بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي َیفْقَهُوا قَوْلِي، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و الصَّلَاةُ عَلَى خاتم المُرسَلین، طَبیبِ نُفوسِنا أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ. و آله المعصومین، سِیَّما بقیة اللهِ فی العالمین، عجل الله فرجه و لعن علی اعدائهم اجمعین. مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ، تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا، سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ.
رحلت اول شخص عالم امکان و فخر پیغمبران و آورندهی کاملترین برنامهی زندگی برای بشر، صاحب معجزات باقی، نبی مکرم اسلام (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و ولینعمتمان، حضرت علی بن موسی الرضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) را تسلیت عرض میکنم.
توفیقی است که ما با این مجلس انس داریم. چهار دهه است که هر هفته در جمع دانشجویان عزیزمان و نمازگزاران اینجا بودهایم، ولی حال امتحان الهی است که باید یک مقداری هجران و فراق عزیزانمان را تحمل کنیم. امیدواریم با دعای خیر شما و همت بلندتان در تلاشهای علمی و معنوی، از شر این ویروس و ویروسهای دیگری که آنها عامل این ویروس هستند، انشاءالله خلاصی پیدا کنیم.
توصیف پیامبر در قرآن
راجع به خاتم انبیا، اصیلترین منبع ما، برای شناخت پیغمبرمان قرآن است. کما این که برای همهی حقایق دیگر، بهترین سند ما، قرآن است که معجزهی همیشگی اسلام است و تا دامنهی قیامت خللناپذیر است و ابعاد مختلفی، اعجاز قرآن کریم را برای بشر اثبات میکند و برای ما تکیهگاه است و مقبولترین و صادقترین قول است.
آیات مختلفی پیامبر ما را توصیف کردهاست. زیباییهای پیغمبر را تابلو کرده، حرکتهای پیغمبر را به عنوان فلش نجات در اختیار ما قرار دادهاست.
سورهی مبارکهی قلم، که خودش هم جزء افتخارات ماست؛ در آن زمانی که قرآن نازل شده است، دنیا در باتلاق جهل فرورفته بود. قلمی، علمی افتخار نبود. وحشیگری افتخار بود. جنگهای پیدرپی، بشر را آنچنان گرفتار کردهبود که اصلا به آینده فکر نمیکرد و این قرآن سورهای آوردهاست که اسم سوره، سورهی قلم است و در این سوره خدا به قلم، قسم خوردهاست. قلم را مقدس معرفی کردهاست. ما را به نوشتن و تولید علم تشویق کردهاست. در سورهی مبارکهی قلم، عظمت پیغمبر را که شاهبیت امتیاز پیامبر مکرم اسلام در میان همهی بشر است، فرمود «... لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» {قلم – ۴} خدا دنیا را با همهی وسعتی که دارد، کهکشانهایی که دارد، اجرام آسمانی که دارد، فرموده «... قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ...» {نساء – ٧٧} متاع دنیا قلیل است. ولی وقتی به اخلاق پیغمبر میرسد، «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» {قلم – ۴} این برای ما جلب توجه میکند، معلوم میشود حیات، سعادت، رشد، بالندگی بشر، اخلاق است. «بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الاخلاق» {حدیث نبوی} هم اخلاق فکری، هم اخلاق گرایشی، هم اخلاق عملی، هر سه اخلاق است. خُلق، مثل خَلق است. خَلق، چیزی است که خدای متعال با ما مشورت نکرده و با قلم صنع برای همه صورتگری کردهاست.
صورت ما
یکی از صفات پروردگار عالم «مصور» است. این ١٢ اسمی که در آخر سورهی مبارکهی حشر است، -سورهی حشر را شبها بخوانیم، ما زیاد در این مجالس و در این دانشگاه هم مسبحات خمس را گفتیم که پنج سوره قبل از خواب بوده، که یکی سورهی حشر است؛ «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ» {حشر، ٢۴} خدا همهی موجودات را خودش صورتگری کرده و برای هر چهرهای سیمایی و ظاهری قرار داده، برای ما هم همینطور.
ولی آن چیز که ما با آن «ما» هستیم، انسانیت انسان به آن بستگی دارد و بدون آن انسان، انسان نیست، آن ملکات، سجایای ماست. ارزشهایی است که در وجود ما نهادینه شده، و وقتی این لباس بدن را از ما میکنند، -بدن ما لباس ماست- این را از ما میگیرند، با چه صورتی ملائکه ما را تحویل میگیرند؟ با چه صورتی با خدا ملاقات میکنیم؟ آن اخلاق ماست، خلق ماست. مجموعهای از ارزشها در فطرت ما به صورت یک عطش، به صورت یک تقاضا هست که ما بر اساس آن عدالت، عفت، پاکی، امانت، خدمت و احسان را دوست میداریم. اینها در فطرت ما ارزشهایی است که خداوند قرار دادهاست. انبیاء (علیهم السلام) کمک کردند که ما آن نیازهای خود را بشناسیم، برای رفع نیازها و رسیدن به آن گمشدهها هم به ما فرمول ارائه کردند؛ «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا» {اسراء، ٢٨} و در مجموعهی ارزشهای گمشده بشر، پیغمبر نفر اول است. «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» {قلم، ۴}
معجزات پیامبران
پیغمبران معجزه زیاد دارند. حضرت ابراهیم در آتش نمرود نسوختهاست، معجزه است. حضرت موسی عصایش را انداخته و اژدها شده. اژدهای شعبدهای نبود، اژدهایی بود که آثار ساحرین را بلعید. عینی بود، خیالی نبود. حضرت عیسی مرده زنده کرد. حضرت عیسی فرمود: من خلق میکنم! من مظهر خالقیت خدا هستم. «أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّه» {آل عمران - ۴۹} من صورت پرنده را از گل درست میکنم. بعد در آن میدمم. این حیات حیوانی پیدا میکند، میپرد و همین کار را هم میکرد. این معجزات خیلی مهم است. ولی معجزهای که پیامبر ما دارد، آدمسازی است. آدم بتواند از شر غرائز خودش، امیال خودش، طغیان خودش، خلاص بشود. یک امنیت وجودی برای خودش تحصیل بکند، برای دیگران هم سلام باشد، امن باشد. «المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلمونَ مِن لِسانِهِ و يَدِهِ» {رسول اکرم (ص)} مسلمان کسی است که جامعه از زبان او و از دست او احساس سلامتی بکند، ضرر نبیند. اینکه انسان دارای غرائز باشد، افزونطلب باشد، قدرتطلب باشد، شهرتطلب باشد، بتواند خودش را کنترل کند، این نفس شرور خودش را، در چنگ خودش رام کند، این بالاترین معجزه است.
امام برای انقلاب امتیازات زیادی است. بین خود و خدا. انقلاب اعجازآمیز است. هم اصل رفتن شاه و تغییر رژیم عادی نبود، از این جهت عادی نبود که همهی قدرتها مخالف بودند و یک ملت بدون هیچ نیروی بیرونی و بدون داشتن عِده و عُده و تجربهی حکومتی، بتوانند یک حکومتی را ریشهکن کنند و یک حکومتی را با آب و رنگ دینی به جای آن بگذارند و بتوانند دههها آن را نگه دارند. و همهی قدرتها به طور خستگیناپذیر، مرتب در هجوم به این انقلاب و به این نظام جدید، بیامان شب و روز نداشتهباشند. در عین حال ما این همه پیشرفت! پیروزی در جنگ عادی که نبود. جنگ جهانی بود. نه عِدهی ما موازنه داشت و نه عُدهی ما. ولی خدا ما را پیروز کرد. این برای ما تئوری نیست، تجربه است. عینیت است. اینها را ما دیدیم. و این همه پیشرفتهای علمی، که حالا خود عزیزان ما در دانشگاه صنعتی شریف، یکی از پیشگامان این میدان هستند. در اوج تحریمها و فشارها، این پیشرفتهای دفاعی، پیشرفتهای علمی، اکتشافات، هر روز یک چیز جدید، اینها امر عادی نیست. اعجازآمیز است. اسرارآمیز است.
اما آن که امام فتح الفتوح نامیدند، آن، این شهادتطلبی جوانان ما بود که به نفسشان نه گفتند. به شهوتشان نه گفتند. به جریانشان، به تعلقاتشان نه گفتند. این گسستن زنجیرهای اسارت و پر کشیدن، به سوی خدا رفتن، کمال مطلق شدن، این فتح الفتوح است.
«وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» {قلم، ۴} عظمت پیامبر خدا به این است که فرمود: «انّ شیطانی أسلم علی یدی» شیطان من تسلیم دست من است. من هم شیطان دارم، ولی من شیطان را اسیر کردم، اسیر شیطان نشدم. عالم ممکن است عالم هم باشد، در عین حال، علمش مقدمهی هوا و هوسش باشد. مقدمهی خیانتش باشد. عالمهایی که علم خودشان را فروختند به قدرتهای بزرگ، در دنیا کم هم نیستند. این همه ظلمها، این همه خونریزیها، با قدرت دانشگاهها و علمای هر مملکت دارد انجام میشود. علم آدم را کنترل نمیکند. اخلاق آدم را کنترل میکند. و اخلاق توحیدی، که انسان مظهر خدا بشود و اراده، اراده بر همه چیز، حاکم باشد. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» {یس - ۸۲} بشر مظهر ارادهی خدا میشود و علیرغم تمایلات طبیعی و حیوانی و نفسانی، خودش را از همهی شائبهها پاک میکند؛ «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً...» {بقره - ۱۳۸} این مهمترین اعجاز پیغمبر (ص) این بود که خودش وارسته بود، هیچ تعلق غیر الهی نداشت و آمد تربیت کرد، سلمان تربیت کرد، ابوذر تربیت کرد. این اعجاز مهمتر از شقّالقمر پیغمبر(ص) است، مهمتر از اعجازهای حسی پیغمبر خداست. بشر، خداگونه میشود، «خلیفةالله» میشود. بشر، هم در زمین آبادی میکند، آبادانی میکند، هم زمینهی خودش را شکوفا میکند و به مقامات عالی میرسد.
این، آن اساس قضیه است که پیغمبر (ص) خداگونه بود، خلیفهی خدا بود و آنچنان قدرت نفوذ در نفوس بشر داشت که در زمان خودش که دنیا در یک تاریکی به سر میبرد و سراسر وحشیگری بود، نه تمدنی، نه دانشی، نه کتابی، نه بینشی، در آن جمعیت، پیامبراکرم (ص) فتحالفتوح خودش را نشان داد و بالاترین معجزهاش، فراوردههای او بود، ثمرات تربیتی او بود که در رأسش امیرالمؤمنین (ع)، بعد هم سلمان و مقداد و اویس قرن و همهی اینها تربیت شدههای این مکتب بودند و نشان دادند که ما میتوانیم. به کرهی ماه رفتن، به مریخ قدم گذاشتن هنر نیست. هنر این است که آدم بر نفس امّارهی خودش غلبه کند و بر خودش پیروز بشود و در درون خودش احساس آرامش و احساس پیروزی کند. «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» {قلم - ۴}
پیامبر و توحید
اما چند اصلی را پیامبر ما در زندگی حاکم کردند. این فرهنگ توحید است و پیامبر خدا ریلگذاری کردند و دین اسلام را با این اصول ثابت معرفی کردند؛ یک: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه» (صَلَّی اللّهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) پیغمبر(ص) هم جاذبه دارد، هم دافعه دارد، پیغمبر(ص) بیتفاوت نیست، پیغمبر(ص) عرضه دارد، پیغمبر(ص) قاطعیت دارد، پیغمبر(ص) صلابت دارد، اما در برابر چه کسی؟ در برابر کفار، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» {فتح - ۲۹} هر کسی با خدا نیست، پیغمبر(ص) با او نیست. این خط همیشه ثابت اسلام و دین است:«أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» {فتح - ۲۹} بیش از هزار آیه در قرآن کریم، جبههی مقابله با دشمن را ترسیم کرده، سورهی کافرون داریم، سورهی منافقون داریم، ظالم را، فاسد را، مفسد را، مفسدان اقتصادی، رباخوارها را، پیغمبرخدا هم کلا جبههها را نشان داده، هم مصداق افرادی که دشمن ارزشهای بشری هستند، اینها را معین کرده و عنوان کلی آن، این است که پیغمبر خدا، اول «تخلیه» است، بعد «تحلیه» «لا إله» اول إله را نفی میکند، «إلا اللّه» بعد خدا را ایمان میآورد. دیو چو بیرون رود، فرشته در آید. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» {بقره - ۲۵۶} کفر به طاغوت، مقدّم بر ایمان و اللّه است. لذا فرمود: اول: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» {فتح - ۲۹}
صلح استراتژیک امام مجتبی (ع)
در سورهی مبارکهی قلم، خداوند متعال سازشکاری را مذمت کرده «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» اینها میخواهند شما را به سازش بکشند. صلح خوب است ولی تسلیم بد است، سازش بد است. صلح شرافتمندانه، روش انسانی است، کاهش ضررها و زیانها است، ولی در برابر زور تسلیم شدن، این جزء جنایات است. این شمشیر ظالم را تیز کردن است، این جبهی کفر را تقویت کردن است، این بدون هیچ ضرر زدن و ضربه زدن، خود را در اختیار دشمن قرار دادن است.«وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» جریان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم یک صلح شرافتمندانه بود؛ حضرت امام حسن با این تاکتیک از ظالم زمان گرفت. او میخواست کار را اینجا تمام کند، اگر امام حسن مجتبی علیهالسلام با آدمهای بیعرضه و خودفروختهای که در اطرافش بودند، یکی از آنها پسرعمویشان عبیدالله بن عباس بود که فرماندهی کل ارتش او بود؛ رفت و با معاویه ساخت. بعد معاویه نامههایی که از فرماندهان قشون امام حسن بهش رسیده بود، این نامهها را برای امام حسن فرستاد؛ [امام حسن] دید عه! غالب فرماندهان با او بیعت کردهاند و قول دادهاند که امام حسن را دست بسته تسلیم [معاویه میکنند]. این نفوذیها همیشه اینطوری هستند. خطر نفوذ جزو خطرناکترین خطری است که یک ملت گرفتار آن میشود. هر کشوری ضربه دیده، معمولا از نفوذیها ضربه دیدهاست. وجود نازنین امام حسن مجتبی گرفتار نفوذیهای خودفروخته شد و دید با اینها نه تنها نمیشود جنگ کرد بلکه باید یک طوری از طرف وقت را گرفت، زمان گرفت تا زمینه را برای خون دادن، آن وقت خون دادن هم حرام میشد. همیشه که جایز نیست خون خودمان را بدهیم، باید یک جایی خون بدهیم که این خون احیاگر باشد، این خون تزریق بر پیکر ضعیفی باشد که این پیکر قابلیتی برای احیا داشته باشد، کم خونی دارد؛ خون تزریق میکنید. ولی اگر مردهاست خون هم فایده ندارد که. یک جامعهی مرده را نمیشد کاری کرد. و امام حسن مجتبی تاکتیک بود، استراتژی نبود. بالاترین زرنگی، عقلانیتی که امام حسن مجتبی داد، هم متنی را با او به امضا رساند که با او امیرالمومنین نگوید، با او بیعت نکند، امام حسن مجتبی با طرفش قراردادی عزتمند [بست]. و از دشمنش زمان گرفت، زمینه را برای کربلا آماده کرد. تسلیم نشد، کنار نیامد، امر باطلی را قبول نکرد؛ شرط کرد که او ولیعهد تعیین نکند، بعد معاویه خلافت برای امام حسن مجتبی باشد، اما نفوذیها کارس کردند که امام حسن مجتبی برای نماز خواندن زره میپوشید؛ در حال نماز هم ترورش میکردند، یک محیط ناامنی بود، با نامردان مردنمایی؛ امام حسن مجتبی گرفتار اینها شده بود؛ لذا واقعا این تعبیر، تعبیرِ دقیقی بود. که امام حسن مجتبی از دشمن زمان گرفت تا امام حسین بتواند این خونش را مایهی هدایت جامعه قرار بدهد. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» {قلم - ۹} این در سورهی مبارکهی قلم، بعد از آنکه قرآن کریم مسالهی سازشکاری را به عنوان یک امر مذموم و نکوهیده معرفی میکند؛ به پیغمبر میگوید:«وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ» {قلم - ۱۰} شما با آدمهای سست اطاعتشان را نکن؛ گاهی آدمهای سست جو درست میکنند، آدمهای بیعرضه و در ان جو میخواهند تو هم تسلیم بشوی؛ تسلیم اینها نشو. نه صفت را در اینجا نقل کردهاست؛ فرموده است دنبال اینها نرو و از اینها اطاعت نکن و جهاد کبیر را در این دیدهاست که «فَلا تُطِعِ الكافِرينَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهادًا كَبيرًا» {فرقان - ۵۲}. این یک اصلی است در اسلام، اصل دیگری که اصل غیر قابل نسخ است؛ همیشگی است، حفظ عزت است، «...وَلِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنينَ...» {منافقون - ۸}. یک وقت مشکل اقتصادی پیدا کردید، این را بهانه قرار ندهید که استقلالتان را از دست بدهید، هویتتان را از دست بدهید. گفتند که «لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا» {منافقون - ۷} همین تحریم را در زمان پیغمبر هم انجام دادند و قرآن این را برای ما نقل میکند، برای این زمان نقل میکند. فرمودند که به این پیغمبر کمک اقتصادی نکنید تا فشار ببینند و از دور پیغمبر کنار بروند و پیغمبر را تنها بگذارند. خدا میفرماید: شما به سیلوهای اینها نگاه نکنید، «...لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ...» {منافقون - ۷} رمز موفقیت شما در استقامت شماست، در صبر شماست، شما استقامت کنید، در جنگ اقتصادی هم شما پیروز میشوید. شما به اینها وابسته نشوید که اینها وقتی ببینند شما وابستهاید، شما را میترسانند: ما به شما نمیدهیم. این ندادنشان، باعث میشود شما خودتان مستقل بشوید. چرا وحشت دارید از اینکه اینها به شما کمک نکنند؟ این شکوفایی خود شماست، این عزت خود شماست. دیگر، «نیروی دفاعی» است، این هم جزء اصول نسخ ناپذیری است که پیغمبر ما آورده، فرمود:«َأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...» {انفال - ۶۰} این «...مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...» {انفال - ۶۰} این برای همهی زمانها یک قانون فرا زمانی است که در هر عصری مطابق آن عصر، شما باید سلاح داشته باشید. جمعیتی که ضعیف است، قدرت ماندن ندارد. «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی» این«َأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...» {انفال - ۶۰} شما باید قوی باشید. اگر قوتتان به علوم است، باید علم را تحصیل کنید، اگر در ثریا علم باشد، رجالی از فُرس؛ چون در اسلام پیشبینی شده که این این ایرانیها هستند که اسلام را انتخاب میکنند، اینها شایسته سالارند، اینها گزینش بهتر دارند، «لَو کانَ العِلمُ في الثريا لِتَناولُهُ رِجالٌ مِن أهل الفُرس» {رسول اکرم (ص)}این میدان را برای شما باز کردهاند. مهد یاوران را در سورهی مبارکهی مائده به ما تطبیق دادهاند. فرمود که: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ...» {مائده - ۵۴} اگر امروز عدهای مرتد شدند، ارتداد سیاسی پیدا کردند، خط سیاسی حاکمیت خدا را به لیبرال و سکولار اینها مال امروز نیست. غدیر حاکمیت خداست. سقیفه حاکمیت غیر خداست.
دموکراسی حقیقی و ویژگیهای وارثان حقیقی حکومت حق
معمول این دموکراسی ها، دموکراسی واقعی نیست، که سه چهار نفر تصمیم میگیرند و بعد هم موجی راه میاندازند و مردم را دنبال خود میکشانند. فرمود که اگر اینها ارتداد سیاسی براشون حاصل شد، از حاکمیت و قانون خدا، ارزش های الهی شانه خالی کردند، یک گروهی میآیند و این را میپسندند.
پیامبر دست بر شانهی سلمان زدند و گفتند اینها هستند که میآیند و زیر پرچم غدیر حکومت حق را تشکیل میدهند و حق را مطالبه میکنند، دنبال عدل هستند، با مومنین نرم هستند، با کفار شدیدند. با جامعهی ایمانی و توحیدی انعطاف پذیر هستند.
اهمیت تحصیل و کسب علم
مسئلهی علم جزء اصول ثابتی است که پیامبر گرامی تشویق کرده ما را جزو سابقین باشیم. «...قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» {زمر - ۹} اولین سورهای که بر پیغمبر خدا نازل شد سورهی علم بود، قلم بود، تعلیم بود.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» {توبه - ۱} «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ» {توبه - ۲} «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ» {توبه - ۳} «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» {توبه - ۴} «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» {توبه - ۵}
بعد هم مسئلهی تحصیل علم را از جهاد برتر شمرده. این آیهی کریمهی «ومَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» {توبه - ۱۲۲} شان نزولش این بوده که همه جبهه میرفتند دانشگاهها و حوزه ها خالی شده بود. آیه آمد کجا دارید میروید؟ شما اگر پیروزی نظامی هم پیدا کردید ولی فکر نداشته باشید، خوراک فکری نداشته باشید، اعتقاداتتان و ایمانتان را دشمن به حراج بگذارد و غارت بکند و یورش فرهنگی بکند پیروز شدن شما چه چیزی را آباد میکند؟ اول اینجا را درست بکنید، پشتوانه فکری داشته باشید، مبنا داشته باشید در زندگی. اصل داشته باشید، فرهنگ داشته باشید. این تفقه در دین را بر جهاد مقدم بدارید، جهاد فرهنگی مقدم است. لذا مسائل اقتصادی، مسائل نظامی، همه ریشه در اعتقاد ما دارند، اگر ما باورمان این باشد که خودکفایی برای ما واجب است و خدا ذلیل را ذلیل می کند و راضی نیست به ذلت ما در اقتصاد ما کوتاه نمیآییم که. مایی که میتوانیم موشک بسازیم، مایی که میتوانیم پهباد را از آنها بگیریم و به زودی خودمان صاحب پهباد بشویم. ما راههای اقتصاد بلد نیستیم؟ مگر ممکن است؟ و دیگر اینکه در میدانهای مسابقه جا نمانیم. سابقوا، واستبقوالخیرات. پویا باشید، بالنده باشید، راکد نباشید پرتحرک باشید زنده باشید، شما جز پیشگامان باشید، شما خط اولی باشید. این مسابقه هم جز اصول غیرقابل نسخ دین مبین اسلام است، اما همه اینها همه اینها مقدمه بندگی است. اگر در اقتصاد اگر در علم اگر در صنعت اگر در همه امور پیش رفتید، ولی بنده نبودید، عمرتان هدر رفته. بروید با خدا معامله کنید. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم...» {توبه - ۱۱۱} خدا خریدار عمر شماست، عمر را بیهوده از دست ندهید. با خدا معامله کنید و این اصولی بود که خواستیم در این شب رحلت پیامبر اکرم (ص) از قرآن و پیغمبر (ص) با هم دیگر گفتوگو کنیم امیدواریم انشاءالله!
پدران امت واحد
یک اصل مهم دیگری که سرنوشتساز است، «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا...» {آل عمران - ۱۰۳} . وحدت! وحدت! قرآن کریم در سوره مبارکه قلم، «وَلا تُطِعْ کُلَّ حَلافٍ مَهِینٍ» {قلم - ۱۰} «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ» {قلم - ۱۱} دنبال این «نَمیم» هایی که می خواهند ایجاد شکاف کنند، در داخل هر جبههای شما بروید اینجا، میبینید شیاطینی میخواهند هی ایجاد تفرقه بکنند شما وحدتتان به وحدت دینتان هست، به وحدت پرچمتان هست، به وحدت رهبرتان هست و به وحدت اعتقادیتان هست. شما پیروان امیرالمومنین (ع) هستید، شما تربیتشدگان مکتب امام حسین (ع) هستید. خدا رحمت کند شهید بزرگوار عزتساز ما شهید سلیمانی را. ما ملت امام حسینیم. او با همهی وجودش میگفت ما ملت امام حسینیم.
ملت امام حسین چه بودند؟ ۷۲ نفر؟ ۷۲ نفر نبودند که ۷۲ صدا که از هرجا بلند بشه که همه ذوب در امام حسین بودند ذوب در رهبری بودند. و «امامتنا»! چرا خدای متعال پیغمبر را مامور کرده کنار قرآن عترت را قرار دهد؟ برای وحدت شماست. «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا...» {آل عمران - ۱۰۳} شب جمعه است شب زیارت مخصوص امام حسین (ع) است شب رحلت بابایمان هست. «انا و علیُ ابوا هذه الامه» به هرحال او هم پدرشان بوده، از پدر که مهربانتر بود. «لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم...» {توبه - ۱۲۸}
انقدر مهربانست که سختیهای شمارا نمیتواند تحمل بکند. مریضیهای شما، فقر شما، شکست شما جان پیغمبر را آزار میدهد او به شما مهربان است، «... عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم...» {توبه - ۱۲۸}؛ «...حَريصٌ عَلَيكُم...» {توبه - ۱۲۸} پیغمبر نسبت به شما حرص دارد؛ که شما پیروز بشوید، که شما آقا بشوید، شما پیش بیافتید، شما بندگان خالصِ خدا بشوید، اهل بهشت بشوید، خدایی بشوید؛ «...حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَءوفٌ رَحيمٌ» {توبه - ۱۲۸} نسبت به مومنین هم رأفت دارد هم رحمت دارد یک همچین پدری را از دست دادیم.
حضرت زهرا کنار قبور شهدای احد ناله میکرد، محمود ابن لُبید میگوید، من دیدم نالههای جانسوز حضرت زهرا (س) صخره را آب میکند. از حرکت باز ماندم. نالههاش یکخورده آرامتر شد، جلو رفتم، گفتم که دختر پیغمبر «قد قطّعت نياط قلبي»، بند دلم را پاره کردی با این نالهها، چرا اینجور گریه میکنی؟ فرمود: به من حق بدین. «قد أصبت بخير الاباء»، پدری از دست دادم که در عالم بینظیر بود، چه پدری من داشتم و از دست دادم، به من حق بدین که اینجور ناله کنم.
همهی امت امشب با حضرت زهرا هم ناله اند. هممون داغ داریم.
«نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا»
همینکه یک مقدار حال وخیم شد در آستانهی ارتحال قرار گرفت، به امسلّمه فرمود: «بگو عزیزان من بیایند.» دیگران آمدند، حضرت سرشان را برگرداندند، به آنها نگاه نکردند. تا علی آمد؛ فاطمه آمد؛ حَسنِین آمدند.
فاطمه زهرا (س) در یک طرف، امیرالمومنین (ع) در یک طرف، حسنین (علیهما السلام) آمدند خودشان را بر روی سینه پیغمبر (ص) انداختند. میخواستند بچهها را بلند کنند. پیغمبر (ص) فرمودند: «کار به کار حسنینم نداشته باشید بگذارید اینها مرا ببویند من هم اینها را ببویم.»
دست مبارک حضرت زهرا (س) را گرفت، آورد رو قلبش قرار داد. بعد دست امیرالمومنین (ع) را گرفت آورد دست حضرت زهرا (س) را گذاشت در دست امیرالمونین (ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ؛ فَاحْفَظها» علی این امانت خداست... و امانت من است، به تو میسپارم... از این گوهر حفاظت کن، از این سرمایه نگهداری کن.
یا رسول الله میخواست حفظ کند! ولی دستش بسته بود...؛ نشد.
پهلویش را شکاندند.
یا رسول الله راضی نشدی حسنین را از روی سینهات بلند کنند! جات خالی بود ببینی، جنازه امام حسن (ع) را نگذاشتند کنار قبر شریفِ تو بیارند،... تابوت را تیر باران کردند؛ امام حسین (ع) وقتی بدن را گذاشتند زمین، این تیرهارا میکشید، نه تنها به تابوت اصابت کرده بود، کفن را سوراخ کرده بود، بدن نازنین امام حسن مجتبی (ع) تیر خورده بود، وقتی آقا امام حسین (ع) بدن نازنین امام مجتبی (ع) را تو قبر گذاشت گریه میکرد...، میگفت غارت زده کسی نیست که مالش را بردند، غارت زده منم؛ شخصیتی مثل تو را از دست دادهام! اینجا فرمود من غارت زدهام اما کنار نهرِ علقمه دید علم افتاده، جلو آمد دید دست علمگیر افتاده، به بالینش آمد، بدن متلاشی بود، آنجا بود که گفت «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي» دیگر کمرم شکست، امیدم ناامید شد.