ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۰ دقیقه·۳ سال پیش

حسین بن علی در برهوت جهان معاصر

برهوت جهان معاصر

عنوان سخنرانی من «حسین بن علی در برهوت جهان معاصر» است. مراد از این برهوت چیست؟ این برهوت، همان برهوت یا کویری است که نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی از آن سخن می‌گوید. او می‌گوید برهوت، کویر، هر روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و بدا به حال آنان که برهوت را نمی‌بینند یا برهوت را نادیده می‌گیرند. این برهوت، برهوت نِهِلیسم است. این برهوت، برهوت بی‌معنایی جهان، بی‌معنایی زندگی و بی‌معنایی انسان است. مرادم از نهلیسم نه در معنای جامعه شناختی یا روان شناختی؛ بلکه در معنای فلسفوی و متافیزیکی است. مرادم از نهلیسم عبارت است از انکار وجود یک حقیقت متعالی که به منزله‌ی بنیاد جهان، وحدت‌بخش کثرات جهان و معنابخش جهان و زندگی انسان‌ها است. تعبیر برهوت، حکایت‌گر این امر است که گویی ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که آفتاب حقیقت از زندگی آدمیان، رخت بربسته و کسوف حقیقت جهان ما را در برگرفته است.

مرگ خدا

این نهلیسم، این برهوت با تعبیر دیگری هم می‌شود از آن یاد کرد. خود نیچه در یک تمثیل و در یک استعاره، از آن از مرگ خدا تعبیر می‌کند. در کتاب حکمت شادان، دیوانه‌ای را ترسیم می‌کند، دیوانه‌ای را به تصویر می‌کشد که در روز روشن چراغ روشن کرده و فریاد می‌زند؛ خدا را می‌جویم؛ خدا را می‌جویم و دورش جمع می‌شوند و می‌گویند دیوانه مگر خدا گم شده است که به دنبال خدا می‌گردی؟ و او جواب می‌دهد آری؛ ما خدا را کشته‌ایم و دستان ما به خون مقدس‌ترین موجود عالم آلوده است. مرگ خدا مساوی با مرگ حقیقت است و مرگ حقیقت مساوی با مرگ معنا و ارزش‌هاست و بی‌بنیاد شدن نظام ارزشی و نظام اخلاقی، و به دنبالش مرگ اخلاق، و به دنبال مرگ اخلاق نهایتا مرگ انسان است. به اعتقاد من نهلیسم مرگ معنا و این برهوت بی معنایی، مهم‌ترین وصف فلسفی و متافیزیکی جهان کنونی ماست. براساس یک چنین تفسیری از جهان، ما در وضعیتی آشوب‌گون به سر می‌بریم که ایمان به هر حقیقتی متزلزل شده است.

جهان امروز ما یک جهان نهلیستی

نیچه در کتاب «اراده‌ی معطوف قدرت» پیش‌بینی کرده بود که ظهور نهلیسم، تاریخ دویست ساله‌ی آینده‌ی غرب را شکل می‌دهد. این پیش‌بینی محقق شد، با این تفاوت که نهلیسم نه فقط عالم غرب بلکه تمام جهان را دربرگرفته است. نِهِلیسم شرایطی را فراهم ساخته که در بستر آن کلیه‌ی ارزش‌های والای تفکر، یعنی معرفت، حقیقت و فضیلت، فاقد اعتبار و فاقد بنیاد شدند. مرگ خدا و مرگ حقیقت، معنایی جز سیطره‌ی نهلیسم ندارد. زندگی در برهوت جهان معاصر با انکار امر فرامحسوس، با فقدان مفهوم غایت رو‌به‌رو می‌شود و همین امر انسان را به نهلیسم کامل سوق می‌دهد. نهلیسم و بی‌معنایی مثل هوا در شش‌ها و سینه‌ها و جان‌های همه‌ی ما با شدت‌ها و ضعف‌های گوناگون رسوخ پیدا کرده است. جهان امروز ما جهان نیچه‌ای، نهلیستی و یک برهوت است.

و اما پیامدهای نهلیسم چیست؟ بشرمحوری، این که بشر خود را بنیاد همه چیز می‌داند. خودبنیادی، اراده‌گرایی، قدرت‌ها می‌خواهند اراده‌ی خودشان را متحقق کنند. همه‌ی قدرت‌ها می‌کوشند، حقیقت را تولید کنند. رسانه‌ها چکار می‌کنند؟ آیا حقیقت را منعکس می‌کنند یا می‌کوشند حقیقت را تولید کنند؟ کمتر کسی را می‌بینید، کمتر اندیشه و جریانی را می‌بینید که به انکشاف حقیقت قائل باشد؛ همه خواهان تولید حقیقت هستند. خشونت‌گرایی، عالم ما را خشونت فرا گرفته است. خود حقیقت پنداری، بسیاری از جریان‌ها خود را حقیقت می‌‌پندارند و معیار حق و باطل می‌دانند و اجازه می‌دهند به نام این حقیقتی که خود را مثال و تجلی این حقیقت می‌دانند، خون انسان‌های بی‌گناه را بریزند. همه‌ی این‌ها پیامد‌های نهلیسم، بی‌معنا شدن جهان و مرگ حقیقت است.

این برهوت فقط مال غرب نیست؛ به سراسر جهان رسوخ پیدا کرده است. حتی متاسفانه جهان اسلام نیز از این برهوت دور نبوده است. خشونت‌گرایی در عالم اسلام هم هست. ظهور جریان‌هایی مثل بوکوحرام، داعش، طالبان، النصره و بنیاد‌گرایی که در جامعه‌ی ما هم وجود دارد. حالا همه پرسش این است که آیا می‌توانیم به افق دیگری هم فکر بکنیم؟ به هر حال جهان اسلام و حتی کشور ما ایران هم از این برهوت جدا نیست و این توهم است که فکر کنیم ما از این برهوت بسیار دوریم.

از تمدن خدامحور تا جنگ‌های مذهبی

در یک نگاه بسیار بسیار کلی، بشر روزگار ما دارای دو تجربه بزرگ تاریخی است. ابتدا بشر غربی این دو تجربه را کرد، بعد چون بشر غربی هژمونی داشت، این تجربه بنیادین به سراسر جهان منتقل شده است. تجربه اول، تجربه عالم سنت بود. در همه سنن تاریخی غیر متافیزیکی و ما قبل مدرن، یک حقیقت بنیادین وجود داشت و تمدن‌های خدامحور بودند. در این تمدن‌ها، روشنایی عظیمی به نام خداوند خود را آشکار کرد و تمدن و مدنیت چند هزارساله بشر حول اعتقاد به خداوند ظهور پیدا کرد. همه ادیان در آن دوره ظهور پیدا کردند و این روشنایی این آفتاب به جهان گذشتگان معنا، عظمت و زیبایی می‌بخشید.

اما این روشنایی‌های عظیم، آرام آرام به یک نوع تئولوژیست، به یک نوع فرقه اندیشی، به یک نوع نظام کلیسایی منتهی شد و یک نظام پاپی و قرون وسطایی در جهان برپا شد. و این نظام کلیسایی به خشونت گرایی، بنیادگرایی و افراط‌گرایی پرداخت. وقتی می‌گویم تئولوژیست، مرادم نظام‌های نظری است که به نام دین شکل می‌گیرد و می‌کوشد که یک حقیقت تعین ناپذیر را درون یک سیستم نظری و الهیاتی و فرقه‌ای قرار بدهند و یک مجموعه‌ای از باورهای تاریخی را به منزله حقیقت به خورد ملت بدهند. جنگ‌های مذهبی، فرقه گرایی، قربانی ساختن کرامت انسانی، و حتی قربانی کردن جان انسان‌های ملموس و محظوظ، به پای اعتقادات دینی و فرقه‌ای، به پای استبداد دینی، به پای انگیزاسیون، به پای مخالفت با علم راه انداختند و عقلانیت و اندیشه‌های جدید را سرکوب کردند.

طغیان علیه مذهب

به همین دلیل انسان غربی علیه کلیسا و مذهب طغیان کرد. از زمان رنسانس، بشر در عصر روشنگری اروپایی در قرن ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ در دوران مدرنیته بر روی اومانیسم و ارزش‌های انسان و بر روی آزادی عقل در واکنش به کلیسا در انکار مسیحیت، در انکار خدا تکیه کرد. همه نظام‌های تئولوژیک را بشر غربی انکار کرد و بر روی آزادی‌های سیاسی و آزادی مذهب، بر روی آزادی شغل، بر روی آزادی ملیت و ... دست گذاشت. بشر دوره‌ی جدید با اصل روشنگری به روشنگری‌های بسیار زیادی دست یافت. اما روشنایی اصیل و بنیادینی را کنار گذاشت و نسبت به عالم قدس، نسبت به عالم فرا محسوس بی‌تفاوت شد و نِهِلیسم بی‌معنایی که حاصل امکان وجود حقیقتی تَعَیُن‌ناپذیر بود، ظهور پیدا کرد. این دومین تجربه‌ی تلخ، بزرگ و بنیادین بشر غربی بود و به دنبال مدرنیته و پست عقلانیت مدرن، این نهلیسم، این بی‌معنایی، در واقع یک امر جهانی شد.

با ظهور مدرنیته، با ظهور عقلانیت جدید و با ظهور این اومانیسم ما استعمار را داریم، قتل عام انسان‌ها در سراسر جهان توسط قدرت‌های تازه به ظهور رسیده‌ی غربی را داریم، جنگ‌های نژادی را داریم. مصرف و بلعیده شدن جهان توسط نظام سرمایه‌داری را داشتیم، برهم خوردن تعادل طبیعت و ظهور بحران‌های زیست‌محیطی را داشتیم. بی‌ متافیزیک شدن اخلاق را داشتیم. فروپاشی بسیاری از نهادهای دیرینه‌ی بشری همچون نهاد خانواده و نهاد کلیسا را داشتیم.

برهوت جهان معاصر

حال ما در پس این دو تجربه‌ی بزرگ قرار گرفته‌ایم، در جهان پسا مدرن. که من از این جهان به جهان برهوت تعبیر می‌کنم، برهوت جهان معاصر. در روزگاری زندگی می‌کنیم که شک و تردید تمام جوانان ما را در بر گرفته است‌. در روزگاری زندگی می‌کنیم که تکیه‌گاه دیرین سنت از میان رفته و معیارها و موازین متافیزیک به طور عام و اصول و قوائد، حتی قوائد عقلانی علمی و تکنولوژی دوران مدرن هم مورد تردید قرار گرفته‌اند. همه پایگاه‌های استوار متافیزیک و الهیات، هر دو فرو ریخته و تکیه‌گاه قابل اعتمادی برای بشر غربی و به تبع بشر غربی، برای همه‌ی جهانیان باقی نمانده است. ما مسلمانان نیز متأسفانه هنوز نتوانسته‌ایم به یک نظام فلسفی، وجودشناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی متناسب با زیست جهان مدرن و پسامدرن آشنا شویم. بشر روزگار ما بی‌متافیزیک شده، یعنی نمی‌داند، جهان را با کدامین نظام اندیشگی فهم و تفسیر بکند. وقتی ما نظامی نداریم که در آن نظام، جهان را بفهمیم، امنیت وجودشناسانه‌ی خودمان را از دست می‌دهیم.

موج سوم و چهارم نهلیسم

در دهه‌های کنونی، ما با موج سوم نهلیسم مواجه هستیم. ما شاهد انفعال، وارفتگی و از هم گسیختگی روزافزون بشر روزگار خودمان در برابر شرایط اجتماعی و تاریخی هستیم. اصلاً انگار بشر روزگار ما، فرصت ندارد به بود و نبود خدا بیاندیشد. بی‌رمق‌تر از آن است. انقدر در چنگال‌های سیستم‌های اجتماعی، برای یک لقمه نان، برای تهیه‌ی یک مسکن، برای ارضای غرایز اولیه‌ی زندگی‌اش اسیر شده، دیگر خودش را در پیشگاه ابدیت نمی‌بیند. حتی بوی مرده‌ی خدا را هم احساس نمی‌کند. امروز هیچ فریاد اعتراضی در برابر این بی‌معنایی در جهان، به گوش نمی‌رسد.

بحران نِهِلیسم در جهان اسلام

در جهان اسلام هم ما به نحوی با این بحران دست و پنجه نرم می‌کنیم. در جهان ما هم «الله» آن حقیقت تعین ناپذیر،‌ آن الله‌ی که اکبر است؛ «أَکبَرُ مِن أَن یُوصَف» الله‌ی که از هر حقیقتی، از هر مفهومی که بتواند آن را توصیف کند، فراتر است. این حقیقت تعین ناپذیر، در قالب نظام‌های تئولوژیک، به اموری تعین‌پذیر درآمده است. آن حقیقت ازلی و ابدی و فرا تاریخی، به نظام‌های اعتقادی تاریخی تبدیل شده و این نظام‌های تاریخی، به صورتی ظاهراً مقدس مآبانه اما در باطن تهی و نهیلیستیک، شکل دیگری از نهلیسم روزگار ما هستند. امروز، روز به روز، غربگرایی در میان جوانان ما، دارد شدت پیدا می‌کند. اما جوانان ما به این امر خودآگاهی ندارند.

دوراهی پیش روی بشر امروز

امروز اکثر بشریت دو راه می‌شناسد. راهی که کلیسا و پاپ در برابرش قرار می‌دهد و راهی که عقلانیت جدید، لیبرالیسم و نهلیسم قرار می‌دهد و عنصر آگاه می‌داند هر کدام از این‌ها، فجایعی در طول تاریخ ایجاد کرده‌اند. برهوت، هرروز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. به تعبیر جان بول سارتر، گویی در جهانی زندگی می‌کنیم که هیچ راهی ما را به رفتن دعوت نمی‌کند.

سؤال؛ آیا در میانه‌ی این دو راه، راه دیگری وجود دارد که بشر را به خودش تبدیل کند؟ یعنی یا ما باید به داعش و بنیادگرایی و طالبان و نظام‌های کلیسایی چه در عالم مسیحیت چه در عالم اسلام بپیوندیم و یا باید به نهلیسیم غربی بپیوندیم؟

گواه رهایی از برهوت، حسین بن علی (ع)

در یک چنین برهوتی ناگهان در قلب و میانه‌ی تاریخ من ایرانی، مردی ایستاده که همچون نشانه‌ای در این برهوت، راهی را برای من آشکار می‌کند. حسین بن علی و باورهایش و شیوه‌ی زیستنش گواه بر وجود راهی در برهوت این جهان است. مردی که به من نشان می‌دهد، می‌شود زیست معنادارانه داشت، می ‌توان عاشقانه و معنادارانه بر روی زمین گام نهاد. می‌شود با خدا بود اما آن‌گونه که کرامت هیچ انسانی را به نام خدا قربانی نکنیم. می‌شود برای خدا مرد، بی آنکه آزادی انسانی را قربانی بکنیم.

من امشب آمدم به جوانان کشورم بگویم، اگر احساس می‌کنید، در برهوت این جهان گم شده‌اید، به سیمای حسین بن علی بنگرید تا بتوانید جهان و مسیر زندگی خودتان را پیدا بکنید. من به جوانان جامعه خودم می‌گویم اگر نسبت به شرایط کنونی، نسبت به اسلام، نسبت به تشیع، نسبت به این تاریخ، موضع بسیار انتقادی و موضع منفی دارید، حتی موضع کینه توزانه دارید، به‌خاطر رفتارهای بد من، نسبت به اسلام و تشیع کینه پیدا کردید، به دلیل زشتی‌ها و پلیدی‌های بسیار زیادی که عالم اسلام و حاکمان آن را در برگرفته و به دلیل تجربیات تاریخی گذشته و به دلیل تجربیات قرون وسطای مسیحی و قرون وسطای عالم اسلام، هر چیزی را که می‌خواهید در مورد دین، معنا، حقیقت نسبت بدهید، ابتدا به چهره‌ی حسین بن علی بنگرید. هر گاه دیدی خشونتی به نام اسلام ظاهر می‌شود و به نام حقیقت، انسان قربانی می‌شود، به چهره‌ی حسین بنگرید. اگر در نجابت و ادب حسین، شما خشونت دیدید، بگویید اسلام دین خشونت است.

اگر در جایی دیدید که انسان‌ها و جان‌ها و کرامت‌هایشان را در پای برخی باورهای نهادینه‌شده به نام اسلام و شریعت قربانی می‌کنند، و شما در پذیرش یا عدم پذیرش آنها و در اسلامی و شیعی بودن این رفتارها تردید داشتید، برای یافتن پاسخ به سیمای حسین (ع) نگاه کنید. هر جا جنایات داعش و بوکوحرام و الشباب و القاعده و طالبان شما را نسبت به تفسیر معنوی از جهان و زیستن با حقیقت و زیستن برای حقیقت و حقیقت‌بینی بدبین کرد، نگاه‌تان را به سوی حسین بن علی (ع) معطوف بسازید و این پرسش را از خودتان بکنید که این رفتارهای ضدبشری و ضدانسانی با روح و جان حسین بن علی (ع) چه نسبتی دارد؟

شاید در هیچ روزگاری مثل روزگار ما، این سخن محمد مصطفی(ص) معنای خودش را روشن و آشکار نکرد که فرمود ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه ؛ به درستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است‌.

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفنشست اندیشهمحرم1400دکتر بیژن عبدالکریمی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید