مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۲۷ دقیقه·۳ سال پیش

حفظ وحدت برای اهمیت برادری

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ، رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی، یفْقَهُواْ قَوْلِی، اِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی

هدیه به پیشگاه با عظمت صدیقه طاهره سلام الله علیها، صلوات ختم کنید. عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء، صلوات دیگری لطف کنید. هدیه به پیشگاه ارواح طیبه شهدا، امام امت، شهید سلیمانی رحمه الله علیه، یاران شهیدش و اینکه انشاالله انتقام از خونش در روزگار ما محقق شود، دست و زبان و قلم و قدم ما در این انتقام شریک باشد و هدیه به روح مبارک برادر دانشجویی برای گرم کردن مجلس سیدالشهدا در این هیات از دنیا رفت، صلوات دیگری مرحمت کنید.

تخریب اجماع توسط حضرت صدیقه الطاهره (س) برای بی اعتبار کردن مخالفان

از جهاد تبین حضرت صدیقه زهرا گفتیم، طبعاً چون موضوع مفصل است و فرصت اندک، قدری با سرعت بایست بیان می‌کردیم و البته ما دنبال این نیستیم که جزئیات را عزیزان حفظ کنند. (چون صوت ضبط می‌شود) اما محصول این در یک جمله، آن باوری است که امیدوارم در ذهن عزیزان یا شکل گرفته باشد و یا تذکری شده باشد، هدف من همان یک جمله است که ایشان در همان فضای غبارآلود با اینکه با مخالفان به شدت برخورد می‌شد، دعواشان قتل مخالفین بود. الان کتابش در ماشینی هست که تا اینجا آمدم، زندگی آنها را تحلیل می‌کنند و می‌گویند بنای آنها بر قتل مخالفین بود ( طرفداران خودشان می‌گویند) و کدام مخالفت بالاتر از اینکه صدیقه طاهره(س)، تمام حیثیت اعتبارشان را زد. یعنی جبهه‌ی مقابل امیرالمومنین را بی اعتبار کرد. همه‌ی اعتبار آنها به یک اجماع بود و در اجماع هم باید "همه" در آن مجتمع شده باشند. خروج حضرت صدیقه طاهره(س) لامحاله طبق همه‌ی نظرهای مهم در اجماع، عملا اجماعی دیگر باقی نگذاشت و بعد چهره‌ی رنگارنگ نفاق را که پیغمبر اکرم هم بدون وحی نمی‎تواند بشناسد، معرفی کرد، لو داد و پرده برداری کرد و بعد چهره‌ی امام مسلمین را هم که عدل رسول الله و مبین قرآن است معرفی کرد و بعد عباراتی که اگر رسیدم بهشان می پردازم.

بیان نادرست مساله وحدت مسلمین

اینجا ما یک بحث بسیار اساسی داریم که من بعد از اینکه گوشه ای از بحث را بگویم، باید واردش می‌شدم، آن هم اینست که این حرفها که شما دارید می‌گویید و یا ما داریم می‌شنویم، نسبتش با مسئله‌ی انسجام اسلامی یا وحدت مسلمین چیست؟ این خیلی مسئله ی مهمی است. این یک مسئله سیاسی نیست و اگر کسی این را سیاسی کند، شبیه مسئله 22 بهمن، به آن خیانت کرده است. ما باید برگردیم و 22 بهمن را هم اربعینی برگزار کنیم، یعنی همانطور که اول انقلاب درب خانه ها را باز می‌گذاشتند که طرف بتواند فرار کند، یا شلنگ آب حیاط را می‌آوردند،آب معدنی که نبود، هر کسی تشنه بود آب بنوشد. همه به هم کمک می‌کردند و پشت بام ها را به هم راه می‌دادند. مردم ایستادند، کار یک نفر و دو نفر نبود. تا وقتی که مردم نبودند امام در تبعید بود و کاری پیش نمی رفت. اواخر و آن یک سال که مردم آمدند در صحنه، اینطور شد. خیانت عملی رخ داد اینکه 22 بهمن این شکلی برگزار می‌شود. یعنی 22 بهمن دیگر مساله ما نیست! ما می‌رویم و یک عده باید میزبان ما باشند. نخیر. اصلا ممکن است برخی از این مسئولان گند هم زده باشند، ما باید برویم میزبان آنها باشیم و بعضی ازآنها را هم بیاوریم پایین. به ما ربطی ندارد این حرفها. انقلاب که مال مسئول نیست. مسئولین مستاجر پست و مقام شون هستند. خوب یا بد، دوسال، چهارسال، هفت سال رای میاورند یا منصوب می‌شوند ولی یک عده بچه هایشان را دادند. انقلاب مال اینهاست. ما متاسفانه دولتی برگزار کردیم. با وحدت هم داریم، این کار را می کنیم.

مساله وحدت را یک چند جمله ای می‌خواهیم گفت‌وگو کنیم و بعد به حضرت زهرا هم ربط دهیم. من ابتدا میخواهم یک اعتراف کنم. ما یک ویژگی و بدی داریم، اینکه مخالف خودم را مخالف اسلام و مسلمین می‌دانم. برای اینکه از میدان به درش کنیم، یک فحشی باید بهش بدهیم. این شیوه اهل سقیفه است، به یکی می‌گوییم دزد و یکی چشمش به ناموس مردم است و یکی وطن فروش. ببینید همه اینها عناوین مجرمانه است ولی باید به مستحقش داده شود. به یکی می‌گوییم منافق، به یکی می‌گوییم انجمنی، به یکی می‌گوییم شیرازی. همه‌ی اینها ما به ازای درست دارد، اگر نداشت که اصلا این عنوان، عنوان به درد بخوری نبود. این عنوان، عنوان درستی است ولی به مستحقش باید داده شود. ولی شما می‌گویید کاشانی این شب‌ها وقت ما را گرفت. من می‌گویم این مخالف ولایت امیرالمومنین است! آقا این مخالف من است نه امیرالمومنین. این حرف مرا نپسندیده نه حرف امیرالمومنین. هرکس این کار را بکند، اشتباه است. این برچسب زدن و فرصت برای زدن، یکی از بدترین کارها در موضوع وحدت، دورکردن مردم از همدیگر است. مساله وحدت قرار است، تفرق ما را از بین ببرد، نه که عامل تشدید تفرق شود. ما این را مطرح کردیم که الفت ایجاد کند نه اینکه همانی که بودیم هم پاشیده شود. همزمان یک دشمن دارد مسئله‎ی وحدت، چون یک نگرانی دینداران دارند، میترسند که توضیح خواهم داد. کسانی که از وحدت بین مسلمین حرف می‌زنند، می‌ترسند یک عده از دینداران چون فکت به اندازه کافی دارند متاسفانه، که نکند وحدت مطرح می‌شود که دین حذف شود. چون برخی این کار را می‌کنند و به جبهه‌ی وحدت آسیب می‌زنند. یعنی باعث می‌شوند این اتهام باور بشود. مثلا می‌رود در کرمان، می‌گوید چون در روستای بقل غیر شیعه هستند، شما مشکی نپوش. خب آن آدم دیندار می‌ترسد و می‌گوید قرار بر این بود دور هم جمع شویم، نه اینکه تو عقیده من را حذف کنی. ممکن است یک نفر بگوید(کما اینکه گفته اند دیگر) اگر تو بگویی شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) و اسم از هیچ کس نبری و کیفیت قتل هم نگویی و اشاره به هیچ کس هم نکنی، من توهین تلقی می‌کنم. خب اگر بنا بر اینست همین که شما امیرالمومنین را خلیفه ی بلافصل خطاب کنی، من توهین تلقی می‌کنم. شما باید تفاوت و اختلاف را به رسمیت بشناسید دیگر. قیامت مشخص می‌شود که کی به کی است، دیگر نیا که مرا حذف کنی. کما اینکه من هم از تو نمی‌خواهم، خودت را حذف کنی.

چون متاسفانه عده‌ای حرف‌هایی می‌زنند که از فٌرَق دیگر هم آن‌ورتر است. مثلاً وقتی می‌خواهد برود و در یک شبکه‌ی ماهواره‌ای سخنرانی کند، صلوات بر آل‌پیغمبر در همه‌ی فُرَق هست، می‌گوید: عن النبی صلّی‌ الله علیه و سلّم. این چه مسخره‌بازی‌ است. شما مثلا اگر بگویی: صلّی‌ الله علیه و آله و سلّم، چه توهینی است؟ در همه‌ی منابع مسلمین «آل» آمده است. «...مَن لَم یُصلِّ عَلَیکُم لَا صَلَاةَ لَهُ» منسوب به شافعی است. در تشهد همه‌ی برادران غیر شیعه هم هست. این اصلاً مسئله‌ی اختلافی نیست. تو چرا عقب‌نشینی می‌کنی؟ این ظلم و خلاف دستور پیغمبر است، «لا تصلّوا علىَّ الصَلاةِ البَتراء». شیعه و سنی آن را قبول دارند، تو چرا صلوات بر آل را حذف می‌کنی؟ عده‌ای را می‌ترسانی. آقا این دارد متاسفانه به اصل دین آسیب می‌زند و این باعث می‌شود که نسبت به وحدت بی‌اعتنا بشود. حس توطئه به او دست بدهد. آقا تو می‌خواهی کاری کنی که این‌ها را در کنار هم جمع کنی. چرا یک کاری می‌کنی که شائبه داشته باشد، می‌خواهی اصل دین را بزنی؟ مثلا فضائل امیرالمومنین می‌گوییم، می‌گوید سلبی نگو و تنها ایجابی بگو. یک چیزی را الان یاد گرفته‌اند. می‌گویم سلبی نگو، ایجابی بگو یعنی چه؟ می‌گوید: یعنی بگو علی شجاع است اما اگر بگویی اشجع است، یعنی شجاع‌تر از همه است، به او برمی‌خورد. چه‌کسی گفته است که به او برمی‌خورد؟ و اینجا هم اگر برمی‌خورد، بخورد. اینکه توهین به غیر نیست. قرآن کریم فقط ایجابی حرف زده است؟ بُعد لقوم فلان...، تبت یدا...، قرآن فقط ایجابی حرف زده یا سلبی هم حرف زده است؟ در روایات ما فقط ایجابی است یا سلبی هم هست؟ به چه دلیل سلبی حرف نزنم؟ بله، توهین نکنم که عرض می‌کنم اما شما داری خفه می‌کنی تا کسی نگوید که امیرالمومنین اشجع‌الناس است. بابا، برادران اهل‌سنت ما نیز گفته‌اند که امیرالمومنین اشجع‌الناس است. تو نمی‌گذاری؟ تو مال کدام فرقه هستی؟ این حساسیت چه‌کسی است؟

فکت می‌دهند به دینداران که آقا از این وحدت بوی توطئه می‌آید. لذا یک فضایی در جامعه‌ی اسلامی ایجاد می‌شود که یک عده می‌شوند وحدتی و یک عده می‌شوند انقلابی و این بدترین خیانت به انقلاب اسلامی است. ما ولایتی‌تر از شهدا نداشته‌ایم. ولایتی‌تر از امام نداشته‌ایم. بدترین خیانت آن است که تلقی عمومی عده‌ای از دینداران جامعه این بشود که یا وحدتی یا انقلابی.

می‌خواهم موانعش را بگویم. یا مثلا فرض کنید دارد تعریف می‌دهد، تمام مراجع قم را تقریبا می‌گوید که اینها خلاف وحدت هستند. خب اینطور تو داری به انقلاب آسیب می‌رسانی کأنَ که انقلاب یک حرف نوی بدعت است که هیچ‌کس قبولش ندارد. صاحب این پرچم الان قبول ندارد که می‌گوید جذب حداکثری. شما مراجع هم؛ این‌ها را که می‌گویم کاملا معلوم است که چه‌کسانی دارند این حرف‌ها را می‌زنند. حالا یک نفر است و حدس می‌زنند؛ البته بنده اطلاعی از جایی ندارم که با سرویس‌های بیگانه در ارتباط باشد یا یک نفر آنجا است که احتمالا برای او اسناد بیشتری هم باشد که در انگلیس است. یک بچه آنجا است و شما برمی‌دارید و تمام مراجع را به او می‌چسبانی؟ خب این دیندارانی که مقلد این مراجع هستند را هم مجبور می‌کنی یا انقلابی باشند یا اگر بروند سراغ آن مرجع، شما آن‌ها را خلاف وحدت و خلاف نظام داری معرفی می‌کنی، فاصله بگیرند؟ شما داری ریزش ایجاد می‌کنی. بعد می‌خواهی بروی و با برادران غیرشیعه انسجام ایجاد کنی؟ شما اول داخل را داری می‌ترکانی. کسی نماند.

مرحله بعد می‌گوید هرکس حکومت اسلامی را قبول ندارد کافر است. بابا جان، تو همان تکفیری هستی که نمی‌فهمی. از رهبر انقلاب استفتاء کردند که آقا اگر کسی ولایت فقیه را با استدلال قبول نداشته باشد، خب ببینید که چه فرمودند. می‌گوید برود و به حجتش عمل کند.

ولایت امیرالمومنین را نداشته‌باشد، کافر نیست، حکومت را قبول نداشته‌باشد کافر است.خب من انقلابی‌ام اگر آقایان قبول‌کنند. قرآن بیاورند، من دست بگیرم شهادت بدهیم، مباهله‌کنیم که من انقلاب را قبول دارم یا خیر.کور شود هرکس که انقلاب را قبول‌ نداشته‌باشد. من منظورم خودم هست‌. برای مخالف خودم کوری نمی‌خواهم‌. راه را راحت می‌بندند.

یعنی ما یک خطری احساس‌ می‌کنیم که این موضوع که قرار بود الفت بین مسلمین ایجاد کند، و جاهایی هم ایجاد کرده‌است، شما بروید غرب کشور که متاسفانه جاهایی نسل آن‌ها در حال از بین‌ رفتن است، چون ما عرضه‌ نداریم، پیش مرگ‌های کردستان را ببینید، این موضوع هم متعلق به الان نیست، من سال ۹۶ و ۹۷ که سخنرانی کرده‌ام از این افراد گفته‌ام. رفتم آن‌جا آن‌ها را دیده‌ام. طرف به خاطر این‌که بچه‌های ما، رزمنده‌های شهید ما را از کوه بیا‌ورد، پایش قطع شده‌است، من با او صحبت‌کرده‌ام، با هم ناهار خورده‌ایم‌.

قرار بوده الفت بین ما برقرار شود، واقعا یک‌جاهایی هم شده‌است، اما یک‌دفعه یک نفر می‌آید و پارازیت می‌اندازد که دین‌داران بترسند، بگویند، نکند این هم توطئه‌ای است که همین یک‌ذره دین را از دستمان بگیرند. به نظر من این بزرگ‌ترین مشکل وحدت است. چون وحدت را جوری نشان می‌دهد که کسی نپسندد‌. دین‌داران نسبت به دینشان حساس‌اند.

برای شما مثالی بزنم، قرار است واضح حرف بزنیم. مثلا فرض کنید می‌گویند در فضای اینستاگرام حرف‌های تخصصی نزنید، من نمی‌دانم این درست است یا خیر. طرف می‌آید یک پست می‌گذارد که:تمام روایاتی که در لعن مقدسات عامه رسیده‌است همه جعلی است، آخه این چه حرفی است که تو می‌گویی، حال من یک به یک ثابت کنم این درست است، این درست است و...جنگ می‌شود‌. بگویم راست می‌گویی، به دین آسیب می‌زنی. چیکار داری که این را مطرح می‌کنی‌. یک‌ عده هم می‌گویند:ببین!این‌ها را مطرح کرد که بخشی از دین را بزند‌. تو داری فتنه می‌کنی‌. بعد می‌گویی این چه حرفی است که تو می‌زنی، می‌بینی بحث تخصصی کرده‌است که مثلا در علوم حدیث این آقا متخصص است و او این بحث‌ها را مطرح کرده‌است. می‌گویم:چطور نوبت شما شد بحث تخصصی در اینستاگرام می‌توان کرد؟ما حرفی بزنیم خیر؟ من اصلا نمی‌دانم بعضی‌ها ته آن دنبال چه چیزی هستند. منتهی به شما بگویم این‌ها خیلی جاها تصمیم سازند، و من میترسم.

خیلی‌ها یک جاهایی که تصمیم می‌گیرند در یک کار دیگر متخصص‌اند. لوله‌کشی خانه‌تان را شما به لوله‌کش می‌دهی، محاسبات ساختمان تان را به مهندسِ محاسب می‌سپاری. من از این می‌ترسم که پای این افراد به جاهای تصمیم‌سازی برسد، دین مردم آسیب بخورد.

ضرورت و بیان مساله وحدت

این مقدمه را عرض کردم، حالا وارد بحث می‌شوم، اعتراف می‌کنم. آن چیزی که بنده می‌فهمم این است که عرض می‌کنم، بعد یک گلگی می‌کنم ولی شبیه همان عمل می‌کنم، چون مجبورم.

آقاجان، آن‌چه من از اسلام می‌فهمم، این است که مسلمان یا شیعه با هیچ بنی بشری جنگ ندارد. به هیچ بنی بشری نباید بی‌احترامی کند، فحاشی کند، توهین کند. نباید را این‌جا در کرسی فقاهت نمی‌گویم که حلال است یا حرام. نباید یعنی این‌که شایسته نیست حداقل. یعنی من در کسی افتا نیستم که، حتی به بت‌پرست، حتی به بتِ بت‌پرست. ما با بت‌پرستی، با کافری که با ما در جنگ است، در جنگیم. با یهودی که با ما در جنگ است، صهیونیست، در جنگیم. با مسیحی، این اطرافیان ترامپ که البته خیلی‌هایشان یهودی هستند، اگر با ما در جنگ هستند، انشاالله سر سردار سلیمانی چشمشان را هم در می‌آوریم؛ اما با بقیه ابنا بشر در جنگ نيستيم، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داریم. گرسنه باشند، دلمان برایشان می‌تپد. به ظلمشان راضی نیستیم. برای رشدشان دلمان می‌تپد. وای به حال این‌که موحد هم باشند، مسیحی باشند، یک خدایی می‌گوید

قبول دارم که یک خداست، حالا در جزئیات ما با هم اختلاف داریم. عیبی ندارد مباحثه صورت گیرد ولی می‌‌گوییم او موحد است ما هم موحد، گرچه ممکن است اختلاف نظر داشته باشیم.

یهودی، مسیحی، زرتشتی؛ این‌ها یک حق اضافه دارند، موحدند! اگر پیغمبر را قبول داشته باشند، قبله را قبول داشته باشند، قرآن را کلام‌اللّه بدانند، این شرافت بیشتری هست و شرافت بیشتر وظیفه‌های بیشتری ایجاد می‌کند؛ جان و مال و ناموس او عین جان و مال و ناموس خودم است. سیل بیاید، زلزله بیاید، برویم اردوی جهادی خدمت کنیم. یا اصلا خیابان‌های آنها خراب است به دولت بگویم، کمک کنید.

اما یک پرانتز؛ خدا به پیغمبر(ص) هم می‌فرماید: «قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربى» {شوری، ۲۳}، به خاطر حق برادری برو و خدمت کن نه برای این که رای جلب کنی!»

الان ما یک خاک بر سری داریم که برای رای جمع کردن می‌روند زبانی می‌کنند و خود را خوار می‌کنند، ما این را نمی‌پذیریم! این مانند رشوه دادن و رشوه گرفتن هست، محبت کردن نیست. برو آن‌جا خدمت کن، مدرسه بساز، بچه‌هایشان را تعلیم بده، بیمارستان بساز، خیابان درست کن. حقوقی دارند، اموالشان محترم هست، انشاءالله خدا به زندگی و کسب‌وکارشان برکت بدهد، به زندگی و کسب‌وکار شیعیان هم برکت بدهد! اختلاف و دعوایی وجود ندارد!

و این را هم اصل می‌دانم، گرچه هر چه که می‌گوییم قبول ندارند، تاکتیکی نیست، این را آقا هم ۱۷ ربیع‌الاول امسال فرمود بار دیگر و بنده آخر صفر امسال در مشهد گفتم که منکر اصل وحدت مانند منکر اصل نماز است. قبل از آقا، صوتش هم موجود است. یعنی کسی بگوید باید بین مسلمانان تفرقه ایجاد کرد، این فرد قطعا از اسلام بویی نبرده!

حق نداریم بین مسلمانان تفرق ایجاد کنیم، حالا عرض می‌کنم تفرق یعنی چه. جانشان، مالشان، ناموسشان، حقوق شهروندی آن‌ها سر جایش هست. هم در رابطه با مسلمانان، هم مسیحیان و یهودیان این موضوع صادق است.

اگر یک جا که مسیحی‌ها و یهودی‌ها هستند، سیل و زلزله آمد یا رفتیم کمک کردیم، آموزش دادیم، خدمت کردیم، وظیفه‌ی ما بوده. شما از طرفداران این حکومت هستید، وظیفه پیدا می‌کنید! انقلابی‌ها بیش‌تر از بقیه و ضدانقلابی‌ها وظیفه دارند. ضدانقلابی‌ها را باید آورد این سمت، ما اگر انقلابی هستیم باید بیشتر خدمت کنیم، محبت بکنیم.

اصل هم هست. یعنی این جور به شما عرض کنم، یعنی تا زمانی که امام زمان (عج) تشریف بیاورند، چه حکومت دست ما باشد چه دست ما نباشد، چه قدرت دست ما باشد چه نباشد، تا وقتی که فتنه‌های اول کار برطرف نشود، این هست. بعدش هم نمی‌دانم، شاید باشد شاید نباشد، چون در روایات اختلاف نظر وجود دارد. یعنی بعد از اتمام جنگ‌های جهانی امام زمان(عج) و مستقر شدن حکومتیشان چه می‌شود؟ یک بحث دیگر است، تا آن موقع هست! چه پیروزیم، چه حکومت داریم، چه نداریم.

اینکه تفرق نباید باشد، مثلا امام(ره) فرموده‌اند: امروز تفرق درباره‌ی ولایت امیرالمومنین(ع) خیانت به اسلام است.

تَفَرُّق چیست؟

بعد خود ایشان تفرق را معنا می‌کنند، تفرق را از کلام ایشان من برای شما معنی کنم، تفرق یعنی این، آدمی که نمی‌تواند با همدلی زندگی کند، فرض کنید ایران سنّی نداشت و همه شیعه داشت؛ شیعیان را می‌کند چپی و راستی، اَخباری و اصولی، قمی و مشهدی، انجمنی و غیر انجمنی! باز هم دیگر را می‌زنند. هر دو اصلاح‌طلب هستند، هر دو اصول‌گراهستند ولی باز نمی‌توانند با هم کنار بیایند‌! چون سر قدرت با هم به اختلاف می‌رسند. این همه زیرآب زنی هایی که هست چیه؟ برای چی هم‌دیگه رو می‌زنن؟ با برادرش اختلاف نظر دارد. نمی‌تواند تحمل کند. بالاخره آدم‌ها همه مثل هم نیستند.

آدمی که اهل تفرق هست، یعنی نمی‌تواند با وجود تفاوت‌ها ذیل یک خطوط کلی، با بقیه زندگی کند. دوستانه، محترمانه، با حقوق متقابل. تفرق پیدا کنیم یعنی چه؟ یعنی این را وسیله کنیم، جامعه را به هم بزنیم. دعوا درست کنیم. غلطه حتما.

بیان حقایق و عقاید در عین نداشتن تفرق

اما خود این امام، از ولایت امیرالمومنین(ع) گفته یا نگفته؟ گفته. بی‌تفرق گفته. وصیت‌نامه‌اش رو بخونید. وصیت‌نامه رو چند بار ویرایش کرده است. می‌دانسته بعد از خودش، رسمی توسط مثلا رییس جمهور وقت قرار است خوانده شود. همه‌اش را تلویزیون پخش کند. بروید عباراتش را ببینید. یک جوری از وحدت بعضی‌ها تعریف می‌کنند که امام می‌شود، اولین خائن به وحدت. شما اول بفهم اگه امام قبول است. بالاخره ما بفهمیم قرآن ملاکه؟ سنت معتبر ملاکه؟ نه بیا پایین‌تر. ولی فقیه ملاکه؟ بله ملاک عملی که حداقل هست. اما خب معیارت معلوم باشد دیگر. همان امامی که می‌فرماید، تفرق در مورد امیرالمومنین(ع)، تفرق یعنی عملا با هم درگیر شدن، من تحمل نکنم ایشون خلاف من فکر کند. حق ندم ایشون به فقه و عقیده خودش عمل کند. بگم باید مثل من بشی. حقنه کنم در سرش. هر روز بیاورم یک پا نگهش دارم. یک سطل هم بدهم به دستش. بگم امام اول، علی(ع). چه کار به او داری؟ این خودش یک بحث است. اما اینکه ما خودمان هم نفهمیم عقیده‌مان چیست، این دیگر تفرق نیست ؛ این خیانت به اسلام است.

آقا می فرماید: باید حرف مکتب اهل بیت شنیده شود. خب شنیده شود ولی نه اینکه با چماق، پذیرفته هم بشود. دقت فرمودید؟

امام سال ۶۵ در روز غدیر می‎‎فرماید: امامت، ولایت، حقیقتش نه حکومت؛ آن چیزی است، آن مقام مستقری است که اگر ایستاده باشد یا نشسته باشد، حکومت داشته باشد یا نداشته باشد، امام باشد. حکومت فرعی از حقیقت امامت است. شعبه ای ،شئنی از شئون امامت است ؛ همه اش که نیست.

امامی که نشسته ولی حکومت ندارد، اگر امامت فقط حاکمیت باشد، دیگر امام نیست. شما می‌گویید امیرالمومنین وقتی حاکم شد امام شد؟ نمی گویی این را. بعد می‌فرماید این، آن مقام مستقر است .این ولایت کلیّه است. بعد میفرماید اگر با آداب شیعی هم نماز بخواند ولی این ولایت را قبول نداشته باشد، این باطل است. سال ۶۵ تلویزیون هم این سخنرانی امام را پخش کرده است. دارد عقیده اش را بیان می‌کند. بالاخره امام که تناقض نمی‌گوید.

پس تفرق نداشته باش . بغض نسبت به کسانی که غیر فکر تو را دارند، نداشته باش. جنگ نداشته باش. درگیری نداشته باش. دنبال این که لجشان را در بیاوری نباش. جسارت، فحش نده. حقوقشان را به رسمیت بشناس. جانشان، اموالشان، ناموسشان، حقوق شهروندی‌شان را. اما می‌خواهی از عقیده ات حرف بزنی ، بزن. شما در تریبون خودت توهم در تریبون خودش. ولی نباید منجر به یقه کشی شود. مانع بشود که اگر بخواهیم در یک جایی در جبهه بزرگی برعلیه دشمن مشترکی بجنگیم ، نتوانیم کنار هم بنشینیم. اگر نتونیم کنار هم بنشینیم، این تفرق است؛ وگرنه عقیده‌ی ما معلوم است.

آقا هم همین الان فاطمیه مجلس دارد. بزرگ‌ترین چیزی که حساسیت است، همین عنوان شهادت حضرت زهراست. ما با تمام غیر شیعیان، برادران مسلمانمان که یک عالمه شرافت مشترک داریم، حتی با غیر مسلمان‌ها زندگی می‌کنیم، علی‌رغم اختلاف. جبهه‌ی مقابل مستکبر، می‌توانیم دور هم جمع شویم. جانشان را هم نجات بدهیم؛ بلکه علمای ما فتوا داده‌اند.

این هم فقط مال انقلابی‌های دو آتیشه نیست، بقیه هم فرموده‌اند. گفته‌است آقا ما در منطقه‌ای هستیم به ما ظلم می‌کنند، بعضی از این‌ها. ما هم حق داریم زورمان رسید ظلم کنیم؟ نه خیر، «و لایجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا». نه، شما هیچ وقت حق ظلم ندارید. یک روز زورت کم بود، به تو ظلم کردند؛ فردا زورت زیاد شد، نماینده‌ی مجلس آن منطقه شدی، پوست طرف را بکنی! نه، ظلم حق نداری کنی. ما با هیچ کس دعوا نداریم، این دائمی است؛ ما دائم باید دشمن مشترک را ببینیم.

اما، بالاخره مسائل حقیقی جهان اسلام [وجود دارد]، بالاخره حضرت زهرا کشته شده‌است. عقل برتر از او که نداشتیم، این جان را فدای چیزی کرده است که لابد خیلی مهم بوده است. آن‌جایی که حقیقت می‌خواهد گم شود، آن جا دیگر نه جای تقیه است، نه جای مجامله است، جای هیچی نیست. فحش نباید داد، علنا و عملا. بنده عموم شیعه را با توجه به اینکه ما جایی حقایق را صاف و پوست‌کنده و تر و تمیز نگفتیم، یعنی از عقیه‌ی خودمان کم صاف و پوست‌کنده و تر و تمیز دفاع کرده ایم بقیه ببینند. [این که] عرضه کنیم، دوست داشت بپذیرد، دوست نداشت نپذیرد.

