مقدمه
عرض سلام و ادب دارم. سپاس ویژه دارم از بچههای هیئت الزهرای دانشگاه صنعتی شریف و همچنین ایام محرم و سالگرد شهادت حسین بن علی و یاران بزرگوارش را، نه فقط به شیعیان، نه فقط به مسلمانها، بلکه به همهی انسانها تسلیت میگویم؛ چرا که بر این باور هستم که حسین فقط امام شیعه نیست، بلکه سرمایهی بزرگ انسانی است.
برهوت جهان معاصر
عنوان سخنرانی من «حسین بن علی در برهوت جهان معاصر» است. مراد از این برهوت چیست؟ این برهوت، همان برهوت یا کویری است که نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی از آن سخن میگوید. نیچه برای توصیف جهان مدرن و روزگار ما از تعبیر برهوت استفاده میکند و میگوید برهوت، کویر، هر روز بزرگ و بزرگتر میشود و بدا به حال آنانکه برهوت را نمیبینند یا برهوت را نادیده میگیرند. این برهوت، برهوت نهیلیسم است. این برهوت، برهوت بیمعنایی جهان، بیمعنایی زندگی و بیمعنایی انسان است. مرادم از نهیلیسم نه در معنای جامعهشناختی یا روانشناختی، بلکه در معنای فلسفی و متافیزیکی است. آنچه که از آن به نیستانگاری، پوچاندیشی، پوچانگاری تعبیر میشود. مرادم از نهیلیسم عبارت است از انکار وجود یک حقیقت استعلایی، انکار وجود یک حقیقت متعالی که به منزلهی بنیاد جهان، وحدتبخش کثرات جهان است. انکار یک حقیقت متعالی که کانون معنابخش جهان است، کانون معنابخش انسان و زندگی انسان. انکار حقیقتی متعالی که تعیینکنندهی محتوا و مضمون معرفت و معیار درستی و نادرستی شناخت و کنش آدمی است. تعبیر برهوت، حکایتگر این امر است که گویی ما در روزگاری زندگی میکنیم که آفتاب حقیقت، از زندگی آدمیان، رخت بربسته و کسوف حقیقت جهان ما را در برگرفته است. به زبان سادهتر، در روزگار ما، باور به وجود یک حقیقت متعالی و یک کانون معنابخش، که بنیاد کنش و بنیاد آگاهی ما باشد، درواقع بسیار ضعیف شده است. گویی حقیقتی وجود ندارد تا معیار سنجش شناختهای ما یا معیار سنجش کنشهای ما قرار بگیرد.
مرگ خدا و پیامدهای آن
این نهیلیسم، این برهوت با تعبیر دیگری هم میشود از آن یاد کرد. خود نیچه در یک تمثیل و در یک استعاره، از آن، از مرگ خدا تعبیر میکند. در کتاب حکمت شادان، دیوانهای را ترسیم میکند، دیوانهای را به تصویر میکشد که در روز روشن چراغ روشن کرده و فریاد میزند: «خدا را میجویم، خدا را میجویم» و دورش جمع میشوند و میگویند: «دیوانه مگر خدا گم شده است که به دنبال خدا میگردی؟» و او جواب میدهد: «آری، ما خدا را کشتهایم و دستان ما به خون مقدسترین موجود عالم آلوده است.» آنچه که از آن به برهوت تعبیر میکنم، تعبیر دیگرش مرگ خداست و مرگ خدا مساوق با مرگ حقیقت است و مرگ حقیقت مساوق با مرگ معناست. مرگ امر فرامحسوس است. دیگر هیچ امر فرامحسوسی در جهان انسان و در زندگی انسان حضور ندارد. مرگ امر فرامحسوس به معنای مرگ امر مطلق است و مرگ امر مطلق به معنای مرگ بنیاد است و مرگ بیناد مساوق با مرگ بنیاد ارزشهاست و به دنبال آن مرگ خود ارزشها؛ متزلزل شدن ارزشها، بیبنیاد شدن نظام ارزشی و نظام اخلاقی، و به دنبالش مرگ اخلاق، و به دنبال مرگ اخلاق نهایتا مرگ انسان.
آنچه امروز بر روی کرهی زمین راه میرود، به انسان در معانی که در سنن ماقبل مدرن میفهمیدیم، بسیار بسیار فاصله دارد. به اعتقاد من نهیلیسم مرگ معنا و این برهوت بیمعنایی، مهمترین وصف فلسفی و متافیزیکی، جهان کنونی و جهان معاصر ماست. وقتی من از برهوت صحبت میکنم در واقع مرادم این نهیلیسم فلسفی و متافیزیکی است.
ظهور متافیزیک یونانی و برهوت کنونی
براساس یک چنین تفسیری از جهان ما در وضعیتی آشوبگون به سر میبریم، که ایمان به هر حقیقتی متزلزل شده است. کویر و برهوت بیمعنایی و بیمبنایی و مرگ حقیقت و مرگ ارزشها، جهان و حیات روزگار کنونی را دربرگرفته است. من در اینجا فرصتش نیست، مجالش نیست و اقتضای سخن گفتن از عاشورا و حسین بن علی هم اجازه نمیدهد تا رابطهی این سیطرهی نهیلیسم و بیمعنایی در جهان کنونی را با ظهور تفکر متافیزیک یونانی نشان بدهم، و رابطه ظهور عقلانیت جدید با متافیزیک یونانی را نشان بدهم و نشان دهم که چگونه با زیست جهان مدرن و جهانی شدن مدرنیته و به دنبال آن ظهور پسامدرن، در واقع نهیلیسم، بحث پیدا کرده است. به بعضی از سیاهمشقهای من میتوانید رجوع کنید، از جمله کتاب «ما و جهان نیچهای من»، که کوشیدم این برهوت را نشان دهم.
و در اینجا باز فرصت نیست و نمیخواهم مثلا حرفهایی متفکرانی مثل هوسرل و هایگر را تکرار کنم که چگونه با ظهور متافیزیک پا به جهان ما گذاشت و تفکر متافیزیکی به معنای ترک سرزمین شهود و از یاد بردن تفکر حضوری و در نتیجه از دست دادن بنیاد، حقیقت و معنای جهان بود. که همهی این امور دیوار به دیوار نهیلیسم بود. اینها را مفروض میگیرم.
سیطره نهیلیسم در جهان کنون
بعد این نهیلیسم در دورهی جدید و با فلسفههای جدید به اوج رسید و با مدرنیته و بست مدرنیته و سپس با پسامدرنیته به امر جهانی و سیارهای تبدیل شد. نهیلیسم، امروز تمامی آحاد جهان را دربرگرفته است.
نیچه در کتاب «ارادهی معطوف قدرت» پیشبینی کرده بود که ظهور نهیلیسم، تاریخ دویست سالهی آیندهی غرب را شکل میدهد. این پیشبینی متحقق شد، با این تفاوت که نهیلیسم نه فقط عالم غرب بلکه تمام جهان را دربرگرفته است. نهیلیسم شرایطی را فراهم ساخته که در بستر آن کلیهی ارزشهای والای تفکر، یعنی معرفت، حقیقت و فضیلت، فاقد اعتبار و فاقد بنیاد شدند.
مرگ خدا و مرگ حقیقت، معنایی جز سیطرهی نهیلیسم ندارد. زندگی در برهوت جهان معاصر با انکار امر فرامحسوس، با فقدان مفهوم غایت روبهرو میشود و همین امر انسان را به نهیلیسم کامل سوق میدهد. در یک چنین عالمی، جهان، معرفت، حقیقت، اخلاق، ارزشها و نیز خود انسان، هیچ یک از وصف متعالی و قدسی برخوردار نیستند.
باید توجه داشته باشیم که وقتی که از نهیلیسم صحبت میکنیم، از مجموعهای از اعتقادات فلسفی صحبت نمیکنیم، مرادمان یک مکتب فلسفی یا جریان فلسفی نیست که بگوییم ما میپذیریم یا نمیپذیریم، بلکه سخن از توصیف فلسفی زندگی واقعی ما است. ما داریم وضعیت کنونی را توصیف میکنیم. این توصیف، بیانگر مجموعهای از باورّهای فلسفی نیست که بگوییم «عبدالکریمی! تو داری از نهیلیسم دفاع میکنی». نه، من دعوت به نهیلیسم نمیکنم، من دارم آنچه که در جان انسانها در زندگی واقعی میگذرد، توصیف پدیدار شناسانه میکنم. نمیخواهم دفاع کنم، میخواهم این واقعیت تلخ را بفهمیم و این برهوت را ببینیم. نهیلیسم مثل هوا در ششها و سینهها و جانهای همهی ما با شدتها و ضعفهای گوناگون رسوخ پیدا کرده. نهیلیسم و بیمعنایی در روزگار ما، مهمترین عنصر قوامبخش دوران کنونی و تعیین کنندهی عالم و نحوهی زیست ما در همهی عرصهها است. نهیلیسم در وجود ما نیز خانه کرده است. کسی که در دوران ما نهیلیسم را در وجود خودش تجربه نکرده، هنوز به ساحت تفکر جدی و عمیق راه پیدا نکرده است. باید اعتراف کنیم در هیچ دورهای از تاریخ حیات بشر، همچون چند دههی اخیر، نهیلیسم چهرهی خود را چنین آشکار نکرده بود. اگر در پایان قرن نوزده نیچه اعلام داشت که نهیلیسم در آستانهی در ایستاده و نیچه با بغض فریاد میزد که دستان ما به خون خدا آلوده است، امروز در دوران ما این مهمان ناخوانده، خود صاحب خانه شده و جهان را از آن خود کرده است. جهان امروز ما، یعنی جهان ما، جهان نیچهای، نهیلیستی و یک برهوت است. نهیلیسم امروز در تک تک ما، در خانهی هر یک از ما رسوخ کرده، خانه کرده است. فقط کافی است چشمانمان را باز کنیم.
نشانههای نهیلیسم در جهان کنونی
نشانههای این نهیلیسم، جایی حقیقت را استشمام نمیکنید. ارادهی معطوف به حقیقت، جانشین ارادهی معطوف به حقیقت شده است. همه جا شما ارادهی معطوف به قدرت را میبینید. بشرمحوری، این که بشر خود را بنیاد همه چیز میداند. خودبنیادی، ارادهگرایی، قدرتها میخواهند ارادهی خودشان را متحقق کنند. همهی قدرتها میکوشند، حقیقت را تولید کنند. رسانهها چکار میکنند؟ آیا حقیقت را منعکس میکنند یا میکوشند حقیقت را تولید کنند؟ کمتر کسی را میبینید، کمتر اندیشه و جریانی را میبینید که به انکشاف حقیقت قایل باشد، همه خواهان تولید حقیقت هستند. حتی ما در مناسبات خودمان، میخواهیم حقیقت را تولید کنید.
خشونتگرایی، عالم ما را خشونت فرا گرفته، هر روز که تلویزیون را روشن میکنید و اخبار را گوش میدهید، در گوشهای از جهان، تعدادی کودک، تعدادی از زن و بچهی مردم، تعدادی از افراد بیگناه کشته شدند. خود حقیقت پنداری، بسیاری از جریانها خود را حقیقت میپندارند و معیار حق و باطل میدانند و اجازه میدهند به نام این حقیقتی که خود را مثال و تجلی این حقیقت میدانند، خون انسانهای بیگناه را بریزند. هر روز شاهد چنین جنایاتی در گوشه و کنار جهان کنونیمان هستیم. همهی اینها پیامدهای نهیلیسم، بیمعنا شدن جهان و مرگ حقیقت است.
برهوت در جهان اسلام
این برهوت فقط مال غرب نیست، به سراسر جهان رسوخ پیدا کرده. حتی متاسفانه جهان اسلام نیز از این برهوت دور نبوده و این برهوت را در جهان اسلام نیز داریم میبینیم. گویی، سنت اسلامی ما نیز رمقهای آخرش است. خشونتگرایی در عالم اسلام هم هست. ظهور جریانّهایی مثل بوکوحرام، داعش، طالبان، النصره و بنیادگرایی که در جامعهی ما هم وجود دارد. بنیادگرایی که در جامعهی ما هم در بسیاری از جریانات سنتی منحط و عقب افتاده نیز وجود دارد. حالا همه پرسش این است که آیا میتوانیم به افق دیگری هم فکر بکنیم؟ به هر حال جهان اسلام هم، و حتی کشور ما ایران هم از این برهوت جدا نیست و این توهم است که فکر کنیم ما از این برهوت بسیار دوریم. البته با غرب خیلی فاصله داریم ولی روند، در همان روند است و داریم در همان مسیر گام برمیداریم.
تجربه عالم سنت
در یک نگاه بسیار بسیار کلی، بشر روزگار ما دارای دو تجربه بزرگ تاریخی است. ابتدا بشر غربی این دو تجربه را کرد، بعد چون بشر غربی هژمونی داشت، به تبع هژمونی غرب، این تجربه بنیادین به سراسر جهان منتقل شده است. تجربه اول، تجربه عالم سنت بود. در همه سنن تاریخی غیر متافیزیکی و ما قبل مدرن، یک حقیقت بنیادین وجود داشت. تمامی سنن تاریخی ماقبل مدرن، تمدنهای خدا محور بودند، تئوسنتریک بودند. در این تمدنها، روشنایی عظیمی به نام خداوند خود را آشکار کرد و تمدن و مدنیت چند هزارساله بشر حول اعتقاد به خداوند ظهور پیدا کرد. در سنن ماقبل مدرن، یک روشنایی به واسطه آفتاب حقیقت وجود داشت. همهی ادیان در آن دوره ظهور پیدا کردند و این روشنایی این آفتاب به جهان گذشتگان, معنا، عظمت و زیبایی میبخشید و بشر در پرتو این آفتاب حقیقت، وجود خداوند، تمدنهای عظیمی آفرید.
نظام فرقهاندیشی
اما این روشناییهای عظیم، آرام آرام به یک نوع تئولوژیست، به یک نوع فرقهاندیشی، به یک نوع نظام کلیسایی منتهی شد و یک نظام پاپی و قرون وسطایی در جهان برپا شد. و این نظام پاپی و این نظام کلیسایی، به خشونتگرایی، به بنیادگرایی، به افراطگرایی پرداخت. شاهد انگیزاسیون بودیم. متفکران را مواخذه میکردند. گالیله را متهم کردند. جورج دالون برون را به نام مذهب مسیحیت، شمع آجین کردند. قبالههایی صادر کردند و قطعات بهشت را اینجا میفروختند. جنگهای مذهبی راه انداختند و قتل عام کردند به نام مسیحیت، به نام مذهب، به نام خدا. وقتی میگویم تئولوژیست، مرادم نظامهای نظری است که به نام دین شکل میگیرد و یک حقیقت تعین ناپذیر را میکوشند، درون یک سیستم نظری و الهیاتی و فرقهای قرار بدهند و یک مجموعهای از باورهای تاریخی را به منزله حقیقت به خورد ملت بدهند. بعداً انسانها را قربانی مجموعهای از باورها یا مجموعهای از نهادها کردند و حقایقی بومی، قبیلهای، نژادی، تاریخی را در واقع جانشین آن حقیقت مطلق، آن حقیقت فرازمان، ازلی، ابدی و فراتاریخی کردند و انسان را به پای این نظامهای اعتادی قربانی کردند. جنگهای مذهبی، فرقهگرایی، قربانی ساختن کرامت انسانی، و حتی قربانی کردن جان انسانهای ملموس و محظوظ، به پای اعتقادات دینی و فرقهای، به پای استبداد دینی، به پای انگیزاسیون، به پای مخالفت با علم، کردند و عقلانیت و اندیشههای جدید را سرکوب کردند. آزادی اندیشه را سرکوب کردند، شکنجه کردند و گفتند اسمش تعذیر است. به ناموس مردم تجاوز کردند، گفتند این کنیز حربی است. شلاق زدند: گفتند حدود الله است. کشتار کردند به نام کفر، به نام نفاق. اینها بخشی از تجربیات تلخ ادیان و مذاهب در طول تاریخ بود.
طغیان بر علیه مذهب
به همین دلیل انسان غربی طغیان کرد. بر علیه کلیسا، بر علیه مذهب. از زمان رونسانس به این سو. اینجا بود که تجربه جدیدی برای بشر شکل گرفت. بشر در عصر روشنگری اروپایی در قرن 17 و 18 و 19 درواقع و دوران مدرنیته، در واقع بر روی اومانیسم تکیه کرد. بر روی ارزشهای انسان تکیه کرد و بر روی آزادی عقل در واکنش به کلیسا، در انکار مسیحیت، در انکار خدا. همه نظامهای تئولوژیک را بشر غربی انکار کرد. و بر روی آزادیهای سیاسی دست گذاشت، بر روی آزادی مذهب، بر روی آزادی شغل، بر روی آزادی ملیت و و و...
روشنگری و کنار گذاشتن روشنایی اصیل
بشر دورهی جدید با اصل روشنگری به روشنگریهای بسیار زیادی دست یافت. اما روشنایی اصیل و بنیادینی را کنار گذاشت و نسبت به عالم قدس، نسبت به عالم فرا محسوس بیتفاوت شد و نِهِلیسم بیمعنایی که حاصل امکان وجود حقیقتی تَعَیُنناپذیر بود، ظهور پیدا کرد. این دومین تجربهی تلخ، بزرگ و بنیادین بشر غربی بود و به دنبال مدرنیته و بست عقلانیت مدرن، این نِهلیسم، این بیمعنایی، در واقع یک امر جهانی شد. یعنی این تجربه، به دیگر جوامع هم منتقل شد.
عواقب مدرنیته و تجربه عقلانیت
با ظهور مدرنیته، با ظهور عقلانیت جدید و با ظهور این اومانیسم ما استعمار را داریم، قتل عام انسانها در سراسر جهان توسط قدرتهای تازه به ظهور رسیدهی غربی را داریم، جنگهای نژادی را داریم، ظهور فاشیسم را داریم، چه در شکل نازیسم اروپایی، چه در شکل نازیسم استالینی، چه در شکل فاشیسم موسولینی! جنگهای جهانی را داشتیم، استثمار وحشتانگیز انسانها، توسط نظام سرمایهداری را داشتیم، مصرف و بلعیده شدن جهان، توسط نظام سرمایهداری را داشتیم، برهم خوردن تعادل طبیعت و ظهور بحرانهای زیستمحیطی را داشتیم. بیمتافیزیک شدن اخلاق را داشتیم. متزلزل شدن ارزشهای اخلاقی را داشتیم. فروپاشی بسیاری از نهادهای دیرینهی بشری همچون نهاد خانواده و نهاد کلیسا را داشتیم، بست فردگرایی افراطی و ایندیویژوآلیزم و اتمیزه شدن انسانها را داشتیم، که هرکس به فکر خودش باشد و شاهد ظهور انسان هاپسی هستیم، انسانی که گرگانسان است و شاهد ظهور انسان ژان پل سارتی هستیم، میگوید انسان، دیگری جهنم است، و شاهد قتل و غارت، جنایت، مرگ امر سیاسی، بیتفاوتی، تولید حقیقت به جای وفاداری به حقیقت، حاکمیت دروغ در سراسر جهان، همه رسانهها دروغ میگویند! اینها بخشی از نتایج و پیامدهای تلخ تجربه عقلانیت بشر در روزگار ماست.
برهوت جهان معاصر
حال ما در پس این دو تجربهی بزرگ قرار گرفتهایم، در جهان پسا مدرن. که من از این جهان به جهان برهوت تعبیر میکنم، برهوت جهان معاصر. بشر روزگار ما با برخورداری از دو تجربهی بزرگ تاریخی عالم سنت و عالم مدرن، ایمان خودش را به همه نظامهای تئولوژیک و متافیزیک از دست داده. هم شاهد نظامهای کلیسایی بوده و هم شاهد اومانیسم جدید! و هر دو، هر کدام به فجایعی منتهی شدند. در روزگاری زندگی میکنیم که شک و تردید تمام جوانان ما را در بر گرفته. در روزگاری زندگی میکنیم که تیکهگاه دیرین سنت از میان رفته و معیارها و موازین متافیزیک به طور عام و اصول و قوائد، حتی قوائد عقلانی علمی و تکنولوژی دوران مدرن هم مورد تردید قرار گرفتهاند. همه پایگاههای استوار متافیزیک و الهیات، هر دو فرو ریخته و تکیهگاه قابل اعتمادی برای بشر غربی و به تبع بشر غربی، برای همهی جهانیان باقی نمانده و ما مسلمانان نیز متأسفانه، ما مسلمانها نیز، هنوز نتوانستهایم به یک نظام فلسفی، وجودشناختی، معرفتشناختی و انسانشناختی متناسب با زیست جهان مدرن و پسامدرن آشنا شویم. به همین دلیل ما دارای بحران هستیم و این بحرانها صرفا بحرانهای سیاسی نیست و جهان اسلام سرشار از بحران در تمامی اقسا نقاط عالم اسلامی است. استثناء ندارد، شدت و ضعف دارد. جهان اسلام از این برهوت مجزا نیست و روایتهای بنیادگرایانه و خشونتبار از اسلام نیز، ما مسلمانان را با بحران مضاعفی رو به رو ساخته!
بشر روزگار ما بیمتافیزیک شده، یعنی نمیداند، جهان را با کدامین نظام اندیشگی فهم و تفسیر بکند. وقتی ما نظامی نداریم که در آن نظام، جهان را بفهمیم، امنیت اونتولوژیک، امنیت وجودشناسانهی خودمان را از دست میدهیم. ماوایی نداریم که در آن نظام اندیشهای، خانه کنیم و سکنی بگزینینم. دین دیگر آن نقش گذشته را ندارد و نظامهای متافیزیکی و ایدئولوژیهای گوناگون نیز در علوم، هریک به نحوی تجربهی تلخی را برای بشر ایجاد کردند.
موج سوم و چهارم نهیلیسم
حتی در این دهههای اخیر، ما شاهد ظهور موج سومی از نهیلیسم هستیم. در کتاب جدید من، در مقالهی جدید، از موج چهارم نهیلیسم صحبت کردم که فراتر و وحشتناکتر از موج سوم است. موج سوم در واقع به واسطهی ورود جوامع غربی و جوامع پسا صنعتی و تحولات شگرفی که در عرصهی تکنولوژیک به خصوص حوزهی تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات صورت گرفته، از یک سو سیطرهی تکنولوژی و نهادهای وابسته به آن و از سوی دیگر، بسط نهیلیسم، ما وارد مرحلهی جدیدی از بسط بیمعنایی و مرگ حقیقت شدهایم.
در دهههای کنونی، ما با موج سوم نهیلیسم مواجه هستیم. ما شاهد انفعال، وارفتگی و از هم گسیختگی روزافزون بشر روزگار خودمان در برابر شرایط اجتماعی و تاریخی هستیم. به نظر میآید که در عصر ما، نهیلیسم دیگر آن چهرهی تیره و تار قرن بیستم و نیمهی نخست قرن بیست را ندارد. دیگر کسی مثل کییرکگور، نمیگوید میخواهم در برابر نهیلیسم با مسیح هم سخن و همزبان شوم. دیگر کسی مثل نیچه در برابر نهیلیسم، فریاد اعتراض برنمیآورد. دیگر کسی مثل نیچه با بغض نمیگوید: خدا مرد. اصلاً انگار بشر روزگار ما، فرصت ندارد به بود و نبود خدا بیاندیشد. بیرمقتر از آن است. انقدر در چنگالهای سیستمهای اجتماعی، برای یک لقمه نان، برای تهیهی یک مسکن، برای ارضای غرایز اولیهی زندگیاش اسیر شده، دیگر خودش را در پیشگاه ابدیت نمیبیند. حتی بوی مردهی خدا را هم احساس نمیکند. امروز هیچ فریاد اعتراضی در برابر این بیمعنایی در جهان، به گوش نمیرسد.
بحران نهیلیسم در جهان اسلام
در جهان اسلام هم ما به نحوی با این بحران دست و پنجه نرم میکنیم. در جهان ما هم «الله» آن حقیقت تعینناپذیر، آن اللهی که اکبر است، «أَکبَرُ مِن أَن یُوصَف» اللهی که از هر حقیقتی، از هر مفهومی که بتواند آن را توصیف کند، فراتر است. این حقیقت تعینناپذیر، در قالب نظامهای تئولوژیک، به اموری تعینپذیر درآمده است. آن حقیقت ازلی و ابدی و فرا تاریخی، به نظامهای اعتقادی تاریخی تبدیل شده و این نظامهای تاریخی، به صورتی ظاهراً مقدس مآبانه اما در باطن تهی و نهیلیستیک، شکل دیگری از نیهلیسیم روزگار ما هستند. و نهیلیسم را در جهان ما سیطره دادهاند. داعش هیچ نسبتی با معنا و حقیقت ندارد. طالبان هیچ نسبتی با معناگرایی دینی و معنوی ندارد. بوکوحرام به هیچ وجه. داعش به هیچ وجه. القاعده به هیچ وجه، و آنچه که برخی از نهادهای سنتی ما هم در جامعهی انجام میدهند، درواقع یک نوع تئولوژیسم است. مجموعهای از باورهای تاریخی است و روح آن حقیقت را در خودشان متجلی نمیکنند.
بحران غربگرایی
فرزندان من در این کشور، در مقام یک معلم، دانشجویان من، نسلهای جدید در دیار من، در سراسر جهان اسلام، در واکنش به این وضعیت، با شور و شوق به غرب پیوستند. امروز، روز به روز، غربگرایی در میان جوانان ما، دارد شدت پیدا میکند. اما جوانان ما به این امر خودآگاهی ندارند. آنچه که آنها با شور و شوق به آن میپیوندند، این مسیر در خاستگاه اصلی خودش، یعنی غرب، مورد تردیدهای جدی قرار گرفته و ارزشهای لیبرالی و ارزشهایی که حاصل اومانیسم بود، امروز در خود غرب، جانی را گرم نمیکند. دلی را گرم نمیکند.
دوراهی پیش روی بشر امروز
امروز اکثر بشریت دو راه میشناسد. راهی که کلیسا و پاپ در برابرش قرار میدهد و راهی که عقلانیت جدید، لیبرالیسم و نهیلیسم قرار میدهد و عنصر آگاه میداند هر کدام از اینها، فجایعی در طول تاریخ ایجاد کردند. نه میشود به نظامهای کلیسایی ایمان آورد و نه میشود به عقل روشنگری و اومانیسم دورهی جدید. این همان چیزی است که نیچه از آن یاد میکند. برهوت، هرروز بزرگ و بزرگتر میشود.
به نظر میآید، ما در یک بیابان گیر کردهایم. در یک برهوت. به تعبیر سارتر میگوید: هیچ نشانهای در کار نیست. وقتی آفتاب حقیقت وجود ندارد. اصلاً شرق، غرب، شمال، جنوب معنا ندارد. باز به تعبیر جان بول سارتر، گویی در جهانی زندگی میکنیم که هیچ راهی ما را به رفتن دعوت نمیکند. از این سو کلیسا، پاپ و نظامهای کلیسایی است، وحشت میافکند، که نهایتش انگیزاسیون بود، نهایتش بنیادگرایی بود، نهایتش قتل انسان و قربانی کردن انسان به پای نظامهای اعتقادی بود. و از آن طرف نهیلیسمی است که حاصل عقلانیت جدید و حاصل عقلانیت متافیزیکی است که فجایع بزرگی در جهان ما آفریده است. به نظر میآید افق بسیار تاریک است.
آیا راهی برای خروج از این دو راهی وجود دارد؟
سؤال، آیا در میانهی این دو راه، راه دیگری وجود دارد که بشر را به خودش تبدیل کند؟ یعنی یا ما باید به داعش و بنیادگرایی و طالبان و نظامهای کلیسایی چه در عالم مسیحیت چه در عالم اسلام بپیوندیم و یا باید به نهلیسیم غربی بپیوندیم؟ آیا چنین مسیری وجود دارد؟ که گفت نه در مسجد گذارندم، که رند است// نه در میخانه کین خمار خام است// میان مسجد و میخانه راهی ست// غریبم سائلم این ره کدام است؟ آیا چنین راهی در برابر ما وجود دارد؟ آیا من میتوانم راهی پیدا کنم که به خدا اعتقاد داشته باشم، به استبداد دینی تن ندهم، به استبداد کلیسایی تن ندهم؟ به جنگهای مذهبی تن ندهم؟ به انسداد تفکر تن ندهم؟ وجود معنا در جهان را بپذیرم که از نهیلیسم نجات پیدا بکنم اما به دامان نظامهای کلیسایی نیفتم؟ آیا یک چنین راهی وجود دارد؟
گواه رهایی از برهوت، حسین بن علی (ع)
در یک چنین برهوتی ناگهان در قلب و میانهی تاریخ من ایرانی، مردی ایستاده که همچون نشانهای در این برهوت ، راهی را برای من آشکار میکند. حسین بن علی. حسین بن علی و باورهایش و شیوهی زیستنش گواه بر وجود راهی در برهوت این جهان است. مردی که به من نشان میدهد، میشود به حقیقت ایمان داشت، میشود به وجود معنا در این جهان ایمان داشت. میشود زیست معنادارانه داشت، می توان عاشقانه و معنادارانه بر روی زمین گام نهاد. میشود در این معنا، ماوا کرد و خانه کرد، اما از دل این معناگرایی، از دل زیستن با این معنا، هیچ گونه خشونتی سر نزند. میشود با خدا بود اما آنگونه که کرامت هیچ انسانی را به نام خدا قربانی نکنیم. میشود برای خدا مرد، بی آنکه آزادی انسانی را قربانی بکنیم.
من امشب آمدم به جوانان کشورم بگویم، اگر احساس میکنید، در برهوت این جهان گم شدهاید، به سیمای حسین بن علی بنگرید تا بتوانید جهان و مسیر زندگی خودتان را پیدا بکنید. من به دانشجویان خودم، به جوانان خودم، که به دلیل اینکه نسبت به وضعیت کنونی اعتراض دارند، نسبت به شرایط اجتماعی و تاریخیشان اعتراض دارند و نسبت به وضعیت کنونی خشمگینند، لذا خشمشان را نسبت به سنت، نسبت به ارزشهای عالم سنت منتقل میکنند. خشمی که قابل فهم است ولی به لحاظ فلسفی و علمی و فکری قابل دفاع نیست. من به جوانان جامعهی خودم، به جوانان افغانستان، به جوانان عالم اسلام، آمدهام امشب بگویم اگر با سنت تاریخیتان قهر کردهاید اگر با معاصر عظیم فرهنگ ما قطع پیوند کردید، اگر نسبت به شرایط کنونی، نسبت به اسلام، نسبت به تشیع، نسبت به این تاریخ، موضع بسیار انتقادی، موضع منفی دارید، موضع انکاری دارید، حتی موضع کینه توزانه دارید، بهخاطر رفتارهای بد من، نسبت به اسلام و تشیع کینه پیدا کردید، به دلیل زشتیها و پلیدیهای بسیار زیادی که عالم اسلام و حاکمان آن را در برگرفته و به دلیل تجربیات تاریخی گذشته و به دلیل تجربیات قرون وسطای مسیحی و قرون وسطای عالم اسلام، هر چیزی را که میخواهید در مورد دین، معنا، حقیقت نسبت بدهید، ابتدا به چهرهی حسین بن علی بنگرید.
هر گاه دیدی خشونتی به نام اسلام ظاهر میشود و به نام حقیقت، انسان قربانی میشود، به چهرهی حسین بنگرید. اگر در نجابت و ادب حسین، شما خشونت دیدید، بگویید اسلام دین خشونت است. هر گاه چهرههای خشک و سرد و عبوسی دیدید که از اسلام و دین و خدا و پیامبر سخن میگویند، عجولانه آنها را به امر دینی نسبت ندهید. به حقیقت اسلام و تشیع نسبت ندهید. به حسین(ع) نگاه کنید. چه نسبتی است میان نجابت سیمای حسین با این چهرههای عبوس و ترش و فسردهای که عالم اسلام را گرفته و مدعی اسلامپناهی هستند؟ چه نسبتی وجود دارد؟
اگر خطوط چهرهی این عبوسان و مردهدلان را در سیمای حسین (ع) نیز یافتی، که هرگز نخواهی یافت، آنها را بپذیر و اگر در سیمای حسین (ع) اینها را نیافتی، آب دهان را بر همهی این چهرههای دروغین بیفکنید.
اگر در جایی دیدید که انسانها و جانها و کرامتهایشان را در پای برخی باورهای نهادینهشده به نام اسلام و شریعت، قربانی میکنند، و شما در پذیرش یا عدم پذیرش آنها و در اسلامی و شیعی بودن این رفتارها، تردید داشتید، برای یافتن پاسخ به سیمای حسین (ع) نگاه کنید. هر جا جنایات داعش و بوکوحرام و الشباب و القاعده و طالبان شما را نسبت به تفسیر معنوی از جهان و زیستن با حقیقت و زیستن برای حقیقت و حقیقتبینی، بدبین کرد، نگاهتان را به سوی حسین بن علی (ع) معطوف بسازید و این پرسش را از خودتان بکنید که این رفتارهای ضدبشری و ضدانسانی با روح و جان حسین بن علی (ع) چه نسبتی دارد؟ اگر نسبتی نیافتید که بیتردید نخواهید یافت، در نفی و انکار و حتی مبارزه با آنها و در غیراسلامی و غیرشیعی و غیرعرفانی بودن آنها، لحظهای تردید نکنید. هر جا شما فقهپرستی و شریعتپرستی دیدید، عقبافتادگی تاریخی نهادهای سنتی مدافع از دین و اسلام دیدید و شما را نسبت به تفسیر معنوی از جهان و زیستن با خداوند و برای خداوند بدبین و ناامید کرد، نگاهتان را به سوی حسین بن علی (ع) معطوف کنید. هر گاه مجموعهای از باورهای تاریخی را به منزلهی حقایق ازلی و ابدی دین خواستند به خورد شما دهند، به چهرهی حسین نگاه کنید. اگر دیدید مخالف سیاسی را به نام اسلام، به نام خدا حذف میکنند، در چهره حسین و به نجابت او نگاه کنید، آیا حسین با مخالفان خود چنین میکرد؟ اگر دیدی به ناموس مردم به نام کنیز حربی تجاوز کردند، به چهرهی حسین نگاه کنید. اگر به نام فقه گفتند: سوء استفادهی جنسی از یک کودک جایز است، میخواهید بفهمید ربطی به اسلام دارد یا نه، به چهرهی حسین نگاه کنید. در مخیلهات میگنجد این احکام فقهی را به حسین نسبت دهی؟ حتی نمیتوانی تصورش را بکنی.
وقت اذان است، تمامش کنم. شاید در هیچ روزگاری مثل روزگار ما، این سخن محمد مصطفی(ص) معنای خودش را روشن و آشکار نکرد که فرمود ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه ، به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.