز به صورت یک مراسم برگزار میشود. نماز اگر نماز بود که این کارها را نمیکرد. نکند یک موقع به ما بگویند مردهشورت را ببرند. ما داریم عملا تکذیب دین میکنیم. من که نگفتم، قرآن گفت. گفت «...يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» {ماعون، ١} ما دچار حرف زدنهای مفرط، و بر طبق آن عمل نکردن فردی و امتی هستیم. که من فردا امتیاش را عرض میکنم و آن وقت معنای صدقی که قرآن پمپاژ میکند معلوم شود، منظور راست گفتن نیست، راست گفتن چیز خوب و لازمی است، اما ترازی که قرآن معرفی میکند اصلا این نیست. ما دچار مشکل دروغگویی شدیم. میگوییم نماز، بعد میبینیم مسکین هست، یتیم هست، با بدبختی زندگی میکنند، ما هم هیئتمان را برگزار میکنیم. به خدا یکی از بیرون بر ما وارد شود، بگوید شما برای چه کسی عزاداری میکنید؟ بگوییم برای کسی که انفاق سراسر وجودش بوده، میگوید این همه یتیم در تهران، پس چرا اینطور داریم؟ هم سیستم خودمان و هم خودمان دروغ میگوییم. ما داریم میگوییم اسراف اشکال ندارد. میدانید ۶.۷ برابر مصرف سرانه جهانی ما گاز مصرف میکنیم. بعد میگویند «و لا تسرفوا» فکر میکنند فقط خرده نان کف سفره است. نمازمان دروغکی است. شخصی، امتی. اینهاست که موجب انحراف است. انشاءالله که این هیاتها و تلاشها و همه این چیزها برود به سمت یک اتفاق بزرگ که انشاءالله خوشبین هم هستیم که این اتفاقات بیفتد.
و صلیالله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین