بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون (البقرة : 3)
یکی از اصلی ترین نکاتی که در ادیان الهی مطرح است، این مسئله است که فرد مومن، باید به موضوعاتی که از احساسات او مخفی هستند، ایمان بیاورد. حتی بسیاری از مسائل هستند که به صورت مستقل، از عقل بشری نیز مخفی هستند. توضیح آنکه آدمی، راه های مختلفی برای فهم حقیقت اطراف خود داراست. یکی از این روش ها حواس پنجگانه است و دیگر روش عقل. همان طور که در حیطه دید آدمی، انسان حکم به وجود داشتن بعضی اشیاء با دیدن و حکم به وجود نداشتن بعضی اشیاء با دیدن می کند؛ با عقل نیز می توان چنین نمود. هم چنین مسائل بسیاری وجود دارند که از دید ما مخفی هستند و بینایی ما نسبت به وجود یا عدم آنها، نظری ندارد. مثلا درباره اصوات، بینایی ما کارایی ندارد.
تطبیق این مثال در عقل این گونه است که وجود و حقانیت بعضی مسائل توسط عقل تایید می شود. بعضی مسائل هم توسط عقل رد می شوند. ولی بسیاری از موضوعات هستند که عقل درباره آنها نظری ندارد. حال اگر عقل ما را به منبع معرفتی دیگری مانند وحی رهنمون داشت، هر آنچه از طریق وحی به ما می رسد با واسطه تایید شده توسط عقل است هرچند خود آن گزاره به صورت مستقل، توسط عقل درک نمی شود و فراعقلی است (عقل نفیا و اثباتا درباره آن نظری ندارد.) مانند آن که چراغ قوه ای در دست داشته باشیم که تا شعاع ده متری ما را روشن می کند. با استفاده از این چراغ قوه، نسبت به اشیائی که در فاصله 30 متری ما هستند، نظری نداریم. اما اگر با همین چراغ قوه در فاصله ده متری مان یک نورافکن بزرگ یافتیم که صد ها متر جلوتر را روشن می کند، مسئله متفاوت است.
همان طور که بعضی از منتقدین معاصر رویکرد های دینی اشاره کرده اند، تعبّد یکی از اصلی ترین روحیات دینی است. به این معنی که صحت بسیاری از گزاره ها، به دلیل آن است که نبی خدا فرموده است. اما این منتقدین به این نکته توجه نمی کنند که اگرچه این گزاره ها دلیلشان فرمایش رسول خداست اما صحت فرمایشات رسول خدا به صورت کلی، با دلیل ثابت شده و حال، فرمایش او خود، دلیل است.
در همین فضاست که در روایات متعددی، بسیاری از مسائل دینی، خارج از دسترس عقول بشر عادی دانسته شده است در این روایات، عمل به نظر هایی که برآمده از خوش آمد شخصی و حسابگری های فردی و بدون دلیل قطعی هستند، به شدت تقبیح شده است:
قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اقْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ كَانَ يَعْمَلُ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثَانِيَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ[1]
می توان این چنین نتیجه گرفت که جمله «من تا زمانی که دلیل فلان حکم را ندانم، آن را انجام نمی دهم» نیز در همین راستاست و رد شده است.
یکی دیگر از مسائلی که مبتلا به مومنین نیز شده است، باور نکردن نسبت به بعضی از گزاره های دینی است. شاید از مومنین کمتر شنیده شود که تا زمانی که دلیل فلان حکم را ندانم، به آن عمل نمی کنم. اما رفتار هایی یا موضع گیری هایی از ایشان دیده می شود که شبیه همین روش است. برای این توضیح این مسئله به ذکر روایتی تاریخی از صحیح مسلم می پردازیم. علت انتخاب صحیح مسلم این است که این کتاب در نزد اهل سنت، به شدت معتبر است و چون این روایت، فضایی از عصیان بعضی از اصحاب پیامبر نسبت به ایشان را نمایان می کند، شایسته است که از منبعی سنی نقل شود (اهل سنت قائل هستند که همه اصحاب پیامبر عادلند! مسئله ای که هم توسط آیات قرآنی مخدوش می شود و هم توسط نقل های تاریخی که حتی مورد پذیرش خود ایشان است!)
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ خَرَجَ عَامَ الْفَتْحِ إِلَى مَكَّةَ فِي رَمَضَانَ. فَصَامَ حَتَّى بَلَغَ كُرَاعَ الْغَمِيمِ. فَصَامَ النَّاسُ. ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ مِنْ مَاءٍ فَرَفَعَهُ. حَتَّى نَظَرَ النَّاسُ إِلَيْهِ. ثُمَّ شَرِبَ. فَقِيلَ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ: إِنَّ بَعْضَ النَّاسِ قَدْ صَامَ. فَقَالَ أُولَئِكَ الْعُصَاةُ. أُولَئِكَ الْعُصَاة[2]
طبق نقل مسلم بن حجاج نیشابوری، جابر بن عبد الله می گوید که ما با در سال فتح مکه، در ماه رمضان از مدینه خارج شدیم. در مسیر، پیامبر ظرفی آب طلبیدند و آن را بلند کردند که همه ببینند و آن را نوشیدند. بعد از آن به ایشان عرض شد که بعضی از اصحاب شان روزه شان را افطار نکردند! پیامبر فرمودند که آنها عصیانگر هستند.
خطای اصحاب در این بود که همه سخنان پیامبر را نپذیرفته بودند. یعنی به این نکته توجه نکرده بودند که همانی که روزه را به شما آموخت، می گوید که افطار کنید. به صورت خلاصه به همان دلیلی که روزه می گرفتند، باید افطار می کردند. اما این افراد، بخشی از دین را پذیرفته و بخشی دیگر را نمی پذیرفتند! این رویکرد با اینکه برای ما خنده دار است، اما توسط برخی از ما تکرار می شود.
برای مثال وقتی در روایات فراوانی بخشش گناهان به واسطه اشک بر سیدالشهداء یا زیارت یا ... مطرح می شود، بعضی از افراد این مسئله را بعید می شمرند و نمی توانند قبول کنند! در صورتی که باید گفت همان کسی که قیامت و ثواب و گناه را به شما آموخت، چنین روایاتی نیز از او نقل شده است. چرا بخشی از آن برای شما پذیرفتنی است و بخشی نه؟ در حقیقت اینجا سلیقه شخصی حاکم می شود نه دلیل.
یکی از مقوله هایی که به عنوان غیب در روایات مطرح شده، اقرار به قیام حضرت حجت است: ِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ قَالَ مَنْ أَقَرَّ بِقِيَامِ الْقَائِمِ ع أَنَّهُ حَقٌّ [3] در روایت دیگری، خود امام غائب، مصداق این غیبی دانسته شده اند که ایمان به آن، صفتی از مومنین است: عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فَقَالَ الْمُتَّقُونَ شِيعَةُ عَلِيٍّ ع وَ الْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ [4]
همان طور که در قبل هم توضیح داده شد، آن امام همام از نظر های ما مخفی است و ایمان ما به ایشان، از مقوله ایمان به غیب است. یعنی ما به واسطه ادله ای که از امامان معصوم قبلی دریافته ایم، علم و به تبع ایمان داریم که آن امام، در پس پرده غیبت است و ظهور خواهد کرد. اما این علم و ایمان از طریق حس نیست و ایمانی به غیب است.
در پایان از خداوند متعال می خواهیم که ما را از یاران خاص آن حضرت قرار دهد.
[1] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 324
[2] صحيح مسلم، ج2، ص: 785
[3] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 17
[4] كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 18
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.