ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳۲ دقیقه·۴ سال پیش

حلقه‌ای بر گردنم افکنده دوست!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولا و نعم النصیر

صلی الله علی سیدنا و نبینا و حبیبنا و حبیب اله العالمین ابالقاسم المصطفی محمد (ص)

اللهم صلی علی محمد، و آل محمد، و عجل فرجهم

و علی آل بیته الطیبین الطاهرین سیما الحجه بقیه الله فی الارضین.

اللهم كن لولیك الحجة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه فی، هذه الساعة و فی كل ساعة، ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلًا و عیناً، حتى تسكنه أَرضك طوعاً و تمتعه فیها طویلا

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست/هر کجا هست، خدایا به سلامت دارش

عرض تبریک و شادباش و تهنیت، محضر صاحبمان، آقایمان، امام عصر و زمانمان. ان‌شاالله همه‌ی ما بتوانیم در شادی امام زمان سهیم باشیم. دل آقا را با اعمالمان شاد کنیم، صلوات بفرستید.

اللهم صلی علی محمد، و آل محمد، و عجل فرجهم

اهانت به پیامبر(ص)

خب در این ایام این رئیس جمهور خبیث فرانسه دلمان را سوزاند، با این کاری که کرد. من بحثم را عوض کردم، می‌خواستم ادامه‌ی بحث وحدت و مبانی وحدت را عرض کنم، اما پیامبر (ص) خیلی غریب است. در این شرایط هر چه بنشینیم از پیامبر (ص) صحبت کنیم، کم است. چرا این شیطان به پیامبر ما جسارت کرد؟ چون خدا در قرآن می‌فرماید: «یا رسول الله، ما به تو فضل کثیر دادیم.» پیامبر اکرم (ص) خصوصیتی که دارند؛ خداوند متعال به شدت در قرآن تلاش کرده، که توجه دیگران را به پیامبر بالا ببرد. «... و کان فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً» (نساء، ١١٣) یا رسول الله، فضلی که من به تو دادم، خیلی عظیم است. «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ» (انشراح، ١ و ٢) من ذکر تو را بالا بردم. وقتی شیاطین عالم می‌بینند، ذکر پیغمبر (ص) اینقدر در عالم عظمت دارد، خدا اینقدر به پیغمبر (ص) فضل داده -فضل یعنی هدیه- خدا اینقدر به پیغمبر (ص) بخشیده، آن وقت شروع می‌کنند با این پیغمبر (ص) و با این عظمتش مبارزه کردن. البته مبارزه با پیغمبر اکرم (ص) مثل بچه‌ای است که بخواهد در صورت خورشید خاک بپاشد.

پیامبر یعنی رسول!

خدا مرحوم سنایی غزنوی را رحمت کند؛

مصطفی اندر جهان آن گه کسی گوید که عقل آفتاب در آسمان آن گه کسی گوید سها

وقتی پیامبر در جهان باشد، عقل نه به معنای برهان، «أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَهُ الْعَقْلُ» و «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِى» (حدیث نبوی) اولین چیزی که خدا آفرید عقل بود، در جای دیگر فرمودند اولین چیزی که خدا آفرید نور من پیغمبر (ص) بود. این دو را کنار هم بگذار، یعنی چه؟ یعنی پیغمبر (ص) سر تا پا عقل هستند. «وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم، ٣) در قرآن نقطه‌ی مقابل عقل، هوی است. هوی یعنی عمل به خواسته‌های نفس. عقل یعنی «مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ» عمل به خواسته‌های خدا. کسی که همه‌ی وجودش، اراده‌اش بشود اراده‌ی خدا، می‌شود عقل. کسی که بشود خواسته‌های خودش، «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ...» (جاثیه، ٢٣) خواسته‌های خودش را بپرستد، می‌شود هوی. «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» (نجم، ٣ و ۴)، «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ...» (آل عمران، ١۴۴) پیامبر یعنی رسول.

ببینید خیلی عجیب ا‌ست. می‌دانی، «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ...» (آل عمران، ۱۴۴) یعنی چه؟ یعنی هرکاری که پیغمبر اکرم (ص) می‌کند. یعنی اگر پیغمبر (ص) چشمانش را ببندد و باز بکند این از رسالت است، این از پیام الهی است، این آن چیزی ا‌ست که خدا دستور داده‌است باید انجام بدهد. پیغمبر (ص) گوشه چشمش را این‌طرفی بکند، این رسالت پیغمبر اکرم (ص) است. پیغمبر (ص) از خودش هیچ چیز ندارد، پیغمبر (ص) عبد محض است. لذا عرض کردم در جلسه‌ی گذشته؛ پیغمبر (ص) یعنی عبد. لذا در قرآن هرجا که از پیامبری می‌خواهد عبد بودنش را بیان کند اسم می‌برد؛ «...لِدَاوُدَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ...» (ص، ۳۰)، مثلا ایوب، ذکریا «ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا» (مریم، ۲) اما وقتی به پیامبر اکرم (ص) می‌رسد چه می‌فرماید؟ «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ...» (اسرا، ۱) تمام! یعنی ببین حواست باشد، هرجا من کلمه «عبد» را بدون اسم بردم، این مال پیغمبر اکرم (ص) است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ...» (کهف، ۱) تمام! عبد یعنی پیغمبر اکرم (ص)، عبد با اسم مال دیگران است. اما عبد بدون اسم یعنی پیغمبر اکرم (ص)؛ عبد است! چون عبد است، «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم، ٣) چون عبد ا‌ست، هر کاری که انجام می‌دهد از رسالتش است. لذا از بی‌سوادی است که بعضی‌ها این حدیث را جعل کرده‌اند دیگر، که پیغمبر فرمود که در امور دنیایی‌تان از من نپرسید، من مال امور آخرتی شما هستم، نه خدا در قرآن تصریح می‌کند محمد یعنی پیغمبر (ص)!

تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ

می‌دانید دیگر چون استادش خداست دیگر، چون خود پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «أدَّبَنِي رَبِّي فأحسَنَ تأدِيبي» (حدیث نبوی) بعد خدا به پیغمبر اکرم (ص) چه یاد داد؟ نگو چه یاد داد. پیغمبر اکرم (ص) مطلق آن‌چه که انسان می‌تواند داشته‌باشد دارد، از کجا می‌گویم؟ «وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ...» (بقره، ۵۳) ما کل چیزی که به حضرت موسی (ع) دادیم، کتاب و فرقان بود. از حضرت موسی (ع) بالاتر، شد حضرت عیسی (ع). «وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ» (آل‌عمران، ۴۸) آن‌جا گفت کتاب و فرقان، این‌جا گفت کتاب، حکمت، تورات، انجیل؛ می‌شود حضرت عیسی (ع). وقتی به پیامبر اکرم (ص) که می‌رسد خداوند متعال می‌گوید، یا رسول‌الله «...وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ...» (نساء، ۱۱۳) این می‌شود مال چه؟ انبیای گذشته. «...وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ...» (نساء، ۱۱۳) دیگر شد مطلق! همه‌ی مجهولات را به تو یاد دادم. ببینید! آن‌وقت قرآن پیغمبر اکرم (ص) میشود «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل، ۸۹) ولی تورات حضرت موسی (ع) و انجیل حضرت عیسی (ع) محدود می‌شود. از کجا می‌گویم؟ خدا می‌فرماید «وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ...» (زخرف، ۶۳). من در انجیل بعضی از چیزهایی که شما در آن اختلاف دارید را بیان کرده‌ام، مطلق نیست. یا راجع به تورات هم همینطور، اما وقتی می‌رسد به قرآن «...وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ...» (نحل، ۸۹) آن‌جا گفت «...ببَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ...» (زخرف، ۶۳)

این‌جا می‌گوید «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل، ۸۹) که تمام این «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل، ۸۹) را پیامبر اکرم (ص) به اذن خداوند بخشید به امیرالمومنین (ع). لذا در قرآن داریم که چی؟ «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل، ۸۹) بعد می‌گوید «...وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ» (نحل، ۸۹) لذا امیرالمونین علی (ع) فرمودند: می‌دانید من کی هستم؟ «...وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» (رعد، ۴۳) من آن کسی هستم که تمام «علم‌الکتاب» را دارم. بعد خود امیرالمونین (ع) فرمودند این را پیامبر (ص) به من داد، من کجا آن کسی که «قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ...» (نمل، ۴۰) جن گفت «...قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ...» (نمل، ۳۹) سلیمان قبل از این‌که از جایت بخواهی بلند بشوی، من تخت بلقیس را می‌آورم؛ آن کسی که یک کلمه از علم‌الکتاب را داشت. «عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» گفت: «أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» من این تخت بلقیس را پانصد کیلومتر این طرف می‌آورم، قبل از اینکه بخواهی چشمت را به هم بزنی.

خداوند و امیرالمؤمنین، شاهدان پیامبر(ص)

حالا ببینید چه اتفاقی افتاد. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند: بهترین آیه‌ای که در وصف من است، این آیه است: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا» آنهایی که کفار هستند، مکرون، آمدند به پیامبر چه گفتند؟ گفتند: تو رسول نیستی: «لَسْتَ مُرْسَلًا» نامرد آمده این کاریکاتور را به ساختمان خودش چسبانده! «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا» تو به آنها چه جوابی بدهی؟ «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» یا رسول الله! غصه نخور! تو دو تا شاهد داری، یکی خدا، یکی «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: در این آیه، خداوند متعال، من را در کنار خودش آورده! «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» شاهد پیغمبر(ص) کیست؟ خدا، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام. لذا حضرت فرمودند: مهم‌ترین آیه‌ای که در فضیلت ما اهل بیت(ع) است، همین یک آیه است.

عظمت جاودان پیامبراکرم(ص)

متوجه شدید؟ چه عظمتی! من الان اول صحبت‌هایم فقط می‌خواهم راجع به عظمت پیغمبر(ص) صحبت بکنم. چون این عظمت خیلی زیاد است، «مصطفی اندر جهان، آن گه کسی گوید که عقل...» عقل یعنی عاقل‌ها، یعنی کلام پیغمبر را بگذاری کنار کلام عقلای عالم. اصلا قابل مقایسه نیست! «آفتاب اندر سماء، آنگه کسی گوید سها» سها یک ستاره‌ی خیلی کم نوری بوده، قدیم که این E این طرف یا آن طرف برای چشم پزشک‌ها نبوده، می‌گفتند اگر کسی بتواند ستاره‌ی سها را نگاه بکند، یعنی چشمش قوی است، چشم خوبی دارد. اگر آن را نبیند، یعنی چشمش ضعیف است. سنایی -خدا رحمتش بکند- می‌گوید: ببین! وقتی خورشید در آسمان است که کسی نمی‌گوید سها! سها همین طور کم‌سو هست، لذا جلوی این خورشید، مکرون نهایتا بتواند چهارتا خاک پرتاب بکند، نمی‌تواند خورشید را بپوشاند.

مشاهده وجه‌الله توسط پیامبر(ص)

«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ...» (اعراف، ۱۴۳) وقتی خدا با حضرت موسی(ع) صحبت کرد، حضرت موسی(ع) گفت: خدا! می‌خواهم ببینمت. خداوند متعال فرمود: «...إنَّکَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَل...» (اعراف، ۱۴۳) به کوه نگاه کن! به کوه نگاه کرد، کوه از هم پاشید. خود موسی «...وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا...» (اعراف، ۱۴۳) خود موسی(ع) از بین رفت. اما حالا سوره‌ی نجم را شما نگاه بکنید: «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» (نجم، ۱۷) «عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى ﴿۱۴﴾ عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى ﴿۱۵﴾ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى ﴿۱۶﴾ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿۱۷﴾ لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ﴿۱۸﴾» (نجم، ۱۴ تا ۱۸) بعد خداوند متعال می‌فرماید که: «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» پیامبر(ص) با قلب خودش دید، همان چیزی که حضرت موسی(ع) نمی‌توانست ببیند «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» (تجم، ۱۱) درست شد؟! این را از کجا دارم می‌گویم که پیامبر(ص) خدا را دید؟ این را باید سراغ روایت برویم. در روایت ذیلش، علل‌الشرایع جلد دو، صفحه ۳۳۴ عن اسحاق بن عمار «لَمّا عُسْریَ بِهِ وَ سارَ عِندَ عَرشِهِ فَتَجَلّی لَه عَن وَجهِهِ حَتّی رَأهُ بِعَینِهِ» خداوند متعال چهره‌ی خودش را... چهره‌ی خدا یعنی چه؟ ما نمی‌فهمیم! چهره‌ی خدا یعنی چه؟ «عَن وَجهِهِ» یعنی چه؟ نمی‌فهمیم. اما امام صادق(ع) فرمودند: آن چیزی که حضرت موسی(ع) آرزو داشت که مشاهده بکند، پیغمبراکرم(ص) «فَرَأی بِعَینِهِ» عینه یعنی چشم سر؟! آن که مادیات را می‌بیند، یعنی با چشم قلب! «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» (نجم، ۱۱) با چشم قلب، «فُؤاد» یعنی قلب. پیامبراکرم (ص) قطعا مشاهده کرد. البته خود اهل سنت را که من دارم می‌گویم، ما متأسفانه نگذاشتیم معارف اهل بیت (ع) به اسم وحدت منتشر بشود، «مناقب خوارزمی» خود اهل سنت معتقد هستند که وقتی خداوند متعال می‌خواست با پیغمبر (ص) صحبت بکند، پیغمبر (ص) صوت امیرالمؤمنین را می‌شنید. مناقب خوارزمی اهل سنت نقل می‌کنند! یا الله! خدایا! چرا با صوت امیرالمؤمنین دارم می‌شنوم؟ خداوند متعال فرمود که من هیچ‌کسی را بین خودم و تو محبوب‌تر از علی (ع) نیافتم. لذا می‌دانید که در ادامه این آیه است که «لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى» (نجم، ۱۸) چرا «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» (نجم، ۱۷) چرا چشم پیغمبر (ص) از خدا منحرف نشد؟ چون دائما چشمش به «آیه الله الکبری» بود. امیرالمومنین (ع)، در تفسیر قمی می‌فرماید «وَ مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»، من «آیه الله الکبری» هستم. لذا در زیارت‌نامه روز مبعث امیرالمومنین (ع) چه می‌گوییم؟ می‌گوییم «اخی نبیک و وصی رسولک فبات علی فراشه و کاشف الکرب عن وجهه». آن کسی که پیامبر اکرم (ص) به او توجه می‌کند، می‌شود: « کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الرَسُول». آن کسی که امام حسین (ع) به او توجه می‌کند، می‌شود: «كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ». این‌طور است دیگر. عباس دقیقا کار امیرالمومنین (ع) را در کنار پیامبر اکرم (ص) می‌کرد.

عظمت پیغمبر (ص) را می‌خواستم عرض کنم. در قرآن، تمام تلاش خدا این است که تو پیغمبر (ص) را مشاهده کنی و به دیگران هم بشناسانی.

معنای صلوات

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» (احزاب، ۵۶). خداوند متعال دائما دارد بر پیغمبر اکرم صلوات می‌فرستد. ای کسانی که ایمان آوردید، شما هم باید دائما صلوات بفرستید. حالا این صلوات یعنی چه؟ یعنی بگویید «ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»؟ آن می‌شود لفظ، سر جای خودش. اما یک حقیقت عملی هم هست، صلوات یعنی چه؟ روایت ذیل این بحث این است: حضرت فرمودند که «صَلَاةُ اللَّهِ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ صَلَاةُ مَلَائِكَتِهِ تَزْكِیَةٌ مِنْهُمْ لَهُ»، صلوات یعنی تزکیه. تزکیه یعنی چه؟ خداوند متعال می‌فرماید که «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ...» (نساء، ۴۹) دیدی بعضی‌ها از خودشان تعریف می‌کنند، تو از خودت تعریف نکن. خدا تو را بالا می‌برد. «...فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ» (بقره، ۱۵۸) خدا شاکر است. شاکر از ماده شکر است، شکر از ماده به معنی کشف است. یعنی خدا تو را بالا می‌برد، خدا تو را می‌شناساند، خدا تو را نمایش می‌دهد. تو نخواه هی خودت را نمایش بدهی. «ان الله شاکر»، خدا شکر می‌کند، نه که یعنی خدا می‌گوید خیلی ممنون. خدا در قرآن می‌فرماید «...وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا...» (بقره، ۱۵۸) آن کسی که یک کار خوبی را انجام بدهد؛ «...فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ» (بقره، ۱۵۸) من شاکر هستم، من از تو شکر می‌کنم. من از تو شکر می‌کنم، یعنی چه؟ یعنی من می‌گویم: خیلی ممنون؟ خدا شاکر است یعنی می‌گوید خیلی ممنون؟ نه. شکر و شاکر یعنی کاشف. کاشف یعنی نشان دهنده. من تو را کشفت می‌کنم. تو نخواه مدام خودت را به دیگران نشان بدهی. تو از خودت تعریف نکن. «بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ» (نساء، ۴۹) شکر و تزکیه در یک مفهوم است. هر دو معنای چه هستند؟ یصلون، الصلاه، یصلون یعنی خداوند متعال دائما دارد پیغمبر را «وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ» (انشراح، ۴) ذکر پیغمبر را در عالم پخش می‌کند. یا ایها الذین امنوا، شما چه کار دارید می‌کنید؟ شما هم این وظیفه را دارید که ذکر پیغمبر را در عالم پخش کنید، پیغمبر را به دیگران بشناسانید.

اگر مکرون از سر جهالت این کار را کرده باشد، تقصیر ما هم هست. اگر در عالم علیه پیغمبر کار می‌کنند، چون رفتار ما مسلمان‌ها پیغمبری نیست. ما باید یک مقدار در رفتار خودمان هم شک کنیم. صلوات، یعنی با رفتارمان پیغمبر را به عالم نشان بدهیم. «تزکیه منهم له»، تزکیه یعنی چه؟ یعنی نشان دادن. یعنی بروز دادن. ما چه قدر با رفتارمان پیغمبر را نشان می‌دهیم؟

عظمت پیامبر (ص)

آن‌قدر پیغمبر عظمت دارد، من عظمت پیغمبر را تمام کنم، خداوند متعال می‌فرماید اگر کسی به پیغمبر بی‌ادبی کند، تمام اعمالش حبط می‌شود. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ... ان تحبط اعمالکم...» (حجرات، ۲) یا رسو‌ل‌الله اگر تو یک نظری بدهی، دیگران در دل خودشان ذره‌ای نسبت به این نظر تردیدی داشته باشند؛ کلا ایمان ندارند، «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» (نساء، ۶۵) یا رسول‌الله خیلی از انسان‌ها در عالم هستند که منِ خدا را دوست دارند، یا رسول‌الله این را بدان، اگر از تو تبعیت نکنند، عشقشان روی هوا است و دارند دروغ می‌گویند، «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ...» (آل عمران، ۳۱) اگر می‌خواهید خدا را عاشق باشید، اول باید خدا عاشق شما باشد.

تا که از جانب محبوب نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد!

چه کار کنیم خدا ما را دوست داشته باشد؟ «...فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ...» (آل عمران، ۳۱) باید از پیغمبر تبعیت بکنیم. تبعیت یعنی چه؟ ما در قرآن یک طاعت داریم یک تبعیت. طاعت، طوع، یعنی گردن نهادن، طوعه یعنی خانمی که داری گردن‌بند است. طاع، یطاع، یعنی کسی که:

حلقه‌ای بر گردنم افکنده دوست/می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست!

حلقه به گردن کسی یا عبد حلقه به گردن را مطیع گویند. از طاعت بالاتر این است که تو بدون حلقه دنبال یک نفر بدوی، این می‌شود تبعیت. آن‌جا مرحله‌ی فوق عشق است، آن‌جا مرحله‌ای است که می‌گویی من می‌بینیم که این عالی است. چشم و گوش بسته به دنبالش نمی‌روی، با چشم بینا می‌روی، با چشم بینا دنبال پیغمبر رفتن را می‌گویند تبعیت. این‌جا خدا عاشق می‌شود، این‌جا خدا عاشق می‌شود.

پیغمبر کیست؟ توصیفی از زبان علی علیه‌السلام

پیغمبر اکرم که بود که ما می‌خواهیم مثل او باشیم؟ پیغمبر را به ما معرفی کن، ما می‌خواهیم اهل صلوات بشویم. صلوات یعنی تزکیه، ما بخواهیم بر پیغمبر صلوات بفرستیم، باید رفتارمان شبیه پیغمبر باشد. اول به ما بگو پیغمبر کیست؟ مگر می‌شود گفت پیغمبر کیست؟ آمدند به امیرالمومنین علی علیه‌السلام گفتند: می‌شود بگویی پیغمبر کیست؟ حضرت فرمودند: شما بفرمایید نعمت‌های دنیا چقدر است؟ نعمت‌های دنیا را برای من بشمرید. گفتند: یا امیرالمومنین! این چه حرفی است که شما می‌زنید؟! خدا در قرآن می‌فرماید «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا..» (نحل، ۱۸)، اگر بخواهید نعمت‌های خدا را بشمارید، نمی‌توانید بشمارید. همان موقع امیرالمومنین یک لبخندی زدند و فرمودند: خداوند در همان قرآن فرموده «...قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ...» (نساء، ۷۷) متاع دنیا کم است، این متاع کم را «...لا تحصوها...»، همان خدا در قرآن فرموده «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» (قلم، ۴) یا رسول‌الله خلق تو عظیم است. امیرالمومنین فرمودند شما وقتی متاع قلیل را نمی‌توانید فهرست کنید، من چگونه خلق عظیم را فهرست کنم؟ چه بگویم از پیامبر اکرم؟ «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ» (قلم، ۴) هر کدام از اهل بیت یک بهره‌ای از این خلق پیغمبر بردند، به مقام امامت رسیدند؛ لذا امیرالمومنین فرمودند «انا عبد من عبید محمّد».

کلید پیامبر برای شبیه شدن به او

اما خود پیغمبر اکرم یک کلیدی به ما دادند، فرموند: «ألا اُخْبِرُكُمْ بِاَشبَهِكُم بى؟» می‌خواهید به شما بگویم شبیه‌ترین شما به من کیست؟ «قَالوا: بَلى يا رَسولَ اللّه. قالَ: اَحسَنُكُم خُلقا.» حسن خلق‌‌دارترین شما، شبیه‌ترین به من است. به میزانی که ما حسن خلق پیدا کنیم، شبیه پیامبر می‌شویم. تا می‌گوییم حسن خلق، همه یاد مهربانی می‌افتند؛ تا می‌گوییم حسن خلق، می‌گویند یعنی اخلاقت خوب باشد. اخلاقت خوب باشد یعنی چه؟ یعنی مهربان باشی، با همه بخندی، مدارا کنی.

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست/که هر چیزی به جای خویش نیکوست!

حسن خلق یعنی هر چیزش، هر حرکت شما، هر رفتار شما، حب شما، بغض شما، اخم شما، لبخند شما سر جای خودش باشد. هر چه‌قدر رفتار ما میزانتر باشد، ما دارای حسن خلق بهتری هستیم. اوج این تعادل میشود پیغمبر اکرم. شما واقعا در رفتار پیامبر اکرم نگاه کنید.

رابطه‌ی پیامبر(ص) با امت، رابطه‌ی انفسهم

اولا بدانید -این را جلسهی گذشته توضیح دادم.- نسبت پیامبر اکرم با امت خودشان نسبت انفسکم بود، نه نسبت اخاهم؛ این محور ارتباط با مومنین است. یک بار دیگر بگویم، نسبت پیغمبر با امت خودش نسبت اخاهم نبود، نسبت انفسهم بود. در قرآن نسبت تمام انبیا با امتشان اخاهم است؛ اخاهم صالحا، اخاهم هودا، اخاهم شعیبا؛ اما وقتی به پیغمبر اکرم میرسد؛ خداوند می‌فرماید: «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ...» (توبه، ۱۲۸)، این میشود رابطهی جانی. این را من به شما بگویم، اصلا در قرآن خداوند متعال چه‌قدر زیبا به پیغمبر اکرم میفرماید: «وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿۲۱۷﴾ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ﴿۲۱۸﴾ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ ﴿۲۱۹﴾» (شعرا، ۲۱۷ تا ۲۱۹) . یعنی یا رسول الله! وقتی که همهی عالم دارند سجده میکنند، من فقط تو را میبینم. فهمیدید چه شد؟ یک بار دیگر جمله را ببینید: «وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ» (شعرا، ۲۱۹)، یعنی وقتی امت تو دارند سجده میکنند، من تلاش تو را دارم میبینم. «تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ» (شعرا، ۲۱۹)، میفهمی یعنی چه؟ یعنی پیغمبر، جان امت است. وقتی ما داریم سجده میکنیم، پیغمبر دارد تلاش میکند. آن وقت همین وجود اگر به جای سجده برود زشتی کند، به خدا پشت کند، پیغمبر (ص) حرص میخورد. «...عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَءوفٌ رَحيمٌ» (توبه، ۱۲۸)، گرفتی؟ پیغمبر اکرم (ص) اذیت میشود، برای همین خدا در قرآن دائم جبههی پیغمبر اکرم (ص) را میگیرد. ای کاش امت پیغمبر (ص) نمیشدیم، چون رابطهی ما با پیغمبر (ص) رابطهی جان است. وجود پیامبر (ص) بین ما تقسیم شده است. ما در وجود پیغمبر هستیم. برای همین خدا در قرآن، همان آیههای اول صحبتها چه گفتم؟ خداوند در قرآن به پیغمبر اکرم میفرماید: « أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» (انشراح، ۱)، بعد میفرماید: «وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ» (انشراح، ۴)، ما وجود تو را شرح دادیم. شرح یعنی گسترش، لذا در قرآن که نگاه کنی رابطهی پیغمبر (ص) با امتش رابطهی جان خودشان است. انگار تک تک امت، وجود پیغمبر اکرم (ص) هستند. این شرح صدر میشود؛ لذا اگر ما بدی کنیم، پیغمبر (ص) بیش‌تر از ما عذاب میشود و اذیت میشود. برای همین خود پیغمبر (ص) فرمودند: «مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِیتُ»، چون رابطهی آن انبیا با امتشان چه بود؟ رابطهی برادری بود، اما رابطهی پیغمبر (ص) با امتش رابطهی جان است؛ رابطهی نفس است؛ انفسنا و انفسکم است. لذا در زیارت جامعهی کبیره چه میگوییم؟ «ارواحکم فی الارواح، اجسادکم فی الاجساد، آثارکم فی الآثار، قبورکم فی القبور»، چون آنها همه، همان پیامبر اکرم (ص) هستند که ادامه پیدا کردهاند. لذا رابطهشان با ما چه میشود؟ رابطهی اجساد میشود، رابطهی ارواح میشود، رابطهی قبور میشود. یعنی آنها در قبور ما هم هستند. ما عذاب میکشیم، آنها هم عذاب میکشند. لذا میدانید، خود پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: همهی انبیا روز قیامت میگویند نفسی، نفسی؛ ولی من ناخودآگاه میگویم امتی، امتی. چون اگر امتم اذیت شوند، عذاب شوند، من اذیت شدهام. خیلی عجیب است، خوب دقت بفرمایید؛ فهمیدید ما چه رابطهای با پیغمبر اکرم (ص) داریم؟

این روایت تفسیر قمی، جلد دو صفحهی ۴۲۱ بود، «فما خلق الله عبدا من عباد الله ملکا و لا نبیا الا ینادی: رب نفسی نفسی»، همه روز قیامت میگویند نفسی نفسی، «و انت یا نبی الله تنادی: امتی امتی»، ولی تو پیغمبر اکرم (ص) خودت را نمی‌خوانی. نمی‌گوید مرا نجات بده می‌گوید امتم! امتم! من جانم پخش شده است در امتم لذا میدانید پیغمبر اکرم به خدا چه گفت؟ گفت خدایا آبروی مرا روز قیامت نبر، بگذار من محاسبه‌شان کنم. چون وقتی تو محاسبه‌شان می‌کنی، جلوی دیگران آبروی من ریخته می‌شود. این وجود من است که پخش شدهاست دیگر، وجود من است خود من هستم که این‌طور هستم. مادر وقتی که بچه‌اش در مدرسه کار خرابی می‌کند، مادر واقعاً خجالت می‌کشد، می‌گوید وجود من این شکلی شدهاست که بعد خداوند یک جواب سنگین‌تر به پیغمبر داد: پیغمبر اگر تو هر قدر دلسوز هستی، من خدای آنها هستم. لذا خداوند متعال به پیغمبر فرمود که «یا محمّد بل أنا أحاسبهم فإن كان منهم زلّة سترتها عنك» ببین تو هرچه دلسوزشان هستی من خدایشان هستم، من از تو هم پنهان می کنم. چرا؟ چون من نمیخواهم از تو هم خجالت بکشند. متوجه شدید چه شد؟ ببین ما چه خدایی داریم.


لذا ببینید حالا اگر این رابطه را شما متوجه شدید، عزیزان مکرون یک غلط بزرگی کرد یه پیغمبر اکرم توهین کرد. یک مقدار دقیق‌تر بگویم می‌دانستید اگر ما یه یکی از شیعیان امیرالمومنین جسارت کنیم، همان کاری را کرده‌ایم که مکرون با خود پیغمبر کردهاست؟ چرا؟ روایت را ببینید «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِعَلِيٍّ يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ هُمُ اَلْفَائِزُونَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَمَنْ أَهَانَ وَاحِدا مِنْهم» کسی به یکی از شیعیان تو امیرالمومنین اهانت کند، «فَقَدْ أَهَانَكَ وَ مَنْ أَهَانَكَ فَقَدْ أَهَانَنِي وَ مَنْ أَهَانَنِي فَقَدْ أَهَانَ اَللَّه» این رابطه است، دست و پای ما بسته است، نه می‌توانیم زشتی کنیم چون پیغمبر اذیت می‌شود نه می‌توانیم به دیگران بدی کنیم چون به پیغمبر توهین کرده‌ایم. ما امت هستیم، یک امت هستیم، خیلی باید مواظبت کنیم. از این روایات خیلی زیاد داریم؛ حضرت فرمودند از پیامبر اکرم درباره سلمان پرسیدند، حضرت فرمودند: «روحه مقرونة بروحنا» روح سلمان با ما یکی شده بود لذا اگر کسی به سلمان جسارتی می‌کرد به ما جسارت کرده بود این برای کل شیعیان اهل بیت است، «مَنْ عَادَى شِیعَتَنَا فَقَدْ عَادَانَا وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانَا» بعد حضرت فرمودند: «مَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ» این است که می‌گویم رابطه پیغمبر اکرم با امت با شیعیان چیست؟ وجودش پخش شده است لذا یکی از شیعیان مریض میشود، پیغمبر مریض میشود «وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّه» یکی از شیعیان ما، امت ما غم‌دار می‌شود، ما غصهدار می‌شویم «لَا يَفْرَحُ إِلَّا فَرِحْنَا لِفَرَحِهِ وَ لَا يَغِيبُ عَنَّا أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا أَيْنَ كَانَ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ أَوْ غَرْبِهَا» هر جای عالم که باشد جلوی چشم ماست، چون جان ماست این رابطه را الان امام زمان علیه السلام با ما دارند. این را من بگویم؛ شبیهترین امام به پیامبر اکرم کیست الان؟ امام زمان علیه السلام یک رابطه عجیبی بین امام زمان علیه السلام و پیامبر اکرم هست، سر جای خودش باید کار کنیم خوب این را هم به شما بگویم یکی از شیعیان حضرت یکی از امت پیغمبر بخواهد کوچک شود پیغمبر ناراحت می‌شود. بخواهد ذره‌ای تحقیر شود پیغمبر اذیت می‌شود. سلمان وقتی پیغمبر را پیدا کرد افتاد روی پای پیغمبر اکرم، پیامبر اکرم فرمودند چه کار کردی سلمان؟ تو داری مرا اذیت میکنی. حضرت فرمودند که «لاَ تَصْنَعْ بِي مَا تَصْنَعُ اَلْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اَللَّهِ» من یک بنده از بندههای کوچک خدا هستم، چرا خودت را کوچک کردی جلوی من؟ ببین چه پیغمبری است. الان دیده‌ای ما به اسم امت پیغمبر اکرم یک ذره مقام پیدا می‌کنیم، می‌بینیم یک ذره یک نفری به ما خلاصه خودش را خوار می‌کند می‌گوییم بارک الله این دارد به ما چه احترامی می‌گذارد، داریم دور می‌شویم دیگر.

رفتارها نشانه‌ی حسن خلق

شما نگاه کنید روایت بعدی این است؛ آمد پیش امیرالمؤمنین. «یک وقتی بگیر از پیغمبر اکرم، می‌خواهیم با پیامبر صحبت کنیم.« امیرالمؤمنین رفتند پیش پیغمبر اکرم: یا رسول الله عده‌ای می‌خواهند با شما صحبت کنند، حتی پیغمبر اکرم ناراحت شد به جا بودند. «فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ فَقال اِنّی عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ لا اعلَمُ اِلّا ما عَلَّمَنی ربّی» مگر من که هستم که از من وقت می‌گیرند؟ مگر من که هستم؟ مگر من هماهنگ کننده می‌خواهم؟ من در مسجد نشستم، عاشق این هستم که بیایند پیش من با هم صحبت کنیم. مگر من که هستم؟ علی چرا با من هماهنگی می‌کنی؟

«اَحسَنُکُم خُلقاً» کسانی که حسن خلق دارند، رفتار سر جا. رابطه‌‌ی تو با همه‌ی امت پیامبر اکرم باید رابطه‌ی نفسی باشد، جانی باشد. این حسن خلق می‌شود. اگر یک نفر جلوی تو کوچک شد تو احساس کن خودت کوچک شدی نه اینکه کیف کنی که به به ما چه مقامی پیدا کردیم، رئیس دفتر داریم می‌آیند از ما وقت می‌گیرند. نه این الان کوچک شده است، تو چرا کیف کردی؟ رابطه چگونه است؟ من یک مقدار عرائضم را جمع کنم. «اَحسَنُکُم خُلقاً» کسی که حسن خلق دارد یعنی رفتارش به جا است.

جهان چون زلف و خال و خط و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست

عجله کردن بد است؟ پیغمبر اکرم (ص) مواردی را برای ما مشخص کردند که باید در آن عجله کنیم. امت پیغمبر اکرم (ص) باید یک جاهایی عجله کنند. یک جاهایی باید آرام باشند. امت پیغمبر اکرم (ص) باید متعادل برخورد کنند. امت حضرت عیسی (ع) همیشه چه بودند؟ مهربان بودند. امت حضرت پیامبر (ص) همیشه مهربان نیستند، یک جاهایی هم باید جدی باشند. پیامبر اکرم (ص) قاطعیت داشتند. در جنگ بدر یک نفری اسیر شد. پیش پیغمبر اکرم (ص) آمد و گفت یا رسول الله من زن و بچه دارم، من را آزاد کن. پیغمبر فرمودند اشکال ندارد به حرمت زن و بچه آزادت می‌کنم. این رفت و دوباره به جنگ احد آمد. اسیر شد. پیش پیامبر اکرم (ص) آمد یا رسول الله زن و بچه دارم. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «يُلْسَعُ اَلْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ» آدم از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود. یک بار به تو رحم کردم. بعد پیغمبر اکرم (ص) فرمودند سرش را بزنید. همین پیغمبر اکرم که «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» بود، یک جایی قاطعیت داشت. لذا زیبایی مومن به چیست؟ به حسن خلق است. یعنی رفتارهایش سر جای خودش است. «اَلمُؤمِنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ». هَيِّنٌ لَيِّنٌ هست، سر جای خودش.

نشانه‌ی دیگر حسن خلق: عدم تکلف

«وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ» حسن خلق را می‌گویم. پیغمبر (ص) فرمودند من تکلف ندارم. می‌دانید وقتی مکه را گرفتند، امیرالمومنین (ع) می‌خواست برود بت‌های روی کعبه را بزند، یک نگاه به اطراف خودش کرد که چه کار کنم؟ کجا بروم؟ پیامبر اکرم (ع) فرمودند علی جان روی دوش من بیا عزیزم، بیا مثلا قفلک می‌گیرم تو بالا برو. تکلف ندارد. رئیس همه‌ی عالم است، رهبر همه‌ی عالم است، قفلک می‌گیرد امیرالمومنین (ع) روی دوشش می‌رود، بت‌ها را می‌زند. نگفت یک چهارپایه بیاورید، یک چیزی بیاورید علی (ع) ما بالا برود. علی آقا بفرمایید بالا! نه اینگونه نبود. پیامبر (ص) فرمودند علی جان من قفلک می‌گیرم تو بالا برو. متوجه شدید؟ «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ». همین جا این داستان را برایتان گفتم. جوانی پیش پیامبر اکرم (ص) آمد، یا رسول الله می‌خواهم زنا کنم. حضرت فرمودند همین جا بنشین عزیزم با هم صحبت کنیم. تکلف نداشتند. عجب! حالا آقای چیز شما یک وقتی بگذارید، با ایشان مشاوره کنید ایشان منحرف شده است. نه همانجا نشستند با هم صحبت کردند. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ»

«يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَى ظَهْرِهِ» حضرت چهار دست و پا می‌رفتند بچه‌ها روی دوششان می‌رفتند. «نِعمَ الرّاکِبُ و المَرکوب» می‌گفتند هم راکبش خوب است و هم مرکوبش.

وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً

عرائضم را جمع کنم. حضرت فرمودند «اطیَبُکُم کلاماً» کسانی که زیبا صحبت می‌کنند شبیه ما هستند. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت/ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

چه جواب داد؟

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی/هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

اگر ما عاشق پیغمبر اکرم (ص) باشیم، باید عاشق تکه‌های وجودی که در وجود شیعیانش هست شویم. یا اباعبدالله «سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم» نوکر نوکراتم. تکه‌های وجودی تو در همه‌ی اطرافیان من هست. متوجه شدید؟ «اطیَبُکُم کلاماً» پیغمبر اکرم (ص) فرمودند می‌خواهید شبیه من بشوید؟ قشنگ صحبت کنید. «...وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً...» (بقره، ۸۳). «و ابَرُّكُم بقرابَتِه». آن کسانی که با قریب‌ها، قریب یعنی از ارحام شروع بکن، یک مقدار معرفتت که برود بالا میشود همه امت پیغمبر اکرم (ص) با این‌ها چه هستند؟ حالت «بِر» دارند، «بِر» یعنی چه؟ «بِر» از ماده «بَر»ست. «بَر» یعنی بیابان. بیابانی برخورد میکنند، نه خیابانی. من و توای نمیکنند. آن‌هایی که خیابانی برخورد میکنند، میگویند تو این‌جوری کردی من هم این‌جوری میکنم؛ این صفت پیغمبر (ص) نبود، سنت اهل بیت نیست. آن‌ها بیابانی برخورد میکنند. «...نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» (شرح، ۱) یعنی چه؟ یعنی ما سینه تو را آن‌قدر گشاده کردیم همه در وجود تو هستند. لذا اگر کسی به پیغمبر (ص) بدی میکرد او خوبی میکرد. لذا حضرت فرمودند «...أَعْظَمُکُمْ حِلْماً...» حلم یعنی چه؟ یعنی در مقابل رفتار بد دیگران تو زیبا رفتار بکنی، خوب رفتار بکنی. لذا آن جریان یهودی را قبلا برایتان گفته‌ام، پیامبر (ص) رفتند عیادتشان. این را تکرار نمیکنم. بله.

توصیه پیامبر به خوبی با نزدیکان‌شان

«...أَبَرُّکُمْ بِقَرَابَتِهِ...» لذا پیغمبر اکرم (ص) فوق‌العاده به نزدیکان خودشان هی توصیه میکردند، به ذریه خودشان عجیب توصیه میکردند میدانید روز قیامت کسی یکی از اهل بیت من را، اهل بیت نه یعنی فقط فامیل‌ها! اهل بیت یعنی سلمان‌ها، یعنی اویس قرنیها، که پیغمبر (ص) عاشقشان بود، این اویس قرنی «...أَبَرُّکُمْ بِقَرَابَتِهِ...» بود دیگر. مادرش به‌ش گفتش که عاشق پیغمبری ولی حق نداری بیشتر از نصف روز پیش پیغمبر (ص) باشی، برگرد من کارت دارم. از یمن آمد پیش پیغمبر (ص) اتفاقا پیغمبر (ص) نبودند، برگشت. پیغمبر (ص) را ندید حضرت فرمودند من بوی معشوق خودم؛ حبیبی اویس بوی معشوق خودم را از جانب یمن احساس میکنم. متوجه شدین؟ آره. اهل بیت یعنی کی؟ یعنی آن کسانی که به پیغمبر متصلن، «سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ». حضرت فرمودند یکی از اهل بیت من را پناه بده. «أو برّهم أو کساهم من عری أو اشبع» من همه کارش را انجام میدم من تضمینش میکنم. «...لَوْ جَاءُوا بِذُنُوبِ أَهْلِ اَلدُّنْيَا...» اگر یک نفر یکی از اهل بیت من را کمک بکند، اگر گناه همه عالم را داشته باشد، من شفاعتش میکنم. «...رَجُلٌ نَصَرَ ذُرِّيَّتِي وَ رَجُلٌ بَذَلَ مَالَهُ لِذُرِّيَّتِي عِنْدَ اَلْمَضِيقِ وَ رَجُلٌ أَحَبَّ ذُرِّيَّتِي بِاللِّسَانِ وَ بِالْقَلْبِ وَ رَجُلٌ يَسْعَى فِي حَوَائِجِ ذُرِّيَّتِي...» هر کاری برای ذریه من بکند من متکفلش میشوم. ای کاش هالو بودیم، ای کاش هالو بودیم. هالو داستانش را میدانید دیگر، هالو. شما اصفهان که تشریف ببرید، قبرستان تخت فولاد آنجا یک محلی هست میگویند محله، خلاصه منطقه صاحب روضات، صاحب روضات الجنان، علامه خوانساری. آن‌جا یک بارگاهی هست که مال علامه خوانساریست. کنار آن بارگاه، مثلا به فاصله ده متری آن بارگاه یک قبری هست، فقط یک سنگ است. شما آزمایش بکنید هر زمانی، هر ساعتی، از شبانه روز بروید آن‌جا یک نفر بالا سر آن قبر، آن سنگ است و کسی هم به آن بارگاه و آن گنبد کار ندارد. علت این‌که آن سنگ کنار آن بارگاه است این‌ست که علامه خوانساری که صاحب آن بارگاه است وصیت کرده‌است که من را کنار این هالو دفن بکنید، که وقتی که امام زمان (ع) میآید سر قبر این هالو پر قبای امام زمان (ع) به قبر من هم بخورد. آن‌وقت لذا بارگاه ایشان کنار قبر هالو است. هالو کیست؟ کلا در بازار امام اصفهان بازار منطقه... چی بهش میگویند؟ همان که که شاهان صفوی آن‌جا بودند، بازار آن‌جا. هرکسی آن‌جا حمالی میکرده‌است بهش میگفتند هالو. داستانش این است، این داستانش را در کتاب العبقریالحسان مرحوم علامه آیت‌الله نهاوندی در سال ۱۳۳۸ هجری شمسی آن‌جا بیان کرده‌است. میدانید علامه نهاوندی ۴۰ سال امام جماعت مسجد گوهرشاد مشهد است. وقتی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی میروند آن‌جا برای زیارت امام رضا (ع) یک ماه، ماه رمضان ‌میخواهند باشند؛ علامه نهاوندی که ۴۰ سال امام جماعت است، تا متوجه میشوند آیت‌الله بروجردی آمدند میگویند من دیگر این‌جا نماز نمیخوانم، ایشان باید نماز بخواند. اتفاقا همان سال ماه رمضان، ایشان برای یک کاری به نجف میروند. آقاسید ابوالحسن اصفهانی یک مریضی پیدا میکنند و به آقای نهاوندی میگویند شما به جای ایشان نماز بخوان. وقتی ایشان در حرم امیرالمؤمنین (ع) میخواهد بگوید اللّه اکبر، صدای امیرالمؤمنین (ع) را میشنوند که میفرماید: «عَظَّمتَ وَلَدی عَظَّمتُکَ» آقای علی اکبر تو بچهی ما را در مشهد تعظیم کردی، جایگاه چهل ساله خود را برای خواندن نماز به ایشان دادی، حالا که به نجف آمدهای، آقاسید ابوالحسن اصفهانی را مریض کردیم تا به خانه رود و تو نماز بخوانی. «عَظَّمتَ وَلَدی عَظَّمتُکَ» فکر نکن کاری که برای بچههای ما انجام میدهی بر هوا میرود. تو به یک سید خدمت کردی ما آنجا پشتیبانت هستیم.

عمل به خواسته امام (ع) و نزدیکی به ایشان

آقای نهاوندی در کتاب العبقریالحسان، که مال خود آقای نهاوندی شاگرد بزرگان نجف هستند، آنجا داستان هالو را می آورد. داستان هالو چیست؟ یکی از بزرگان اصفهان که در بازار تاجری بوده همین هالو را صدا میزد تا برایش حمالی کند، یک موقع پولش را جمع میکند تا به مکه برود. وقتی که میخواست به مکه برود، برای زیارت اول به کربلا رفته و بعد به مکه میرفتند. در کربلا مالشان را میدزدند. از آن طرف چون بسیار آبرو داشته و صاحب منسب بودهاست، برای برگشت به اصفهان بدون رفتن به مکه خجالت میکشید. درحالی که به سمت کوفه و مسجد کوفه و... میرفت، در بیابان یک مرتبه یک آقایی را میبیند و میگوید چه شده چرا غصه داری؟ میگوید مالم را دزدیدند و خجالت میکشم برگردم. آن آقا همان جا به زبان فارسی میگوید هالو. همان سبک هالو را صدا میزند که آنها در بازار اصفهان هالو را صدا میزدند. همان جا همان هالوی بارکش بازار اصفهان آنجا ظاهر می شود. میگوید هالو شما مالش را به او برگردان کمکش کن تا به مکه برود و به رفقای قافله برسد. هالو هم میگوید چشم آقا. آن آقا را دیگر نمیبیند و هالو هم میگوید که فلان موقع فلان جا باش من مالت را میآورم. او هم میرود همان جا و مالش را میآورد و بعد هم هالو میگوید حالا بیا با هم دیگر چند قدم راه برویم. با طیالارض به مکه میرسند. بعد هم به او میگوید اگر خواستی من تو را برمیگردانم. در جواب میگوید نه با رفقا از مکه بر میگردم. خلاصه به اصفهان بر میگردد و به هالو به قامت هالوها به دیدن او میآید. تا هالو را میبیند، آن صحنه را به یاد میآورد و میخواهد صدایش بزند که هالو میگوید ساکت باش. من جزء هالوهای اینجا هستم. مراسم دیدن حاجی که تمام میشود، هالو به جلو میآید و می گوید من برای تو یک کاری کردم تو هم برای من کاری بکن. پنجشنبه آخر هفته تو به خانه ما بیا. خانه ما فلان جا است. این شخص می‌گوید باشد. پنجشنبه دو ساعت قبل از ظهر به خانهشان میرود و میبیند آقایی که دیده بود، دوباره اینجا دید که از خانهاش بیرون میآید. متوجه شد و یقین پیدا کرد که این امام زمان (ع) است. به هالو می گوید تو چه مقامی داری! امام زمان (ع) در خانهات رفتوآمد میکند. میگوید نه آقا به این راحتی نمیآید. ما نوکر آقا هستیم ولی آقا برای نوکرانش لحظه آخر مرگ بر بالای سرشان میآید. من هم لحظات آخر عمرم است. آقا بالا سر من آمده است و چون تو آمدی و میخواستم به تو وصیت کنم، آقا تشریف بردند. وصیت من این است که این کفن من است و این یک مقدار پول است که کفن و دفنم بکن. گفتم چشم. گفت هالو گرفت خوابید مرد که ایشان خودشان آمدهبود تا دفن کند که آیت الله خوانساری چارسوقی اصفهانی سراسیمه بالاسر هالو میآید و می گوید این آقا تا زمانی که حیات داشت ما مأمور به سکوت بودیم. این آقا نوکر امام زمان (ع) بود. «السَّلامُ عَلَی الأوتاد و الأبدال وَ السُّیاح وَالزُّهَاد» امام زمان (ع) حلقاتی در اطرافشان دارند. اوتاد و ابدال و... خلاصه این یکی از نوکران امام زمان (ع) بود که همانجا مرحوم علّامه خوانساری وصیت می کند که می گوید من را نزدیک هالو دفن کنید که آقایمان امام زمان (ع) که به زیارت هالو می آید، گوشه قبایش به قبر من بخورد. آن وقت این هالو چه خصوصیتی داشت؟ گفتم هالو باشیم، یعنی برای اهل بیت این جوری باشیم و همین آقا به هالو گفت تو چه کار کردی که به این رتبه رسیدی آقا امام زمان (ع) صدایت می کند برای حضرت حاضر میشوی؟ گفت حقیقتش اینجوری است که در هالوگیری خودم این خصوصیت را داشتم که هر کاری بر من عرضه میشد، یک لحظه میگفتم اگر جلوی امام زمان (ع) بودم، حضرت چه از من میخواست؟ اگر امام زمان (ع) الان اینجا بود از من چه چیزی را بیشتر میخواست و دوست داشت انجام میدادم؟ و آن کاری که آقا میخواست را من انجام میدادم یک کلمه با خودم میگفتم: چشم. چشم آقا همین کاری که شما میخواهید انجام میدهم. میگفت یک مدت که کارهایم را اینگونه تنظیم کردم، از حضرت تبعیت کردم «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آل عمران – ۳۱) آرام آرام واقعا صدای حضرت را میشنیدم، آرام آرام پس از آن، حضرت از من درخواست هم میکردند، میگفتم چشم. چشم که میگفتم جلوی حضرت حاضر بودم. بعد از آن دیگر کارهای حضرت را انجام میدادم، اول پا گذاشتم روی نفس خودم، ارادهی حضرت را جاری کردم در خودم. هالو باشیم برای اهل بیت، ارادهی خود را بدهیم دست آنها، هیچکس ارزشش را ندارد که کارمان را به او بسپاریم.


ذکر حضرت فاطمه (س)

امشب مولودی خوانده میشود ولی چون که هیأت داریم، مجلس توسل داریم، باید یک خط روضه داشته باشیم، چارهای نیست ما بچه هیأتی هستیم، ما گریه کن اهل بیت هستیم.

پیامبر اکرم (ص) به ذریهی خودشان خیلی توجه داشتند. یک دختر پیغمبر اکرم (ص) دارند تک فرزندشان هستند، خدا در قرآن میفرماید:« إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» لذا پیامبر اکرم (ص) خیلی توجه میکردند به کوثر خودشان، محل توجه هم بیشتر صورت حضرت زهرا (س) بود. ما در روایات داریم «الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ ع: أَنَّهُ کَانَ النَّبِیُّ (ص) لَا یَنَامُ حَتَّى یُقَبِّلَ عُرْضَ وَجْهِ فَاطِمَةَ یَضَعُ وَجْهَهُ» امکان نداشت پیغمبر (ص) اگر هم بخواهند بخوابند، استراحت بکنند، مگر اینکه عرض وجه فاطمه را نبویند و نبوسند.

مفضل آمد خدمت امام صادق (ع)، حضرت فرمودند: مفضل مدتی است تو را نمیبینم. مفضل گفت: آقا همسرم باردار بود ماه آخرش بود بیماری داشت خدا الحمدلله به ما یک دختر زیبا داد. امام صادق (ع) فرمودند: اسم او را چه گذاشتی؟ مفضل گفت: اسمش را فاطمه گذاشتم. حضرت دست مبارکشان را گذاشتند بر صورتشان و فرمودند: اگر اسمش را فاطمه گذاشتی مواظب صورتش باش، به صورتش جسارتی نکنی.

بشار مکاری آمد خدمت امام صادق (ع)، حضرت داشتند خندان خرما میخوردند، حضرت به مشار خرما تعارف کردند، بشار گفت نه آقا میل ندارم، حضرت فرمودند ما میگوییم بخور، بخور دیگر. بشار گفت: آقا اینقدر بغض در گلو دارم چیزی از گلویم پایین نمیرود. حضرت فرمودند: بشار مگر چه شده؟ گفت: آقاجان خانمی در کوچه راه میرفت با صورت زمین خورد صورتش که به زمین خورد گفت: خدا لعنت بکند آن کسانی که به صورت فاطمه (س) ضربه زدند. مامورین آمدند او را کتک زدند چون نام فاطمه زهرا (س) را آورد. امام صادق (ع) تا این جمله را شنیدند بلند بلند گریه کردند به قدری که سینهی حضرت از گریه خیس شد. فرمودند: بشار من او را از زندان نجاتش میدهم کسی که نام مادر من را برد من تحمل ندارم این وضع او را ببینم.

امام سجاد (ع) در رسالهی حقوق میفرمایند: یکی از حقوقی که برای حیوانات باید به کار ببری این است که به صورت حیوان ضربه نزنی، اگر میخواهی ضربه بزنی به جای دیگر بزن. یا رسول الله، آن منافقینی که کنار شما بودند خیلی شما را اذیت کردند، آن جبت و طاغوتی که به شما خیلی آزار رساندند فکر نکنید بعد از شما اینها آرام نشستند؛ خود نامردش میگوید:«...فَدَفَعْتُ الْبابَ وَ دَخَلْتُ، فَأقْبَلَتْ بِوَجْهٍ...»، فاطمه زهرا (س) با آن صورتی که پیامبر اکرم (ص) هر شب میبوئید و میبوسید به زمین خورد. خود آن نامرد گفت این نامه را به من بده، «فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ» وقتی که مادرمان فاطمه زهرا (س) نامه را نداد این نامرد با لگد به پهلوی مادر ما زد یک مرتبه فاطمه زهرا نگاهی کرد «ثُمَّ لَطَمَهَا فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا» اما صادق (ع) می فرماید: آنچنان به صورت مادر ما جسارت کرد انگار جلوی چشم من است من دارم میبینم گوشوارهی مادر ما پاره شد.

أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى القَوْمِ الظَّالِمِينَ

وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.

خدا به حق پیامبر اکرم فرج امام زمان(عج) برسان.

خدا منتقم خون فاطمه زهرا (س) ، منتقم خون اباعبدلله (ع) را برسان.

خدا همهی ما را جزو یاران عاشورایی آن حضرت قرار بده.

خدایا رهبر عزیزمان، علمدار جبهه امام زمان (ع) را حفظ و یاری بفرما.


هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفحجت‌الاسلام هدایتهیات هفتگیپیامبر اکرم ص
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید