مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۱۶ دقیقه·۲ سال پیش

حیات عاشورایی؛‌ «عدم غفلت»

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، و صَّلَّ الله عَلی سَیِّدنا مُحَمَّد و آله الطاهرین، الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم».

جهت شادی ارواح طیبه‌ی شهدا، روح حضرت امام، همه‌ی گذشتگان، ذوی‌ الحقوق، پدر و مادرمان، معلمان و اساتیدمان، الفاتحة مع الصلوات.

  • تجلی ذکر الله در زندگی

من یک روایتی را عرض می‌کنم خدمتتان و در ادامه این روایت به موضوع حیات عاشورایی و عدم غفلت می‌پردازیم. «قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِعِيسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا عِيسَى اُذْكُرْنِي فِي نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِي نَفْسِي»{حدیث قدسی} من را در خودت ذکر کن و یاد من باش اگر اینطور باشد من هم یاد تو هستم. این یک قاعده است با تصریح در روایات آمده است. به ائمه گفتند که آیا شما به یاد ما هستید؟ فرمودند شما به خودت نگاه کن و ببین آیا به یاد ما هستی؟ اگر تو به یاد ما هستی، ما هم به یاد تو هستیم. آیا ما به یاد امام زمان هستیم؟ روزی می‌شود که امام زمان را یاد نکنیم؟ چقدر ایشان را روزانه یاد می‌کنیم؟ چقدر دلمان هوای اماممان را می‌کند؟ چقدر به یاد خدا هستیم؟ چقدر ذکر الله را انجام می‌دهیم؟ من همین معنا را بعدا ادامه می‌دهم. ذکر الله نه این است که کسی تسبیح دستش بگیرد. این‌ها کارهای خوبی است که کسی صلوات بفرستد، تسبیح دستش بگیرد، سبحان الله بگوید؛ اصل ذکر الله این نیست. اصل ذکر الله این است که آیا داری تحت تدبیر الهی زندگی می‌کنی یا نه. هم فردی، هم اجتماعی، هم بین‌‌المللی، چه کار داری می‌کنی؟ پرچم چه کسی را داری می‌کوبی؟ زیر پرچم چه کسی داری سینه می‌زنی؟ برای چه کسی داری کار می‌کنی؟ حیات عاشورایی این‌ها است. برای چه کسی داری کار می‌کنی؟ حواست به انقلابت هست؟ حواست به این مقطع هست یا نیست؟ چه کار داری می‌کنی؟ یا مثل آن‌هایی که خودشان را جمع و جور می‌کنند و اصلا کاری به کار دیگر چیزها ندارند، یک زندگی فردی تر و تمیز دارند. دنبال کار خودشان و زندگی خودشان هستند؛ زندگی خودت را داری میکنی یا نه؟ ذکرالله اصلش این است؛ زیر پرچم چه کسی هستی؟ زیر پرچم طاغوت، نماز میخوانی، نماز شب می‌خوانی، چه کار میکنی؟ یا می‌خواهی نه این پرچم را که امروز دست من و تو افتاده؛ در این مقطع، نه این یک یا دو سال، مقطعی که رو به ظهور است؛ میخواهی چه کار بکنی؟ زندگی همین چیزهاست. می‌خواهی مثل حاج قاسم زندگی بکنی یا میخواهی زندگی معمولی خودت را داشته باشی؟ چه کار میخواهی بکنی؟ اینها آن تصمیماتی هستند که ما باید در زندگی مان بگیریم؛ به جهت فردی و به جهت جمعی، لااقل عده‌‌ای باید این تصمیمات را بگیرند؛ شاید به طریق واقعی نشود توقع کرد که همه این تصمیم را بگیرند.

  • بهترین یار امیرالمومنین

بگذارید همین‌جا من این نکته را عرض بکنم؛ امام رضا(ع) می‌فرمایند: بهترین یار امیرالمومنین میدانید که بود؟ عجیب است الان علی القاعده در ذهن ما مالک اشتر می‌آید. مالک اشتر خیلی بزرگ بوده، خیلی یار بوده، خیلی بار برمی‌داشته، این حرفی نیست ولی چه می‌شود که امام رضا(ع) اسم صَعْصَعة بن صَوحان را می‌برند؟ صعصعه جزو گارد ویژه ها بوده، ویژگی‌اش هم این بوده که زبانش خیلی خوب کار می‌کرده، اگر مطلبی را از حضرت امیر فرامی‌گرفته، میرفته آن مطلب را در می آورده؛ صعصعه اینچنین آدمی بوده و البته هزینه هم ایجاد نمی‌کرده؛ یک موقعی مریض می‌شود و حضرت امیر به عیادت شان رفتند و صعصعه خیلی خوشحال بود (این مسئله را تقطیع نکنید و در اینستاگرام منتشر نکنید و فاکتور نکنید) و این مسئله را فخر و ذخیره میدانسته، حضرت می‌گویند حالا این مسئله را فخر ندانی بعدا بروی فخرفروشی کنی. واقعا هم فخری است که امام زمان آدم به عیادت آدم بیاید. امام علی(ع) به صعصعة می‌فرمایند: «والله که تو برای من «قَليلُ الْمَؤونةِ و كَثيرُ الْمَعونةِ» هستی» می فرمایند: کمکت خیلی زیاد و هزینه‌ات کم است. بعضی ها هزینه دارند؛ از منصوبین آقا گرفته تا منتسبین شان تا ما و غیره. این جزو صفات متقین است؛ قَليلُ الْمَؤونةِ و كَثيرُ الْمَعونةِ بودن؛ کم خرج و پر کار بودن. اما اینجا سطح دیگری نشان داده می شود؛ برای امامش کم هزینه ولی پر کار است. حرف از دهن امام درنیامده؛ صعصعة کار را انجام داده است.

فقط در این هفت، هشت ماه جدید، شمرده‌اند که آقا حدود هفتاد، هشتاد بار فرموده‌اند جهاد تبیین. جهادی است جهاد تبیین. اینطور نیست که بیایم برای خودم حرف‌هایی را بزنم، خیر. موقعیت امروز را بدانم و نسبت به آن غفلت نکنم؛ این کار همه هم هست. همه در جهاد تبیین می‌توانند برای خودشان برنامه‌ای داشته باشند و حرفی بزنند. اتفاقا امروز هر کس باید حرفی را کامنت کند، چیزی بگوید، فضا را بشکند. فضای ناامیدی، فضای نمی‌توانیم را بشکند و بعد موجی از کار درست کنند؛ کار برای انقلاب، کار برای نظام. حرف حاج قاسم را باید بفهمیم که امروز قرارگاه حسین بن علی ایران است؛ این را باید بفهمیم تا به مقطع امروز دست پیدا کنیم تا بفهمیم که وظیفه آخرالزمانی به عهده ماست. تلاش کنیم تا این را انجام دهیم و دیگر زندگی برای خودم، اکنون معنا ندارد. لااقل عده‌ای نباید زندگی کنند. عده‌ای دیگر زندگی ندارند؛ کار ندارند. عده‌ای کارشان جلو بردن همین جریان هاست. کارشان این است؛ باید این باشد.

اینجاست که وقتی عیسی‌ها کم می‌آورند، «فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ» {آل عمران، ۵٢} حواریونش را صدا می‌زند، وقتی کار به بن‌بست می‌رود. یک حواری باید باشد، این‌ها کارها را از بن‌بست‌ها خارج می‌کنند.

  • مبانی الهی

بگذارید حالا روایت را بخوانم، بعد عرض می‌کنم؛ «...اُذْكُرْنِي فِي نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِي نَفْسِي...» تو مرا در دلت یاد کن، من هم تو را یاد می‌کنم. تو امام زمان و حکومت عدل جهانی، امام زمان را یاد کن، ایشان هم تو را یاد می‌کنند. «...وَ اُذْكُرْنِي فِي مَلَئِكَ أَذْكُرْكَ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْ مَلَإِ اَلْآدَمِيِّينَ...» تو در آشکار مرا جار بزن، خدا را جار بزن. باید سراغ کار خدا برویم، علم الهی، از علم گرفته تا کار. ببین برادر من، شما خیلی‌هایتان شریفی هستید، این را می‌دانید که به هر سبک زندگی و هر علمی پایبند باشید، مبانی متافیزیکی خودش را در قلب و روح شما جا می‌اندازد. نمی‌شود جا نیندازد. ببین برادر من، خواهر من، هر علمی، هر سبکی، هر آنچه پایین آمده است، شما بر طبق آن عمل می‌کنی، این مبانی متافیزیکی دارد، هر چه. اقتصادت اگر این اقتصاد باشد، بر مبنای متافیزیک است. اصلاً شما نمی‌توانی دیگر مفهوم برکت را در آن توجیه کنی. توجیه ندارد. اگر در بحث‌های نظامی پایبند به دوره‌ی دافوس باشی، مبانی خودش را جا می‌اندازد. من یک موقع عرض کردم؛ یکی از این سرداران رشید اسلام که می‌شناسید و اسمش را نمی‌گویم، در بحثی بود، چند نفر نشسته بودند، گفتم شما دوره‌ی دافوس دیدی؟ گفتند بله، گفتم قبول داری؟ گفتند بله. گفتم یعنی ترکیب لشگر اینقدر و فلان قبول داری؟ گفتند بله. گفتم اینطور جنگیدید؟ گفت نه! گفتم اینطور نتیجه گرفتید؟ گفت نه! گفتم پس شما یک چیزی را قبول داری، چرا؟ چون آن چیزی که قبول داری آن‌جا اگر قبول کنی، دیگر نمی‌توانی جملات قرآن را باور کنی. که «...کَم مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ...» {بقره، ٢۴٩} این را نمی‌توانی قبول کنی. نمی‌توانی پیروزی‌ها را اینطور تحلیل کنی؛ «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ» {محمد، ١١} می‌دانی چرا آن‌ها «...أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» {محمد، ١}؟ می‌دانی چرا کارشان گم و گور می‌شود؟ شما امتداد پیدا می‌کنید «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ» {محمد، ١١} چون آن‌ها مولی ندارند، شما مولی دارید. این‌ها را نمی‌شود باور کرد. دچار تعارض و شکست عاطفی و عشقی با قرآن می‌شویم. از این طرف علم به ما یک چیزی می‌گوید، از آن طرف قرآن چیز دیگری می‌گوید. به خاطر اینکه این‌ها مبانی متافیزیکی‌اش را در انسان و قلب و روح آدم جا می‌اندازد. دیگر شما نمی‌توانی بر طبق قرآن بجنگی، بر طبق قرآن علوم اجتماعی درست کنی، بر طبق قرآن اقتصاد درست کنی، نمی‌توانی این کارها را بکنی. و این بحث، بحث بسیار امتدادداری است، که فعلاً بحثش نیست.

  • نفس زکیه‌

می‌گوید تو مرا جار بزن، من هم تو را در جای دیگری جار می‌زنم؛ در «...مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْ مَلَإِ اَلْآدَمِيِّينَ...» من تو را در بین ملائکه جار می‌زنم، که ملائکه حواسشان به تو باشد. گاهی اوقات بعضی‌ها از آدم می‌پرسند: حاج آقا این ملائکه کلاً چه کاری به ما دارند که قرآن اینقدر آن‌ها را ذکر می‌کند؟ راست هم می‌گویند، اصلاً ملائکه به ما چه ربطی دارند؟ زندگی فردی، اجتماعی به همین ملائکه ارتباط دارد. به خاطر اینکه در معادلات ما نیست، فکر می‌کنیم که نیست. و حال آنکه حتی اگر بخواهد –قران میگوید- که اگر بخواهد اقوامی عذاب بشوند، اگر بخواهند تغییراتی در اینها صورت بگیرد، خدا سپرِ حفاظتِ ملکی را از روی کشور برمیدارد. از روی کشور نه از روی فرد! ما این «...إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ...» {رعد، 11} را شنیده‌ایم. ولی این اولش را نشنیده‌ایم که «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ...» {رعد،11} یعنی « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ» این پس و پیش این کشور را یک سری مَلَک حفظ کرده است. این ملکی که پس و پیش این کشور را حفظ کرده، اگر اینها سپر حفاظتیشان را کنار بکشند، می‌بینید درون دلها خالی می‌شود، می‌بینید یک عده‌ای آدم هستند، یک نفس‌های پاکی هستند، باز دوباره فضا را برمیگردانند. که بدانید اینها گُل اند! گلِ داستان که ائمه می‌دیدند و لذت می‌بردند، همین‌ها آدم‌هایی‌اند که بار این مدلی را از روی حاکمیت برمی‌داشتند. حالا یا علمی یا ... .

می‌گویند حشام ابن حکم هنوز ریش و سبیلش در نیامده بود. تازه پشت لبش سبز شده بود. ولی پای کار علمی حضرت بود. حضرت می‌دیدند و هی نگاه می‌کردند تا ببینند که حشام هست تا جواب اینها را بدهد؟ -بعضی چیزها هست خود آدم نمیتواند جواب بدهد.- این نفس زکیه‌ای که می‌گویند شهید می‌شود و این نفس زکیه وقتی که شهید بشود، خلاصه دیگر ظهور نزدیک می‌شود، من به دوستان میگفتم فکر نکنید آدم خیلی مهم و معروفی باید باشد. نه! گاهی اوقات یک جان‌های پاکی هستند به طور ناگهانی به هم می‌ریزند... .خیلی‌ها فکر می‌کردند که حاج قاسم ممکن است نفس زکیه باشد. من نسبت به این قضیه تردیدی ندارم. ولی عرضم این بود که حالا حاج قاسم، چهره‌ی شناخته شده‌ای بود. عجیب‌تر از حاج قاسم، شهید حججی بود. هیچ کس او را نمیشناخت. یک موقع آقای حداد میگفت:«من از آقا شنیدم جریان حججی خیلی عجیب بود...». یک کسی که هیچ کس نمی‌شناختش... . این جان پاک در یک موقعیتی شهید شد که اصلا همه‌ی ایران را به هم ریخت. این خاصیت این جان‌های پاک است. نفس وقتی زکیه می‌شود اینگونه می‌شود. بارها عرض کردم آقا وقتی می‌گوییم «...اذکرنی فی...» {حدیث قدسی، الکافی، جلد2، صفحه 502} خدا و پیغمبر را جار بزنید. اینها از همه مهم‌تراند. حاج قاسم‌ها از همه مهم‌تراند. به اینها حواسمان باشد. باز خدمتتان عرض کردم که در روایتی خدا نوح را کنار میکشد و میگوید که به رسالتت عمل کردی یا نه؟ میگوید:« بله، به رسالتم عمل کردم.» میگوید:« شاهدت کیست؟» میگوید :«پیغمبر ختمی است.» میگویند پس برو و شاهدت را بردار بیاور ببینم. در روز قیامت پیش پیامبر(ص) می‌رود -این روایت است- میگوید که:«من را کنار کشیده‌اند، می‌گویند به وظایفت عمل کردی یا نه؟ منم گفتم عمل کردم. لطفا بیایید شهادت بدهید که من عمل کردم.» حضرت به حمزه و جعفر رو میکنند. می‌گویند:«بروید برای نوح شهادت دهید که نوح به وظایفش عمل کرده است.» بعد ادامه می‌دهد که :«پیغمبری نیست مگر این که حمزه و جعفر باید برای او شهادت دهند که او به وظایفش عمل کرده است.» این خیلی است... پیغمبران را باید حمزه و جعفر برایشان شهادت دهند. ببینید حاج قاسم باید چقدر برای پیغمبران و علما و ... شهادت دهد که به وظایفشان عمل کرده‌اند. زندگی این است... حیات عاشورایی این است، یک سینه‌زنی صرف نیست. حیات هزینه‌داری است. لااقل برای یک عده‌ای که گل داستانند که حالا عرض خواهیم کرد.

  • قلبت را برای خدا نرم کن

«...يـَا عـِيـسـَی أَلِنْ لِي قَلْبَكَ وَ أَكْثِرْ ذِكْرِي فِي الْخَلَوَاتِ...»، قلبت را برای من نرم کن. این حال بکاء و گریه و مودت و محبتی که در این شب‌ها، ما تجربه می‌کنیم و تجربه‌ی این خیلی هم مهم است و اهل اشک و گریه‌ایم، این خیلی مهم است. من چقدر در این حج خدا را شکر می‌کردم که خدا ما را در این مجالس برده و آورده است. این اهل آنجا اگر مناجات هم می‌خواندند، گریه نمی‌کردند. گفتم خدایا این اشک را ابی‌عبدالله به ما داده است که ما جمله‌ی اول مناجات همانا و اشک همانا. اینها خوب است «... أَلِنْ لِي قَلْبَكَ...». ولی اصلش در ادامه این روایت است که به شما می‌گویم. طرف دیگر فکر و ذکری جز خدا ندارد و کارش همین است.

«...وَ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِي...» بدان من کی از تو خوشحال می‌شوم؟ ای عیسی یا هرکس که داری می‌شنوی! «... أَنْ تُبَصْبِصَ إِلَيَّ..» این تبصبص، به وقتی میگویند که سگ دم تکان میدهد. مثل سگ برای من دم تکان بده. یعنی تشکر کن، یعنی صاحبت من هستم. دم تکان بده و با من درنیفت. با من محادّه نکن، با من حدودت را جدا نکن. نگو این کار خداست و این کار من است. ما کاری نداریم. ما کار خدا را داریم. و بعد می‌گویند «...وَ كُنْ فِي ذَلِكَ حَيّاً وَ لَا تَكُنْ مَيِّتاً...» در این زمینه زنده باش، چون زنده بودن یعنی همین که روحش این‌ها را بگیرد و بفهمد که من کاری جز خدا ندارم، جز این که پرچم لا‌اله‌الاالله را در همه‌ی اقطار عالم بلند کنم. مگر حضرت نمی‌خواهد همین کار را بکند؟ من می‌خواهم نوکر حضرت باشم و این کار را بکنم، زن و مرد، کوچک و بزرگ، با هر شغلی، کارش این است، به این فکر می‌کند. وگرنه میت است. اگر برای من دم تکان نمی‌دهد؛ یعنی میت است. در این زمینه حی باش و میت نباش. حیات عاشورایی یعنی درست بو بکشد. آیه‌ی ١۴۶ سوره‌ی اعراف در این زمینه مهم است.

  • به آنچه می‌دانی عمل کن

ما به محض اینکه بفهمیم باید چکار کنیم، باید بکنیم وگرنه در مسیرمان شک می‌کنیم. در سوره‌ی حدید، آیه‌ی مهمی است، در صحبت بهشتی‌ها با جهنمی‌ها می‌فرماید: «...قالوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ...» {حدید، ١۴} مگر ما با شما نبودیم؟ «... قَالُوا بَلَى...» {حدید، ١۴} چرا بودید، «... وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ ...» {حدید، ١۴} چه شد؟ من فهمیدم، تو هم فهمیدی، ولی شما یک لحظه ایستادی و دو دو تا چهار تا کردی، «تَرَبَّصْتُمْ» تَرَبَّصْ که کردی، «وَارْتَبْتُمْ» شک کردی. این حرف خیلی راهبردی است؛ امیرالمومنین در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «...إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَإِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا» به محض اینکه فهمیدید عمل کنید، به محض اینکه یقین کردید، اقدام کنید. نگویید حالا باید بررسی کنم. این اتاق‌های فکر از شیطان است که حالا عجله نکن، حالا بایست، تحت عنوان عقلانیت انسان را می‌ایستاند و دیگر وقتی لوث شد، اقدام می‌کند ولی می‌گوید، جهاد تبیین. اندازه‌ی کامنت گذاشتن زیر مطلب کسانی که زیرآب نظام را می‌زنند، عمل کن. آقای بهجت، خدا رحمت کند، این روایت را قاعده‌ی خود کرده بودند. آن‌قدر آن را می‌خواندند که معلوم بود شیره‌ی آن را کشیده‌اند که «مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم» کسی که به آن‌چه می‌داند، عمل می‌کند، خدا آنچه را نمی‌داند به او یاد می‌دهد، به علم وراثی نه به علم مدرسی. به علم «...وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم» آن‌قدر حاج آقا این را می‌خواند، معلوم بود برای ایشان قاعده شده، کسی که به چیزی که می‌داند، عمل کند، خدا به علم وراثی او را تعلیم می‌دهد، وحی می‌شود و می‌فهمد که چه کار کند.

«... وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ...» {حدید، ١۴} تَرَبَّصْ که کنی، شک می‌کنی. نتیجه‌اش این می‌شود که آن‌چه را که باید بو بکشی، آیات را از مقابل چشمانت رد می‌کنند و تو غفلت می‌کنی و آیات را نمی‌بینی. هر چه برایت بالا و پایین می‌کنند که قرارگاه حسین بن علی امروزه ایران است، او برای خود فکرهای دیگر می‌کند. که بفهمی الان پرچم اینجاست. همه کشورهای آزادی‌خواه عالم را می‌روم، پرچم اینجاست، همه چشم امیدشان به اینجاست. بعد این دانشجو و استاد ما حواسش به این است که کار سخت شد و برویم فکر مهاجرت. عجب! یعنی مثل این که کار در لشکر حسین پیچیده می‌شود و می‌گوید برویم لشکر یزید و آن را هم تستی بزنیم ببینیم چه می‌شود. برویم در لشگر یزید ببینیم چه خبر. آقا! قرآن می‌فرماید «سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ…» کسانی که در برابر حق تکبر می‌کنند، تکبر هم به این نیست که بگوید نماز بخوان، من بگویم نماز نمی‌خوانم. این‌ها یک حدی از تکبر هست، یک حدی از محاده هست، حدودگذاری هست، اما تکبر اصلش به این است که شما بگویی که خدا گفته است (اصلا فلسفه‌ی قیام حسینی این است.) زیر بار طاغوت نروید. اما ما گوش نکنیم. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ» {نساء،۶}

آقا ما گفته بودیم که این‌ها فکر می‌کنند ایمان دارند، ولی این اصلا ایمان نیست. کسی که صبح با مرگ بر آمریکا بلند نمی‌شود، آن اصلا نمی‌خواهد حسینی زندگی کند. کسی که اینجوری از خواب بلند نمی‌شود که بگوید ولیّ چی گفته است؛ گفته است بروید مردمی سازی؟ برویم مردمی سازی، قوه قضاییه هستم بروم سراغ مردمی سازی، مهد کودک می‌خواهیم بسازیم برویم سراغ مردمی سازی، مردم باید بیایند وسط. من کارم این است. کسی که با این‌ها صبح و شب نمی‌کند. یعنی یک جورایی پذیرفته است که من در لشگر ابا عبدالله نیستم. نمی‌خواهم باشم. کار را جدی بگیریم. حرف را جدی بگیریم. تکبر همین است که او بگوید دنبال طاغوت نرو، طاغوت را باید زمین بزنی ولی او کارش این نیست. اصلا این گلِ کار سید الشهدا است. می‌رویم که طاغوت را زمین بزنیم. من حالا انشاءالله جلسه‌ی بعد عرض خواهم کرد، یک عده باید این کار را انجام بدهند تا یک عده دیگر پشت سر این‌ها فضا را بشکنند؛ فضاها را این‌ها باید بشکنند.

«وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا» هر آیه‌ای را می‌بیند ایمان نمی‌آورد، این را می‌دانید که؛ حالا بروید موقعیت این آیه را در قرآن ببینید؛ بعد از آمدن تورات و فلسفه‌ی قیام موسی است. دیگر هر چه می‌بیند، به دلیل گندگی‌ای که کرده است و زیر بار حرف‌های اصلی موسی نرفته است، دیگر ساصرف، من چه کار می‌کنم؟ به زودی سرش را می‌چرخانم. طوری که هر چیزی ببیند دیگر نمی‌فهمد. یعنی جلوی فهمش را می‌گیرم. باید بترسیم. «وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا» وقتی که راه رشد را می‌بیند، این را به عنوان راه‌ اتخاذ نمی‌کند، قبول نمی‌کند و فکر هم می‌کند خودش قبول نمی‌کند، در حالی که یک کارهایی کرده‌است که دیگر نمی‌تواند قبول کند. «وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا» یک مسیر انحرافی را که ببیند، دنبال آن می‌رود و آن را انتخاب می‌کند. (می‌دانید که " اتخاذ"، رفتن معمولی نیست، رفتن با انتخاب است). اگر به قرآن مراجعه کنید موقعیت این آیه بعد از آمدن تورات و فلسفه قیام حضرت موسی(ع) قرار دارد. دیگر او به دلیل آن کبر و بزرگ‌منشی که کرده است و زیربار آن حرف‌های اصلی موسی (ع) نمی‌رود، «... سَأَصْرِفُ ....»{اعراف146} یعنی به زودی سرش را می‌چرخانم، به طوری که هر چیزی که می‌بیند دیگر نمی‌فهمد، یعنی جلوی فهمش را می‌گیرم. (باید از این موضوع بترسیم!)، خدا می‌گوید من «... سَأَصْرِفُ ...»، به این خاطر که «…ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ»، یعنی این همه آیات دید (این همه جنگ دید، این همه دشمنی‌ها دید، این همه امدادهای الهی دید)، اما «... كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ»، او غافل و حواس پرت است، آن هم نه غافل و حواس پرتی که همین‌جوری در اثر مثلا توپ و ترقه‌ای حواسش پرت شده‌ باشد، بلکه او دچار طبع قلب دارد می‌شود.

مهم‌ترین چیز این است که انسان دارای لینت قلب باشد و در حیات عاشورایی قدم بردارد. «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ...» {زیارت عاشورا} که می‌گوییم، همین است. گفته می‌شود، جریان کربلای اباعبدالله را در ذهن تصور کنید و بگویید: «... یا لَیْتَنی‌ کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیماً ...»{ زیارت امام حسین{ع} / زیارت‌نامه ششم}، تخیل این‌ها را بکنید که اینها جزء فکرهای لطیف هستند. مثلا انسان خودش را دم خیمه تصور کند و بگوید کاش من این سیلی را خورده بودم! خودش را در جلوی نماز امام تصور کند، و بعد بگوید کاش موقعی که تیر می‌انداختن من آن را با سر و صورت گرفته بودم! بعد با این حال بگوید: «... یا لَیْتَنی‌ کُنْتُ مَعَکُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظیماً ...»{ زیارت امام حسین{ع} / زیارت‌نامه ششم}...

این مطلب "غفلت" را ان‌شاالله تا دو شب آینده ادامه خواهیم داد.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفغفلتحجت الاسلام قاسمیانحیات عاشورایی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید