حل مساله مرگ
رسول گرامی اسلام میفرماید: « زیرکترین افراد آنهایی هستند که مسئلهی مرگ را حل کرده باشند.»
دو پاسخ در تفکر مادیگرایانهی انسانها و در دنیای تمدن غربی به مساله مرگ مطرح است. پاسخ ضعیفتر این است که مسئلهی معاد به طور کل در آن انکار میشود.
قرآن در آیه ۲۴ سوره جاثیه، میفرماید: «وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ...» {جاثیه، ۲۴} ما فقط یک مرحلهی زندگی و حیات داریم، خبری بعد از مرگ وجود ندارد؛ چرا؟ برای اینکه اگر خبری بعد از مرگ باشد، باید با آزمایش های متعدد و علوم مختلفی که ما داریم، این معنا کشف شود. وقتی کسی میمیرد و او را در قبر میگذارند؛ مراحل متلاشی شدن بدن او کاملا مشخص است و هیچ خبری از حیات پس از مرگ نیست. تجربه و آزمایش این را نشان نمیدهد.
این مسئله در باب خداشناسی و تبیین حقیقت انسان هم مطرح میشود. میگوییم: «چرا انکار میکنید؟» میگویند:«خب اگر خدا باشد ما باید او را ببینیم.»
امام صادق در پاسخ به این مساله میفرمایند: « شما میگویید من خدا را نمیبینم؛ آیا رفتید ته دریاها را بررسی کنید؟ شاید خدا آنجا باشد.» خداوند سبحان حقیقتی نیست که شما بخواهید با روشهای تجربی و حسی او را درک بکنید. حداکثر چیزی که انسان از این راه میتواند بگوید: این است که دانش من در این اندازه نیست. اگر ادعای الهیون این باشد که حیات پس از مرگ، در همین دنیا صورت میگیرد، شما میتوانستید این تحقیقات را بهعنوان نقد این دیدگاه قرار دهید. «وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» {آیه ۲۴ سوره جاثیه} وقتی مسئله معاد را انکار میکنند، علم ندارند، گمان میکنند، مسئله اینطور باشد.
پاسخ دوم به مساله معاد در تمدن غرب
پاسخ دیگر این است که امکانات شناختی که در اختیار ما هست، به ما اجازه نمیدهد تا مسالهی مرگ را حل کنیم. اما در عین حال تمدن غرب، تمام برنامهریزیها را بر اساس نفی حیات پس از مرگ و بر اساس انکار معاد تنظیم میکندو تلاش کرده مسئله مرگ به فراموشی برود. در حال زندگی کنید. از الان لذت ببرید. مرگاندیشی افسردگی میآورد، در حالی که یاد مرگ پشتیبان مطمئن ذهن انسان است.
یکی از علل انکار حقائق ماورای طبیعت این است که انسان میخواهد رها شود، میخواهد عصیان کند. حضرت علی می فرماید: «چهارمین نفری که من از او در تعجب و شگفتی هستم «...عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى [مَنْ يَمُوتُ]...» {حکمت ۱۲۶ نهجالبلاغه} کسی است که مرگ را فراموش کرده، در حالی که میبیند هر روز که در اطرافش کسانی به این سفر میروند، این مسئله مرگ برایشان اتفاق میافتد.»
مساله تناسخ به عنوان راه حلی برای مسئله مرگ
یکی از پاسخهای دیگر به مسئلهی مرگ، تناسخ است. فطرت انسان، بقا و ابدیت و همیشهبودن را میخواهد. نقدهای زیادی بر مساله تناسخ وجود دارد. صدرالمتالهین توضیح میدهدکه ما تناسخ ملکی را باطل میدانیم، اما تناسخ ملکوتی حق است. آن چیزی که صحیح است، تناسخ ملکوتی است. وقتی کسانی را که قایل به تناسخ بودند، در ریشه بررسی میکنیم، به عرفای اهل کشف میرسیم که نتوانستند تمایز میان این عالم و عوالم دیگر را بفهمند. چون کشفها و مشاهدات برزخی واضح زیادی داشتند، فکر میکردند که این اتفاقات در این دنیا رخ میدهد. اصل مسئله که در روایات ما هم آمده، تناسخ ملکوتی است. یعنی انسان براساس زندگی در دنیا اخلاقیاتش را میسازد. سپس براساس اخلاقیاتش و براساس غلبهی یکی از صفاتش به شکل یکی از موجودات درمیآید.
در جریان کربلا، در ماجرای عاشورا، اینهایی را که به خاطر رسیدن به ملک ری و گندم و جو ری چنین ماجراهایی را رقم زدند، میشود گفت که جز حیوانیت چیز دیگری در آنها متبلور است؟ این نتیجهی اندیشهی مادی گرایانه است. لذت میبرد از اینکه فجایع را انجام بدهد. تعجب نکنیم از اینکه در صحنهی کربلا فقط مسئلهی پیروزی ظاهری سپاه یزید بر سپاه امام حسین(ع) نبود. مسئله تبلور تفکر مادیگرایانه بود. اگر انکار معاد صورت بگیرد، چرا باید انسان جلوی خودش را بگیرد؟ اگر هر وقت فهمیدی هیچ ضرری بهت نمیرسد، میتوانی ضربهی کاری را بزنی؛ چون آخرتی وجود ندارد.