ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳۹ دقیقه·۴ سال پیش

ساختار جامعه اسلامی

اَعُوذُ بِالله الكَرِيْم مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

امشب تا فرداشب، این ذکر را باید زیاد مواظبت کرد، «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم». این ذکر رمز اباعبدالله الحسین با خیامشان بود. «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم».

الصَّلاةُ وَ السَّلام علی سَیِّدنا و نَبیِّنا، حبیبنا و حبیبِ اِلهِ العالمین، ابِاالقاسِم المُصطَفی مُحَمَّد (ص) وَ عَلی آلِهِ الطَيِّبينَ الطَّاهِرِين ألمَعصومين، سِیَّما الحُجَّه بقیة اللهِ الاعظم، روحی و اَرواحُ العالَمین له الفِداء.

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.

عرض تسلیت محضر امام زمان علیه السلام.

ان‌شاءالله این عزاداری‌های ما، این گریه‌های ما، این توسلات ما از بار مصیبت امام زمان کم بکند. این شب‌ها، شب‌های عجیبی است. مرحوم علامه امینی بارها شنیدیم که ایشان می‌گفتند، الان باید تند تند صدقه بدهیم برای قلب امام زمان. ان‌شاالله این عزاداری‌های ما آرامش قلب امام زمان، تسلای خاطر شریفشان باشد، بتوانیم خوب نوکری کنیم برای جدشان اباعبدالله الحسین، یک صلوات بفرستیم.

«فلئن اخرتني الدهور، و عاقني عن نصرک المقدور، یا اباعبدالله»، امام زمان می‌فرماید، اگر نتوانستم شما را یاری کنم؛ «و لم اکن لمن حاربک محاربا»، با ساختارهایی که در برابر تو ایستادند، مبارزه کنم؛ «فلاندبنک صباحا و مساء»، یا اباعبدالله گریه‌ی من برای تو گریه‌ی مبارزه است. گریه‌ی ایجاد ساختارهای درست است. «حسرة عليک و تأسفا، علي مادهاک تلهفا، حتي اموت بلوعة المصاب»، آن‌قدر گریه می‌کنم تا از شدت آتش سوزش برای تو به شهادت برسم. «و غصة الاکتياب»...

اهمیت زیارت عاشورا

علقمه رسید خدمت امام باقر علیه السلام، گفت: آقا جان ما طاقت نداریم از دور امام حسین را زیارت کنیم؛ دوست داریم یک ذکری به ما یاد بدید که ما حسین را از نزدیک زیارت کنیم. ما این‌قدر مسیرمان طولانی است، جسممان که نمی‌تواند حضور پیدا کند، یک زیارتی بدهید که زیارت از نزدیک امام حسین محسوب شود. این‌جا بود که امام باقر علیه السلام از جانب خداوند متعال یک حدیث قدسی فرمودند که بگو: «السلام علیک یا اباعبدالله». امام باقر علیه السلام فرمودند: «و کنت من استشهد مع الحسین»، اگر این دعا را بخوانی، این زیارت را بخوانی، مانند کسانی هستی که با امام حسین به شهادت رسیدی. «حتی تشارکهم فی درجاتهم و لا تعرف الا بالشهدا»، تو روز قیامت با شهدا شناخته می‌شوی. خیلی این زیارت عاشورا مقامش عظیم است، خیلی عظیم است. خیلی بزرگان با این زیارت عاشورا سلوک کردند، به درجاتی رسیدند. مرحوم آقای سید هاشم حداد، وصی حضرت آیت‌الله قاضی، می‌گوید من پنج سالم بود، مادرم به من گفت که: آسید هاشم، دیگر مواظبت خود را بکن، نماز شبت ترک‌ نشود. تو قرار است به یک درجات عظیمی برسی. مادرش گفت. گفتم مادر شما این را از کجا می‌فرمایید؟ چرا این‌گونه است؟ گفت: مادرم به من گفت تو از زمانی که من متوجه شدم حامله هستم، باردار هستم، تا زمانی که به تو شیر دادم، هر زمانی که گریه کردی، هر زمانی که خندیدی، در هر حالتی، من برای تو زیارت عاشورا خواندم و این زیارت عاشورا قطعاً تو را خواهد رساند. لذا وصی حضرت آیت‌الله قاضی شد. می‌دانید در مفاتیح الجنان، یک ملاقات با امام زمان است که قطعی است. کلا مرحوم شیخ عباس، اهل تعریف ملاقات نیست. ملاقات سید رشتی با امام زمان(ع): که امام زمان به سید رشتی توصیه می‌کند عاشورا، عاشورا، عاشورا. عاشورا را زیاد بخوانید. عاشورا را ترک‌ نکنید. و در عاشورا بحثی که من در این چند شب محضرتان مصدع شدم خیلی دقیق پیاده شده است.

دلیل مصیبت سنگین اباعبدالله (ع)

ابتدای عاشورا ما داریم که: «لَقَد عَظُمَتِ الرَّزِیه و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ». یا اباعبدالله مصیبت تو کمر عالم را شکانده است. یا اباعبدالله سنگین‌تر از این مصیبت در عالم نیست. چرا این مصیبت این‌قدر سنگین است؟ علامه طباطبایی در قبرستان نوی قم، همانجا که قبر رسول ترک، عاشق امام حسین (ع) است؛ روز عاشورا آن‌جا یک‌ کلوخ را باز کرد، به همه نشان داد. لای کلوخ سنگ، خون جاری بود. تمام عالم مصیبت‌زده‌ی امام حسین هستند. چرا؟ «يَوْمٌ عَلَيْهِ تَغَيَّرتْ شَمْسُ الضُّحى وَ بَكَتْ دَماً مِمَّا رَأَتْهُ سَمائَهُ»، آسمان گریه کرد، خورشید گرفت. در روایت دارد که خورشید چنان گرفت که ستاره‌ها آشکار شد. قبلاً عرض کردم، براساس آن جمله‌ی دشمن ملعونی که امام حسین را به شهادت رساند که گفت بگذار کارت را تمام کنم، نماز عصرم از وقت فضیلتش نگذرد، مؤسسه ژئوفیزیک آمد گفت که با توجه به تاریخ، نشان می‌دهد امام حسین اوایل مهر یا اواخر شهریور به شهادت رسید. آن زمان وقت فضیلت نماز عصر ساعت ۴ بعد از ظهر است. یعنی امام حسین ساعت ۴ بعد از ظهر به شهادت رسید. ساعت ۴ بعد از ظهر چنان تاریک شد که ستاره‌های آسمان پیدا شدند. چرا این مصیبت این‌قدر سنگین است؟ در خود زیارت عاشورا مرحله‌ی بعد بیان می‌کند: «فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ»، خدا لعنت کند. چه کسی را؟ شمر و عمرسعد را؟ نه، با اینها شروع نمی‌شود. «فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ»، شما از این کلمات چه می‌فهمید؟ «اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ»، شما غیر از ساختار و مدل اجتماعی می‌فهمید؟ چرا ما در زیارت عاشورا امت را لعن می‌کنیم؟ علت شدت مصیبت امام حسین این نیست که امام حسین را چند نفر در گوشه‌ی جهان اسلام به شهادت رساندند. علت مصیبت سنگین امام حسین این است که ساختارهایی در جهان اسلام حاکم شد که امام حسین ‌کشی شد، عین دین اسلام. «قُتِلَ الحُسین بِسَیفِ جَدِّه». لذا در زیارت امام حسین (ع) می‌گوییم: «قُتِلْتُمْ عَلی مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ»، شما طبق سنت رسول خدا به شهادت رسیدید. این وضعیت جهان اسلام بود. حادثه‌ی بزرگی‌ که تصور این حادثه آدم را بیچاره می‌کند. ما از این حادثه هیچ نمی‌دانیم. باید امام زمان بیاید تا برایمان روضه بخواند. اهل بیت تا می‌دیدند که یک نفر بلد است برای امام حسین(ع) شعر بگوید، می‌گفتند: «انشِدْنی، انشِدْنی»، شعر بگو‌، می‌خواهیم گریه کنیم. این حادثه با آن عظمتش در ساختاری پدید آمد که افراد افتخار می‌کردند یک طوری دستشان به خون امام حسین برسد. افتخار می‌کردند! لذا عرض کردم امام سجاد (ع) تا عبیدالله بن عباس را دید: «فَاسْتَعْبَرَ و قال»، حضرت شروع به گریه کردند، فرمودند: می‌دانی «اَزْدَلَفٍ عَليهِ ثلاثونَ اَلْفٍ رَجُلٍ»، سی‌هزار نفر پدر من و شما را محاصره کردند. «كُلُّ يَتَقَرّبُ اِلَي اللهِ عَزّوجلّ بِدَمَهِ»، هر کسی می‌خواست با خون امام حسین (ع) به خدا برسد. این ساختار پدید آمده است. خدا نکند ساختار غلط، «و لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ»، یعنی تمهید این ساختار را کردند، در آن صندوق‌های جهانی و فضای امپراتوری خودشان نشستند، شروع به تمهید این ساختار کردند. «الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ»، آنهایی که به‌ گونه‌ای ساختارهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جامعه را چیدند که افراد به راحتی کشتن امام حسین (ع) را تمکین کردند. کشتن امام حسین (ع) برای مردم راحت شده بود. این درد ماست!

اهمیت ساختار و فضای جامعه

گرنه موشی دزد در انبار ماست/ گندم اعمال چل ساله کجاست؟

اول ای جان دفع شر موش کن/ وانگهان در جمع گندم کوش کن

ای کاش آنها قبل از این‌که می‌خواستند به مستحبات و مکروه‌هاتشان و آن ریز عباداتشان توجه‌ کنند، می‌دیدند در چه فضایی در حال عبادت هستند. نکند مثال آن استخری شوند که هر بار نگاهش کنی، می‌بینی آب صاف، آب عالی؛ اما ساختارهای کف استخر باعث شده ‌است که این استخر لجن گرفته، آلوده شده، کثیف شده، آب ظاهرش تمیز است، اما پر از آلودگی و لجن در این استخر در اثر برنامه‌ریزی غلط است. یک ابتلا، یک فتنه، یک جریان...

شباهت ظهور به قیام اباعبدالله (ع)

مشکل ما می‌دانید چیست؟ مشکل ما این است که ظهور شبیه قیام امام حسین (ع) است. امر ظهور طبق روایات قطعی ما، یک شبه اصلاح می‌شود. یک مرتبه امام حسین (ع) در کربلا ظاهر می‌شود. از دوره‌ای که امام حسین (ع)، 28 رجب، از مدینه خارج شد تا محرم، مگر چقدر طول کشید. یک‌دفعه دیدند کار تمام شد. بهت حادثه، همه مسلمانان را گرفت. یک مرتبه ابتلا و فتنه می‌آید. در آن دوره یک مرتبه لجن‌های ساختارهای غلط اجتماعی، خودش را نشان می‌دهد. این‌که می‌گوید: من که آب تمیزی داشتم، بابا تو که آب تمیزی داشتی، لجن‌هایش را نمی‌دیدی. «گرنه موشی دزد در انبار ماست»، این دزد دارد می‌برد. صندوق جهانی پول دارد، می‌برد. دارد می‌خورد.

اهمیت ابتلائات برای پالایش ساختار

بگذارید یک روایت برای امشب است را بگوییم. امشب این روایت را باید بگوییم. این روایت در معتبرترین منابع دینی ماست. چند شب آینده روی آن بحث خواهیم کرد. «قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ»، خدا قطعاً، «لَ» لام تاکید، «أُعَذِّبَنَّ» نون مثقله، خود «أُعَذِّبَنَّ» فعل مضارع، یعنی قطعاً قطعاً قطعاً عذاب می‌کنم، آن جریانی را که توسط امام باطل در عالم دارد هدایت می‌شود. «وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً»، من به آب استخر نگاه نمی‌کنم. من به آن لجنی که آن ساختار دارد تولید می‌کند، نگاه می‌کنم. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»، من دائماً فتنه‌ای راه می‌اندازم، بلایی را می‌آورم، امتحانی را می‌کنم، این لجن‌ها روی آب بیاید. ببینم آن آب تمیزی که تو تصور می‌کردی با اعمال «بَرَّ» و «تَقِيّ» خودت، با تقوای خودت، درست کردی؛ چقدر به دردت می‌خورد. آن به دردت نمی‌خورد. لجن کار را خراب می‌کند. ما گرفتار آن لجن نشویم که در فتنه‌ها بیچاره خواهیم شد.

اهمیت جریان و حرکت جمعی

بعد می‌دانید برعکسش چیست؟ خوب دقت بکنید، سه جلسه ارزش دارد من این روایت را تفسیر بکنم. «و لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ»، رعیت یعنی همان امت، یعنی همان جریان، یعنی همان اتصالی که به‌واسطه امام ایجاد می‌شود. امام ‌حق یا امام باطل؟ یزید یا امام ‌حسین؟ «لَأَعْفُوَنَّ»، یعنی من قطعا پاک می‌کنم. اصلا نمی‌بینم. «لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَيَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعِيَّةُ فِي أَن اعمالها ظَالِمَةً مُسِيئَةً»، اگر در اعمال فردی‌اش ظلم بکند، گنه‌کار باشد، اما در جریان امامِ حق قرار گرفته ‌باشد؛ من به جریان نگاه می‌کنم. منِ خدا به امت و ساختار نگاه می‌کنم. من به آن حرکت جمعی نگاه می‌کنم. آن درست باشد کاری به اعمال فردی ندارم. کاری به اعمال فردی ندارم، یعنی چه؟ باید روی آن کار بشود. حالا این قسمت را نگیر. اعمال فردی ما آن‌جایی که دارد به آن جریان اجتماعی ضربه می‌زند خیلی خطرناک می‌شود، لذا خیلی دقت بکنیم و باید بدانیم همین اعمال فردی ما می‌تواند زمینه‌ساز خنجر به آن جریان اجتماعی باشد. «اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا»، آن‌هایی که در جنگ احد جریان اجتماعی اسلام را خراب کردند، پشت پیامبر را خالی کردند و فرار کردند خدا می‌گوید «بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا»، این بلا سرشان آمد. دقت بکن! ما نمی‌گوییم اعمال فردی را بیخیال باش. اما افق نگاهت در نظام اجتماعی باشد و جریان کربلا -این را باید شب عاشورا بگویم- و ‌جریان کربلا دقیقا می‌خواهد این درس را به ما بدهد: افق نگاهت به جریان اجتماعی و امت و ساختار و نظام و مدل باشد. تو اگر نمازت مدل‌ساز اجتماعی نباشد، آن نماز همان آب تمیز روی استخر است که لجن‌ها همه را خراب می‌کند. خود خدا هم دارد این موضوع را تفسیر می‌کند، «لاعذبن»، من قطعا عذاب می‌کنم. پس داداش من، بیخیال نباش! من که نمازم را اول وقت می‌خوانم و همه‌ی اعمال فردیم را هم دارم، حالا بگذار این ساختارهای اجتماعی هرطور که دلش می‌خواهد برود. ما، من هستم و خدا. اعمال فردیم درست است، خدا آن دنیا درست می‌کند. نه داداش من، ایمنی نباش! منم و خدا، نیست. امت است و خدا است. جریان‌های اجتماعی است و خدا است. ساختارهای اجتماعی است و خدا است. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ {اسرا-71}»، خدا روز قیامت در ساختار و در مدل و در نظام، محاسبه می‌کند. مدل اجتماعی تو را کدام امام دارد هدایت می‌کند، تو با آن امام محشور می‌شوی. این موضوع بحث ماست.

اصل نماز متصل به ولایت است

روایت را بخوانم. پیامبر اکرم فرمودند: «یجی‌ءُ الرَّجُلُ يَومَ القِيامَةِ و لَهُ مِنَ الحَسَناتِ أو كَالجِبالِ»، روز قیامت یک قوم‌های عجیبی می‌آید. آخرالزمان یک اتفاق‌هایی می‌افتد که روز قیامت اینها این‌گونه محشور می‌شوند. روز قیامت اقوامی می‌آیند «لَهُ مِنَ الحَسَناتِ کامثال الجِبالِ فیامر الی النار»، وقتی حسناتش را نگاه می‌کنی نماز عالی، روزه عالی! همه‌چیز عالی! بیست! یک کوه اعمال دارد. «گرنه موشی دزد در انبار ماست»، «فقیل یا نبی‌الله أ مصلون؟»، آیا اینها نمازخوان هستند که «یامر الی النار»، آنها را به جهنم می‌فرستند؟ «کانوا یصلون». حالا آرام آرام فهمیدی که «ما سألک فی من الصغر لم نکن من المصلین»، این‌جا یعنی‌ چه؟ چرا اشتباه بعضی اوقات ترجمه می‌کنند؟ «أنا صلاة المومنین، أنا صیام المومنین»، اصل صلاة به این است که ما متصل به ولایت امیرالمومنین و اهل ‌بیت بشویم، در آن ساختار نفس بکشیم. «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ، لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»، این را از کجا دارم می‌گویم؟ پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «كانوا يُصَلّونَ و يَصومونَ، و يَأخُذونَ وَهنا مِنَ اللَّيل»، بخشی از شب بیدارند، دائما دارند عبادت می‌کنند. «لكِنَّهُم»، به به! خوب دقت بکن، «كانوا إذا لاحَ لَهُم شَيءٌ مِن الدُّنيا وَثَبوا عَلَيِه»، اینها تیپشان این شکلی است، تا یک بخشی از دنیا در ساختارهای غلط اقتصادی به ایشان عرضه می‌شود، «وَثَبوا عَلَيِه»، بعد هم هزارتا توجیه می‌آورند، من که نمازم را اول وقت خواندم، روزه‌ام را هم می‌گیرم دیگر. این رشوه‌ای هم که دارند به ما می‌دهند، مزد این همه زحمتی است که دارم می‌کشم، مگر من کم کار کردم؟ مگر من کم عمر گذاشتم برای این اسلام و مسلمین؟ مگر کم شکنجه دیدم و زحمت کشیدم؟

امیرالمومنین (ع)، برایشان یک حلوا می‌آوردند، حلوا، حلوای خیلی ساده. حضرت فرمودند: «زَکَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟»، اگر زکات و صدقه است، بر ما اهل بیت حرام است. گفت: «نه آقا، هَدِیةٌ»، بعد حضرت فرمودند، چه داری می‌گویی؟ «دُنْيَا غُرِّي غَيْرِي قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ لَهَ »، برو، برو، ما را فریب نده، «إِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی»، این نفس من است که هر روز دارم با آن کشتی می‌گیرم، برو، این بچه‌بازی‌ها چه است سر ما درآوردی؟! فتنه است دیگر.

داستان عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی

بعد یک مرتبه امام زمان (ع) می‌آید در خانه‌مان، با امام زمان شروع می‌کنیم به صحبت کردن. آقا می‌گویند، تشریف می‌آورید؟ می‌گوییم، آقا ببخشید ما یک باغی داریم، یک جایی داریم، یک چیزی داریم. امام حسین (ع) آمدند پیش عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی، بسیار آدم مومن و متدینی است، هم‌بازی امام حسین (ع) است، شصت سال رابطه رفاقت با امام حسین (ع) دارد، پنجاه و خورده‌ای سال. این‌قدر با امام حسین (ع) رفیق است تا حضرت وارد خیمه عبیدالله شد، دست گذاشت به محاسن حضرت، «خِضَابًا؟»، خضاب کردی حسین (ع) یا ریش‌هایت خودش مشکی است؟ حضرت فرمودند: «ام خضابا قد شیبتنی قد هجم علیه شیب»، زود پیر شدم. بعد حضرت فرمودند. عبیدالله، می‌آیی با هم برویم؟ ما با هم همراه بودیم، پنجاه و شش سال، پنجاه سال سابقه رفاقت داریم. عبیدالله گفت آقا یک اتفاقاتی اخیرا برای من افتاده، یک مقداری طعم خوشی را می‌خواهم از دنیا تجربه کنم، زود از من نگیر. خیلی صادقانه گفت، گفت زود از من نگیر، اخیرا یک همسری گرفتم و باغی دارم و اینها. حضرت گفتند، عبیدالله آن باغ بود که معاویه می‌خواست از من بخرد، من نفروختمش، خیلی باغ ارزشمندی است، این باغ را من به تو هدیه می‌دهم، بیا الان با ما همراهی کن. گفت: زن و بچه‌ام و اینها. حضرت فرموند این باغ را زن و بچه‌ات تا آخر هم استفاده بکنند، نسل اندر نسل می‌توانید ببرید. گفت آقا حقیقتش را بگویم، من می‌خواهم از این دنیا یک بهره‌ای ببرم، بگذار ببرم. گفت اسبم را می‌دهم و اینها. حضرت یک جمله‌ای فرمودند: «فان کنت قد بخلت علینا بنفسک فلا حاجة لنا فی شیء من مالک»، می‌خواهم خودت را نجات بدهم، خودت را نجات بدهم. چه ساختاری باعث شد عبیدالله با امام حسین (ع) این گونه صحبت بکند؟

داستان حمامه المسجد: هشام بن عبدالملک بن مروان

چه ساختاری باعث شد، حمامة المسجد، کبوتر مسجد، هشام بن عبدالملک بن مروان، حمامة المسجد، آن‌قدر عبادت می‌کرد؛ تا متوجه شد که خلافت به او رسیده، یک مرتبه این‌طور کرد، گفت: «هذا فِراقُ بَيْني‏ وَ بَيْنِكَ»، به مسجد و به در و دیوار و به قرآن گفت: خداحافظ. چون این ساختار ربطی به قرآن دیگر ندارد، این ساختار ربطی به مسجد دیگر ندارد. باز هم او صادقانه گفت، قبلی‌هایش که فیلم بازی می‌کردند.

عامل از دست دادن ساختارهای اصیل

یک بحثی را الان دلم می‌خواهد برایتان بگویم، تکمیل کننده‌ی بحث ساختارهای اقتصادی گذشته و یک نکته‌ای را در ادامه‌ی این بحث بگویم. قبلا برایتان این موضوع را گفته بودم که این ساختارهای غلط امام‌کش را چه کسانی ایجاد کردند؟ وقتی می‌رویم حرم امام حسین (ع) در زیارت‌نامه امام حسین (ع): «اللّهم العَنِ الجِبت وَ الطاغوت»، جریان سقیفه این ساختار تمدن پیامبر اکرم (ص) را تمدن 6800 ساله را منحرف کرد. چگونه منحرف کرد؟ این نکته‌ای که می‌گویم تکمیل‌کننده‌ی آن بحث اقتصاد مقاومتی است که دیشب برایتان بیان کردم. چگونه اینها منحرف کردند؟ ترس، ترس. ببین رسما اصحاب سقیفه، -چون به من گفتند دیگر حتی آدرس هم نده از که در سقیفه این کار را کرد، چشم- اصحاب سقیفه، اما ابن ابی الحدید جلد یک صفحه 186، اسم آورده، «ثم أقبل على علی(ع) فقال للهِ أنتَ لَولا دُعابةُ فِیکَ»، «علی جوانی، عرضه‌ی کار اقتصادی و کار سیاسی فرهنگی نداری»، ببین تبلیغات را نگاه کن، جرم امیرالمؤمنین چه بود؟ ابن ابی الحدید می‌گوید آن بهانه‌ای که برای امیرالمؤمنین (ع) گرفتند و خودشان ساختار را دست گرفتند، چه بود؟ جوان است علی (ع)، علی چون جوان است نمی‌تواند مدیریت بکند، ببین امیرالمؤمنین (ع) در چهار و نیم سال حکومت خودشان، پایان حکومت فرمودند: -چهار و نیم سال همه‌اش جنگ بود، همه‌اش امیرالمومنین (ع) در درگیری بودند- فرمودند: افتخار علی (ع) این است که امروز در جامعه‌ی اسلامی ما گرسنه و بدون مسکن نداریم. افتخار امیرالمومنین (ع) این بود. ساختار را در چهار و نیم سال در این حد توانستند درست بکنند. نمی‌گویم اساس ساختار، چون اساس ساختار غلط بود. امیرالمومنین (ع) را شهید کردند، چون اساس ساختار غلط بود. از امیرالمومنین (ع) «فرارت شاط من الذئب»، فرار می‌کردند، خود امیرالمومنین (ع) فرمودند: طوری از من فرار می‌کردند که گوسفند از گرگ فرار می‌کند، چون ساختار خراب بود ولی در همین ساختار خراب چهار و نیم سال امیرالمومنین (ع) حاکم بودند، اینطور توانستند رفاه اجتماعی ایجاد بکنند. اما چه شد که مردم از اول سراغ امیرالمومنین (ع) نرفتند؟ ترس. نمی‌توانستند با خدا معامله بکنند. گفتم، اصحاب سقیفه اول کار آمدند دم خانه‌ی دختر پیغمبر (ص) آتش زدند. دختر پیغمبر اکرم (ص) را کتک زدند تا انصاری که ترس ناموس دارند در خانه‌ها بمانند. آن طرف هم گفتند علی (ع) جوان است و عرضه‌ی مدیریت ندارد، این طرف هم که یک استبداد به خرج دادند، همه را ترساندند خودشان آمدند سر کار. ترس.آدم‌هایی که نمی‌توانند با خدا معامله بکنند، بلکه انسان‌هایی هستند که به شدت با نقد دنیا معامله می‌کنند اینها راحت ساختارهای اصیل خودشان را می‌دهند دست دشمن، راحت جریان را می‌بازند. می‌ترسد، می‌ترسد به نان شبش محتاج بشود. می‌ترسد نکند یک مرتبه‌ای برای خانواده‌اش در یک جنگی یا در یک تحدیدی یک مشکلی پیش بیاید. می‌گوید آقا من با چیزهای تضمین‌شده جلو می‌روم. من ببین در فضای اقتصاد یک حقوق تضمین‌شده می‌خواهم یقین داشته باشم این حقوق را سر ماه به من می‌دهند. اگر به این آدم بگویی که آقا «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَه»، به تو می‌خندد، می‌گوید آقا یعنی چه؟ من نمی‌فهمم روی چه حسابی تو می‌گویی تو پولت را بدهی رزقت زیاد می‌شود، پولت زیاد می‌شود؟ من نمی‌فهمم. این تیپ افراد، افرادی هستند که به خاطر ترس راحت ساختار اجتماعی باطل را می‌پذیرند. می‌گوید منافع شخصی خودم در خطر نیفتد.

این نکته‌ی اساسی است که گذاشتم شب عاشورا بگویم؛ ببین فضای دین اسلام شما را شجاع بار می‌آورد، می‌گوید تو به من اعتماد بکن، اگر به من اعتماد بکنی رشد می‌کنی. در ساختار اقتصادی، در ساختار سیاسی، در ساختار فرهنگی به من اعتماد بکن.

شب عاشورای حسینی؛ مسجد دانشگاه شریف
شب عاشورای حسینی؛ مسجد دانشگاه شریف


دیدن خدا

من یک نکته‌ای را بگویم، ما امام حسین (ع) را فقط روز عاشورا می‌بینیم، این غلط است. امام حسین (ع) برای آن که آن حرکت بزرگشان را در صحنه‌ی کربلا به ثمر برسانند و صحنه را با خون امضا کنند و بروند، یک سال یا دو سال قبل از این صحنه دعایی را به ما یاد دادند به نام دعای عرفه؛ خواهش می‌کنم این دعای عرفه را در برنامه‌ی امام حسین (ع) نگاه کنید. خصوصیت دعای عرفه این است: به تو یک جهان‌بینی جدیدی در رابطه با خدا می‌دهد، «اَللّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَانّی اَراکَ»، خدایا من می‌خواهم در رابطه با تو طوری باشم که دائماً تو را ببینم، مستقیم با تو معامله کنم.

معلی بن خنیث، عاشق امام صادق (ع) است. اینقدر عشق او زیاد است که طاقت روبه‌رو شدن با امام صادق (ع) را ندارد؛ لذا شب‌ها که امام صادق (ع) به در خانه فقرا می‌رفتند، پشت سر امام صادق (ع) ایشان را همراهی می‌کرد و گاهی اوقات پشت سر امام صادق (ع) با حضرت صحبت می‌کرد.

معلی می‌گوید: یک شب دیدم که امام صادق (ع) به طرف ذله بنی ساعده می‌روند؛ یعنی همان قسمتی که سقیفه بنی ساعده بود، ذله بنی ساعده، این روایت در کافی است. می‌گوید دیدم که حضرت به آن جا می‌رفتند، یعنی جایی که مخالفین ولایت و امامت آن جا بودند، همان جریان سقیفه. حضرت به آن جا رفتند و نان و غذای زیادی گذاشتند و برگشتند، من به حضرت گفتم: «فقلت جعلت فداک، یعرف هولا الحق»، اینها اهل امامت و ولایت شما هستند؟ حضرت فرمودند: معلی چه می‌گویی؟ «لو کانوا لو عرفوا لواسیناهم بلملح»، اگر اینها امامت ما را می‌شناختند که من نمک سفره‌ام را تقدیم‌شان می‌کردم، مساوات را قبلاً چه گفتیم؟ چیزی برای خودش نگذارد، هرچه دارد تقدیم کند.

ببین امام صادق (ع) چه قدر مظلوم است، در مدینه آنقدر آدم نیست که حضرت را به امامت قبول داشته باشد؛ لذا حضرت فرمودند اگر ما را به امامت قبول داشتند که ما همه مال‌مان را می‌دادیم. این جا مهم است؛ معلی گفت: آقا چرا این کار را کردی؟ چرا به مخالفین خود دادی؟ لااقل می‌گذاشتی به افرادی که امامت را قبول داشتند می‌دادی. یک مرتبه حضرت فرمودند: معلی بابایم، امام باقر (ع)، وقتی به دیگران کمک می‌کرد، یک بار دست‌شان را جلو می‌آوردند و دوباره می‌کشیدند، می‌بوسیدند، می‌بوییدند، دست‌شان را به بدن می‌کشیدند و دوباره تقدیم می‌کردند. من یک بار در بچگی به بابایم گفتم: باباجان چرا قبل از این که این کمک را بدهی، دستت را می‌کشی، می‌بوسی، می‌بویی؟ پدر گفت: پسرم، صدقه و کمک و آن حرکت اجتماعی مواسات قبل از این که به دست این برسد به خدا می‌رسد، من دارم خدا را حس می‌کنم، «اَللّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَانّی اَراکَ»، در محاسبات اقتصادی «اَراکَ»، می‌خواهم ببینمت، محاسبه اقتصادی‌ام درست شود.

قدرت خدا

حضرت موسی رفت و با خدا صحبت کرد، کجا رفت صحبت کرد؟ در کربلا. می‌دانستید؟ روایت را می‌خوانیم: حضرت موسی در کربلا رفت با خدا صحبت کرد: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیمَنِ»، امام صادق (ع) فرمودند: فرات، «شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیمَنِ فرات بود، فی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکةِ»، امام صادق (ع) فرموند در محل شهادت امام حسین (ع) یعنی کربلا قبر امام حسین (ع). موسی آن جا با خدا صحبت کرد.

«مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»، درخت به موسی گفت: من خدا هستم؛ یعنی خدا تجلی کرد و موسی متوجه شد پیامبر خداست. همان جا که موسی شروع کرد با خدا به صحبت کردن، «قَالَ هِی عَصَای»، با خدا درددل کرد؛ یک مرتبه نگران زن و بچه‌ی خود شد، چون با خانمش بود و آمده‌بود آتش ببرد و خانمش درد حمل داشت. یک مرتبه نگران خانمش شد، می‌خواست برگردد، خدا گفت: موسی کجا؟ گفت: آقا من می‌خواستم برای خانمم آتش ببرم. خدا گفت: موسی عصایت را به این سنگ بزن،

موسی زد به سنگ، سنگ شکافته شد، یک سنگ دیگر در آن بود، بزن به سنگ، سنگ شکافته شد، یک سنگ دیگر دوباره در آن بود، بزن به سنگ، درون سنگ سوم یک کرم داشت تکان می‌خورد، خدا پرده را برداشت، موسی شنید، عین متن روایت است، «سُبحانَ مَن یَرانی و یَسمَعُ کَلامی و یعرف مکانی و یَذکرنی و لایَنسانی»، شکر خدایی را که در دل سه سنگ من را دارد می‌بیند، فراموشم نکرده، «یَذکُرُنی»، دائماً هوای من را دارد. بعد خدا گفت موسی این کرم زیر پایت را من در دل سه سنگ هوایش را دارم، هوای خانم و بچه‌ات که آنجا هستند را نداشته‌باشم؟ تو من را نگاه کن، آوردمت با من حرف بزنی، تو خوب من را طاعت بکنی خیالت از آن طرف راحت باشد؛ خوب من را طاعت بکنی...

رزق حتمی

حضرت لقمانِ حکیم به پسرش گفت، پسرم نگران رزق هستی؟ نگران اقتصاد هستی؟ می‌ترسی نکند اقتصاد خراب بشود لذا برویم دست بدهیم با این طرف و آن طرفِ عالم؟ پسرم من از شما یک سوالی می‌پرسم، «و عطفتَ علیَّ قلوب الحواضن» یاد دعای عرفه افتادم دیگر، خدا، تو که قلوب حواضن را به من منعطف کردی، تو که در تمام زندگی به من توجه داشتی، من نگران چه باشم؟ لقمان حکیم به پسرش گفت پسرم، تو وقتی در شکم مادر بودی نگران رزقت بودی؟ تو وقتی که مادر شیرت می‌داد نگران رزقت بودی؟ پسرم تو وقتی سر سفره‌ی من بودی، شب غذا می‌خوردی، نگران بودی فردا صبح چه می‌شود؟ پسرم بیست سال، بیست‌وپنج سال اینطور بودی در ادامه‌ی زندگی‌ات می‌مانی؟

«سلیمان کان جالسا علی شاطئ بحر» من می‌خواهم الان با ادبیات خاصی در بحث اقتصاد صحبت بکنم، بگویم ما چقدر از صحنه عقب هستیم، و این کار را امام حسین قبل از کربلا در دعای عرفه برای ما ایجاد کرد.

حضرت سلیمان کنار دریا نشسته بودند، یک‌ مرتبه دیدند قورباغه‌ای از دریا بیرون آمد، مورچه‌ای در دهان قورباغه رفت، قورباغه دهانش را بست، قورباغه کف دریا رفت، دیگر حضرت سلیمان قورباغه را ندید. نشست ببیند چه اتفاقی می‌افتد. این مورچه که بود که در دهان قورباغه رفت؟ بعد از یک ساعت، دو ساعت مورچه برگشت. دید قورباغه دهانش را باز کرد، مورچه بیرون آمد. سلیمان طبق نصّ‌ قرآن با مورچه صحبت می‌کرد، مورچه کجا بودی؟ کجا رفتی؟ چرا الان آمدی؟ مورچه گفت کف این دریا، «تَحتَ هذه اللُّجّة» کف این دریا، کرمی بازی می‌کرده، در سوراخی رفته، غذایی خورده، ذره هیکلش بزرگ شده‌است و نتوانسته از سوراخ بیرون بیاید، در سوراخ مانده. خداوند متعال من را مأمور کرد، غذا از روی خشکی بردارم، ببرم بروم در دهان این قورباغه، قورباغه من را می‌برد کف دریا، من را در سوراخ سنگ قرار می‌دهد. در دهان آن کرم می‌گذارم و برمی‌گردم. حضرت سلیمان گفت وقتی می‌گذاری دهانش، آن کرم حرف هم می‌زند؟ مورچه گفت: آره، این را می‌گوید «یا مَنْ لا یَنُسانی فی جَوفِ هذِهِ الصّخْرَةِ تَحْتَ هذِهِ اللُّجّةِ بِرِزْقِکَ، لا تَنسِ عِبادَک المُومنینَ بِفَضلِک»؛ تو که مرا اینجا فراموش نکردی، بندگان مؤمن خودت را فراموش نکنی.

شرک در فضای اقتصادی

آن ‌وقت در فضای اقتصادی، ما مشکلی داریم به نام مرض شرک، می‌گوییم اگر آن رئیس عالم رویش را برگرداند، ما قطعاً در اقتصاد دچار مشکل می‌شویم. در فضای دین اسلام برعکس است، می‌گوید تو با کفار طوری رفتار بکن که رویشان را برگردانند، «لَا تَرْکنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا» چون آنها به تو نگاه بکنند، «فَتَمَسَّکمُ النَّار» نار زندگی‌ات را آتش می‌زند، لذا کاری بکن که رویشان را برگردانند، آنها که تازه رویشان را برگردانند، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْض» اگر اهل زمین ایمان و تقوا داشته باشند، «لَفَتَحْنَا» مطلق، یعنی ما باز می‌کنیم که بزرگترین خیانت‌هایی که از نظر اعتقاد اقتصادی به ما کردند این بود: منابع زمین محدود است، پس تا جایی که می‌توانید کنترل بکنید. چه چیز را کنترل بکنید؟ خوب دقت بکن! من اینجا هستم تا جایی که می‌شود بیایید بحث را باهم باز کنیم. چه چیز را کنترل بکنید؟ عزیزم اگر در اسلام می‌گوید تو یک دانه هسته خرما را مواظب باش اسراف نشود، نه از جهت محدود بودن منابع، به خاطر اینکه اسلام می‌گوید تو باید از ذره ذره امکاناتی که به تو داده‌ام تولید بکنی. هسته خرما این قابلیت را دارد که درخت خرما بشود، پس تو دور نینداز. نه به خاطر اینکه اگر ما می‌گوییم آب اسراف نکنیم، نه به خاطر اینکه منابع آب محدود است، او محدود نیست. خالق آب خودش گفته که «لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»، ما اگر آب را مواظبت می‌کنیم به خاطر اینکه از این آب بتوانیم بهترین بهره‌برداری را بکنیم. لذا تو هر کاری که با آب در بهترین بهره‌برداری انجام می‌دهی آن کار بهترین است. خیالت هم راحت آب کم نخواهد شد. کیسینجر یهودی‌زاده‌ی ملعون می‌آید، طرحی می‌دهد، می‌گوید برای اینکه منابع زمین محدود است و در جهان سوم معادن محدود است و کشور آمریکا نمی‌تواند خیالش راحت باشد که تا ابد می‌تواند از این منابع حسابی بخورد و ببرد، نکند در جهان سوم جمعیت زیاد شود و آنها خودشان از منابع خودشان بهره ببرند، می‌آید شروع می‌کند به طرح دادن.

سایه‌ی ساختار غلط در کنترل جمعیت

صندوقی را یهودیان درست می‌کنند به نام صندوق کنترل جمعیت. در صندوق کنترل جمعیت چه می‌کنند؟ جمعیت کجا را کنترل می‌کنند؟ کشور یهودی؟ آنجا که به مادران وقتی 12 تا بچه داشته باشند، مادر صاف به بهشت می‌رود! دست می‌دهد با خود حضرت موسی! آنجا تبلیغ روی 10، 12 به بالاست. صندوق جهانی سازمان ملل، صندوق جمعیت سازمان ملل، می‌آید طرح عقیم‌سازی خانم‌ها را می‌دهد، خصوصاً در کشورهای جهان اسلام. بعد نرخ باروری کشور خودمان از سال 1357 اول انقلاب، تا سال ۱۳۶۶، که اعتقادات در این جریان ویژه بود. می‌گفتند ما تا جایی که می‌توانیم باید موحد ایجاد بکنیم جمعیت بالا برای اینکه بتوانیم رشد بکنیم، بعد یک مرتبه‌ای رشد جمعیت از 3.9% بعد از جنگ که ما سیصد هزار تا جوان خوب‌مان را از دست دادیم، به شهادت رسیدند، تازه بعد از جنگ در دهه‌ی هفتاد، سازمان ملل می‌آید گیر می‌دهد، طرح خودش را باید توی ایران طوری قوی اجرا بکند که امروز ما سریع‌ترین کشور در کاهش جمعیت شویم. کشوری که معتقد است پایتخت امام زمان است. خیلی موفق بودند!

یک ساختار را من امشب دیگر دل را زده‌ام به دریا و مثال می‌خواهم بزنم. این همه شب دارم در مورد ساختار صحبت می‌کنم. بعد خود دکتر مؤمنی که الان هست، رئیس یکی از بیمارستان‌های همین تهران است. حدود دو هزار فرزند خودش به دنیا آورده‌است، به شدت باروری و ازدیاد جمعیت اعتقاد دارد، خودش کلیپش بیرون می‌آید و من خودم از او شنیدم خانمی که وقتی بچه را به دنیا می‌آورد در کیف خودش، -چون می‌دانید که بیمارستان اجازه نمی‌دهد- در کیف خودش تربت ابا عبدلله الحسین و آب زمزم است. در اتاقی که بچه را به دنیا می‌آورد، کام بچه را با تربت امام حسین (ع) می‌گیرد. افتخار می‌کند، می‌گوید من دو هزار عاشق امام حسین به دنیا آورده‌ام. خودش می‌گوید، می‌گوید در دوره‌ای به ما می‌گفتند شما وقتی فرزند به دنیا می‌آورید وظیفه‌تان این است که فرد را مجروح بکنید، که بچه دوم را نتواند به دنیا بیاورد. مصاحبه‌ی رسمی دارد. می‌گوید می‌آمدند و ما را اجبار می‌کردند. چه ساختاری این اتفاق را رقم دارد می‌زند.

بعد مؤمن ما افتخار می‌کرد، در یک دوره‌ای همه یادتان است؛ مؤمن ما، متدین ما، افتخار می‌کرد که من یک بچه دارم. در دهه‌ی۶۰، سال ۱۳۶۵، تعداد خانم‌هایی که خدا به او این توان را داده که بتواند فرزنددار بشود، ده میلیون و پانصدهزار نفر هستند. درست شد؟! تعداد فرزندی که در سال ۱۳۶۵ به دنیا می‌آید، دو میلیون و پانصدهزار نفر است. همین. به سال ۱۳۹۰ می‌رسد، تعداد خانم‌هایی که قدرت دارند خدا به آنها فرزند بدهد، می‌شود بیست و دو میلیون نفر، اما تعداد بچه‌ها می‌شود یک میلیون و دویست هزارنفر. این الان یعنی چه؟ یعنی فرهنگ این می‌شود که من تا جایی که می‌توانم، نباید این موجود زائد را داشته باشم. بچه، موجود زائد می‌شود! بچه‌دارها را مسخره می‌کنند. بعد، رهبر عزیزمان که می‌فهمید این ساختار، ساختار غلطی است، می‌آید بر دوش می‌گیرد و می‌گوید: «آقا ما اشتباه کردیم. حالا دیگر از این به بعد برگردیم.»

ولی مگر به این راحتی می‌شود برگشت؟! امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر من می‌خواستم ساختار را عوض بکنم، «لَتَفَرَّقَ عَنّی جُندی» مردم از من پراکنده می‌شدند. بابا اینها با این فرهنگ بزرگ شدند دیگر، من تنها می‌شوم. چند بار حضرت آقا فرمودند: ما اشتباه کردیم، مردم برگردید. الان چقدر فرهنگ فرزندآوری جدی شده؟ اصلاً نیست. فرهنگی شده، مردم از بچه بدشان می‌آید. بعد سازمان جهانی می‌آید به ما می‌خندد، می‌گوید: سال ۱۴۱۵ جمعیت شما سی و یک میلیون می‌شود، نصف این جمعیت بالای ۶۵ سال هستند... بخند... بخند... ساختارش را شما برنامه ریزی کردید. بیمارستان صحرایی احداث کردند، گفتند: وقتی بیمارستان‌های طبیعی ما نمی‌توانند، بیمارستان صحرایی احداث کردند برای عقیم کردن خانم‌های شیعه. چه کسی دارد اینها را مدیریت می‌کند؟ از کجا دارد مدیریت می‌شود؟ اسم خانم دکتر را برایتان می‌گویم، بروید تحقیق بکنید، خانم دکتری که قشنگ این موضوعات را دارد بیان می‌کند.

کارمند خدا

معامله‌ی با خدا «لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکمْ خَشْیةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکمْ» ما به شما رزق دادیم. «وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکمْ وَمَا تُوعَدُونَ» دست من است، از چه می‌ترسی؟ شاید یک شبهه‌ای الان پیش بیاید، فقط شبهه را جواب بدهم، عرایضم تمام! اگر این طور باشد، اصلاً ما چرا کار بکنیم؟ همه چیز دست خداست و رزق دست خداست و اقتصاد دست خداست و این حرف‌ها. فدای امام کاظم (ع)، این عالم اهل بیت بشوم. امام کاظم (ع) در تحف‌العقول فرمودند: «لایَشْغَلُکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْروضٍ» آن رزقی که قطعاً دست خداست و خداوند قسم یاد کرده که من به تو می‌رسانم. تو به من اعتماد بکن. اقتصادت را اجازه بده امام من رهبری بکند. تو را حق ندارد که از آن عملی که من بر تو واجب کردم باز بدارد. راحت بگویم با یک مثال، یادتان است گفتم اجیربودن و کارمند بودن خیلی در اسلام ممدوح نیست، یک مقدار مکروه هم است ولی ما همه‌مان اجیر و کارمند خدا هستیم.

کارمند چرا خیالش راحت است؟ می‌گوید: ببین، من صبح ساعت هشت در اداره می‌روم تا ساعت دو بعدازظهر. من وظیفه‌ام این است که پشت میز بنشینم. یقین دارم آخر ماه در حسابم قطعاً است؛ چون این اداره خیلی اداره‌ی قوی است. ورشکست هم نمی‌شود، دولتی است. آنچه که از روایات برمی‌آید، همه‌ی ما پایبند خدا هستیم، فقط وظیفه‌مان این است که برویم بساط تجارت، بساط تولید، بساط فعالیت را پهن بکنیم. چه سود بکنیم، چه ضرر بکنیم، رزق مضمون ما قطعی است. تو دلت را بینداز به کار، ریسک کار را بپذیر. آن ساختار اقتصادی یهودی است که به تو می‌گوید: «سود تضمین شده» تا خیالت راحت بشود. آن ساختار شرک آلود است که این سود تضمین شده را به ما داد و شعارش را بیان کرد. در رابطه با خدا می‌گوید تو با خیال راحت برو تجارت کن، ضرر کردی تو تلاش خودت را کرده‌ای رزق مضمونت هم دست من است من ضمانت کرده‌ام به من اعتماد کن. لذا مؤمن همیشه شیر است با خیال راحت می‌رود تولید می‌کند. تولید هم خراب می‌شود اشکال ندارد، رزق مضمون داری تو کارمند هستی. کارمند خدا هستی. لذا چقدر ما روایات قشنگی داریم «فَإِذَا قُضِیتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» وقتی نمازت را خواندی سریع برو بگرد در زمین، برو کاسبی کن با خیال راحت من می‌دهم. خیالت راحت باشد. آمد نزد امام صادق گفت آقا یک کمکی به من می‌کنید؟ حضرت فرمودند چه داری؟ گفت من هیچ چیز ندارم فقط یک پارچه دارم. حضرت فرمودند لنگت را بردار بیاندازد در بازار لنگ، فقط یک لنگت را بیانداز کف بازار اطرافش هم یک مقدار آب بپاش باصفا شود گفت بایست به خدا بگو خدایا من کارمند تو هستم آمده‌ام از آن سفره خودت به من بدهی. چون من بروم در خانه بنشینم، تو حقوق من را نمی‌دهی. کارمند در خانه بنشیند حقوق به او نمی‌دهند. گفت چشم آقا رفت لنگش را پهن کرد در بازار. یک نفر آمد و گفت آقا من این پارچه را می‌خواهم. گفت اتفاقاً من سراغ دارم می دانم چه کسی این پارچه را دارد. شما ظهر بیا، پارچه را از من بگیر. رفت از آن آقا پارچه را گرفت نسیه -نسیه معامله اسلامی است- نسیه گرفت، گفت پولش را تا ظهر را برایت می‌آورم. رفت پارچه را به آن آقا داد پولش را گرفت، یک سودی هم از او گرفت، کسب حلال، یک سودی هم از او گرفت اصل پول را داد به آن آقایی که پارچه را گرفته‌بود. همین طور با این سرمایه می‌رفت یک ذره چیزی پهن می‌کرد و می‌گفت خدایا آمده‌ام کارمندی تو را کنم آرام آرام تاجر شد، تاجر شد! تاجر شد... کاسب‌های قدیم یادتان است؟ می‌گفتند ما رزقمان را از آن اذانی که صبح گفتیم و بیداری سحر می‌گیریم، می‌رویم درب مغازه بیکار نباشیم. ما کارمند خدا هستیم. اقتصاد مقاومتی یعنی تو تلاش کنی، اما سود تضمین شده‌ات مال کیست؟ مال خداست نه در دست مردم.

جود امام حسین (ع) - روضه

صلی الله علیک یا اباعبدالله اعرابی آمد خدمت اباعبدالله الحسین (ع) دید حضرت دارند نماز می‌خوانند. خواست کمکی بگیرد از امام حسین (ع) یک مرتبه یک شعری گفت، گفت «لَمْ یخِبِ الْآنَ مَنْ رَجاک یا مَولای» یا اباعبدالله ما آمده‌ایم درب خانه شما رزقمان را به ما می‌دهی. حالا الان نشد یک چند لحظه دیگر می‌دهی. بگذار نمازت را بخوانی. من می‌دانم این آقا رزق ما را می‌دهد. امام حسین (ع) نمازشان که تمام شد، به قنبر فرمودند: قنبر «یا قنبر هل بقی من مال الحجاز شی‌ء؟» حضرت کاسبی کرده بودند، پولی از حجاز برایشان آمده بود، گفت: بله آقا چهارصد دینار طلا ما داریم. حضرت فرمودند اصلاً نشمار، کل کیسه را به من بده. حضرت اباعبدالله رفتند دم درب مسجد در را نیمه باز کردند، دست مبارک را از در مسجد آوردند بیرون، فرمودند: «خذها فإنی إلیک معتذر و اعلم بأنّی علیک ذو شفقة» عزیزم پول خیلی کم است -چهارصد سکه طلا بود- پول خیلی کم است، ولی بدان دل امام حسین (ع) با تو است. «ذو شفقة» یعنی من جگرم با تو است، همراه تو هستم، غصه نخور. حالا این را بگیر فعلاً مصرف کن. «فأخذها الأعرابیّ و بکی، فقال: لعلّک استقللت؟» امام حسین (ع) تا دیدند دارد گریه می‌کند، فرمودند: کم است؟ ببخشید من که گفتم، ببخشید. حالا باشد می‌روم و برایت جور می‌کنم. فردا بیا بیشتر به تو می‌دهم. یک مرتبه آن اعرابی گفت: آقا کم است؟ این برای یک عمر من کافی است. فقط گریه می‌کنم دست‌های ناز شما که از این در آمد بیرون، این تراب، این خاک، چطور می‌خواهد این دست‌ها را در خودش دفن کند؟! «کیف یأکل التراب جودک» یا اباعبدالله این دست‌های شما چطور می‌خواهد در خاک دفن شود؟ من می‌خواهم به اعرابی بگویم اعرابی کجایی فردا بیایی کربلا؟ شب عاشورا شد، روضه‌های ما فرداست. کجایی فردا بیایی برویم کربلا؟ نه این که این دست را خاک بکنند، ای کاش دست ما را خاک می‌کردند.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفحجت‌الاسلام هدایتمحرم99
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید