مستندساز است؛ گرم و صریح و صمیمی. شریفی است: ورودی ۸۵ مهندسی صنایع. بعد از دوره کارشناسی، کارشناسیارشدش را در دانشگاه صداوسیما مدیریت رسانه خوانده. اواخر دوره دانشجوییش در شریف، با عدهای از دوستانش رفته سراغ کار رسانهای و موسسه «آرمانمدیا» را تاسیسکرده. مستندهای «انقلاب جنسی»، «میراث آلبرتا» و «متولد اورشلیم» کار او و رفقایش است.
«محمدحسن مددی» از آنهایی است که خودمان هم از معاشرت با او کِیفکردیم! چکیدهی مصاحبه را اینجا و متن کاملترش را در کانال مکتوبات هیاتالزهرا(س) مطالعهکنید.
حیات: لطفا از زندگی و تجربیات خود در دوران دانشجویی، قبل و بعد از آن بگویید.
ببینید من خودم در یک خانوادهی مذهبی بزرگ شدم، یک خانوادهی بستهی مذهبی، در یک مدرسهی مذهبی هم رشدکردم، در واقع نگاهی که به ما تزریق میکردند این بود که ما برگزیده هستیم، ما انتخابشدهایم، ما خیلی آدمهای خفنی هستیم و طبعاً به همین نسبت بقیه نفهم هستند! در واقع، فضای فکری ما بسته بود و خیلی هندوانه زیر بغل ما میگذاشتند!
خب، این فضای فکری ادامه داشت تا ما وارد دانشگاه شدیم، وارد دانشگاه که شدیم یک مقدار همین فضا بود، یک مقدار ما این فضا را داشتیم که آنهایی که مثلاً هیأت نمیآیند، مسجد نمیآیند، مثلاً چرا اینطوری هستند؟ البته به آن شدت و افراطیگری که مثلاً من در دوران راهنمایی تجربهاش کردم، نبود. ولی خب باز یک مقداری این فضا بود.
معاشرت با تقریباً همهکس
این ادامه پیداکرد تا مثلاً من تجربهی حرفزدن با همجنسگراها را داشتم، برای انقلاب جنسی1؛ تجربهی معاشرت با صهیونیستها برای «متولد اورشلیم»؛ تا آنجا که میتوانستم سعیکردم ورودکنم به جمعهای آنها و با آنها حرف بزنم. ببینم اصلاً چه در سر اینها است؟ و چرا مثلاً ما با آنها درگیر هستیم. به عنوان یک فیلمسازی که خب وظیفهاش هست - ولی حالا خیلیها بگویند نه وظیفهی تو نیست- حداقل برایم جذاب بوده است که ته ِاینها را دربیاورم! یا مثلاً با آتئیستهای زیادی صحبتکردم در سرتاسر دنیا: کسانی که اصلاً خدا را قبول ندارند، و سعی کردم بنشینم مثلاً با آنها حرف بزنم.
حیات: نکتهای هم که در مستندهایی که ساختید بود، همین بود که دقیقاً هم در میراث آلبرتا، هم در انقلاب جنسی تا جای ممکن حرف همه را پوشش دادهاید.
میراث آلبرتا1 اینطوری نبود، دقیقاً! نکتهی خوبی را میگویید، مشکلمان این بود که از بالا به پایین نگاه میکردیم. یعنی میگفتیم ما خوبیم، شما بدید! ولی در میراث آلبرتا2، اصلاح کردیم.
حیات: دیگر مستندها را مرورکنید؛ مثلاً صهیونیستها که به سراغشان رفتید.
یک بار در سفری که من برای میراث آلبرتا به آمریکا داشتم، تصادفاً هتلم افتادهبود وسط محلهی صهیونیستها، نهتنها یهودیها؛ یعنی آنجا یک منطقهای در بروکلی، کنار نیویورک است که آنجا محلهی صهیونیستهاست. از هتل بیرون آمدم. خیلی گرسنه بودم. ظهر بود. اولین کسی که دیدم، پرسیدم: سوپرمارکت کجاست میخواهم چیزی بگیرم و بخورم؟ دیدم کلاه یهودی روی سرش است. از من پرسید: کجایی هستی؟ گفتم: ایرانی هستم. و خب سر بحث ما شکل گرفت و یک ساعتی آنجا، من با لباس خانگی هم بودم، نشستیم دم در هتل، باهم گپزدیم!
نکته اول این بود که چقدر از ما میترسند. یعنی آنها بهشدت از ایرانیها میترسند. و این داستان خیلی برای من لذتبخش بود! یعنی من خیلی دوست داشتم که اینقدر ما اقتدار داریم و اینقدر روی آنها تاثیرگذار هستیم. به هرحال ما اسرائیلیها را لکهی ننگ می بینیم، منتها خودم فکر نمیکردم این احساس در آنها اینقدر شدید باشد.
بعد آمدم ایران، صحبت میکردم، فهمیدم که این موضوع جالبی است. از این زاویه که ما برویم با صهیونیستها گپ بزنیم و ببینیم که اینها در سرشان چیست؟ این نکتهی مستند «متولد اورشلیم» بود.
حیات: اگر بخواهیم برگردیم به ماجرای این شمارهی نشریه، ببینید ما میخواهیم راجع به تکثرگرایی صحبتکنیم، همین که همهی اندیشهها پذیرفته هستند؟ پذیرش داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ یا اینکه به کلام حق خودمان پایبند باشیم و اعتقاد داشتهباشیم حقی وجود دارد؟ یا نه همه درست میگویند؟... حرف هایی از این جنس.
ببین من نمیگویم همه حق هستند، چون واقعاً این حرف درست نیست، اما ریشههایی از حق و حقیقت همهجا هست. مثلاً در مورد اسرائیل، من فکر نمیکنم موضوعی واضحتر از اینکه اسرائیلیها غاصب و ظالم هستند، داشته باشیم. اینکه میگویم دنیاست، یعنی در دنیا بروید و بگردید، همه میگویند اسرائیلیها ظالماند. خودشان هم میگویند، یعنی موضوعی به این وضوح وجود ندارد، که بالاتفاق همهی آدمهای دنیا... ظلم شاید مثلاً یکی از پذیرفتهشدهترین مفاهیم اخلاقی در دنیاست، که ظلم بد است. اینکه اسرائیلیها دارند ظلم میکنند را خودشان هم قبول دارند، واقعاً قبول دارند، خب پس چرا قضیهی اسرائیل به وجود میآید، چرا؟ خب این الان هیچ حقیقتی در آن وجود ندارد؟ هیچ نیاز درستی وجود ندارد؟ وجود دارد؛ مثلاً میگویند ما یهودیها جایی را نداریم، یک جایی را میخواهیم. میتوانی از اول به آنها فحش بدهی، میتوانی هم بگویی که خب این نیاز هست، چرا برای این نیازت داری بچههای فلسطین رامیکشی؟ خب این دو نوع نگاه است، چه باید کرد؟ من فکر میکنم که از بچگی به ما یاد دادند که نگاه اول را داشته باشیم، فقط فحش دهیم. یعنی به خود من اینطور یاد داده بودند.
در مدرسه به ما گفتهبودند که همه نادان هستند به جز ما، خب این نوع نگاه غلط است، ما با این نوع نگاه یک کوچه را هم نمیتوانیم اداره کنیم، چه برسد به دنیا. ما اگر ادعای حکومت بر همهی افکار و همهی مردم دنیا را داریم، اول از همه باید یاد بگیریم که این مدلی نیست، که بگویی همه باطلاند، تو باید بتوانی درککنی. فلذا جواب سوال شما میشود، نه، حتی من اعتقاد دارم که ما حق مطلق هم نیستیم، چرا، امام زمان حق مطلق است، اصلاً در آن شکی نیست، اسلام حق مطلق است، شکی نیست. ولی آیا ما اسلامیم و امامزمانیم؟ اصلاً خندهدار است این حرف! اگر ما امام زمان بودیم دیگر نیاز نداشتیم که ایشان ظهور بکند.
ببینید البته تکثرگرایی به معنای اینکه همه خوب هستند، تو هم خوب هستی، اینکه ما اساساً هر مسیری برای اصلاح، و مسیر حق و حقیقت را نفیکنیم هم غلط است. من هم قبول ندارم. ولی اینکه از اساس همه را نقد کنیم و بگوییم همه بد هستند هم غلط است.
حیات: گلوگاه بحث دقیقاً همینجاست. وقتی شما بنا را بر این میگذاری که به قول شما دل به دل مخاطب بدهیم و واقعاً سعیکنیم بشنویم، گاهی میرسد به یک جمعبندی معارضهآلود؛ مثلاً وقتی شما با یک صهیونیست صحبت میکنید، نهایتاً به اینکه «تو غاصبی و تو باید ازاینجا بروی بیرون» میرسید، پس آیا جایی میماند برای این معارضه؟ وقتی ما چیزی را حق میدانیم و میخواهیم بر اساس آن اقدامکنیم، آیا ممکن است پای این محکم بایستیم؟
این اقدام را برای من تعریف کنید. من ِفیلمساز اقدامم چیست؟ من اگر تفنگ دستم بدهید و بروم جلوی صهیونیستها قطعاً آنها را میکشم. شک نکنید! چون آن ها دارند حمله میکنند و ظلم میکنند و اگر کشته شوم، شهید میشوم و افتخار هم میکنم. ولی سوال من این است که وظیفه من ِفیلمساز چیست؟ شمای بچههیأتی وظیفهات چیست؟
ببینید البته یک نکته ظریفی دارد حرف من که فراموش کردم به شما بگویم: ما وقتی میخواهیم خودمان را در معرض افکار مختلف قراردهیم، بالاخره باید ملاحظاتی داشتهباشیم که خودمان از دست نرویم. من یک بار با تعدادی آتئیست و خداناباور داشتم بحث میکردم. از جایی به بعد بحث را قطعکردم و خیلی ادامه ندادم تا بروم مطالعه بیشتری کنم. این ملاحظه درست است برای همین ما نباید ناگهانی بچهها را به دل شبهات بسپاریم.
حیات: حرفم از همین جنس بود دقیقاً! مثلاً اگر بخواهیم با همه دنیا تفاهم کنیم و برویم مثلاً اندیشه اینها را بیاوریم، خب این حرفها شبههانگیز و مخلوط درست و غلط است پس گفتنشان ممکن است باعث شود عدهای دلشان بلرزد و فکرشان درگیر شود و عزمهایی سست شوند.
بالاخره نگاه کن، خود من وقتی که رفتم و با این آدمها چرخیدم، خب اینها روی من تأثیر گذاشتند. ولی خودم فکر میکنم این تأثیر خوب بوده، یعنی من رشد کردم، ذهنم باز شده، ذهنم واقعی شده، و نگاهم از آن درواقع نگاه بسته که مثلاً همه را میخواهم تکفیر کنم، عوض شده، بهتر شده. یعنی من خودم مثبت میدانم؛ حالا البته میشود نشست سر این هم صحبت کرد، که آیا این تغییراتی به وجود میآید، مثبت است یا منفی؟ واقعاً شاید لزوماً هم نشود گفت اینها منفی باشند. ولی قبول دارم که ممکن است تلفات داشته باشیم. وقتی با دشمن در جنگ فیزیکی هم قرار میگیریم، جانباز یا شهید میدهیم دیگر، این هم همان است، فرقی نمیکند. این هم جنگ نرم است، چی کارش کنم؟! بالاخره تلفات میدهیم. خیلی نکتهای نمیتوانم بگویم.
حیات: یعنی میگویید اقتضایش همین است دیگر. یعنی اگر میخواهید با آنها تعاملی داشتهباشی، میروی تعامل میکنی، بعضیها هم دچار مشکل میشوند احتمالاً، ولی از این که دور خودمان بچرخیم بهتر است.
وقتی شما میشوی افسر جنگ نرم، احساس تکلیف میکنی نسبت به مردم کشورت، نسبت به همدانشگاهیات، همرشتهایت، احساس تکلیف میکنی دیگر! میگویی به نظر من تکلیف داریم ما. ما نمیتوانیم بیخیال شویم، بگوییم ما نمیرویم سراغ اینها، باید برویم. این حرف که: «میخواهیم مردم را به بهشت ببریم» که درست است؛ آن رویکردی غلط است که میخواهد با گشت ارشاد بهشت ببرد، میخواهد با روز به بهشت ببرد! آن غلط است. وگرنه آن احساس تکلیفش که احساس درستی است.
من دوست دارم کسی بیاید و بخواهد من را منحرف کند و مخم را بزند، تازه زیرساختی میشود که من مخ او را به کار بگیرم! من گارد ندارم و واقعاً لذت میبرم. مثل شهید مطهری، کتابهایش را دیدید؟ شبهه را طوری میاندازد که خودش هم باور میکند!
حیات: (خنده) بله!
شهیدمطهری شروع میکند به دلدادن... یادم هست زمانی گفته میشد که شهید مطهری طوری مبانی کمونیسم را تبیین میکند که خود کمونیستها انقدر خوب تبیین نمیکنند. این هم همان است دیگر. برو حرف بزن. شاید من دارم اشتباه میکنم. نباید ترسید.
حیات: خب این نیازمند بنیه قوی علمی است. درست است؟
قطعاً. شما هم باید بروید و مطالعه کنید. من تا حالا هرچه جلو رفتم، یک ذره هم به این نتیجه نرسیدم که اسلام و مواضع سیاسی انقلاب اسلامی ممکن است غلط باشد و هرچه جلوتر رفتم دیدم اسلام چقدر روشنفکر است و چقدر درسته، ولی کدام اسلام؟
اسلام یک دین فوقالعاده روشنفکر، فوقالعاده انسانفهم و فوقالعاده درست است. من که نه به خودم شک دارم، نه به اسلام شک دارم و نه به انقلاب اسلامی. پس با خیال راحت می روم جلو!