بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه سخنرانی هیأت هفتگی / ۹ آبان ۱۴۰۲ / حجتالاسلام طباخیان (جلسه اول)
ما نسبت به حکومت ۴ سال و ۹ ماه امیرالمؤمنین(ع) یک تصویر غلط داریم که به شیعه طی نسلها به ارث رسیده؛ از قرن سوم. شیعیان قرن اول و دوم احتمالا متوجه غلطبودن این تصویر بودهاند و تصویر دیگری داشتهاند، اما هر چه ما از آن دوران فاصله گرفتیم، و از طرفی هم بهواسطهی فراگیرشدن بعضی گزارههای کلامی (اعتقادی) همچون عصمت، علم غیب، مدیریت تکوینی عالم توسط معصوم و ... اینها فضای فکری شیعه را تحت تأثیر خودش قرار داد؛ یک تصویر غلط شکل گرفت و آن اینکه «چون علی(ع) معصوم است، دولت علوی هم دولتی مقتدر، بدون مشکل و سرجمع بهترین دولت تاریخ بشریت بوده».
بخشی از این مسئله به ذهنیت شرقی ما هم برمیگردد. ما معمولا دولت را فردمحور میپنداریم، یک نفر آن بالا نشسته و کارها را انجام میدهد. بهخاطر همین هم ما عاشق دیکتاتوریهای خوب هستیم، یک آدمی باید پیدا بشود یکتنه کارها را حل کند و پیش برود. تصور سازمانیافته و تشکیلاتی از دولت نداریم. ذهنیت غربی تا حدی این را درک کرده که دولت یک مجموعه متشکل از اعضای متنوع است و نتیجه ماحصل رفتارهای یک فرد واحد نیست؛ نتیجهی رفتار تنظیمیافتهی همهی اجزای دولت است. تصور ما از علی(ع) هم همین است که یک علی(ع) بوده که همهی کارها را پیش میبرده. در دورهی غیبت هم انتظارمان همین است؛ که آقا(عج) برگردند و همه چیز را حل کنند.
مادلونگ یک مستشرق آلمانی است. او وقتی دربارهی دولت حضرت(ع) صحبت میکند، نواقص دولت را از خود امیرالمؤمنین(ع) جدا میکند. او دربارهی این دولت میگوید ساختار دولتی دچار بحرانهایی بود که نتیجهی مناسبی نداد، و این دولت دولت پایدار و منضبطی نبود. اما تفکیک بین امیر(ع) و دولت را متوجه است.
میخواهیم به این بحث بپردازیم؛ چقدر تصور ما نسبت به دولت علوی دقیق است؟
برای فهم این موضوع، سراغ روزهای پایانی عمر حضرت امیر(ع) میرویم. تقریبا میشود گفت تمام اشکالات و عیوب دولت علوی ارث رسید به امام مجتبی(ع). و این مشکلات متبلور شد در صلحی که امام مجتبی(ع) مجبور شدند با معاویه امضا کنند. و امام مجتبی(ع) به این واسطه به مدت دو قرن مبدل شدند به شخصیتی که توسط عموم جناحها و طوایف شیعی مورد نقد تند قرار گرفتند. بعد از دو قرن هم نه اینکه حل شد مسئله! آدمها یادشان رفت مسئله و فضای فکریشان عوض شد. تا قبل از آن آدمها مسئله را واقعیتر میدیدند و به این خاطر برایشان کار امام(ع) قابل فهم نبود و دائما محل سؤال بود.
امام مجتبی(ع) کار عجیبی انجام دادند؛ اگر دولت علوی را نتوانی درست تحلیل کنی، در این کار عجیب باید امام(ع) را متهم بدانی. مگر اینکه دولت علوی را درست تحلیل کنی. بدون مقدماتی که در جلسات بعد ذکر میکنیم اگر به حرکت امام(ع) نگاه شود، این اتهام به ایشان یک اتهام واقعی و درست جلوه میکند.
من این جلسه تلاش میکنم اتهام را برای شما تشریح کنم؛ ببینیم چگونه اتفاقی در سال ۴۱ هجری افتاد، تا بتوانیم مسئله را واقعی ببینیم.
لذا حتما این جلسات را با هم بیایید. این جلسه را آمدید جلسات بعد را هم بیایید.
از شهادت امیرالمؤمنین(ع) تا امضای عهدنامه توسط امام حسن(ع) ۷ ماه فاصله است. حضرت مجتبی(ع) پای عهدنامهای را امضا میکنند که این عهدنامه به صورت مشروع حاکمیت را از دست علویها خارج میکند و در دست معاویةبنابیسفیان قرار میدهد.
هرچند قرار نبود معاویه دولت اموی تأسیس کند و این دولت تا سال ۱۳۲ هجری بر سر کار بماند، بنا نبود عمر این دولت ۹۱ سال باشد؛ بنا بود تا زمانی که معاویه زنده است این دولت باقی بماند و بعد از مرگ معاویه دولت به امام مجتبی(ع) یا سیدالشهدا(ع) بازگردد. اما برای هرکسی که معاویه را میشناخت مثل روز روشن بود که اگر با معاویه صلح کردی دیگر کار تمام است؛ دیگر توپ در زمین معاویه است.
معاویه در همان وهلهی اول آب پاکی را روی دست همه ریخت؛ بعد از امضای عهدنامه وقتی وارد شد بر مردم کوفه، در اولین سخنرانیاش صلحنامه را زیر پایش گذاشت و اینطور گفت؛ ما شامیان با شما کوفیان ۳ سال جنگیدهایم. جنگ ما نه بر سر نماز بود، نه روزه نه حج و نه زکات؛ جنگ ما بر سر قدرت بود و اینکه چهکسی بر این کرسی بنشیند، که من نشستم.
تقریبا تمام آنچه حضرت امیر(ع) میخواستند، با این عهدنامه فروریخت. برای مردم کوفه این کار به هیچوجه قابل تحلیل نبود. آنهایی که به امام(ع) فحش دادند جمعیت حزباللهی کوفه بودند، انقلابیها بودند. دیگر خوارج و اشعثها و اینها نبودند. حرفشان هم این بود، پدر تو علی(ع) یک ثانیه هم معاویه را تحمل نکرد! تو چطور حکومت را به او تحویل دادی؟!
وقتی امام مجتبی(ع) در جلسهای که سرداران اصلی باید بروند با معاویه بیعت کنند رو میکند به قیس، صحنهی خیلی عجیبیست. قیس یک آدم فوقالعادهایست؛ فرماندهی نیروهای ویژهی امیرالمؤمنین(ع) است. فرماندهی دوم در لشگر ۲۰ هزار نفرهی امام مجتبی(ع) است. در صفین قلب لشگر را او مدیریت میکرد. در نبرد صفین عِدْل مالک، قیس بود.
قیس بلند نمیشد بیعت کند. هر چه صدایش کردند بلند نشد. امام مجتبی(ع) با اشارهی چشم به فهماندند که بلند شو، کار تمام شده. این مرد نظامی در آن صحنه گریه کرد. با چشمان گریان با معاویه بیعت کرد.
کسی باورش نمیشد معاویه خلیفه بشود. مگر خلافت شوخی بود؟! معاویه داشت سر شام دعوا میکرد. سر اینکه معاویه میخواست شام را جدا کند از سرزمین اسلامی، کوفیان ۲۰ هزار شهید دادند. ۲۰ هزار نفر والله عدد بزرگیست در آن برهه.
وقتی امام حسن(ع) صلح میکنند این رزمندهها و سوپرانقلابیها چه به ذهنشان میآید؟ که روی پشتهی شهدا داریم چه عهدنامهای را امضا میکنیم؟؟ ما برای اینکه معاویه دمشق را مدیریت نکند ۲۰ هزار شهید دادیم. حال با این عهدنامه تمام سرزمین اسلامی، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب را دادیم به معاویه... تهش این است که همه کشته میشویم، بدتر از این که نیست!!
ابنعباس گفتگویی داشته با امیرالمؤمنین(ع) در آغاز خلافت ایشان. امیرالمؤمنین(ع) وقتی به خلافت رسیدند استانداران عثمان را یکی یکی عوض نکردند؛ حضرت(ع) حکم دادند هر کسی بر هر نقطهای از سرزمین اسلامی از جانب عثمان حکم دارد معزول است. حالا ممکن است ۲ ماه طول بکشد تا فرد جدیدی بگذاریم؛ اما آنجا بدون مدیر بماند بهتر از این است که استاندار عثمان مدیریتش کند. حضرت(ع) تحلیلشان این است. در این عزل گسترده یک عده آمدند پیشنهاداتی دادند؛ از جمله ابنعباس. آمد گفت هر کس را عزل میکنی یک نفر را عزل نکن، آن هم معاویةبنابیسفیان. چون مردم شام از روزی که شام فتح شده معاویه را دیدهاند. مسلمانیشان با معاویه استارت خورده. هیچ سرزمین دیگری این ویژگی را ندارد. ۱۷ سال است اسلام را از تصویر معاویه شناختهاند. از طرفی دسترسی ما به آن سخت است.
فعلا او را عزل نکن، نصبش هم نکن؛ رهایش کن تا چند ماه بگذرد و دولت پایدار شود. اوضاع خلافت با قتل عثمان آشفته است. عایشه و طلحه دارند در مکه طرح میریزند. از این طرف برادرت عقیل بعد از تقسیم بیتالمال در مسجد بلند شده گفته خاک بر سر عرب و خاک بر سر من که باید تو را به عنوان حاکم ببینیم که سهم مرا و غلام عجمم را از بیتالمال یکی کردی. رسانهها هم که دارند تو را به قتل عثمان متهم میکنند... دیگر چرا هزینهی اضافی میتراشی، بگذار سه ماه دیگر که دولتمان پایدار شد معاویه را عزل میکنیم.
امیر(ع) گفت، نفسی با وجود معاویه حکومت نخواهم کرد. کوفیان این را دیده بودند. حالا فرض کنید که امام مجتبی(ع) با این معاویه صلحنامه امضا کند. اگر میشد معاویه را تحمل کرد چرا علی(ع) نکرد؟ اگر نمیشد تحمل کرد چرا امام مجتبی(ع) عهدنامه را امضا کرد؟
برویم در سه جلسهی آتی ببینیم چرا امام مجتبی(ع) صلح کرد؟ ما امام(ع) را معصوم میدانیم. قطعا دقیقترین و متقنترین رفتار همین بود. ولی من نمیخواهم به این جواب به عنوان یک جواب کلامی صرف اکتفا کنم. کما اینکه ۱۴ قرن است ما جوابهای این مدلی دادهایم به مردم. که چون امام(ع) معصوم بودند پس این کار بهترین کار بوده و همین. تحلیلِ واقعی باید باشد. از حیث سیاسی-اجتماعی باید تحلیل کنیم که چرا امام(ع) صلح کردند. آن وقت شما متوجه میشوید که امام مجتبی(ع) چه کرده...