صحبت از تصمیم مهمی است که قرار است به زندگیمان رنگ و نقشی دیگر ببخشد؛ صحبت از ازدواج است و انتخاب شریک زندگیمان. در این موضوع از استاد عزیز سرکار خانم میترا کلانتری کمک گرفتیم و چند سوال مهم و کلیدی را از ایشان پرسیدیم. در ادامهی متن، راهنماییها و پاسخهای دکتر را که حاصل عمری تلاش در حوزه مشاوره و زوجدرمانی است، میخوانید.
· طبق تجربه شما در حوزه مشاوره پیش از ازدواج، تعیین معیارها و فهم درست علایق، سلایق و خواستههای فرد چقدر در فرایند انتخاب همسر تاثیرگذار است و از چه راهی میشود به این فهم رسید؟
نکته مهم و ضروری پیش از ازدواج این است که ما خودمان را دقیق بشناسیم. خیلی وقتها افراد نمیدانند چه کسی هستند، چه میخواهند، چه چیزی به آنها آرامش میدهد، چه چیزی آزارشان میدهد، نقطه ضعفها، حساسیتها و خط قرمزهایشان چیست. تا وقتی نمیدانیم چه میخواهیم، چطور میتوانیم شخص دیگری را به عنوان همسر انتخاب کنیم؟ اول باید معیارها، حساسیتها، خواستهها، اهداف، اصول و همه جوانب شخصیتی خود را بدانیم.
اصولاً برای ازدواج و تشکیل خانواده، افراد باید در چند زمینه آمادگی داشته باشند. یکی، آمادگی جسمانی و بلوغ جنسی است که معمولاً در سنین جوانی اتفاق میافتد. یکی، بلوغ فکری است؛ یعنی فرد بتواند هویت خود را بشناسد، خوب و بد را تشخیص دهد، اهداف و آرزوهایش را مشخص کند، اصول و ارزشهایش را پیدا کند و بهطور کلی به لحاظ ذهنی و فکری، آمادگی چنین تصمیم مهمی را داشته باشد. آمادگی دیگری که لازم است، بلوغ عاطفی است و این یعنی فرد توانایی مدیریت خود را داشته باشد، بتواند هیجانات خود را بشناسد، شرایط را بسنجد، در ارتباطات، مطابق با وضعیت طرف مقابل رفتار درستی از خودش نشان دهد و میتوان گفت هوش هیجانی داشته باشد. لازمه رسیدن به چنین بلوغی، دست برداشتن از خودمحوری و افزایش ظرفیت برای پذیرش دیگران با ویژگیها و شخصیتهایشان است که نیاز به یادگیری و تمرین خیلی از مهارتها دارد و باید برای کسب آنها تلاش کرد.
یکی از مهارتهایی که باید پیش از ازدواج کسب شود، خودآگاهی است. خودآگاهی چند سطح دارد. یک سطح از خودآگاهی این است که ویژگیهایی را که در وجودمان وجود دارد، هم خودمان میدانیم و هم دیگران. سطح دیگری از خودآگاهی، در مورد ویژگیهایی است که خودمان به آنها آگاهی نداریم ولی دیگران از وجود آنها در درون ما آگاه هستند. مثلاً ممکن است ما ندانیم تندمزاج و پرخاشگر هستیم، ولی دیگران این را متوجه شده باشند و شاید به ما گفتهاند و ما قبول نکردهایم. ویژگیهایی هم در ما وجود دارد که خودمان به آنها آگاهی داریم، ولی دیگران ندارند. مثلاً من میدانم حافظه کلامی ضعیفی دارم ولی آن را مدیریت میکنم تا خیلی مشخص و مشکلآفرین نباشد. سطح چهارم خودآگاهی که عمیقتر از بقیه سطوح است و نیاز به تمرین و انجام فعالیتهایی برای رسیدن به آن وجود دارد، ویژگیهایی است که در فرد وجود دارد، ولی نه خود او از آن آگاه است و نه دیگران. روانشناسان با بررسیها و پرسیدن سوالاتی، به این آگاهی از فرد میرسند. کمکی که خود ما میتوانیم در این چهار سطح از خودآگاهی به خودمان کنیم این است که وقتی را اختصاص دهیم و درباره کنشها و واکنشهای خود در موقعیتهای مختلف فکر کنیم؛ اینکه چه احساسی پیدا میکنیم، چرا میترسیم، چرا ناراحت میشویم، چرا واکنش تند نشان میدهیم.
البته این را هم تأکید کنم که یادگیری مهارتهای زندگی و ارتباطی پیش از ازدواج، خیلی مهم و ضروری است. یعنی یاد بگیریم چگونه با دیگران، مخصوصاً با همسرمان، ارتباط برقرار کنیم، مهارتهای ارتباط مؤثر مثل درست صحبت کردن، درست گوش دادن، ابراز سازگارانه، جرئتمندی، مدیریت خشم، همدلی، مهارت مذاکره و حل مسئله، مهارت تصمیمگیری و مثبتاندیشی را بیاموزیم.
· فرض کنید ما مراحلی را که در سوال قبل فرمودید، طی کردیم و به خودشناسی رسیدیم و متوجه خواستهها و معیارها شدیم. حال چطور طرف مقابل را بشناسیم و متوجه ویژگیهای او شویم؟ چقدر این شناخت از طریق گفتوگو حاصل میشود؟
ما در هر صورت باید تلاش کنیم هرچه بیشتر نسبت به طرف مقابلمان شناخت پیدا کنیم. هرچند نهایتاً شناخت صددرصدی و کامل حاصل نخواهد شد، تا آن جایی که امکان دارد از راههای مختلف که یکی از آنها تحقیق است، استفاده کنیم. تحقیق خیلی مهم است. اما خیلی وقتها آدمها ممکن است بگویند ما ایشان را میشناسیم، ۲۰ سال است با هم همسایه هستیم، باهم دخترخاله و پسرخاله هستیم، پدرم بیست سال است با پدرش همکار است و ... تحقیق بیشتر نیازی نیست؛ این اصلاً کفایت نمیکند. حتماً باید از محل کار، تحصیل، سکونت از همسایهها، دوستان، کسبه محل و ... پرسوجو شود. این تحقیق باید جزئی باشد. خیلی از افراد میروند سوال میکنند: «شما فلانی را میشناسید؟» میگویند: «بله.» میپرسند: «چه جور آدمی است؟» میگویند: «بچه خوبی است.» این خوبی را همه ممکن است بگویند، ولی وقتی ما وارد جزئیات میشویم، اطلاعاتی که میگیریم ممکن است خیلی متفاوت باشد. «آیا شما دیدهاید که این فرد در رفتارش با آدمها عصبانی بشود؟ از چه چیزهایی عصبانی میشود؟» موردهایی که باعث عصبانیت آن فرد شده است، خیلی مهم است. انسانها معصوم نیستند، اما اینکه برای چه چیزی عصبانی میشوند، مهم است. «نحوه برخورد این فرد با انسانهای زیردست و بالادست چگونه است؟ تعاملاتش با نامحرمان چگونه است؟ اوقات فراغتش را چگونه میگذراند؟ به چه مکانهایی میرود؟ چه دوستانی دارد؟ آیا دوستانش آدمهای موجهی هستند یا نه؟ رفتارش با والدین و خواهر و برادرش چگونه است؟ انتظاراتش از آنها چیست؟ با آدمهای کوچکتر یا بزرگتر از خودش چگونه رفتار میکند؟ چگونه خرج میکند؟ چگونه خرید میکند؟» هر چیزی که فکر میکنید برای شما مهم است، باید جزو سوالهای شما باشد.
نکته مهم دیگر این است که در جلسات صحبت مراقب باشیم وارد فضای احساسات و هیجانات نشویم، وگرنه حق انتخاب را از خودمان گرفتهایم؛ یعنی اجازه ندادهایم عقلمان تصمیم بگیرد. باید اصولی رفتار کنیم. زندگیهای الان بر روی تئوری برد-برد سوار است، یعنی هر دو طرف باید احساس رضایت کنند، احساس کنند که از زندگی لذت میبرند و نیازهایشان برآورده میشود، نباید از ازدواجشان احساس پشیمانی کنند. نکته این است که اگر من الان صداقت لازم را نداشته باشم، نقصها و ایرادات بینش و خواستههایم بعد از ازدواج مشخص خواهد شد و آن موقع دیگر نمیتوانم آن را پنهان کنم. اگر چیزی باشد که طرف مقابل دوست نداشته باشد، طبیعتاً احساس نارضایتی میکند و این نارضایتی اول به خودم برمیگردد. پس اگر صادق نباشیم، به اولین کسی که آسیب میزنیم، خودمان هستیم.
خوب است صحبتها در شرایط و موقعیتهای مختلف باشد. اگر فقط بخواهیم با تلفن صحبت کنیم، طبیعتاً بعضی نکات رفتاری فرد را نمیتوانیم مشاهده کنیم. مثلاً اینکه در رستوران با گارسون چگونه رفتار میکند، چگونه خرج میکند، چگونه میخورد و ... . بنابراین بد نیست این صحبتها و ملاقاتها در موقعیتهای مختلف باشد.
شما باید بتوانید از انتظارات و قواعد یکدیگر شناخت پیدا کنید. انتظارات و قواعد، چیزهای نانوشتهای هستند که انسانها از بچگی در خانواده با آنها بزرگ میشوند. مثلاً در خانواده ما رسم است که حتماً در سرویس بهداشتی مسواک بزنیم، ولی ممکن است در یک خانوادهای در سینک آشپزخانه هم مسواک بزنند. اینها از نظر ما اصول اخلاقی هستند و احتیاجی به گفتن ندارند و خود طرف مقابل باید بداند و رعایت کند. ولی از نظر آن فرد اینگونه نیست. وقتی انجام نمیدهد به ما خیلی برمیخورد و به خود حق میدهیم با قهر و دعوا و بدخلقی با او رفتار کنیم، ولی تا آنجا که میتوانیم باید سعی کنیم بایدها و نبایدهایمان را مطرح کنیم و به توافق برسیم.
راه بعدی که میتواند کمکتان کند، استفاده از مشاور است؛ البته اگر مشاوره خوبی باشد. این تستهایی که قبل از ازدواج میگیرند، خوب است. ولی نه اینکه صد در صد درست باشد. در کنار بقیه چیزها مثل همان صحبت کردن و تحقیق و ...، ابزار کمکی هستند. برای شناخت بهتر میتوانید کتابهایی هم قبل از ازدواج مطالعه کنید؛ کتابهایی که آیین زندگی را یاد بدهد، معیار و جهت بدهد.
· همانطور که گفتید طی شناخت خود و بعد شناخت طرف مقابل، معیارها و بایدها و نبایدهایی مشخص میشود. سوالی که پیش میآید این است که کدام معیارها اصلی و حائز اهمیت است و کدام معیارها فرعی و با اهمیت کمتر؟
به صورت کلی در مباحث روانشناسی چند معیار مطلق و نسبی داریم. معیارهای نسبی، نسبت به شرایط، خواستهها، ویژگیها، اهداف و ارزشهای آدمها متغیر هستند. معیارهای مطلق در هر شرایط و موقعیتی باید وجود داشته باشند، مثل ایمان و اخلاق. اگر ایمان واقعی باشد، در داخلش اخلاق را هم دارد، نیاز به چیز دیگری ندارد. کسی که واقعاً عاشق خدا باشد و خدا را باور داشته باشد و سیره اهل بیت را هم رعایت کند، چیز دیگری کم ندارد.
ما متأسفانه نمیتوانیم ایمان را صرف ظاهر فرد تشخیص دهیم و چون نمیتوانیم متوجه شویم ایمانش کامل است یا نه، نمیتوانیم بگوییم این فرد که دین را رعایت میکند، آدم مومنی است و آن کسی که رعایت نمیکند، آدم مومنی نیست. اتفاقاً ممکن است برعکس باشد. مثلاً یکی ظاهری مذهبی برای خودش درست کند، ولی در باطن، آدم لطیف و مهربان و خوشخلق و دارای ویژگیهای خوب نباشد. یکی هم ممکن است خیلی در ظاهر نشان ندهد، ولی واقعاً انسان باشد.
یکی دیگر از معیارهای مطلق این است که از نظر روانی فرد سالمی باشد، یعنی بیمار یا ناهنجاری روانی و اختلال شخصیتی نداشته باشد. البته ما نمیتوانیم کسی را پیدا کنیم که سلامت روانی صددرصد داشته باشد. مشکلهای جسمی، تحصیلات، زیبایی، شرایط اقتصادی، شغل، فرهنگ قومیت و هر چیز که ممکن است یک فرد در نظر داشته باشد، نسبی است، یعنی هم مهم است و هم بسته به موقعیت و شرایط آدمها متفاوت است. مثلاً ممکن است برای یک نفر تحصیلات خیلی مهم باشد، برای یکی نباشد.
تا ابراهیم نشدهاید، در آتش نروید
همه ما شعار میدهیم که مادیات مهم نیست، مدارک تحصیلی مهم نیست، اما اگر واقعاً آدمی هستید که مادیات برایتان مهم نیست، در شرایط سخت و با امکانات مادی محدود میتوانید زندگی کنید. اگر برایتان مهم است و سخت است، این برای شما یک ارزش است. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها». خدا هم انتظار بیشتر از توان ما ندارد. برای ملاکهای نسبی میتوانید به کتاب حریم همدلی نوشتهي دکتر آهنچی، مراجعه کنید.
· از کجا بدانیم کدام تیپهای شخصیتی با هم سازگارند؟
ما برای اینکه تیپ شخصیتی آدمها را متوجه شویم، میتوانیم از تستهای شخصیت استفاده کنیم. تستهای شخصیت دو نوع است: توصیفی و تشخیصی. تستهای توصیفی دوتا هستند: نئو و کتل. تستهای تشخیصی مثل MMBPIو میلون برای تشخیص بیماریها، اختلالات شخصیت و مشکلات روانی استفاده میشود ولی برای مشاوره قبل از ازدواج، مخصوصاً در مرحله اول، از آنها استفاده نمیکنیم چراکه دو انسان سالم و بههنجار آمدهاند تا ما ببینیم ویژگیهای شخصیتیشان به هم میخورد یا نه. تستهای کتل و نئو، ویژگیهای شخصیتی انسانها را نشان میدهند و ما میتوانیم نتایج اینها را کنار هم قرار دهیم و ببینیم اینها مشکلی پیدا میکنند یا نه. مثلاً اگر ویژگی سلطهجویی هر دو نفر بالا باشد، هر دو میخواهند به هم ریاست کنند و دچار مشکل میشوند. بعضی از ویژگیهای شخصیتی، ممکن است خیلی با هم مسئله پیدا کنند. بعضی هم نسبی هستند و ممکن است با آموزش و یادگیری بتوانیم این ویژگی را مدیریت و مشکل را رفع کنیم. کسانی که علاقهمند به موضوع «طرحوارهها» هستند، میتوانند به کتاب طرحواره درمانی یا کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید نوشتهي آقای جفه یانگ و ترجمهی دکتر حنیفپور مراجعه کنند.