حضرت امام خامنهای:
رهبری طبق اصول قانون اساسی و مقرّراتی که هست انتخاب میشود.
رهبری، سیاستگذار کلّىِ نظام محسوب میشود؛ طبق قانون اساسی، رهبری وظیفه هماهنگی قوا را برعهده دارد؛ یعنی همه قوای سهگانه و حرکت و قوارهی کلّی نظام باید در چارچوب سیاستهای رهبری برنامهریزی کنند و سیاستهای اجرایىِ خودشان را تنظیم نمایند.
وظیفه اصلی رهبری این است که مراقب باشد این بخشهای مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنین آهنگی به وجود بیاید، جای حضور رهبری است.
مسؤولیت رهبری در قبال مردم این است که مسؤولان قوای سهگانه را به وظایف حقیقی خود توجّه دهد و اگر یک وقت خواستند حرکتی بکنند که به انحراف نظام و کشور منتهی میشود و با اهداف نظام اسلامی معارض است، رهبری باید در مقابل آنها سد شود، به آنها هشدار و تذکّر دهد.
حضرت امام خامنه ای:
رهبر باید پاسخگوی مشکلات کشور باشد؛ قانون هم موازین پاسخگویی را مشخّص کرده است.
هر کس به هر اندازه که حوزه اختیارات اوست، باید پاسخگو باشد. البته مسؤولیت مدیریّت انقلاب با مدیریّت اجرایی کشور فرق دارد؛ رهبری طبق قانون اساسی در کشور مسؤولیت اجرایی ندارد؛ جز در زمینه نیروهای مسلّح. گماشتن افراد، به عهدهی رهبری نیست. مهمترین و بیشترین بخشهای کشور، بخشهایی هستند که مسؤولیت گماشتن افراد در رأس آنها با رهبری نیست. اینها کارهایی است که رهبری نباید وارد شود؛ هم بر خلاف قانون است، هم بر خلاف حقّ و مصلحت. مملکت باید طبق روال قانونی و با مسؤولیتهای مشخص شده حرکت کند. خیلی از تصمیمهای اقتصادی ممکن است گرفته شود، رهبری قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمیکند؛ مسئولینی دارد، مسئولینش باید عمل کنند.
مسؤولیت رهبری فراتر از اینهاست؛ مسؤولیت بسیار سنگینی هم هست. مسؤولیت اجرایی به عهده قوای سهگانه است، منتها مدیریّت انقلاب - که همان رهبری باشد - مسؤولیت حفظ جهتگیری انقلاب و نظام را دارد؛ باید مواظب باشد انقلاب و نظام از آرمانها منحرف و منصرف نشود؛ فریب دشمن را نخورد و راه را عوضی نرود.
حضرت امام خامنه ای:
دشمن برای مبارزه با انقلاب، انواع و اقسام روشها را تجربه کرده است. این دفعه به خیال خود خواستند روش مؤثّرتری را تجربه کنند و آن، هدف گرفتن رهبری است! چرا؟ به خاطر اینکه میدانند در کشور، اگر یک رهبری مقتدر وجود داشته باشد؛ رهبرىِ مقتدری که اسلام میگوید، مردم میخواهند، انقلاب طلب میکند و قانون اساسی حکم میکند؛ همه توطئههای آنها نقش بر آب خواهد شد؛ چون میدانند رهبری در جامعه اسلامی و ایران اسلامی، گرهگشاست. رهبری، یعنی آن نقطهای که هرجا دولت - هر دولتی در ایران - مشکلی داشته باشد، مشکلات لاعلاجش به دست رهبری حل میشود.
والّا اینها با شخص، طرف نیستند! رهبری هم یک شخص نیست؛ یک عنوان و یک شخصیت و یک حقیقت برگرفته از ایمان و محبت و عشق و عاطفه مردم و یک آبروست که حاضر است برای حفظ نظام و حفظ رهبری نظام، آبرویش را بدهد. هدف و هویّت و مسؤولیت اساسی رهبری، دفاع از کلیّت نظام و حفظ نظام است.
آنجایی که میخواهند مردم را مأیوس کنند، رهبری است که امید به مردم میدهد. آنجایی که میخواهند یک توطئه سیاسىِ بینالمللی برای ملت ایران بهوجود آورند، رهبری است که قدم جلو میگذارد و تمامیت انقلاب را در مقابل توطئه قرار میدهد. آنجایی که میخواهند در بین جناحهای گوناگون مردم، اختلاف ایجاد کنند، رهبری است که میآید مایه الفت و مانع از تفرقه میشود. آنجایی که جایگاه ابراز نظر مردم در مسائل انقلاب است، چشم مردم به دهان رهبری است.
حضرت امام خامنه ای:
در تصمیم و عملِ رهبری باید عقلانیت در خدمت اصول قرار بگیرد، واقعبینی در خدمت آرمانگرائیها قرار بگیرد؛ اما حرکت کلان و کلی نظام اسلامی به سمت آن آرمانها باید منحرف نشود؛ اگر منحرف شد، باید گریبان رهبری را گرفت، او را بایستی مسئول دانست؛ او مسئول است که نگذارد و اگر در این زمینهها قصوری یا تقصیری پیش آید، متوجّهِ رهبری است.
در نظام جمهوری اسلامی، رهبری فقط تابع این نیست که کسی او را به خاطر اینکه شرائط را از دست داده، عزل کند؛ اگر این شرائط در او وجود نداشته باشد، خودش به خودی خود عزلشده است. ما به قیامت و سؤال الهی و مؤاخذه الهی اعتقاد داریم؛ رهبریِ معنوی، تعهّد معنوی دارد و خبرگان و مردم از او توقّع دارند که حتی یک گناه نکند؛ اگر یک گناه کرد، بدون اینکه لازم باشد ساقطش کنند، ساقط شده است؛ حرفش نه درباره خودش حجّت است، نه درباره مردم.
حضرت امام خامنه ای:
معنای «ولایت مطلقهی فقیه» که در قانون اساسی آمده این نیست که رهبری مطلقالعنان است و هر کار که دلش بخواهد، میتواند بکند و مطلق از همهی قوانین است! رهبری بایستی موبهمو قوانین را اجرا کند و به آنها احترام بگذارد. قانون بشری بعضا این طور است که در مواردی اگر مسؤولان و دستاندرکاران بخواهند قانونی را که معتبر است موبهمو عمل کنند، دچار مشکل میشوند. اینجا قانون اساسی راه چارهای را باز کرده و گفته آنجایی که مسؤولان امور دچار مضیقه میشوند و هیچکار نمیتوانند بکنند رهبری مرجع است و می تواند اجازه بدهد که این بخش از قانون نقض شود. رهبری بررسی و دقّت میکند و اگر احساس کرد که به ناگزیر باید اینکار را بکند، آن را انجام میدهد. جاهایی هم که بهصورت معضل مهمّ کشوری است، به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع میشود. والّا رهبر، رئیس جمهور، وزرا و نمایندگان، همه در مقابل قانون تسلیمند و باید تسلیم باشند.
امام خمینی ره:
حاکم و خلیفه اولا باید احکام اسلام را بداند یعنی قانوندان باشد و ثانیا عدالت داشته از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد و دامنش به معاصی آلوده نباشد. حاکم باید افضلیت علمی داشته باشد. عقل همین اقتضا را دارد، زیرا حکومت اسلامی حکومت قانون است نه خود سری و نه حکومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند لایق حکومت نیست؛ پس بایستی حاکمیت رسما به فقها تعلق بگیرد نه به کسانی که به علت جهل بقانون مجبورند از فقها تبعیت کنند.
در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی فقهی در زمینه های مختلف و لو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد ولی مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزی کند که وحدت رویه و عمل ضروری است. یک فرد اگر اعلم هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را به دست گیرد.