به قول مرحوم آیت‌الله مصباح - شبیهش را آقا هم دارد ولی شک دارم، امشب مال آقا را نمی‌گویم- بالاخره خیانت است از حقی با خبر باشید، به دیگران نگویید مسئله چه بود. بله، اگر ببینید یک جا به یک نفر برمی‌خورد، ناراحت می‌شود، بله ما حق نداریم ناراحت کنیم، نمی‌گویم. وارد گفت‌وگو نمی‌شویم اگر طرف حوصله شنیدن ندارد. ولی برای خودم، بچه‌هایم، رفقایم، شاگردانم، دوستانم، چرا؛ می‌گویم. او هم اگر دوست داشت با هم گفت و گو می‌کنیم، حرف می‌زنیم. بدون جنگ و دعوا. جنگ و دعوا می‌شود تفرق.

بیان حقایق به اقتضای دلسوزی و محبت

از طرفی عموم مسلمین -ظاهر امر این است- از حقایق بی خبرند. همان‌طور که رسانه‌های دشمن -رسانه‌های ملکه و آمریکا و ...- فضا را برده‌اند سمت این که تروریست بزرگ جهان شهید سلیمانی رحمه‌الله علیه است و مردم این کشورها ممکن است این حرف‌ها رو باور کرده باشند، چقدر از حقیقت دور است؛ اینجا هم همین‌طور است. دیگران این ذهن‌ها را خراب کرده‌اند یا در جهل قرار داده‌اند. لذا من هیچ تعجبی نمی‌کنم که او نسبت به قاتل حضرت زهرا (س) هم حب داشته باشد، چون قاتل حضرت زهرا (س) را قاتل حضرت زهرا (س) نمی‌داند! صحابی‌ای می‌داند از مهم‌ترین اصحاب پیغمبر. توجه کردید؟ فهم او از جهت این است که به اسلام خدمت کرده است. نه اینکه حضرت زهرا (س) را کشته است. لذا من به برادر کردم، به برادر ترکمنم، به برادر بلوچم، بغضی ندارم، بلکه اگر راستش را بخواهید، یک دلسوزی مضاعف هم دارم؛ چون می‌دانم حقایق به او نرسیده است. منتهی وظیفه‌ی خودم احساس نمی‌کنم هی بروم [حقیقت را] در کله‌اش کنم، مگر اینکه فرصتی یا حوصله‌ای باشد.

پس هم بیان عقیده است، اتفاقا دل‌سوزی و برادری و محبت که اتفاقا اقتضائش این است که آدم دلسوزی باشد. یک زمانی اگر کسی در بورس سهم خوبی پیدا می‌کرد که [ارزشش] ۱۰۰ برابر می‌شد، انصافا برادرش نمی‌گفت چرا به من نگفتی؟ می‌گفت: بی‌انصاف من از صبح تا شب دارم می‌دوم، ۲ میلیون تومان پول داشتم، به من هم می‌گفتی من هم سهم را بخرم. میگفت، توقع داشت، حال یک گنج ولایت به تو داده‌اند و تو به کسی نگویی.

بعد بگوییم این که تو داری خیلی هم خوب است. آخر چرا الکی سد عن سبیل الله میکنی؟ بله اگر حوصله ندارد، مثلا ما در فامیل داریم، یک نفر که ژیان داشته باشد، از بنز بالاتر می‌داند. نمی‌گوییم به او که آقا این آن نیست. حوصله‌اش را ندارد. می‌گوید این که من دارم، از همه عالم بهتر است. تحمل ندارد راجع به آن حرف بزنی. لذا این پول هست، می‌خواهی این‌جا خانه بخری به اندازه‌ی چهل متر؟ دو تا کوچه آنطرف‌تر چهارصد متر می‌دهند و نوساز و اگر باشد و نگویی، توقع می‌کند که چرا به من نگفتی بی انصاف. حالا خاک بر فرق من و تمثیل من، این‌ها کجا و آنها کجا؟ لذا اگر جایی، فرصتی، فضایی، تحملی و اقبالی باشد، چرا نگویم؟ اما می‌خواهد بپذیرد یا نه. آقا! هادی خداست. من قرار نیست حقنه کنم، اعتراف بگیرم. من میگویم و می‌روم، اگر او خواست، می‌پذیرد یا نمی‌پذیرد. نپذیرد هم با او دعوا ندارم. حرفم را زده‌ام. کتمان هم نمی‌کنم که اختلاف نظر داریم. امروز روزگار گذشته از این‌که ما بعضی از خالی‌ها را ببندیم. البته آن قبلی‌ها خالی نمی‌بستند، تقیه می‌کردند که دعوا نشود. امروز دست ما را خواندند. همه‌ی کتاب‌ها دست همه هست. الکی انکار کنیم. ما یک سری روایت در کافی نداریم. می‌گوید داری و این عالم، آن عالم هم آن را معتبر می‌داند. چرا الکی می‌گویی که ندارم. آن که دروغ‌گو را باور هم نمی‌کند.

بیان حقایق نه اصرار بر پذیرش

من می‌گویم داریم، اما بگذارید این طور بگویم. می‌گویند آقا جان، تو بگو اشهد ان لا اله الا الله، من می‌گویم تو موحدی. بگو اشهد ان محمد رسول الله، من می‌گویم در دنیا تو یک مسلمانی. چون من در دنیا با تو طرف هستم. آخرت همه‌ی ما پیاده‌ایم و کس دیگری تصمیم می‌گیرد. برداشت من این است که فکر مکتب اهل بیت خریدار دارد آن طرف ولی قرار نیست من عقاب و ثواب را بدهم. لذا آن طرف دعوا ندارد که. آن طرف صاحبش یک کس دیگری است. این طرف من و شما داریم با هم زندگی می‌کنیم. همسایه‌ایم و خرید و فروش می‌کنیم و ازدواج می‌کنیم. من می‌گویم در این دنیا یک شهادتین بگو، اصلا من نمی‌دانم که هستی، اصلا رو‌بند داشته باش ولی شهادتین بگی. من در این دنیا مثل یک مسلمان با تو رفتار می‌کنم. یعنی به تو محبت می‌کنم و به کسی که شرافتش بیش‌ از شهادتین هست، بیشتر محبت می‌کنم. به داداشم بیش از شما محبت می‌کنم. شما به مادرت بیش‌از مادر من محبت می‌کنی؟ این توقع اضافی هست. اما شما را مسلمان می‌دانم و پاک می‌دانم و در بازار مسلمین باشی. قوانین سوق‌المسلمین مال تو هم هست. حق ندارد کسی اموالت را بدزدد، آبرویت را کسی نباید ببرد و خونت را نباید بریزد. مثل مسلمان، زندگی با هم می‌کنیم. تفاوت هم با هم داریم. در بین شیعیان هم تفاوت هست. طرف آمده بود، کتابخانه‌ی ما را درست کند. می‌گفت مردم می‌روند زیارت امام رضا، بنده‌ی خدا دستش از دنیا کوتاه است. من گفتم ببخشید شما در کدام غار زندگی میکنی؟ که می‌گویی امام رضا دستش از دنیا کوتاه است. یعنی در شیعه هم اختلاف نظر هست. حوصله دارد گفت‌و گو می‌کنیم، اگر ندارد حرف نمی‌زنیم. طرف انقلابی نیست مثلا. حوصله داشت گفت‌و گو می‌کنیم و نداشت حرف نمی زنیم. جنگ که نمی‌کنیم با هم دیگر. شهادتین گفتی. مسلمانی در این دنیا، من مثل یک مسلمان رفتار می‌کنم. حقوق اسلامی‌تو را هم رعایت می‌کنم. به خطر بیفتی جانم را برایت به خطر می‌اندازم. این شهید سلیمانی ما در دیرالزور و این‌ها که شیعه نبوده. اسمش هنوز می‌آید، بدن آدم می‌لرزد از غصه‌ای که او را کشتند. این همه شهید مدافع حرم که جانم فدای آنها. جانم فدای بچه‌های یتیمشان. جانت به خطر بیفتد، جانم را فدایت می‌کنم، از بچه‌هایم دست می‌کشم. اما اگر حوصله داشته باشی و بخواهم در حقت برادری را تمام کنم، حرف‌های دیگری هم هست. دوست داری بشنو، اگر هم دوست نداری نشنو. کتمان نمی‌کنم که تفاوت داریم. تفاوت داریم ولی مثل یک مسلمان با تو رفتار می‌کنم.

حفظ وحدت برای اهمیت برادری نه حفظ امنیت ملی

نه به خاطر امنیت ملی، خیلی از این آقایان می‌گویند، به خاطر امنیت ملی. نه به خاطر امنیت ملی، نه. امنیت ملی هم سر جایش بود. ما یک قدرتی داشتیم که غیر شیعه نفس می‌کشید، سوسکش می‌کردیم. باز هم این حق برادری بود. چون اصل می‌دانیم. چون ما باید تلاش کنیم که همه را سر سفره‌ی فاطمه‌ی زهرا (س)، اگر خواستند بنشانیم. چون اختیاری هم هست. لذا اگر ما قدرت مطلقه داشتیم، خطر امنیت ملی هم نبود، برادری بود. ما در اوج قدرت بودیم، فاصله جمعیتی ما هزار میلیارد نفر به ده نفر بود، باز هم همین بود. باهم زندگی می‌کنیم، اما تفاوتمان را انکار نمی‌کنیم.

تفاوت‌ها

ما دینمان را از مکتب اهل بیت می‌گیریم، آن عزیزان دینشان را از مکتب اهل‌بیت نمی‌گیرند، رودربایستی هم ندارند، برخی از آن سران رسانه‌ها دروغ می‌گویند. در عذرخواهیش نوشته بود، من تبعیت از اهل بیت رسول خدا را واجب می‌دانم. دروغ گفت. تبعیت از اهل‌بیت یعنی چه؟ یعنی اگر وقتی همه یک حرف را زدند، گفتند دو دو تا چهارتا، من نمی‌گویم من به امیرالمومنین عمل می‌کنم که فرمود دو دو تا چهارتا! خیر، کجا تبعیت معنا دارد؟ آنجایی که همه یک چیز بگویند و به مسیری بروند، امیرالمومنین به مسیر دیگر! همه به مسیری بروند، امام حسن (ع) به مسیری دیگر. کسی می‌گوید من از اهل‌بیت تبعیت می‌کنم که در اختلافات مسیر امام را برود. بروید ملاحظه بفرمایید.

در کتاب‌های اصول فقه، یکی از فصول، بحث اجماع است، آنجا تصریح می‌کنند می‌گویند نه قول علی حجت نیست، نه قول فاطمه حجت نیست، نه قول حسن حجت نیست، نه قول حسین حجت نیست، قول اجماعشان هم حجت نیست. یعنی از نظر دستور دینی، اجماع اهل‌بیت پشیزی ارزش ندارد. خب من که توهین نکردم، این نظر آن‌هاست، صریح هم گفتند. در کتاب‌های اصولشان گفتند، کتاب ابواسحاق شیرازی، کتاب فخر رازی، کتاب عبدالکریم نمله، هر جایی بروید این را گفتند، اجماعی است. قول اهل‌بیت پشیزی نمی‌ارزد، بیش از قول صحابه! یعنی اگر اهل بیت موافق صحابه بودند که هیچ، اگر نبودند، نمی‌ارزد، این نظرشان است. ولی همان‌جا هم نوشتند، خلاف الرافضه، یعنی ما شیعه‌ها یا رافضی‌ها یا هر چه، ما نه اجماع اهل بیت که قول امیرالمومنین یا امام حسن یا امام حسین را، به همه ۸ میلیارد الان و کل بنی‌بشر از صدر خلقت تا حالا، ارجح می‌دانیم. انکار این تفاوت هم دروغ است، هم ظلم است. چرا دروغ بگم؟ بگم همه پیرو اهل بیت هستیم. نه خیر! نیستیم. اگر هستیم که کتاب‌های اصولیتون که جای تخصصی حرف‎زدن راجع به این موضوع است، عوض کنید، بگویید ما کلام علی(ع) را حجت می‌دانیم. آن وقت من هم می‌گویم در این زمینه عین هم می‌گوییم. ولی الان نه. بگویم من و ایشون لباسمان یکی است! من قبا تنم پوشیدم و ایشان پیراهن! مردم هم دارند می‌بینند، چرا خالی می‌بندی می‌گویی مثل هم است؟ نیست! آقا قیامت چه؟ من نمی‌دانم، شاید قیامت از او قبول کردند، من که مالک جهنم نیستم، طرف را زوری بندازم جهنم، من فهمم این است که مکتب اهل بیت در قیامت، اهل نجات هستند. بقیه طبق قاعده نیستند، ولی قاعده استثنائات فراوانی دارد. اگر با وجود تلاش، حقیقت به او نرسیده باشد و چیزهای دیگر، آن هم می‌تواند نجات پیدا کند، لذا من مالک بهشت و جهنم کسی نیستم. در این دنیا هم دعوا ندارم و اختلافم در حد دعوا نیست، ولی نمک به حرامی هم نمی‌کنم، بگویم همه مثل هم هستیم، نیستیم. قول علی با قول ابوبریره یکی نیست! چرا می‌خواهی یکی کنی؟ نیست. سرم را هم بدهم قبول نمی‌کنم، یکی است. حالا تو قبول نداری، نوکرت هم هستم. نداشته باش. حوصله داری گفتگو می‌کنیم پذیرفتی پذیرفتی، نپذیرفتی نوکرت هم هستم. باز هم جانت به خاطر بیفتد، می‌آیم و از تو دفاع می‌کنم. کتاب در رد من می‌نویسی، کتاب در رد رافضه می‌نویسی، کفار بیایند سرزمین تو را بگیرند، می آیم و کمکت می‌کنم. چون «... وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلى أَلّا تَعدِلُوا اعدِلو... » {مائده، ۸}، تو اگر حق برادری را به جا نیاوری، من از حق برادری خودم کم نمی‌گذارم. این عقیده من است. ممکن است البته جایی اشتباه کرده باشم، آدم هستم، معصوم که نیستم، اما فکر من این است.

شما هم پس فردا راه بیفت بگو، کاشانی فلان‌جا این را گفتی، خلاف ادعا عمل کردی. یا توضیح می‌دهم، قانع می‌شوی یا می‌گویم اشتباه کردم، ببخشید. این فکر من است و فهم من از وحدت این است. فردا جملاتی از آقا می‌خوانم، فهم من این است، ایشان هم اینطور می‌گوید، من این را می‌فهمم. شما اگر می‌گویی نیست استدلال کن. من اگر فهمیدم، حرف شما را می‌زنم.

مادری حضرت زهرا (س)

شب شهادت صدیقه طاهره است، مادری که کوتاه نیامد، چون نخواست این اختلاف سر به مهر باشد، خلاف مادریش دید! فرمود من را شب غسل بده، شب کفنم کن، شب دفن کن و به بچه‌های من تا روز قیامت سلام برسان. یعنی برایتان مادری کردم که حق را از باطل بشناسید! ما چه کنیم که مادرمان این مسیر را رفته. نمی‌توانیم نمک نشناسی کنیم، بگوییم نه اینطور نبوده. نمی‌توانیم. جریانی که رودر بایستی ندارد، می‌گوید من مخالف خودم را می‌کشم! با اون کسی که تمام اعتبارش را زده، با آن کسی که آمده نفاق پوشیده پیچیده مخفی را فاش کرده و آن کسی که علی(ع) را کنار پیامبر گذاشت و قابل قیاس با پیامبر ندانست، هیمنه‌ی دیگران را در برابر علی شکست.

«والله عداوین علیکما» فرمود: نفرینتان می‌کنم. با یک نمازی که اجازه نداد بخوانند، هزار سال نگذاشت این اختلاف گم بشود. اختلاف اگر گم بشود، حق گم می‌شود، اگر قرار بود حق گم بشود، پیامبر برای چه اسلام را آورد! بت‌پرست‌ها بودند. قرار نیست که حق گم بشود. ولی ما با کسی دعوا نداریم، زوری نمی‌خواهیم کسی را هم فکر خودمان بکنیم. محبت هم می‌کنیم، به حضرت حمله کردند. سلیم می‌گوید: وقتی به خانه حمله شد، بی‌بی به هوش که آمد، رفت امیرالمومنین را از زیر تیغ بیرون کشید، این صحنه را تا به حال نمی‌دانم تصور کردید یا نه. انقدر حالش بد می‌شد که لباس پیغمبر را می‌دید از شدت گریه بیهوش می‌شد، ولی برای اینکه به این‌ها بگوید ما با پیغمبر نسبت داریم، لباس پیغمبر را روی سرش کشید، واسطه کرد. رفت جلوی در مسجد ایستاد، فرمود: علی را برگردانید. من جرات نمی‌کنم، بعضی حرف‌ها را بزنم. خدا نیاورد انشاالله که یک روزی ببینید، که یک مرحوم آقای بهجتی که از دنیا رفته، انشاءالله دعاگوی ماست، حساب کنید ببینید در قم، بی عبا و عمامه طناب پیچ می‌کشند روی زمین، می‌توانی تحمل کنی؟ رفت امیرالمومنین را از زیر تیغ آورد، لباس‌های خاکی پاره پاره، امیرالمومنین را سالم برگرداند به خانه، ولی سلیم می‌گوید بعد از این ملازم فراش شد، دیگر از بستر بلند نشد.

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام «مکتوبات هیأت ‌الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفسخنرانیفاطمیه دومحجت الاسلام کاشانی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید