مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳۲ دقیقه·۳ سال پیش

درد تمدن‌سازی

گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل

ای بسا دُر که به نوک مژه­ات باید سفت

حافظ ز دیده قطره اشکی همی فشان باشد

که مرغ وصل کند قصد دان ما

اشک محراب طواف حرمت می­بندد

گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست

می­گریم و مرادم از این سیل اشک بار

تخم محبت است که در دل بکارمت

عرض ادب و احترام خدمت ساحت قدسی آقا امام حسین(ع) و یاران شهیدش با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد.

راه نجات حسینی

عنوان تاملی که این ساعت به آن دعوت شدیم «راه نجات حسینی» است، در جلسه گذشته گفته شد که آقا امام حسین(ع) هم خودش و هم حادثه­ای که در انتهای عمر شریف و عزیزش اتفاق افتاد، راه نجات به معنای اینکه در تکوین یک حقیقتی است، از رهگذر ارتباط با قیام او راه‌هایی برای انسان در مسیر زندگی‌اش گشوده می‌شود.

قیام آقا امام حسین(ع) صرفا یک عمل بزرگ نیست، یک عمل پر مضمون است، یک اقدام کاملا سنجیده و اساسا پر سخن است.

ما می­توانیم این بعد سخن­داری و سخن­گویی و بعد تعلیماتی این حادثه را هم در نظر بگیریم و از این باب بپرسیم که چه تحفه نجاتی برای ما دارد.

معنای نجات

یک سوال بپرسم، نجات اساسا یعنی چه؟ به تعبیری یعنی ما چه چیزی را جستجو می­کنیم؟ یک نجات فردی از عذاب اخروی، این منظور است؟ یا نجات امتی و اجتماعی از عذاب اخروی؟ قطعا مطابق باورهای ما این چند صباحی که در دنیا هستیم هیچ است، زندگی ما پس از این شروع می­شود و ما اساسا تصوری از زندگی بعد مرگ نداریم. فکر می­کنیم به دیار خاموشان می­پیوندیم، نه اینطور نیست، اینجا خاموش است! فلذا نجات به این معنا خیلی معنای بزرگی دارد، یا این‌که می‌گوییم نجات زندگی‌ از رکود، این را می‌خواهیم. امام حسین می‌تواند دست ما را بگیرد و ما را از این دور‌های باطلی که در آن افتادیم و دائما داریم معنای خودمان را از دست می‌دهیم. از تفسیر خودم به عنوان انسان عاجز شدم. آن مرغ باغ ملکوتی و آن اقتدارات بینهایت و این‌ها، کجاست؟ آن‌قدر که‌ در دور باطلی هستم. دارد زیر سوال می‌رود این ادعا که معنای بلندی برای بودن تو هست. خدا تو را به این مهمانی هستی دعوت کرده‌است. متوجه می­شوی یعنی چه؟ خدا دعوتت کرده‌است! مگر امکان دارد این حادثه ‌ کوچکی باشد، به دعوت خدا هستی. زندگی من انقدر راکد شده، تمام این‌ها دارد بی­معنا می‌شود. من آهسته آهسته دارم در همه‌ی این‌ها شک می‌اندازم. آقا امام حسین می‌آیی ما را نجات دهی؟ آقا امام حسین چه‌طوری می‌تواند ما را نجات دهد؟ یا بگوییم نجات زندگی نه از رکود، حتی رکوردهای چند جانبه، بخصوص از بی‌خدایی، نجات زندگی از بی‌خدایی، چون کار‌ویژه‌ی آقا امام حسین از جنس ژرفای هستی است، از جنس قرب‌الهی است. او نزدیک­ترین مخلوقات به خداوند متعال است. من اساسی‌ترین کارآیی او را از او مطالبه کنم. مثلا فرض بفرمایید یک ‌کسی در صنعت هسته‌ای است رفیق شماست می‌آید و می‌گویید چه ‌خبر؟ او هم می‌داند چه خبر یعنی چه؟ یک کسی در عراق است، یک دیپلمات است و رفیق شماست. می‌بینید هم‌دیگر را، می‌گویید چه خبر؟ می‌فهمد منظور از چه خبر چیست. ما به آقا امام حسین وقتی می‌گوییم چه خبر، او هم باید این برداشت را بکند.

یک روحانی، همین‌طور داشت از عذاب‌های آخرت می‌گفت، آخر سر یک مستمعی پایین منبر کلافه شد گفت حاج­آقا آنجا را می­رویم می­بینیم، یم مقداری از بهشت بگو! حداقل یک تصویری داشته باشیم و یک هوسی در ما شکل بگیرد، چه خبر معلوم است یعنی چه، وقتی به امام حسین(ع) می­گوییم چه خبر معلوم است منظور ما چیست؛ از خدا بگو! یا وقتی راجع به نجات صحبت می‌کنیم، نجات جامعه از عقب ماندگی‌هاست، انواع و اصناف عقب‌ماندگی‌های جامعه، من فرد انسانی را نمی­گویم.

نجات در ترازتمدنی

می­خواهیم در اندازه گسترده­تری نجات را تعریف کنیم و به اصطلاح در تراز تمدنی حرف از نجات بزنیم. اگر تمدن­سازی را نجات بشر از رکود انسانی و دوری از خدا و زندگی پر از اعوجاج و دروغ و این‌ها بدانیم، فردی قرائت نکنید، بنا شد اجتماعی نگاه کنیم. الان به جامعه بشری نگاه کنید، چقدر همه چیز خراب است، راحت ظلم می­کنند، بعد هم یک کلاه گیس سرش می­گذارند و ابرو درست می­کنند و مژه می­کشند، انسان تعجب می­کند. انقدر ظلم گسترده است. بشر استعداد داشته و این استعداد را با کوشش فراوان خلاف جهت قبله به کار برده، دویده که دویده! شما نگاه بکنید می­بینید اراده­های فاسد را در همه چیز تزریق کردند، اگر آن کسی که از من و شما دارای انگیزه بیشتری بوده و مستمرا هم انگیزه فساد داشته، اگر او می­خواسته بر گُرده من و شما سوار بشود، الان سوار است، اگر می­خواسته من و شما را بدوشد الان دارد می­دوشد! اگر می­خواسته من و شما را تحقیر کند، الان دارد تحقیر می­کند! در ادبیات قرآنی اسم این­ها چیست؟ به این­ها می­گوییم طاغوت، اگر پنجه­شان به کسی بخورد، او را به سمت ذلت می­کشند، تحقیر می­کنند «يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ»{۱۷۶ آل­عمران}، «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» {۵۴، زخرف} تخفیف و تحقیر می­کنند و اطاعت می­خرند، این­ها را تئوریزه کردند، این­ها را فلسفه کردند، ماکیاولیسم یعنی چه؟ فلسفه شده، اباهه­گری فلسفه شده، ظلم فلسفه شده، این‌را با‌تزئینات فراوان به خورد من و شما می‌دهند. فلسفه شده‌است.

اهمیت فکر کردن به تقابل

شما در انقلاب اسلامی در یک تقابلی وارد شدید، اصل فکر کردن به این تقابل بارک‌الله دارد، نه ورود در تقابل، نه ایده زدن برای تقابل، نه پای ایده ایستادن، نه پیروزی­‌های مرحله‌ای به دست آوردن و نه دشمن را به انفعال کامل انداختن! همه‌ی این چیز‌هایی است که دارد اتفاق می‌افتد.

عزیزان، اصل انقلاب یعنی سخن نو، در میان دو مکتب قاهری که هر کسی دارد زندگی می‌کند در این دو تا چیز قبلا داشت زندگی می‌کرد، به قول حضرت آقا یکی از این چراغ‌ها خاموش شد که هر دو جلوه‌های اومانیزم بودند. چه گرایش‌های کمونیستی، چه لیبرالیستی. همه در این دو تا اردوگاه فکری، سعادت را تعریف می‌کردند، مسیر برایش تعریف می‌کردند به سمتش حرکت می‌کردند، انضباط تعریف می‌کردند. خب شما آمده‌‌اید و یک حرف جدید زده‌اید. به این نکته توجه کنید، من فقط از آن می‌گذرم ولی کسانی که علاقه دارند نکته‌هایی را که می‌تواند مشغولشان کند بشنوند، من یک نکته بگویم خدمتتان که مشغولتان بکند و آن نکته این‌است، ببینید عزیزان سخن شما که حرف نو بوده‌است، این را زده‌ای و پای آن ایستادی و پنجه‌ طرف مقابل را هم پودر کردی، به قول حضرت امام همچون صاعقه‌ای بر فرق آمریکا فرود آمدیم، که یک مقدار وسیع باید مطالعه کنیم ببینیم این اتفاق افتاده، به جامعه‌ی بشری نگاه بکنید، نه این که حالا من امشب سیب‌زمینی ندارم. شما قوم فرهیخته و نخبه‌ی این کشور هستید. سخن طرف مقابل به عنوان علم در تمام آکادمی‌های دنیا تدریس می‌شود، قبول است؟ در کشور خود ما هم تدریس می‌شود. اگر تو نمی‌خوانی خواهر یا برادرت می‌خواند، در خانواده‌ی شما کسی نمی‌خواند، پسر عمویت دارد می‌خواند، پدرت خوانده‌است، شاید مادرت خوانده‌باشد. الان این حرف‌ها به عنوان «علم» تدریس می شود. حرف تو چه؟ هیچی، همین‌طور بی‌پناه.

فلذا موقعی که حضرت آقا در بیانیه گام دوم می­گویند ما یک چله پرافتخار را بدون خیانت به آرمان­های خودمان، طی کردیم بدانید که حرف از یک معجزه می­زنند اینکه شما شصت سال است که حرفتان عوض نشود بیرون می‌گویند آقا ما کلی زخمی هستیم بله ولی حرف هنوز همان است انقلاب‌های دنیا را مطالعه کنید ببینید کدام یک دوام آورده­اند، بعضی‌ها همان روز اول منحرف شدند و بیشتر از ۱۰ یا ۱۵ سال اصلا انقلابی دوام نیاورده است.

حرف من این است که الان به این مسئله توجه کنیم که این تمدنی که الان بشر درست کرده است این ظلم گسترده­ای که الان در کل هستی پهن کرده است، تفریح می­کنید به‌شما ظلم می‌شود، غذا می‌خورید، به شما ظلم می‌شود؛ نمی‌دانم این‌ها را می‌دانید یا خیر، این‌ها را باید به صورت گسترده تصویرش را داشته باشیم که اراده های فاسد که کل جهان بشری را در مشت خودش گرفته و ورز داده است چه صحنه ای الان درست کرده است. دائما داریم تحقیر می‌شویم و اتفاق‌هایی که دارد می­افتد و خواهد افتاد کاملا روشن است، یک عده­ای مدام برخوردارتر می‌شوند بعد هم شما هرچه قدر به این‌ها وصل شوید این اتفاق می‌افتد، مثل کمپرسور که آدم می‌گیرد کل وجودش می‌لرزد،کمپرسور این است دیگر. به یک اراده وصل می‌شوید این اراده تئوریزه شده­است الان می‌گویند خاورمیانه‌ عاری از سلاح هسته ای؛ از آقای بایدن می‌پرسند که در خاورمیانه کشوری را سراغ دارید که الان سلاح هسته ای داشته باشد می‌گوید که من علاقه ای ندارم به این موضوع فکرکنم، دارد در مورد خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای حرف می‌زند از او می‌پرسند که شما می‌شناسید جایی را که سلاح هسته ای داشته باشد؟ می‌گوید که علاقه ندارد به این موضوع فکر کند! می‌دانید سوال بعدی چیست؟ اصلا این چه حماقتی است که در دنیا درست کرده اند کم له من نظیر... .

این همه اعوجاح و ناراستی در حیات بشر مگر اجازه می‌دهد آدم ادراک متعالی از خود و بشر داشته باشد؟ به هیچ وجه. شما که زیارت و پیاده‌روی اربعین را شرکت می‌کردید که این همه زرق و برق هم ندارد و چیز علی الظاهر خیلی ساده‌ای است، نمی‌دانم چقدر با من موافق هستید. من اینجا توضیح می‌توانم بدهم اما بحثم منحرف می‌شود. واقعا «انسان» معنا می‌شد در آن پیاده‌روی، فرقی نمی‌کرد انسان افلیج باشد یا نباشد؛ فرقی نمی‌کرد زبان داشته باشد یا لال باشد، انسان معنا می‌شد. درست است یا نه؟ دوستانی که رفتند این صحنه را دیده‌اند. احساس کرده‌­اند این که من پا دارم الان مهم نیست. کسی که بلد است، نقطه‌ای را به ما نشان دهد که در آن نقطه بایستیم و انسان را از این همه تحقیر نجات دهیم.

تمدن یعنی چه؟ قرار شد در تراز تمدنی به بحث نگاه کنیم. تمدن یعنی کلان‌ترین دستاورد زمینی بشر. وقتی اندیشه‌ای بسط پیدا می‌کند اگر اندیشه‌ی جوهره‌داری باشد، همه‌ی متغیر‌های زندگی بشر را ویرایش می‌کند و به همه چیز که می‌تواند پارامتر و متغیر باشد، چنگ می‌زند و آن را تغییر می‌دهد.

مثلا اگر شما دغدغه‌ی محرمیت پیدا کنید، یک نگاه می‌اندازید به خانه و می‌گویید نه، اینجا نمی‌توان محرم و نامحرم را خوب حفظ کرد. موقعی که شما به فکر صرفه‌جویی انرژی هستید، متغیر‌ها دائما داخل ساختمان و بیرون ساختمان تغییر پیدا می‌کنند، چون مطلوبیت‌های شما عوض شده است. دغدغه‌ی محرمیت نیز مانند همین است و اگر مطرح شود، داستان را عوض می‌کند. این یک مطلوبیت است؛ اگر دو، سه، چهار، ده، پانزده مطلوبیت بیایند وسط، تمام متغیر‌ها را تغییر می‌دهند؛ وقتی اندیشه‌ای بسط پیدا می‌‌کند، همه‌ی متغیرهای زندگی بشر را ویرایش و پر از معنای جدید می‌کند، همانند کاری که رسول اکرم (ص) شروع کردند، یا اصلا عناصری جدید پدید می‌آورد و مناسبت‌های جدیدی را تعریف می‌کند و روی زمین یک پدیده‌ی عظیم اجتماعی را رسوب می‌دهد. آن‌قدر ویرایش پشت ویرایش انجام می‌شود تا نهایتا چیزی رسوب می‌کند که انبانی است پر از هنر، علم، صنعت، سازه‌های اجتماعی و ... . این تمدن است و کاملا آبگیر همه‌ی این پویش‌ها. آبشخور‌های متعدد به این آبگیر به نام تمدن می‌ریزند و نظام‌های کلان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ... شکل می‌گیرد و این نظام‌ها با یکدیگر دست می‌دهند. در آن صورت پدیده‌ی بزرگ و متوحدی به نام تمدن متولد می‌شود. این تمدن به شدت گدای اندیشه است. اگر اندیشه‌ی نو نیاوریم وسط، هیچ چیز جدیدی شروع نمی‌شود؛ اگر اندیشه‌ی نو نیاوریم وسط، اصلا ویرایشی شروع نمی‌شود.

شما می‌گویید این را از اینجا برمی‌دارم می‌گذارم اینجا خود این یک ویرایش است. حالا بماند خود این هم از یک اندیشه دارد تغذیه می‌کند. ولی اینها منظور نیست، منظور آن ویرایشی است که به کل هستی بشر و به کل حیات اجتماعی بشر به چشم یک متغیر نگاه می‌کند؛ متغیر. می‌آید سراغ اینکه همه اینها را ویرایش کند. اسن اتفاقی است که دارد می‌افتد.

حالا اگر بپرسیم ما برای تمدن‌ سازی چه بهره‌ای از مکتب امام حسین(ع) می‌خواهیم ببریم پاسخ چه می­شود؟ تمدن سازی را گفتیم. یک بنده خدایی می‌گفت در محل کارم حرف اول و آخر را توی جلسات من می‌زنم. بعد می‌گفتیم که چطور؟ می‌گفت اول جلسه می‌گویند که حاج آقا مرحمت کنید بسم الله بگویید جلسه را شروع کنیم، آخر جلسه هم می‌گویند دعا کنید، وسطش هم با ایشان کاری نداشتند چون حرفی نداشته. ما گاهی فکر می‌کنیم آقا امام حسین(ع) برای این بسم الله و آن دعای آخر ماجراست. این وسط هم که حرف ندارد امام حسین! اینها را چه کسی باید درست می‌کرد؟ چرا من، یک فرد تحصیل کرده، چرا من تفصیلاً تصویر ندارم اینجا؟ مگر بنا نیست من و شما تمدن­سازی کنیم؟ چه کسی بناست تمدن­سازی کند؟ چرا من و شما تصویر نداریم؟ این مقصرش کی است؟

ببینید کسی که به تمدن می‌اندیشد، اگر واقعاً درد تمدن سازی دارد، که آقا رسول اکرم این درد را داشت، آقا امام زمان این درد را دارد. شاید واژه تمدن در فرمایشات حضرت امام پرکاربرد نباشد که به کار هم می‌برده، ولی اگر بدانی سوال از تمدن یعنی چی؟ به اندیشه امام، به سیره حضرت امام که نگاه کنی می‌بینی این آدم هم پر از درد تمدن است. آقا که دارد داد می‌زند و امثال ایشان نخبگانی ما داریم که در این طراز دارند فکر می‌کنند و دائماً هم وضعیت جهان بشری را از این جهت چک می‌کنند. یک لایه از لایه‌های حوادث اجتماعی ما لایه تمدنی است.کسانی که واقعاً درد تمدن را دارند به پیشرفت فکر می‌کنند، پیشرفت. پیشرفت در واقع وضع پویای من و شماست به سوی تمدن. تمدن را که معنا کردم دیگر، یعنی من صرفاً نمی‌گویم این آب سنگین است باید سبک­تر باشد، نه من دارم می‌گویم «تمدن اسلامی»، تمدنی که در آن بشر محترم باشد، یک چیز خیلی وسیعی را خواستم.

ما باید تعداد آدم‌هایی را که درد تمدن دارند زیاد کنیم چون تمدن الان پروژه انقلاب اسلامی است. ساختن تمدن نوین الان پروژه انقلاب اسلامی است. مثل این می‌ماند که شما می‌خواهید یک شهر فرودگاهی بسازید مثلا کنار یک شهری، شهرستانی هستید شهر فرودگاهی می‌خواهید بسازید، هیچکس مرغ اندیشه‌اش در اندازه‌های یک شهر فرودگاهی اصلا نمی‌تواند بپرد. کلا مثلا به چیزی اگر فکر بکنند به همان ترمینالی که همیشه پر از گل است و مثلا اتوبوس‌ها می‌روند داخلش و می‌آیند، است. شهر فرودگاهی یعنی چه؟ اصلا تصور نمی‌تواند بکند. این شهر فرودگاهی زده نخواهد شد. اگر جوانانی از این شهرستان در این افق فکرشان بپرد، اصلا بفهمند یعنی چی اصلا شهر فرودگاهی، محتمل است که این شهر فرودگاهی زده خواهدشد. درست است. اینطوری است دیگر، طبیعی است. من چیزی را که نمی‌فهمم چطور به سمتش حرکت کنم.

ما یک تعداد خوبی انسان‌هایی احتیاج داریم که اینها به تمدن فکر کنند. اگر به تمدن فکر کنند به پیشرفت فکر می‌کنند. پیشرفت یعنی همان تمدن. چون حضرت آقا شنیدید که می‌گویند که تمدن هدف است، بعد می‌گویند پیشرفت هم هدف است. بعد می‌گوییم بالاخره کدامش هدف است؟ می‌گوید خب ببینید تمدن هدف است ولی پیشرفت وضع پویای آن تمدن است. یعنی به سمت تمدن اسمش پیشرفت است، که لحظه به لحظه نو­شونده و پویا است؛ و در حرکت به سمت آن تمدن است.

ما برای آن که بتوانیم یک پیشرفت منسجم و تغییر بدون نوسان را مدیریت کنیم قطعا به نظریه پیشرفت احتیاج داریم. نظریه پیشرفت حداقل دو چیز را باید معلوم کند؛ یک آن که پیشرفت اساسا چیست؛ و دوم اینکه الگوی اصلی و جوهری پیشرفت چیست. یکی از اشتباهاتی که ما داریم این است که پیشرفت را از نظر خودمان، من مسلمان شیعه، تعریف نمی‌کنیم. درخواست می‌کنم که عزیزان حتما به این مقوله بپردازید؛ جزء توصیه‌ها و درخواست‌های معمولی نیست، حتما به این مقوله بپردازید، یک مقداری بحث‌های مربوط به پیشرفت را دنبال کنید.

ما پیشرفت را مهاجمانه و بر اساس اندیشه اصیل و نیرومند اسلامی تعریف نکردیم. چون این را تعریف نکردیم اساسا گیج هستیم. آن چیزی که می‌تواند این داستان و وضعیت را سر و سامان دهد، تعریف پیشرفت است؛ من یک نمونه عرض بکنم. یکی از چیزهایی که طبیعتا در پیشرفت روشن می‌شود آرمان است؛ آرمان اجتماعی. من از شما می‌پرسم؛ الان ایران، به معنای ملت ایران، آرمانش چیست؟ من و شما الان آرمان داریم؟ من می‌گویم بله، ظهور آقا امام زمان(عج). نه، این خودش مقدمه‌ است. آرمان آن تصویری است که شما از نقطه هدف دارید. می‌گویید من خودم را به آن سمت می‌کشم. چرا درباره آرمان داریم کوتاهی می‌کنیم؟ داریم غلط فکر می‌کنیم و در انفعال سپری می‌کنیم.کشوری که آرمان نداشته باشد در انفعال سپری می‌کند، کاملا روزمرگی می‌کند، و کسی که روزمرگی کند قطعا بر مسائل محیطی فائق نمی‌آید.

ما باید پیشرفت را بر اساس چارچوب ذهنی و باورهای خودمان تعریف کنیم. این شماره یک، و دوم، الگوی خودمان از پیشرفت را باید مطرح بکنیم. حضرت آقا خیلی سال پیش درخواست کردند این بحث‌ها، عمومی بشود، درخواست کردند این بحث‌ها و دغدغه پیشرفت‌ یک دغدغه عمومی‌ بشود. در این باب کوتاهی شده است؛ و همین‌طور دغدغه چگونگی الگوی پیشرفت. حداقل در محیط‌های دارای تحصیلات برتر، که به یک معنا می‌شود گفت محیط‌های روشنفکری، این‌ها باید مطرح شود. من باید بدانم چه تلقی از چگونگی، از راه‌حل دارم. الگوی حل مساله یا الگوی پیشرفت چیست؟ اگر انسان یک مقدار وارد این بحث‌ها شود، آهسته آهسته نگاه کند، ببیند پاسخ‌ها از کجا می‌آيد، می‌بیند که منبر آقا امام حسین(ع) دارد خودش را نشان می‌دهد. امام حسین (ع) می‌آید و درباره مبانی انسانی حرف­های نورانی خودش را می‌زند؛ تمامی مفاهیم کلیدی را می‌گیرد و جابه‌جا می‌کند؛ اینجا آدم احساس می‌کند، فقط کار مکتب امام حسین(ع) بود.

عزیزان اکنون اگر مباحث مربوط به پیشرفت را دنبال کنید، آن روح طوفنده توحیدی امام حسینی درونش نیست؛ با اینکه آدم های خوبمان در حال انجام این کار هستند. در عوض به نظر بنده، اگر منطق و معیار را حسینی قرار دهیم، آدم آنجا سرگردانی مشاهده می‌کند. با این شیوه هر چقدر به ما وقت بدهند، به چیزی نمی‌رسیم. باید به شکل طوفنده­ای با تکیه بر مکتب امام حسین(ع) پیشرفت را معنا کنیم؛ ایران پیشرفته، چطور ایرانی است؟ الان من و شما برای جواب دادن، می‌گوییم صبر کن؛ مثلا یک نگاهی به اروپا و آمریکا می‌کنیم، برچسب ایران روی آن می‌زنیم، می‌گوییم این ایران پیشرفته است؛ این یعنی انفعال و بحران هویت! با این شیوه ما به هیچی نمی‌رسیم! اگر نوابغ ما تکلیف این مسئله را روشن نکنند که پیشرفت حسینی یعنی چه؛ نمی‌خواهیم روضه بخوانیم، مکتب امام حسین(ع) پر از معنا است. بیاید دست ببَرد، پیشرفت که نقطه هدف است و همین‌طور الگوی پیشرفت را برای ما معنا کند. ما برای پیش بردن مسائل، الگوی خودمان را داریم. اکنون ما در الگوی خودمان نیستیم. اکنون شما نگاه کنید، مثلا در الگوی هیاتی چقدر راحت پول زیادی با اعتماد جابه‌جا می‌شود یا مثلا به نظر شما گردش مالی اربعین چقدر است؟ ارقام عجیبی ذکر می‌کردند! نه اینکه دولت پول بدهد! یک ارقام عجیبی در اربعین می‌گردد! خیلی ساده با چهار، پنج تا باور این اتفاق می‌افتد! چرا این هوس ایجاد نمی‌کند که چرا من مدام لقمه را دور سرم می‌گردانم؟! اگر امکان اداره این حادثه عظیم، با باور و تربیت و فرهنگ حسینی وجود دارد، چرا بقیه زندگی را این‌طور اداره نکنیم؟!

یک مقدار ذهنمان مغشوش است؛ در مجالس حسینی می‌نشینیم که ذهنمان را مرتب کنیم. یک آهن‌ربا چه وقت آهن‌ربا می‌شود؟ زمانی که بردارهایش هم‌سو می‌شوند، درست است؟ زمانی که مرتب می‌شوند، حالت جذب پیدا می‌کنند.

این آشفتگی که برای خودمان درست کردیم، یک جایی باید متوقف کنیم و اساسا خودمان را با یک نگاه دیگر بشوریم. نخبگان ما جسورانه باید در این صحنه‌ها وارد شوند و حقيقتا نقطه‌های هدف، ترسیم پيشرفت، و نقطه‌های مسیر، الگوی پيشرفت، را جسورانه ترسیم کنند.

و بعد من و شما چون تربیت شیعی داریم سریع با این الگو منطبق می‌شویم. مثل اینکه شما در هیئت که وارد می‌شوی، اگر آن روز حالت خوب باشد می‌دانی که مثلا باید استکان‌ها را جمع کنی! یا کفش‌ها را مرتب کنی! هرکاری! برای هر مقطعی؛ من برای این صحنه تربیت شده‌ام. ما، نمی‌گویم تربیت هیئتی، تربیت شیعی داریم. و اگر الگو الگوی شیعی باشد همه‌‌ ما می‌شویم سرباز آن الگوی پیشرفت. و می‌شویم سرباز برنامه‌های به اصطلاح پنج‌ساله. برنامه های پنج‌ساله‌ی کشور. نه اینکه این‌جور ما‌ها را می­اندازند بیرون، یک چیزی به نام حاکمیت و دولت همه چیز آن‌جا دپو شده، پول و اعتبار و ...، همه آن‌جا دپو شده، حالا دائما این‌جا منتظریم ببینیم این‌ها چه کار می‌کنند! این اصلا خواسته‌ی انقلاب نبوده، با این وضع و با این شکل بخواهیم جلو برویم، ما همیشه هیچ‌کاره‌ایم. اما اگر این الگو تغییر بکند اتفاق‌های بسیار بزرگی می‌افتد ان‌شاءالله.

من باز هم تشکر می‌کنم که فضای این‌جور جلسه‌ها را عزیزان فراهم کردند و این قطعه را هم به منظومه‌ی ارادت‌ورزی‌های ما به آقا امام حسین(ع) و اصحاب شهیدش اضافه کردند که استفاده‌های خود ما دارد بیشتر می‌شود. امیدوار هستم که این محافل یک مقدار جدی‌تر، پرشورتر، یک‌طرفه هم نه، دو طرفه ان‌شاءالله برگزار شود و همه‌ی عزیزان با افکار مختلف بیایند اینجا بحث ارائه بکنند. ما مسئولیت‌های بزرگی برعهده داریم، کارهای بزرگی باید توی امروز جهان بشری انجام بدهیم ان‌شاءالله که با خود‌ تحقیری جلوی این همه مواهب را نگیریم.

به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد(ص) بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل

ای بسا دُر که به نوک مژه­ات باید سفت

حافظ ز دیده قطره اشکی همی فشان باشد

که مرغ وصل کند قصد دان ما

اشک محراب طواف حرمت می­بندد

گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست

می­گریم و مرادم از این سیل اشک بار

تخم محبت است که در دل بکارمت

عرض ادب و احترام خدمت ساحت قدسی آقا امام حسین(ع) و یاران شهیدش با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد.

راه نجات حسینی

عنوان تاملی که این ساعت به آن دعوت شدیم «راه نجات حسینی» است، در جلسه گذشته گفته شد که آقا امام حسین(ع) هم خودش و هم حادثه­ای که در انتهای عمر شریف و عزیزش اتفاق افتاد، راه نجات به معنای اینکه در تکوین یک حقیقتی است، از رهگذر ارتباط با قیام او راه‌هایی برای انسان در مسیر زندگی‌اش گشوده می‌شود.

قیام آقا امام حسین(ع) صرفا یک عمل بزرگ نیست، یک عمل پر مضمون است، یک اقدام کاملا سنجیده و اساسا پر سخن است.

ما می­توانیم این بعد سخن­داری و سخن­گویی و بعد تعلیماتی این حادثه را هم در نظر بگیریم و از این باب بپرسیم که چه تحفه نجاتی برای ما دارد.

معنای نجات

یک سوال بپرسم، نجات اساسا یعنی چه؟ به تعبیری یعنی ما چه چیزی را جستجو می­کنیم؟ یک نجات فردی از عذاب اخروی، این منظور است؟ یا نجات امتی و اجتماعی از عذاب اخروی؟ قطعا مطابق باورهای ما این چند صباحی که در دنیا هستیم هیچ است، زندگی ما پس از این شروع می­شود و ما اساسا تصوری از زندگی بعد مرگ نداریم. فکر می­کنیم به دیار خاموشان می­پیوندیم، نه اینطور نیست، اینجا خاموش است! فلذا نجات به این معنا خیلی معنای بزرگی دارد، یا این‌که می‌گوییم نجات زندگی‌ از رکود، این را می‌خواهیم. امام حسین می‌تواند دست ما را بگیرد و ما را از این دور‌های باطلی که در آن افتادیم و دائما داریم معنای خودمان را از دست می‌دهیم. از تفسیر خودم به عنوان انسان عاجز شدم. آن مرغ باغ ملکوتی و آن اقتدارات بینهایت و این‌ها، کجاست؟ آن‌قدر که‌ در دور باطلی هستم. دارد زیر سوال می‌رود این ادعا که معنای بلندی برای بودن تو هست. خدا تو را به این مهمانی هستی دعوت کرده‌است. متوجه می­شوی یعنی چه؟ خدا دعوتت کرده‌است! مگر امکان دارد این حادثه ‌ کوچکی باشد، به دعوت خدا هستی. زندگی من انقدر راکد شده، تمام این‌ها دارد بی­معنا می‌شود. من آهسته آهسته دارم در همه‌ی این‌ها شک می‌اندازم. آقا امام حسین می‌آیی ما را نجات دهی؟ آقا امام حسین چه‌طوری می‌تواند ما را نجات دهد؟ یا بگوییم نجات زندگی نه از رکود، حتی رکوردهای چند جانبه، بخصوص از بی‌خدایی، نجات زندگی از بی‌خدایی، چون کار‌ویژه‌ی آقا امام حسین از جنس ژرفای هستی است، از جنس قرب‌الهی است. او نزدیک­ترین مخلوقات به خداوند متعال است. من اساسی‌ترین کارآیی او را از او مطالبه کنم. مثلا فرض بفرمایید یک ‌کسی در صنعت هسته‌ای است رفیق شماست می‌آید و می‌گویید چه ‌خبر؟ او هم می‌داند چه خبر یعنی چه؟ یک کسی در عراق است، یک دیپلمات است و رفیق شماست. می‌بینید هم‌دیگر را، می‌گویید چه خبر؟ می‌فهمد منظور از چه خبر چیست. ما به آقا امام حسین وقتی می‌گوییم چه خبر، او هم باید این برداشت را بکند.

یک روحانی، همین‌طور داشت از عذاب‌های آخرت می‌گفت، آخر سر یک مستمعی پایین منبر کلافه شد گفت حاج­آقا آنجا را می­رویم می­بینیم، یم مقداری از بهشت بگو! حداقل یک تصویری داشته باشیم و یک هوسی در ما شکل بگیرد، چه خبر معلوم است یعنی چه، وقتی به امام حسین(ع) می­گوییم چه خبر معلوم است منظور ما چیست؛ از خدا بگو! یا وقتی راجع به نجات صحبت می‌کنیم، نجات جامعه از عقب ماندگی‌هاست، انواع و اصناف عقب‌ماندگی‌های جامعه، من فرد انسانی را نمی­گویم.

نجات در ترازتمدنی

می­خواهیم در اندازه گسترده­تری نجات را تعریف کنیم و به اصطلاح در تراز تمدنی حرف از نجات بزنیم. اگر تمدن­سازی را نجات بشر از رکود انسانی و دوری از خدا و زندگی پر از اعوجاج و دروغ و این‌ها بدانیم، فردی قرائت نکنید، بنا شد اجتماعی نگاه کنیم. الان به جامعه بشری نگاه کنید، چقدر همه چیز خراب است، راحت ظلم می­کنند، بعد هم یک کلاه گیس سرش می­گذارند و ابرو درست می­کنند و مژه می­کشند، انسان تعجب می­کند. انقدر ظلم گسترده است. بشر استعداد داشته و این استعداد را با کوشش فراوان خلاف جهت قبله به کار برده، دویده که دویده! شما نگاه بکنید می­بینید اراده­های فاسد را در همه چیز تزریق کردند، اگر آن کسی که از من و شما دارای انگیزه بیشتری بوده و مستمرا هم انگیزه فساد داشته، اگر او می­خواسته بر گُرده من و شما سوار بشود، الان سوار است، اگر می­خواسته من و شما را بدوشد الان دارد می­دوشد! اگر می­خواسته من و شما را تحقیر کند، الان دارد تحقیر می­کند! در ادبیات قرآنی اسم این­ها چیست؟ به این­ها می­گوییم طاغوت، اگر پنجه­شان به کسی بخورد، او را به سمت ذلت می­کشند، تحقیر می­کنند «يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ»{۱۷۶ آل­عمران}، «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» {۵۴، زخرف} تخفیف و تحقیر می­کنند و اطاعت می­خرند، این­ها را تئوریزه کردند، این­ها را فلسفه کردند، ماکیاولیسم یعنی چه؟ فلسفه شده، اباهه­گری فلسفه شده، ظلم فلسفه شده، این‌را با‌تزئینات فراوان به خورد من و شما می‌دهند. فلسفه شده‌است.

اهمیت فکر کردن به تقابل

شما در انقلاب اسلامی در یک تقابلی وارد شدید، اصل فکر کردن به این تقابل بارک‌الله دارد، نه ورود در تقابل، نه ایده زدن برای تقابل، نه پای ایده ایستادن، نه پیروزی­‌های مرحله‌ای به دست آوردن و نه دشمن را به انفعال کامل انداختن! همه‌ی این چیز‌هایی است که دارد اتفاق می‌افتد.

عزیزان، اصل انقلاب یعنی سخن نو، در میان دو مکتب قاهری که هر کسی دارد زندگی می‌کند در این دو تا چیز قبلا داشت زندگی می‌کرد، به قول حضرت آقا یکی از این چراغ‌ها خاموش شد که هر دو جلوه‌های اومانیزم بودند. چه گرایش‌های کمونیستی، چه لیبرالیستی. همه در این دو تا اردوگاه فکری، سعادت را تعریف می‌کردند، مسیر برایش تعریف می‌کردند به سمتش حرکت می‌کردند، انضباط تعریف می‌کردند. خب شما آمده‌‌اید و یک حرف جدید زده‌اید. به این نکته توجه کنید، من فقط از آن می‌گذرم ولی کسانی که علاقه دارند نکته‌هایی را که می‌تواند مشغولشان کند بشنوند، من یک نکته بگویم خدمتتان که مشغولتان بکند و آن نکته این‌است، ببینید عزیزان سخن شما که حرف نو بوده‌است، این را زده‌ای و پای آن ایستادی و پنجه‌ طرف مقابل را هم پودر کردی، به قول حضرت امام همچون صاعقه‌ای بر فرق آمریکا فرود آمدیم، که یک مقدار وسیع باید مطالعه کنیم ببینیم این اتفاق افتاده، به جامعه‌ی بشری نگاه بکنید، نه این که حالا من امشب سیب‌زمینی ندارم. شما قوم فرهیخته و نخبه‌ی این کشور هستید. سخن طرف مقابل به عنوان علم در تمام آکادمی‌های دنیا تدریس می‌شود، قبول است؟ در کشور خود ما هم تدریس می‌شود. اگر تو نمی‌خوانی خواهر یا برادرت می‌خواند، در خانواده‌ی شما کسی نمی‌خواند، پسر عمویت دارد می‌خواند، پدرت خوانده‌است، شاید مادرت خوانده‌باشد. الان این حرف‌ها به عنوان «علم» تدریس می شود. حرف تو چه؟ هیچی، همین‌طور بی‌پناه.

فلذا موقعی که حضرت آقا در بیانیه گام دوم می­گویند ما یک چله پرافتخار را بدون خیانت به آرمان­های خودمان، طی کردیم بدانید که حرف از یک معجزه می­زنند اینکه شما شصت سال است که حرفتان عوض نشود بیرون می‌گویند آقا ما کلی زخمی هستیم بله ولی حرف هنوز همان است انقلاب‌های دنیا را مطالعه کنید ببینید کدام یک دوام آورده­اند، بعضی‌ها همان روز اول منحرف شدند و بیشتر از ۱۰ یا ۱۵ سال اصلا انقلابی دوام نیاورده است.

حرف من این است که الان به این مسئله توجه کنیم که این تمدنی که الان بشر درست کرده است این ظلم گسترده­ای که الان در کل هستی پهن کرده است، تفریح می­کنید به‌شما ظلم می‌شود، غذا می‌خورید، به شما ظلم می‌شود؛ نمی‌دانم این‌ها را می‌دانید یا خیر، این‌ها را باید به صورت گسترده تصویرش را داشته باشیم که اراده های فاسد که کل جهان بشری را در مشت خودش گرفته و ورز داده است چه صحنه ای الان درست کرده است. دائما داریم تحقیر می‌شویم و اتفاق‌هایی که دارد می­افتد و خواهد افتاد کاملا روشن است، یک عده­ای مدام برخوردارتر می‌شوند بعد هم شما هرچه قدر به این‌ها وصل شوید این اتفاق می‌افتد، مثل کمپرسور که آدم می‌گیرد کل وجودش می‌لرزد،کمپرسور این است دیگر. به یک اراده وصل می‌شوید این اراده تئوریزه شده­است الان می‌گویند خاورمیانه‌ عاری از سلاح هسته ای؛ از آقای بایدن می‌پرسند که در خاورمیانه کشوری را سراغ دارید که الان سلاح هسته ای داشته باشد می‌گوید که من علاقه ای ندارم به این موضوع فکرکنم، دارد در مورد خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای حرف می‌زند از او می‌پرسند که شما می‌شناسید جایی را که سلاح هسته ای داشته باشد؟ می‌گوید که علاقه ندارد به این موضوع فکر کند! می‌دانید سوال بعدی چیست؟ اصلا این چه حماقتی است که در دنیا درست کرده اند کم له من نظیر... .

این همه اعوجاح و ناراستی در حیات بشر مگر اجازه می‌دهد آدم ادراک متعالی از خود و بشر داشته باشد؟ به هیچ وجه. شما که زیارت و پیاده‌روی اربعین را شرکت می‌کردید که این همه زرق و برق هم ندارد و چیز علی الظاهر خیلی ساده‌ای است، نمی‌دانم چقدر با من موافق هستید. من اینجا توضیح می‌توانم بدهم اما بحثم منحرف می‌شود. واقعا «انسان» معنا می‌شد در آن پیاده‌روی، فرقی نمی‌کرد انسان افلیج باشد یا نباشد؛ فرقی نمی‌کرد زبان داشته باشد یا لال باشد، انسان معنا می‌شد. درست است یا نه؟ دوستانی که رفتند این صحنه را دیده‌اند. احساس کرده‌­اند این که من پا دارم الان مهم نیست. کسی که بلد است، نقطه‌ای را به ما نشان دهد که در آن نقطه بایستیم و انسان را از این همه تحقیر نجات دهیم.

تمدن یعنی چه؟ قرار شد در تراز تمدنی به بحث نگاه کنیم. تمدن یعنی کلان‌ترین دستاورد زمینی بشر. وقتی اندیشه‌ای بسط پیدا می‌کند اگر اندیشه‌ی جوهره‌داری باشد، همه‌ی متغیر‌های زندگی بشر را ویرایش می‌کند و به همه چیز که می‌تواند پارامتر و متغیر باشد، چنگ می‌زند و آن را تغییر می‌دهد.

مثلا اگر شما دغدغه‌ی محرمیت پیدا کنید، یک نگاه می‌اندازید به خانه و می‌گویید نه، اینجا نمی‌توان محرم و نامحرم را خوب حفظ کرد. موقعی که شما به فکر صرفه‌جویی انرژی هستید، متغیر‌ها دائما داخل ساختمان و بیرون ساختمان تغییر پیدا می‌کنند، چون مطلوبیت‌های شما عوض شده است. دغدغه‌ی محرمیت نیز مانند همین است و اگر مطرح شود، داستان را عوض می‌کند. این یک مطلوبیت است؛ اگر دو، سه، چهار، ده، پانزده مطلوبیت بیایند وسط، تمام متغیر‌ها را تغییر می‌دهند؛ وقتی اندیشه‌ای بسط پیدا می‌‌کند، همه‌ی متغیرهای زندگی بشر را ویرایش و پر از معنای جدید می‌کند، همانند کاری که رسول اکرم (ص) شروع کردند، یا اصلا عناصری جدید پدید می‌آورد و مناسبت‌های جدیدی را تعریف می‌کند و روی زمین یک پدیده‌ی عظیم اجتماعی را رسوب می‌دهد. آن‌قدر ویرایش پشت ویرایش انجام می‌شود تا نهایتا چیزی رسوب می‌کند که انبانی است پر از هنر، علم، صنعت، سازه‌های اجتماعی و ... . این تمدن است و کاملا آبگیر همه‌ی این پویش‌ها. آبشخور‌های متعدد به این آبگیر به نام تمدن می‌ریزند و نظام‌های کلان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ... شکل می‌گیرد و این نظام‌ها با یکدیگر دست می‌دهند. در آن صورت پدیده‌ی بزرگ و متوحدی به نام تمدن متولد می‌شود. این تمدن به شدت گدای اندیشه است. اگر اندیشه‌ی نو نیاوریم وسط، هیچ چیز جدیدی شروع نمی‌شود؛ اگر اندیشه‌ی نو نیاوریم وسط، اصلا ویرایشی شروع نمی‌شود.

شما می‌گویید این را از اینجا برمی‌دارم می‌گذارم اینجا خود این یک ویرایش است. حالا بماند خود این هم از یک اندیشه دارد تغذیه می‌کند. ولی اینها منظور نیست، منظور آن ویرایشی است که به کل هستی بشر و به کل حیات اجتماعی بشر به چشم یک متغیر نگاه می‌کند؛ متغیر. می‌آید سراغ اینکه همه اینها را ویرایش کند. اسن اتفاقی است که دارد می‌افتد.

حالا اگر بپرسیم ما برای تمدن‌ سازی چه بهره‌ای از مکتب امام حسین(ع) می‌خواهیم ببریم پاسخ چه می­شود؟ تمدن سازی را گفتیم. یک بنده خدایی می‌گفت در محل کارم حرف اول و آخر را توی جلسات من می‌زنم. بعد می‌گفتیم که چطور؟ می‌گفت اول جلسه می‌گویند که حاج آقا مرحمت کنید بسم الله بگویید جلسه را شروع کنیم، آخر جلسه هم می‌گویند دعا کنید، وسطش هم با ایشان کاری نداشتند چون حرفی نداشته. ما گاهی فکر می‌کنیم آقا امام حسین(ع) برای این بسم الله و آن دعای آخر ماجراست. این وسط هم که حرف ندارد امام حسین! اینها را چه کسی باید درست می‌کرد؟ چرا من، یک فرد تحصیل کرده، چرا من تفصیلاً تصویر ندارم اینجا؟ مگر بنا نیست من و شما تمدن­سازی کنیم؟ چه کسی بناست تمدن­سازی کند؟ چرا من و شما تصویر نداریم؟ این مقصرش کی است؟

ببینید کسی که به تمدن می‌اندیشد، اگر واقعاً درد تمدن سازی دارد، که آقا رسول اکرم این درد را داشت، آقا امام زمان این درد را دارد. شاید واژه تمدن در فرمایشات حضرت امام پرکاربرد نباشد که به کار هم می‌برده، ولی اگر بدانی سوال از تمدن یعنی چی؟ به اندیشه امام، به سیره حضرت امام که نگاه کنی می‌بینی این آدم هم پر از درد تمدن است. آقا که دارد داد می‌زند و امثال ایشان نخبگانی ما داریم که در این طراز دارند فکر می‌کنند و دائماً هم وضعیت جهان بشری را از این جهت چک می‌کنند. یک لایه از لایه‌های حوادث اجتماعی ما لایه تمدنی است.کسانی که واقعاً درد تمدن را دارند به پیشرفت فکر می‌کنند، پیشرفت. پیشرفت در واقع وضع پویای من و شماست به سوی تمدن. تمدن را که معنا کردم دیگر، یعنی من صرفاً نمی‌گویم این آب سنگین است باید سبک­تر باشد، نه من دارم می‌گویم «تمدن اسلامی»، تمدنی که در آن بشر محترم باشد، یک چیز خیلی وسیعی را خواستم.

ما باید تعداد آدم‌هایی را که درد تمدن دارند زیاد کنیم چون تمدن الان پروژه انقلاب اسلامی است. ساختن تمدن نوین الان پروژه انقلاب اسلامی است. مثل این می‌ماند که شما می‌خواهید یک شهر فرودگاهی بسازید مثلا کنار یک شهری، شهرستانی هستید شهر فرودگاهی می‌خواهید بسازید، هیچکس مرغ اندیشه‌اش در اندازه‌های یک شهر فرودگاهی اصلا نمی‌تواند بپرد. کلا مثلا به چیزی اگر فکر بکنند به همان ترمینالی که همیشه پر از گل است و مثلا اتوبوس‌ها می‌روند داخلش و می‌آیند، است. شهر فرودگاهی یعنی چه؟ اصلا تصور نمی‌تواند بکند. این شهر فرودگاهی زده نخواهد شد. اگر جوانانی از این شهرستان در این افق فکرشان بپرد، اصلا بفهمند یعنی چی اصلا شهر فرودگاهی، محتمل است که این شهر فرودگاهی زده خواهدشد. درست است. اینطوری است دیگر، طبیعی است. من چیزی را که نمی‌فهمم چطور به سمتش حرکت کنم.

ما یک تعداد خوبی انسان‌هایی احتیاج داریم که اینها به تمدن فکر کنند. اگر به تمدن فکر کنند به پیشرفت فکر می‌کنند. پیشرفت یعنی همان تمدن. چون حضرت آقا شنیدید که می‌گویند که تمدن هدف است، بعد می‌گویند پیشرفت هم هدف است. بعد می‌گوییم بالاخره کدامش هدف است؟ می‌گوید خب ببینید تمدن هدف است ولی پیشرفت وضع پویای آن تمدن است. یعنی به سمت تمدن اسمش پیشرفت است، که لحظه به لحظه نو­شونده و پویا است؛ و در حرکت به سمت آن تمدن است.

ما برای آن که بتوانیم یک پیشرفت منسجم و تغییر بدون نوسان را مدیریت کنیم قطعا به نظریه پیشرفت احتیاج داریم. نظریه پیشرفت حداقل دو چیز را باید معلوم کند؛ یک آن که پیشرفت اساسا چیست؛ و دوم اینکه الگوی اصلی و جوهری پیشرفت چیست. یکی از اشتباهاتی که ما داریم این است که پیشرفت را از نظر خودمان، من مسلمان شیعه، تعریف نمی‌کنیم. درخواست می‌کنم که عزیزان حتما به این مقوله بپردازید؛ جزء توصیه‌ها و درخواست‌های معمولی نیست، حتما به این مقوله بپردازید، یک مقداری بحث‌های مربوط به پیشرفت را دنبال کنید.

ما پیشرفت را مهاجمانه و بر اساس اندیشه اصیل و نیرومند اسلامی تعریف نکردیم. چون این را تعریف نکردیم اساسا گیج هستیم. آن چیزی که می‌تواند این داستان و وضعیت را سر و سامان دهد، تعریف پیشرفت است؛ من یک نمونه عرض بکنم. یکی از چیزهایی که طبیعتا در پیشرفت روشن می‌شود آرمان است؛ آرمان اجتماعی. من از شما می‌پرسم؛ الان ایران، به معنای ملت ایران، آرمانش چیست؟ من و شما الان آرمان داریم؟ من می‌گویم بله، ظهور آقا امام زمان(عج). نه، این خودش مقدمه‌ است. آرمان آن تصویری است که شما از نقطه هدف دارید. می‌گویید من خودم را به آن سمت می‌کشم. چرا درباره آرمان داریم کوتاهی می‌کنیم؟ داریم غلط فکر می‌کنیم و در انفعال سپری می‌کنیم.کشوری که آرمان نداشته باشد در انفعال سپری می‌کند، کاملا روزمرگی می‌کند، و کسی که روزمرگی کند قطعا بر مسائل محیطی فائق نمی‌آید.

ما باید پیشرفت را بر اساس چارچوب ذهنی و باورهای خودمان تعریف کنیم. این شماره یک، و دوم، الگوی خودمان از پیشرفت را باید مطرح بکنیم. حضرت آقا خیلی سال پیش درخواست کردند این بحث‌ها، عمومی بشود، درخواست کردند این بحث‌ها و دغدغه پیشرفت‌ یک دغدغه عمومی‌ بشود. در این باب کوتاهی شده است؛ و همین‌طور دغدغه چگونگی الگوی پیشرفت. حداقل در محیط‌های دارای تحصیلات برتر، که به یک معنا می‌شود گفت محیط‌های روشنفکری، این‌ها باید مطرح شود. من باید بدانم چه تلقی از چگونگی، از راه‌حل دارم. الگوی حل مساله یا الگوی پیشرفت چیست؟ اگر انسان یک مقدار وارد این بحث‌ها شود، آهسته آهسته نگاه کند، ببیند پاسخ‌ها از کجا می‌آيد، می‌بیند که منبر آقا امام حسین(ع) دارد خودش را نشان می‌دهد. امام حسین (ع) می‌آید و درباره مبانی انسانی حرف­های نورانی خودش را می‌زند؛ تمامی مفاهیم کلیدی را می‌گیرد و جابه‌جا می‌کند؛ اینجا آدم احساس می‌کند، فقط کار مکتب امام حسین(ع) بود.

عزیزان اکنون اگر مباحث مربوط به پیشرفت را دنبال کنید، آن روح طوفنده توحیدی امام حسینی درونش نیست؛ با اینکه آدم های خوبمان در حال انجام این کار هستند. در عوض به نظر بنده، اگر منطق و معیار را حسینی قرار دهیم، آدم آنجا سرگردانی مشاهده می‌کند. با این شیوه هر چقدر به ما وقت بدهند، به چیزی نمی‌رسیم. باید به شکل طوفنده­ای با تکیه بر مکتب امام حسین(ع) پیشرفت را معنا کنیم؛ ایران پیشرفته، چطور ایرانی است؟ الان من و شما برای جواب دادن، می‌گوییم صبر کن؛ مثلا یک نگاهی به اروپا و آمریکا می‌کنیم، برچسب ایران روی آن می‌زنیم، می‌گوییم این ایران پیشرفته است؛ این یعنی انفعال و بحران هویت! با این شیوه ما به هیچی نمی‌رسیم! اگر نوابغ ما تکلیف این مسئله را روشن نکنند که پیشرفت حسینی یعنی چه؛ نمی‌خواهیم روضه بخوانیم، مکتب امام حسین(ع) پر از معنا است. بیاید دست ببَرد، پیشرفت که نقطه هدف است و همین‌طور الگوی پیشرفت را برای ما معنا کند. ما برای پیش بردن مسائل، الگوی خودمان را داریم. اکنون ما در الگوی خودمان نیستیم. اکنون شما نگاه کنید، مثلا در الگوی هیاتی چقدر راحت پول زیادی با اعتماد جابه‌جا می‌شود یا مثلا به نظر شما گردش مالی اربعین چقدر است؟ ارقام عجیبی ذکر می‌کردند! نه اینکه دولت پول بدهد! یک ارقام عجیبی در اربعین می‌گردد! خیلی ساده با چهار، پنج تا باور این اتفاق می‌افتد! چرا این هوس ایجاد نمی‌کند که چرا من مدام لقمه را دور سرم می‌گردانم؟! اگر امکان اداره این حادثه عظیم، با باور و تربیت و فرهنگ حسینی وجود دارد، چرا بقیه زندگی را این‌طور اداره نکنیم؟!

یک مقدار ذهنمان مغشوش است؛ در مجالس حسینی می‌نشینیم که ذهنمان را مرتب کنیم. یک آهن‌ربا چه وقت آهن‌ربا می‌شود؟ زمانی که بردارهایش هم‌سو می‌شوند، درست است؟ زمانی که مرتب می‌شوند، حالت جذب پیدا می‌کنند.

این آشفتگی که برای خودمان درست کردیم، یک جایی باید متوقف کنیم و اساسا خودمان را با یک نگاه دیگر بشوریم. نخبگان ما جسورانه باید در این صحنه‌ها وارد شوند و حقيقتا نقطه‌های هدف، ترسیم پيشرفت، و نقطه‌های مسیر، الگوی پيشرفت، را جسورانه ترسیم کنند.

و بعد من و شما چون تربیت شیعی داریم سریع با این الگو منطبق می‌شویم. مثل اینکه شما در هیئت که وارد می‌شوی، اگر آن روز حالت خوب باشد می‌دانی که مثلا باید استکان‌ها را جمع کنی! یا کفش‌ها را مرتب کنی! هرکاری! برای هر مقطعی؛ من برای این صحنه تربیت شده‌ام. ما، نمی‌گویم تربیت هیئتی، تربیت شیعی داریم. و اگر الگو الگوی شیعی باشد همه‌‌ ما می‌شویم سرباز آن الگوی پیشرفت. و می‌شویم سرباز برنامه‌های به اصطلاح پنج‌ساله. برنامه های پنج‌ساله‌ی کشور. نه اینکه این‌جور ما‌ها را می­اندازند بیرون، یک چیزی به نام حاکمیت و دولت همه چیز آن‌جا دپو شده، پول و اعتبار و ...، همه آن‌جا دپو شده، حالا دائما این‌جا منتظریم ببینیم این‌ها چه کار می‌کنند! این اصلا خواسته‌ی انقلاب نبوده، با این وضع و با این شکل بخواهیم جلو برویم، ما همیشه هیچ‌کاره‌ایم. اما اگر این الگو تغییر بکند اتفاق‌های بسیار بزرگی می‌افتد ان‌شاءالله.

من باز هم تشکر می‌کنم که فضای این‌جور جلسه‌ها را عزیزان فراهم کردند و این قطعه را هم به منظومه‌ی ارادت‌ورزی‌های ما به آقا امام حسین(ع) و اصحاب شهیدش اضافه کردند که استفاده‌های خود ما دارد بیشتر می‌شود. امیدوار هستم که این محافل یک مقدار جدی‌تر، پرشورتر، یک‌طرفه هم نه، دو طرفه ان‌شاءالله برگزار شود و همه‌ی عزیزان با افکار مختلف بیایند اینجا بحث ارائه بکنند. ما مسئولیت‌های بزرگی برعهده داریم، کارهای بزرگی باید توی امروز جهان بشری انجام بدهیم ان‌شاءالله که با خود‌ تحقیری جلوی این همه مواهب را نگیریم.

به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفنشست اندیشهمحرم ۱۴۰۰حجت الاسلام فلاح
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید