ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۲۴ دقیقه·۲ سال پیش

حیات عاشورایی؛ «اهمیت عفاف، ریشه‌ی حجاب»

سلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته؛ «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، و به نستعین، و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله‌الطاهرین.» جهت شادی ارواح طیبه شهدا، روح حضرت امام، همه گذشتگان، ذوی‌الحقوق، پدر و مادرمان، معلمان و اساتیدمان، الفاتحه مع الصلوات.


شب پنجم ماه محرم‌الحرام است و شب آخری است که بنده در خدمت شما هستم و ان‌شاءالله از فردا دوست عزیزمان، آقای امینی‌نژاد، فیض منبر با ایشان است. من تقریبا یک عهدی دارم که در شب آخر یک تشکر ویژه از خدام هیأت و برگزارکنندگان این هیأت که زحمت زیادی است، به خصوص وقتی که از مسجد که حالا مشکلاتی برای مسجد ایجاد شد و بعد برنامه اینجا آمد، خب واقعا درست کردن این فضا با این که سقف بلند است و صوت را رساندن و همه این‌ها مشکل است. واقعا کار مشکلی است. هیأت‌داری همین‌طوری هم مشکل است چه برسد به برگزاری کردن در سالن ورزش. یک دویست نفر، صد نفری همین‌طور دارند کار می‌کنند به خاطر این که ما استفاده بکنیم. خیلی وقت‌ها دیده نمی‌شوند. خیلی وقت‌ها خودشان از مطالب و این‌ها استفاده نمی‌کنند. ان‌شاءالله خدا فوق رغبت‌شان به آن‌ها عنایت بکند، از خواهران و برادران عزیز. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

درد برادر دینی، درد مومنین امت

جابر جُعفی می‌گوید که «تَقَبَّضتُ بَينَ يَدَي أبي جَعفَرٍ عليه السلام» {حدیث، الوافی، جلد ۵، صفحه‌ی ۵۵۱} خدمت حضرت بودم که ناگهان حالم گرفته شد. خدمت امام باقر علیه‌السلام بودم که ناگهان حالم گرفته شد. بعد سوال کردم، « فَقُلتُ: جُعِلت فِداكَ، رُبَّما حَزِنتُ مِن غَيرِ مُصيبَةٍ تُصيبُني أو أمرٍ يَنزِلُ بي»، گاهی اوقات من بدون دلیل، بدون آنکه هیچ مصیبتی به من رسیده باشد، محزون می‌شوم. برای ما هم این اتفاق افتاده است دیگر. همین‌طوری بی‌دلیل، به حسب ظاهر بی‌دلیل محزون می‌شویم. «حَتّى يَعرِفَ ذلِكَ أهلي» یک‌جوری که حتی خانواده هم می‌فهمند که من ناگهان به جهت روحی به هم ریختم. «حَتّى يَعرِفَ ذلِكَ أهلي في وَجهي وصَديقي» یعنی اهل خانه و رفقا و... می‌فهمند. «فَقالَ : نَعَم يا جابِرُ» بله همین‌طوری است. «إنَّ اللّه َ عز و جل خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ» خدا مومنین را از گِل بهشت خلق کرده است. از یک گِل مومنین را خلق کرده است. «وأجرى فيهِم مِن ريحِ روحِهِ» آن در حقیقت، ریح و روح بهشت را در این‌ها دمیده است. خلاصه، مومنین از گِل بهشتی هستند. یک روح این‌طوری هم پیدا کرده‌اند که حالا در روایات دیگری هم هست که این روح‌شان روح امام است. همان‌طوری که دست و پا یک روحی درش دویده است. آن مومنین، آن روح امام درشان دمیده است. حالا این بحثش مفصل است و فعلا چون محل بحث نیست، به آن نمی‌پردازیم. «فَلِذلِكَ المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ واُمِّهِ» مومن، برادرِ تنی مومن است. این که ما می‌گوییم برادر تنی و ناتنی داریم و برادر دینی داریم و این‌ها، این‌ها بحث‌های فقهی است. بله. در بحث‌های فقهی یک‌سری هستند خونی برادر انسان هستند، به آن‌ها ارث می‌رسد و از این چیزها. اما این که داریم «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» {حجرات، ۱۰} این‌ها برادر هم‌دیگر هستند. این‌ها برادر تنی هم‌دیگر هستند. نه اینکه همین‌طوری برادر هم‌دیگر هستند. حالا گویی برادر هم‌دیگر هستند. انگار حالا این را هم شما حساب کن برادر. نه، این‌طور نیست. می‌فرمایند « فلذلك المؤمن أخو المؤمن لأبيه و أمه» این برادرِ پدر مادری است. برادر تنی است. « فإذا أصاب روحا من تلك الأرواح في بلد من البلدان حزن» وقتی که در جایی، خلاصه حزنی به این برادر مومن می‌رسد، «حزنت هذه» تو هم ناراحت می‌شوی، « لأنها منها» به خاطر این که از همان گل هستی. این همان «چو عضوی به درد آورد روزگار» است. این که چرا آن موقع شما ناراحت می‌شوی، چون امام ناراحت می‌شود. در روایات دیگر هست. وقتی که مومنی که گِل خیلی مشابهی هم با شما هم دارد، ناراحت می‌شود می‌بینید که شما هم بی‌دلیل ناراحت می‌شوی. ببینید، این خودش می‌تواند یک مبنای دینی باشد. که آیا ما غم و غصه‌ی همدیگر را هم می‌خوریم یا نه؟ یعنی اگر واقعا ایمان است و مومنی و... کسی که دلش برای دیگرانی نمی‌تپد، دیگرانی را یا رفیقش را می‎بیند که در مشکل دارد غلت می‌خورد و او می‌گوید این هم به هر جهت اینجوری است دیگر. دنیاست. بالاخره باید بسوزی و بسازی. بسوز و بساز. ببیند در اطرافیان و خانواده‌اش کسانی دارند واقعا می‌سوزند؛ با اجاره خانه، با خرجی‌هایی که الان به وجود آمده است و... کلا فکر خودش و همین دور و بر خودش است. دغدغه‌ی دیگران را هم ندارم. اگر هم پول در می‌آورم، برای خودم پول در می‌آورم. شرکتم پول درمی‌آورد، برای خودم است. در انتها خیلی هنر بکنم بگویم یک مسئولیت اجتماعی هم مثلا باشد. این را هم تازه می‌دهم جایی (از خیریه‌ای) قبضش را می‌گیرم که توی مالیات حسابش کنم. وگرنه ما کجا و این حالات ائمه‌ی اطهار که «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا» {انسان،۸} «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ...» {انسان،۹} اصلا افق آن نیست، دغدغه آن نیست. من گاهی اوقات به این آیه فکر می‌کنم، اصلا منقلب می‌شوم. خب آن‌ها پنج نفر روزه گرفته بودند، فقیر می‌آمد، آن‌ها هر پنج تا قرص نانشان را می‌دادند! کریم کارش این است ها... کریم این جوری است؛ خب بگو آقا یک فقیر آمده است، یک قرص نان می‌خواهد. نه آن‌ها همه‌اش را می‌دادند؛ به خاطر این که کریم هستند، کریم این جوری است.

آقا شما پول دربیاور، بگذار بقیه استفاده‌اش را بکنند. مگر طوری است؟ مگر مال، مال تو است؟ شما شرکتت پول دربیاورد، بگذار بقیه استفاده کنند، استفاده‌اش را ببرند... این نیست که به خدا فکر کنی این پول را به تو داده‌اند! این پول استخلاف تو است در این پول. شمایی که خیلی‌هایتان شرکت‌های خوبی دارید، وضعتان خوب است و... انسان باید دغدغه داشته باشد! دغدغه‌ی برادر ایمانی، دغدغه‌ی مومنین. وقتی دارد اثاثش را بیرون می‌ریزد، اگر تو نزدیکی از نزدیکان این‌ها هستی، واقعا باید دغدغه داشته باشی.

إرحَمْ تُرحَمْ

در یک قومی از بنی اسرائیل، علائم عذاب آمد؛ پیغمبر آن قوم به آن قوم گفت که: «این‌هایی‌ که دارد می‌آید دیگر علائم عذاب است، دیگر خلاصه کاری بر‌نمی‌آید... بروید خانه‌هایتان‌...» رفتند خانه‌هایشان. آن چند روزی که در خانه‌هایشان بودند و بالاخره بیرون نمی‌آمدند و منتظر عذاب بودند، به هم غذا می‌رساندند، می‌پختند، آن‌هایی که غذا داشتند می‌پختند. دیگر این دو سه روز آخری حداقل... غذا می‌پختند و از پنجره‌های خانه همدیگر به هم غذا می‌رساندند؛ وحی شد به آن پیغمبر که: « پیغمبر به قومت بگو که عذاب برداشته شد، به خاطر این رحمی که به هم کردید.» اگر شما این‌جوری به هم رحم می‌کنید، «إرحَمْ تُرحَمْ» {حدیث از امام علی (ع)، میزان الحکمه، ج۴، ص۳۸۲}، خدا «اَرحَمُ الرّاحِمین» است؛ اگر شما این‌جوری رحم می‌کنید، من هم این‌جوری رحم می‌کنم. عذاب برداشته شد.

به خصوص الان که به هر جهت می‌دانیم، به هر دلیلی، به دلیل تحریم، به دلیل بی کفایتی، به دلیل تصمیمات نادرست، به هر دلیل مردم در فشار هستد. نگویید حاج آقا می‌خواهد ماله بکشد نه، به هر دلیلی! من هم خودم کار اقتصادی می‌کنم. دوستانی که می‌دانند، می‌دانند که من در یک صنعتی هستم که از گنده‌های صنعتی است و کار اقتصادی می‌کنم. آن خاری که در پای تو می‌رود، در چشم من می‌رود؛ چون من تولیدکننده‌ام، می‌دانم، دستم در کار است، الکی نمی‌گویم، حواسم هست چه دارم می‌گویم. به هر دلیلی! بالاخره این است و این مردم ما، این شیعه مولا علی (ع) است دیگر، این مسلمان‌های برادرند. این‌ها را باید هوایشان را داشت و این دغدغه را همراه خودتان حمل بکنید به خصوص در این شرایط خیلی ناگوار. در این شرایط ناگوار، همدیگر را یادتان نرود، دلتان برای همدیگر بتپد. یک صلوات بفرستید، «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم». خوب وقتمان هم کم است، من هم خیلی از بحث‌هایم مانده است. ماند حالا دیگر، می‌ماند دیگر ان‌شاءالله یک موقع دیگری، خدمتتان عرض می‌کنم.

اهمیت عفاف، ریشه‌ی حجاب

من فقط یک سوالی را جواب بدهم، نمی‌خواهم جواب خیلی مفصل بدهم، فقط یک، خلاصه حمد و سوره‌ام را درست بکنم، به قول بعضی‌ها که خلاصه خیلی انقلابی‌اند، عرض به خدمتتان که بعضی‌ها روی صحبتی که من دیشب کردم فکر کردند که مساله‌ی حجاب برای من یک مساله‌ی خیلی سطحی و پیش پا افتاده است؛ خیر این‌جوری نیست. به خصوص مساله‌ی عفاف، عفاف که ریشه و بن مایه‌ی بحث حجاب است. آنقدر این مطلب مهم است که خدا پای پیغمبر(ص) را هم وسط کشیده است، خیلی چیزها را خدا به پیغمبر(ص) نمی‌گوید این‌جوری بکن یا بگو، ولی این مطلب جزو مطالبی است که پیغمبر را هم خرجش کرده است. «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ...» {احزاب، ۵۹}، ای پیغمبر(ص) به همسرانت و دخترانت و به نساء المومنین بگو یک خرده سفت‌تر برخورد کنند، «... يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ...»، عفاف چیز عجیبی است به خصوص عفاف. این جلف بازی، این خیلی چیز بی‌خودی است. در روایت امیر المومنین‌(ع) در نهج‌البلاغه دارد که «مَا المُجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللّه ِ بِأَعظَمَ أجرا مِمَّن قَدَرَ فَعَفَّ...» {نهج البلاغة: الحكمة ۴۷۴} مجاهد شهید، از کسی که قدرت بر هرزگی دارد و نمی‌کند، از او بالاتر نیست. هرزگی می‌تواند بکند ولی نمی‌کند. و بعد می‌گوید «لَكادَ العَفيفُ أن يَكونَ مَلَكا مِنَ المَلائِكَة» عفیف می‌رود که یکی از ملائکه شود. خیلی عجیب است. اینقدر عفاف، چیز خوبی است. عفاف هم بطن است، هم فرج است. کلا آدم، آدم با عفتی باشد. این هفت درِ جهنمی که گفتند «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ...» {حجر، ۴۴} که چشم او، گوش او، دهن او، دست و پای او، شکم و شهوت است، این‌ها هفت درِ جهنم است. حواسش باشد با این هفت درِ جهنم با عفاف برخورد کند. حرف می‌زند، حرف‌های خلاصه ضد اخلاقی نزند، چشمش، گوشش، شکمش، دامنش، عفاف داشته باشد. آدم باعفافی است، این خیلی مهم است. «لَكادَ العَفيفُ أن يَكونَ مَلَكا مِنَ المَلائِكَة» نزدیک است یک مَلَک شود؛ اما می‌گفت خلاصه تجزیه‌ات خوب بود، مرده شور ترکیبت را ببرند. این یک بحث است، اینکه این مطلب را ما به صورت اجتماعی و کشوری چطور می‌خواهیم جلو ببریم، یک مطلب دیگری است. این دیگر خیلی خز است که آن ستاد به منِ مدیر کتاب‌خانه نامه می‌زند که شما این لیست را پر کن که چه کسی به چه کسی تذکر داده و او در کدام اتاق است؟ چه ربطی دارد؟ گفت: «خلاصه مرده شور ترکیبت را ببرند با این تدبیری که کردی.» به حساب اینکه از این‌جا است که آن حرف که لبه‌ی اصلی نهی از منکر که حکام می‌کنند، دیگر توضیح آن را نمی‌دهم این به معنای ضعیف کردن این بحث نیست. متاسفانه در همین دانشگاه‌ها و همین دانشگاه، سال به سال دریغ از پارسال، آدم در دانشگاه که می‌چرخد، بلاخره ما بچه‌ی همین دانشگاه هستیم، بزرگ شده همین دانشگاه هستیم، هنوز هم ارتباط داریم، هفتگی هم به دانشگاه می‌آییم. خلاصه سال به سال، دریغ از پارسال که چطور می‌گردند، چگونه با همدیگر کرکره خنده دارند، این‌ها عفاف نیست. این مطلب باید درست بشود ولی درست شدنش با ون نیست. آن هم اگر می‌خواهید بروید بگیرید، در جلسه‌ی اول گفتم؛ بروید آن کسانی که شناسایی شده‌اند که آن‌ها اصلا باندهای این کار هستند، بروید آن‌ها را در خانه بگیرید با اسناد و مدارک. آن یک بحث دیگر است. خلاصه مرده شور ترکیبت را ببرند! بحث اینجاست! وگرنه کسی با حجاب مخالف نیست و این مطلب یک بحث حاکمیتی است و پای پیغمبر هم در آن وجود دارد. یک صلوات دیگر هم بفرستید.

برکت، ثمره کار با اخلاص

من یک عبارتی را شب‌های گذشته مدام گفتم؛ گفتم می‌گویم مردم بعداً می‌گویم منظور از مردم یعنی چی. خیلی آیه و روایت بود که بیاورم بگویم ولی دیگر وقتم تمام شده. خیلی مطلب آماده بود که خدمتتان عرض بکنم. ولی خوب دیگر قسمت ما نیست. عرض به محضر مبارکتان که آن چیزی که ما می‌گوییم مردم؛ ببینید همه وظیفه دارند بدوند؛ این یک وظیفه‌ای است. کار کنند؛ بدوند، زحمت بکشند و این دویدن خیلی مهم است؛ اصلا عجیب است؛ این دویدن را خیلی در قرآن آورده، به نام سعی؛ می‌دانید سعی یعنی دویدن. آقا بدو. چه اینطرفی اشاره می‌کند می‌دود چه آنطرفی می‌گوید می‌دوند. می‌گوید «وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا» کسانی که سعی می‌کنند«...وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا...» یعنی پوست خودشان را می‌کنند. این یک وظیفه است. آدم باید پوست خودش را بکند حتی در روز قیامت که دارد. چرا باید پوست خودش را بکند؟ چون وقت کم است. این ریش یک موقع سفید می‌شود. من یک موقع حواسم نبود رفته بودم جلوی آینه، سی سالم بود دیدم یک تار موی سفید دارم گفتم خب حالا! کم کم دیدم همه‌اش دارد سفید می‌شود. کم کم قرص و دارو و... آقا این برای من اتفاق افتاد برای توهم اتفاق می‌افتد. برای پدران ما هم اتفاق افتاد. تمام می‌شود. لذا اینجا باید سعی کرد، باید دوید. با اخلاص «أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا» که خدا در اخلاص برکت بگذارد. حالا نمی‌دانم خودشان راضی هستند یا نه که این را عرض می‌کنم ولی یک حرکت با اخلاص می‌شود همین سلام فرمانده که بدون اینکه لگو بزنند بدون اینکه تیتر بزنند بدون اینکه مصاحبه بکنند. این کار همین آقای قمی سازمان تبلیغات خودمان بود این کار سازمان تبلیغات است. از اول صفر تا صد یعنی از تولید این اثر تا پخش این اثر تا بین‌المللی کردن این اثر تا ورزشگاه آزادی تا همه‌ی این‌ها کار سازمان تبلیغات بود. نمی‌دانم الان این‌ها خودشان راضی هستند که من گفتم یا نه. از آن‌ها اجازه نگرفتم ولی نه یک لگو زدند نه معرفی کردند نه مصاحبه کردند نه گفتند ماییم. همه‌ی این‌ها می‌شود یک کار با برکت با اخلاص. جهانی شد. دیده شد. خدا روی اخلاص برکت می‌گذارد. حالا من اگر بودم چه کار می‌کردم؟ الان لازم است که بفهمند! با هزار توجیه دینی بالاخره لگویم را پای کار می‌زدم. ببینید اخلاص مهم است. من نمی‌گویم کسی که لگو می‌زند کار بی‌اخلاص می‌کند. خیر! منتها مراتب اخلاص مهم است.

تشکر خدا از کار با اخلاص

«وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا...» کاری که برای خدا باشد «وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا»{الاسرا، ۱۹} خدا تشکر می‌کند. سازمان تبلیغات از این تشکر بهتر می‌خواست؟ از جانب خدا؟ از این تشکر بهتر لازم داشت؟ به این می‌گوییم اخلاص. خدایا اخلاص بده «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ ا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»{انسان، ۹} ما جزا و شکور هم از خدا نمی‌خواهیم برای خدا انجام می‌دهیم. کار برای رضای خدا آدم انجام بدهد، خدا می‌بیند بعد خدا تشکر می‌کند. ما باید بدانیم که حتی در روز قیامت که دارد «يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ» نور این‌ها می‌دود. می‌دانید چرا نور می‌دود؟ به خاطر اینکه این می‌دود. این آن‌جا هم بازتابش این است که می‌دود. به این سمت و آن سمت می‌دود. چون می‌دود، نورش هم با خودش می‌دود. خودش مبدا نور است. آن طرف هم دشمنان هم همین است. شما نگاه بکنید قرآن هم همین را می‌گوید. واقعیت همین است. کف میدان هم همین است. سعی است. اگر می‌گوید«سَعَى فِي خَرَابِهَا» می‌دوند در خراب کردن دین و مراکز دینی «وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا» در فساد می‌دوند. در فساد زحمت می‌کشند. انسان باید زحمت بکشد.

همه حاج قاسم نیستند!

اما واقعیت صحنه‌ها و ظرفیت آدم‌ها، همه حاج قاسم نیستند همه آن‌جور نیستند. این را ائمه با آن تشخیص ربانی خودشان، مربی بودند تشخیص می‌دادند. خیلی از این‌هایی که شاعر اهل بیت بودند و چه بودند و این‌ها، شما نگاه کنید حسان ابن ثابت برای پیغمبر چنین حالتی داشت. می‌دانید بسیار فرد ترسویی بود در جنگ‌ها عقب می‌ایستاد. ولی شاعر بود؛ رسانه دستش بود.

اما حسان شاعر بود و رسانه در دستش بود. مثل همین هنری های امروز که ترسو هستند؛ هنرمندها حالت خاصی دارند؛ موهای بلند و پیپ و غیره. حسان در جنگ نیز عقب می ایستاده. لیکن انجام کار درست در زمان درست، باعث شد که پیغمبر به او بگویند:«لا تزال يا حسّان مؤيّداً بروح القدس» مادامی که نطق و کلامت به نفع ماست؛ مؤید به روح القدس هستی.

مؤید به روح القدس بودن حرف بسیار مهمی است که درباره همین آدم ترسو گفته شده است. صعصعة بن صوحان که قبلاً درباره او صحبت شده است؛ توییت زن امیرالمومنین بوده است.توییت‌های بشدت خوبی بر علیه معاویه می‌زده است. اینگونه افراد شکار هستند. از همه نبایست توقع داشت که قاسم سلیمانی باشند. فرزدق که شاعر آن قصیده معروف در وصف علی بن الحسین، امام سجاد (ع) است. آدم خوبی نبوده است. امام حسین (ع) او را شکار کرده است. امام، سی، سی و پنج سال بعد را می‌دیدند. یک سری از رسانه‌ها اینگونه هستند که پول می‌گیرند و خبرسازی می‌کنند؛ آبروی فردی را می‌برند؛ درباره مادر کسی حرف میزنند، فرزدق اینطوری بوده است. امام حسین (ع) به فرزدق پول می‌دادند و در این حال، خیلی ها به امام شکایت می‌کردند که چرا به او پول می‌دهید؟ این خاندان صراف دل هستند، می‌دانند چه خبر است، به غیر آدم حسابی ها هم می‌رسند. فرزدق آدم ترسویی بود، در جنگ کربلا شرکت نکرد. اما در مکه پیش هشام بن عبدالملک، آن شعر معروف در وصف امام سجاد (ع) را سرود؛ وقتی که امام به سمت حجر تشریف آوردند و مردم کوچه باز کردند. «هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ وَالْبَیتُ یعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وَالْحَرَمُ» گام‌هایش را می شناسد؛ تو او را نمیشناسی؟

اهمیت زمان‌شناسی خواص

نقش آن آدم تاپ ها مهم است. ان ادم تاپ ها ممکنه رسانه ای باشند. ممکن است مسئول کشور باشند و... . اینها هستند که تعیین معادلات می‌کنند و توده مردم رو به سمت خودشون می‌کشند. و هر کدام از ما ها گاهی اوقات در یک جریانی خواص محسوب می‌شویم. چه در بد عمل کردن... . – گاهی اوقات تاریخ را عوض می‌کنند- چه در خوب عمل کردن. بگذارید جملاتی از حضرت آقا بخوانم از این بحث. در مورد بحث خواص.

می فرمایند از هر طرف حرکت کنید به خواص می رسید. تصمیم گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه های لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه های لازم. اینهاست که تاریخ و ارزش ها را نجات می دهد و حفظ می کند. در لحظه های لازم باید حرکت لازم را انجام داد، اگر تامل کردید و وقت گذشت ، اگر به موقع خواص و رسانه چی ها ، مسئولین کشور، منبری های صاحب تریبون، صاحب شرکت های خاص و هلدینگ ها، آن هایی که کار دستشان است، اینها هم یکی دو نفر نیستند، شبکه‌ای هستند، اگر اینها به موقع عمل کردند، اگر خواص امری را که تشخیص دادند، به موقع و بدون فوت وقت عمل کنند، تاریخ نجات پیدا می کند و دیگر حسین‌بن‌علی ها به کربلا کشانده نمی شود. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند ولی با هم اختلاف کردند؛ کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد!

منطق‌گرا، نه اصول‌گرا و اصلاح‌طلب

در اینجا تاکید شدید روی طبقه خواص است. البته منظور از خواص این دوقطبی‌سازی هایی که اصلا خود غربی‌ها، خیلی وقت‌ها درست می‌کنند و ما هم می‌رویم در آن بازی می‌کنیم، نیست. دوقطبی‌هایی که می‌گوید این‌ها اصلاح‌طلب‌اند، آنها اصول‌گرا اند، آنها دموکرات‌اند، آنها اعتدالی‌اند و...؛ و همه‌مان در این دو قطبی‌ها متوقف شدیم. خوب که دقت کنیم متوجه می‌شویم که اینها، به این شکلش، همه‌اش کار دشمن است. بله، البته اگر کسی بر اساس منطق و مبانی عمل کرد، او کارش درست است؛ و گرنه به اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی و اعتدالی و... نیست. مهم این است که روی منطق عمل کند، فرقی نمی‌کند اصول‌گرا است، این است یا آن است.

شیخ فضل الله نوری و دوره مشروطه

در همین بحث دوقطبی‌های ایجاد شده‌ی محصول دشمن، خوب است یادی کنیم از کسی که امروز سالروز شهادت او است و بسیار هم فرد مهمی است، اما جالب است، هیچ کسی از او یاد نمی‌کند! مرحوم شیخ فضل الله نوری. احتمالا امروز خیلی‌هایمان از اتوبان به نام او عبور کردیم و اینجا آمده‌ایم اما کاری به شخصیت شیخ فضل الله نوری نداریم. یکی از چیزهایی که به نظر می‌رسد از نان شب هم برای ما واجب‌تر است، مطالعه دوره مشروطه است. حضرت آقا تقیتاً خیلی از اسامی را به زبان نمی‌آورند و حرف‌هایی دارند، و بدانید که خیلی اوقات دیگران تاریخ را به گونه‌ای دیگر به خورد ما می‌دهند. حضرت امام (ره) در دو ماه آخر زندگی‌شان، که حاج احمد آقا می‌گفتند بعد از ماجرای آقای منتظری و ماجرای پذیرش قطعنامه لبخند به لب امام (ره) نمی‌آمد، در صحیفه نور هست که حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند را کنار می‌کشند و می‌گویند این چه تاریخی است که در کتاب درسی‌ها نوشته شده‌است؟! این تاریخ بدتر از تاریخی است که کسروی‌ها نوشته‌اند! به حساسیت امام (ره) دقت کنید که می‌فرماید: مشروطه را از کسروی‌ها بدتر روایت کرده اید، کتاب درسی‌ها را بروید اصلاح کنید و گزارشش را هم به من بدهید؛ که بعد از آن امام (ره) رحلت می‌کنند. جالب اینجا است که کماکان، این دوقطبی که برای ما درست کرده‌اند وجود دارد که آخوند خراسانی و مرحوم وحید بهبهانی و سید محمد طباطبایی یک طرف قرار دارند و آن طرف هم عالم برجسته تهران، مجتهد مسلّم درجه یک تهران، شیخ فضل الله نوری، که استاد آقا شیخ عبدالکریم حائری است، در کنار محمد علی شاه و صاحب عروه قرار دارد و استبداد طلب معرفی می‌شوند.

این در حالی است که مشوق خود آنها برای راه اندازی نهضت مشروطه جناب شیخ فضل الله نوری بوده‌است، حضرت آقا خودشان این موارد را تذکر می‌دهند و می‌فرمایند که خود شیخ فضل الله نوری بود که اینها را فرامی‌خواند که ما در مقابل، نیاز به یک حکومت مردمی و مشروط و ... داریم. ولی وقتی کار دست بهایی‌ها و سوسیالیست‌ها می‌افتد، این طور از آب در می‌آید. خدا آقای فاطمی‌نیا را رحمت کند، الان این اسناد دست من در مرکز اسناد است، اگر یک زمانی شد که اینها را ببینید در نوع خود جالب است، که در روزنامه‌های سور اسرافیل و روح القدس و این‌ها، کسانی که اسمشان را نمی‌برم چون خیابان در تهران به نامشان است، علیه قرآن، امام حسین، علیه این‌ها مقاله دادند. خب آن‌ها علیه این‌ها قیام کردند که این چه مشروطه‌ای است. این دیگر چه صیغه‌ای است که درست کردید، نتیجه‌ی آن مشروطه رضاخان شد. و نتیجه‌ی این دوقطبی‌سازی‌هایی که چه کسی شیخ فضل‌الله نوری را دستور قتلش را داد و محاکمه کرد؟ شاگرد مبرز آخوند خراسانی در نجف، شیخ زنجانی. مدام تلگراف که چه نشسته‌اید که شیخ فضل‌الله دارد چه می‌کند و غیره. شیخ فضل‌الله نوری، مجتهدی که خودش مشروطه را باب کرد، آمدند در خانه دارش زدند.

اهمیت روایت صحیح تاریخ

من یک موقع به رئیس مجلس گفتم بودجه‌ای بگذار مجلس را روایت کنیم، وگرنه تاریخ را اگر چیز دیگری روایت کنند، بیچاره‌ایم. باید همین‌ها را روایت کرد، وگرنه شما می‌خواهی مشروطه بخوانی به جای اینکه بیایی سند‌هایش را از من بگیری، کتاب احمد کسروی را باز می‌کنی می‌خوانی، ادوارد براون را باز می‌کنی می‌خوانی. از نان شب واجب‌تر است شما ببینی چه اتفاقی افتاده. دوقطبی‌هایی می‌سازند که بیداد می‌کند. تاریخ را کاری می‌کنند که امام در دو ماه آخر با آن حساسیت گفتند چه وضع تاریخ است. من در اسناد شواهدی نشان می‌دهم که کلا این فضای دوقطبی را غرب درست کرد.

ما به تعبیر آقا سوپرانقلابی نمی‌خواهیم. انقلابی با بصیرت می‌خواهیم. که مطلب را بفهمد، انگ و برچسب نزند، منطق را بفهمد. وگرنه همین الان در بیانیه‌های مرحوم مدرس هست، اگر چیزی شد من حاضرم از این حرف دفاع بکنم؛ در بیانیه‌های مرحوم مدرس هست که ما الان سه امر واجب داریم؛ دفاع از اسلام، دفاع از ایران، دفاع از احمد شاه قاجار. یعنی چه؟ بله. درست است. باید مطلب را فهمید. چه این‌ها چه فکری می‌کردند و چه برنامه‌ریزی کردند؟ که آخرش مشروطه نشود مشروطه‌ی رضاخان، رضاخان از آن درنیاید. همانطور که درآمد. نه. ما خواص که می‌گوییم، یکسری انسان با بصیرت منطق‌بفهم است که از آن طرف رسانه دستش است، از آن طرف کار دستش است، فکر دستش است، منبر دستش است، مسئول کشور است. هنوز من با برخی از این نمایندگان مجلس صحبت می‌کنم، می‌بینم اسم شیخ فضل‌الله فقط همین اتوبان شیخ فضل‌الله به گوشش خورده است. اینکه این آدم چه بود، شما به هرحال نماینده‌ی مجلس هستید، باید بدانید آن مشروطه‌ی مشروعه‌ای که او می‌گفت، چه می‌گفت. نمی‌خواهیم بگوییم حالا صد شیخ فضل‌الله نه. ولی امروز روز شهادت شیخ فضل‌الله نوری است که در همین یکسری خواص بی‌بصیرتی آمدند پایش ایستادند، فتوای آخرش، فتوای قتل او درآمد. روی دوگانه‌سازی‌های همین خواص بی‌بصیرت، غرب هم از آن طرف کمک می‌کند. یک روشنفکر غربی می‌آید برای شما مطلب می‌نویسد، جهت می‌دهد، شما هم همان را تکرار می‌کنی.

دفاع از مبانی

و حرف آخر، اینکه خلاصه خواص بیایید وسط. از مبانی دفاع کنید. دیدید حضرت آقا می‌گویند، یک طوری نشود که الان چهره پهلوی دارد پاکسازی می‌شود، یک طوری نشود چهره‌ی آمریکا هم پاکسازی شود. اینطور نشود. بفهمید، وقت بگذارید، مطالعه کنید. کلاس شرکت کنید، مبنا دستتان باشد، مبانی دینی دستتان باشد، مبانی انقلاب دستتان باشد گوشتان به دهان حضرت آقا باشد، عارف باللهی مثل آقای حسن زاده وقتی می گوید گوش خود و چشم خود را بدهید به دهان کسی که چشمش به دهان صاحب الزمان است. کمی بترس و همین راه را بگیر و برو. همین راه را برو.

تکمیل ساختمان انقلاب، مقدمه ظهور

آقای شب زنده دار، از فقهای شورای نگهبان، می گفتند آقا گفتند خواب دیدند که من دیشب خوابی دیدم رسول الله را دیدم و یک ساختمانی نیمه کاره. به من گفتند که این ساختمان را تکمیل کن. به ایشان گفتم تکمیل این ساختمان اصلا در توان من نیست. می دانید که خواب رسول خدا جزو خواب های صادقه است، این جزو مبانی است. رسول خدا گفتند: نه، توانش را داری، خودت شروع می کنی و تا آخرش هم خودت می روی.

حالا امیدواریم تعبیر آن همین انقلاب باشد و به دست ایشان تکمیل شود. شواهد زیاد است. لحظه، لحظه حساسی است. من اهل این حرف ها نیستم ولی آقای جاودان چند بار اخیرا به من گفتند آقای قاسمیان، ظهور نزدیک است، طلبه‌هایت را آماده کن.

آخرالزمان دوره بدایات

ما در روایت داریم که دوره آخرالزمان دوره بدایات است. بدایا یعنی چه؟ یعنی این که فکر می کنی یک چیزی اتفاق می افتد ولی چیز دیگری می شود که باورت نمی شود. در روایات آمده که شبیه حضرت موسی که رفت آتش بیاورد، پیامبر شد. «...إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» {طه ۱۰} دوره آخر الزمان پر از بدایاست، پر از بنشین و پاشو، فکر می کنی چیزی می شود و چیز دیگر رخ می دهد. باید آماده باشیم. ما که قابلیت نداریم ولی در این مجالس امیدواریم.

دست در دست نایب امام

کسی هم نگوید نه این خبرها نیست، چه کسی گفته ولایت این است؟ آقا سرم را بشکن ولی نرخ را نشکن. همین آقای عبدالنبی اراکی که در قم دفن شده، می گوید در نجف درس خارج می دادم و آقا سید ابوالحسن اصفهانی، استاد آقای بهجت هم درس خارج می دادند. مرجعیت را آقای سید ابوالحسن گرفته بودند. ایشان می‌گوید با خودم چه گفتم چه فرقی می‌کند من هم درس خارج می‌دهم، اقا سید ابوالحسن هم درس می‌دهند. هر دو همین کار را انجام می‌دهیم. این در ذهن ما کلا بود. یک بار سر یک بحثی چند سوال در ذهنم بود، گفتم از خود حضرت بپرسم. ختمی داشتم که بعد از چهل روز در فلان مسجد این اتفاق می‌افتد. این متن را شروع کردم. در اثنای این کار که داشتم ختم را انجام می دادم ، نفری آمد. گفتند با ما چه کار داری؟ گفتم آقا جان برو، ما با شما کار نداریم. گفتند با ما کار داشتید. گفتم نه، بفرمایید. این آقا رفتند و ناگهان گفتم نکند همین ایشان آقا بودند که من کارشان داشتم. پشت سر ایشان دویدم. هر چه می دویدم، نمی‌رسیدم. عجیب بود ولی با چشم دنبال می کردم، دیدم رفتند درون خانه‌ای. رفتم در زدم و گفتم با آقا کار دارم. خادم گفتند باید اجازه بگیرم. رفت اجازه گرفت. گفت تشریف بیاورید. دیدم حضرت، ان‌شاالله همه ببینیمشان، دیدم حضرت روی یک تختی نشسته بودند. حضرت گفتند بفرمایید، گفتم من سوالاتم را یادم رفت اصلاً حضرت گفتند هرچه می‌خواهید، من گفتم ببخشید من اصلاً یادم رفت. هرچی فکر کردم یادم نیامد ،حضرت گفتند بفرمایید. من آمدم از در بیرون، سوالاتم را یادم افتاد. تا یادم افتاد در زدم، خادم آمد بیرون.به خادم گفتم من با آقا کار دارم. خادم گفت آقا اینجا نیستند! گفتم آقا دروغ نگو من همین الان با ایشان صحبت کردم. گفت من اگر دروغ می‌گفتم الان جایم اینجا نبود؛ آقا اینجا نیستند اما نائب ایشان هستند. گفتم خب از نائبشان سوالم را می پرسم. رفتم، دیدم در همان تخت حاج سید ابوالحسن اصفهانی نشسته است. چیزی عجیب است، نه؟ می‌گفت شروع کردم سوالاتم را کردم، یک به یکشان را، سوالات من را، جواب دادند. آمدم بیرون باز باورم نشد. گفتم این یک چیزی شبیه حاج سید ابولحسن اصفهانی بود. آمدم رفتم نجف و رفتم در خانه حاج سید ابولحسن و در زدم. نشستم باز همان سوالات را پرسیدم دیدم عین همان جواب ها را داد فقط این بار حاج سید ابوالحسن گفتند قبول کردی بالاخره؟ چیز عجیبی نیست؛ به تعبیر آقای حسن زاده، چشمتان را بدهید به دهان کسی که چشمش به دهان حضرت حجت است. آقا زیرآب یک چیزهایی را نزن! زیرآب یک چیزهایی را نزن! حیف است. ان شا الله تو همین سنینی که ما هستیم ظهور میشه، و بعد، شرمنده می‌شویم؛ که تو دنبال نائب من نیامدی! هر چه می‌خواهی فکر کنی بکن! من نمی‌گویم فکر نکنید، بحث نکنید، چه نکنید، اما، آی خواص! این جهت فلش را درست تعیین کنید، که آن موقع نتیجه، بشود نتیجه‌ای فوق رغبت، فوق آنچه ما فکر میکنیم اصلا! در این جاها گفتم، عرض کردم، دیگر فوق آنچه که ما فکر می‌کنیم. این ها یک عالم مستند قرآنی دارد، این حرفی که الآن دارم خدمتتان می‌زنم؛ خواصی داریم که اینها، به تعبیری، می‌آیند می‌شوند امت وسط، می‌شوند حلقه میانی، کار رهبران با اینها راه می افتد. اینها حواریون‌اند. از حضرت عیسی به این صورت بوده که :«فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» وقتی که حس می‌کرد یک عده دارند می‌پیچانند، حواری را صدا می‌کرد. حواریون بیایید! ما باید به عنوان خواص باید حواری باشیم که معلوم باشد ولی جامعه چه کسی هست، همان طرح را ببریم جلو، گرچه آن طرح کاملا عقلایی است، همه می‌فهمند، بحث دارد، حرف دارد، همه می‌فهمند، خیلی هایش هم معذوراتی دارد، از همان جنسی که من به شما گفتم، شیخ فضل الله نوری می‌گوید که یکی از واجبات امروز ما دفاع از ایران اسلامی و شاه احمد، همون احمد شاه، مرحوم مدرس، خیلی‌هایش هم از همین جنس هاست خیلی‌ها هم نمی‌فهمیم.

حرفهای مان ماند. خیلی از حرف هایمان ماند، ان شاءالله که خداوند توفیق دهد. به برکت همین مجالس، این مجالس نه سخنرانش مهم است، نه مداحش، گفتم، این مجالس، صاحب مجلسش مهم است. ما مجلس ختم می‌رویم نه می‌پرسیم سخنران کیست؟ مداح کیست؟ صاحب مجلس امام زمان است! صاحب مجلس حضرت صدیقه طاهره است! صاحب مجلس امام حسن است! دو شب می‌خواهیم بریم در خانه کریم اهل بیت. یک عبدالله بن حسن، حالا در روضه می‌خوانیم خیلی شبیه مادربزرگش است، خیلی ها در خانه حضرت زهرا می‌روند به خاطر همین است

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفعفاف و حجابسخنرانیحیات عاشورایی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید