مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

دشمنان واقعی کاسبان دشمنی

برائت، عداوت، ذکاوت و چند ماجرای معتبر دیگر

حتی اگر از ابتدا هم به ماجرا نگاه کنی، هست. از همان روز اول بوده. از همان وقتی که آدمِ ابوالبشر خلق شد و دو فرزندش افتادند به جان هم و «دشمن» شدند. عمر دشمنی به اندازه‌ی عمر انسان است و از آن گریزی نیست. گریزی هم نباید باشد البته. آدم‌ها، برای زندگی کردن‌شان مسیرهای مختلف و متنوعی را انتخاب می‌کنند. مسیرهایی که الزاما هم‌گرا نیستند و گاهی متقاطع می‌شوند. در تقاطع‌ها هم، تقابل متولد می‌شود. تقابلی که اگر نمود عینی داشته باشد، تزاحم می‌سازد و عداوت. بعضی تقابل‌ها البته اصالت ندارند. بیشتر مشغول‌کننده‌اند و البته گاهی آزاردهنده، مثل تقابلِ پوکِ ایران-اسلام. بعضی تقابل‌ها اما اصالت دارند. چون از «اندیشه» سرچشمه می‌گیرند و در تمام ابعاد زندگی انسان، ریشه می‌دوانند. این تقابل‌ها را نه می‌شود کنار گذاشت و نه می‌شود شوخی گرفت. نیمی از دین‌ِ ما هم، نفی است. «لا اله» را مقدم بر «الا الله» می‌کند و از پیروانش می‌پرسد:«هل الدین الا الحب و البغض»؟ نتیجه‌ی مواجهه با نفی‌کنندگان صراط مستقیم و مسیر درست هم، می‌شود مرزبندی با دیگرانی که مثل ما فکر نمی‌کنند و پیروِ آیین ما نیستند. اما آیا هر مرزبندی، دشمنی است؟

خط عمل

میان ما و دیگران، حتی نزدیک‌ترین دوستان‌مان، رشته‌های باریکِ مرز همیشه هست. هیچ‌وقت عیناً مثل هم فکر نمی‌کنیم و در بسیاری از موضوعات «اختلاف نظر» داریم. اختلاف نظر نه تنها طبیعی است، بلکه نبودنش عجیب است. این اختلاف نظرات، در ساحتی دیگر تبدیل به «اختلاف عمل» می‌شود. هر فرد/ گروه مسیری که درست می‌داند را انتخاب می‌کند و در آن، می‌رانَد و می‌تازَد. اما اگر نظرهای متفاوت، به عمل‌های متقابل برسد، اوضاع دگرگون می‌شود. حالا دیگر بحث سر راه‌های منتافر نیست و پرونده‌ی مسیرهای متقاطع باز می‌شود. دشمنیِ حاصل تقاطع‌هاست. نتیجه‎‌ی فرآیندی که نظر و عملی را در تقابلِ مستقیم با نظر و عملی دیگر قرار می‌شود. چنین تقابلی، چه دوست داشته‌باشیم و چه نه، فقط یک برنده خواهد داشت. چون مسیرها متقاطع است و یکی، در مقابل دیگری است. مثال؟ همین ماجرای ما و امریکا. اختلافات بنیادین و تقابل عمیق ایدئولوژیِ منجر به انقلاب57 با بنیان‌های فکریِ ایالات متحده امریکا، از همان روزهای نخستِ نهضت روشن بود. دشمنیِ ما و امریکا، مسلّم بود و این تقابل عمیق، غیرقابل انکار می‌نمود. اما چیزی که به این اختلاف بزرگ، آتش انداخت، اقدام عملی دولت امریکا و پناه دادن به شاه مخلوع ایران بود. حالا دیگر بحث بر سر یک تقابل فکری یا یک اختلاف رویکردی نبود. دشمن، دست به عملی زده بود که در تقاطعِ مسیرِ ما بود. درست همان‌جا بود که دشمنیِ ما و امریکا، به نمود عملی رسید و از مسیر دانشجویان، ریخته‌شد به لانه‌ی جاسوسیِ امریکا و انقلاب دوم را ساخت.


غیرقابل انکار

عداوت، دشمنی و تقابل، واقعیت‌های غیرقابل انکارِ همه‌ی عصرها و زمان‌ها هستند. تا انسان هست و تا شیطان برای فریب انسان برنامه می‌ریزد؛ دشمنی و تقابل هم هست. نفی تضادها و بازی کردنِ نقشِ «صلح کل» البته همیشه طرفداران خاص خودش را داشته و شاید برای صاحب نقش، دنیا داشته باشد؛ اما بعید است آخرت داشته‌باشد. چون برای دین، بغض دشمنان خدا و مرزبندی با آن‌ها یک اصل است. اصلی که گاهی به شکل قواعد قرآنی همچون قاعده‌ی «نفی سبیل» خودش را نشان می‌دهد و گاهی در روایات و توصیه‌های بزرگان رخ می‌نمایَد.

دشمن‌شناسی آری، دشمن‌سازی هرگز

درست به اندازه‌ی دشمن‌شناسی، هوشیاری در برابر «دشمن‌سازی» مهم است‌. چیزی که کسب و کارِ بعضی از آدم‌هاست. چه رده‌بالاهایی که کاسبِ تقابل‌اند و چه پایین‌دستی‌هایی که از گسترش اختلاف و دشمنی سود می‌برند. اگرچه دین در معرفی دشمن تعارف نداشته و صریح بوده، اما هرگز نگاه «ترویجی» به دشمنی و تقابل نداشته. درست برخلاف بعضی «کاسبان دشمنی» که از گسترش و رشدِ اختلاف‌ها و کشانده‌شدن‌شان به صحنه‌ی عمل، سود می‌برند. فی‌المثل در همین صحنه‌ی دانشگاه خودمان؛ جایی که نه اصل وجود اختلافات اساسی میان گروه‌ها قابل انکار است و نه اصلِ وجود تقابل‌های جدی میان برخی از آنان. اما در میانه‌ی همین صحنه هم می‌شود دید و فهمید که رشد و گسترش تقابل‌ها، برای عده‌ای اسباب کسب و رونقِ دکّان است. برای عده‌ای که تنورِ اختلافات را داغ می‌کنند و گاهی به جای آن‌که میانجیِ تعامل‌ باشند، میاندارِ تقابل‌اند! در چنین فضایی حتما، دشمن‌شناسی و جلوگیری از دشمن‌سازی، کنار هم اهمیت دارند. یکی که ریشه در اعتقادات دارد و دیگری هم، برای مبارزه با سوءاستفاده از اعتقادات، باید باشد.

مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید