اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ساحات وجود انسان
بسیاری از بزرگان ما در عالم تشیع میگویند که وجود انسان سه ساحت دارد. یکی ساحت عقاید ما است. یکی ساحت ملکات و رذایل ما است. ساحت سوم ساحت اعمال من است؛ که در جوارح من ظهور و بروز پیدا میکند.
[ساحت اول]، ساحت عقاید: یعنی ساحتی که من در آن میروم سراغ نفی و اثبات گزارهها و بعد گره زدن وجودم با آن گزارههایی که حق تشخیص میدهم؛ که میشود ایمان.
ساحت دوم، که ملکات و رذایل است؛ آن ساحت، که حالا اصطلاحا، اصطلاح قلب را به کار میبرند در کتب اخلاقی ما و کتب دینی ما، که میشود آن بعدی از وجود من که یک خصلت خوب یا خصلت بد در من نهادینه شده.
و ساحت سوم، یعنی اینکه من تعاملات زندگی خودم را چگونه تنظیم بکنم؟ نماز بخوانم، روزه بگیرم، حج بروم، خمس بدهم، در هیئت شرکت کنم، یک شخصی از من مثلا پولی میخواهد به او انفاق بکنم، درس بخوانم، منبر بروم، همهی اینها دیگر میشود درساحت افعال.
استکبار ابلیس
دربارهی ابلیس در آیه [34 بقره] چی گفته؟ «أَبى»؛ ابا کرد. در جوارحش ما ندیدیم که سجده کند. «وَاسْتَكْبَرَ»؛ استکبار کرد. یک رذیله است. این نیست که فعل استکبار از من سرزده است. نه! مستکبر بود. خودش را بالا میدید؛ معنی استکبار چیست؟ خود را بزرگ دیدن. من نسبت به شما استکبار بورزم، یعنی شما را در حد و اندازهی خودم ندانم. که جایی دیگر در قرآن بیان میکند، اعتراض ابلیس به خداوند متعال: «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» (ص-۷۶ )؛ مرا از آتش خلق کردی و او را از گل. این از این برتر است.
لایههای پشتیبان افعال
روی کدام لایه ایستادهای؟ من حس میکنم که ما خیلی به آن نتیجه و عمل و آن فعلی که در جوارح ظهور و بروز میکند، تمرکز کردهایم. خیلی روی آن ایستادهایم. آن یک لایهی پشتیبانی دارد. این سه لایهای که عرض کردم در تفسیر بزرگان ما، اینها پشتیبان همدیگر هستند: لایهی عقاید، پشتیبان لایهی ملکات و رذایل است و آن هم پشتیبان افعال ماست. آن فعل اگر پشتیبان نداشته باشد، به مجرد زلزلههای زندگی ما، سریع جای خود را با فعل دیگری عوض میکند.
ویرایش عقاید
علامه طباطبایی میگویند: روش منحصر به فرد قرآن در تهذیب اخلاقی مومنین بهشت، روش ویرایش عقاید اوست. یعنی عقیده را ویرایش میکند، بقیه چیزها درست میشود. اخلاق به این شکل نیست که بنشینی۵۰۰ جلسه ریز به ریز بگویی، این نکته را، آن نکته را. آنجا درست نشود، اینها فایده ندارد، نه اینکه هیچ فایدهای ندارد. آن باید درست شود.
ویرایش لایهی دوم
تا وقتی که من تمام مواجهام با مسائل اخلاقی این باشد که این خاطره را که از یک شهید شنیدم، حالا روی این بروم که این شکلی شوم. صرفا با تقلید در جوارح این شکلی شوم. که همین هم سخت است. یعنی ما با خودمان آنطرف را تنظیم میکنیم. حالا نه، فرض کنیم کسی که میخواهد خودش را با آنطرف تنظیم کند. اگر تمام مواجههی من این باشد که من همین افعالم را ویرایش بزنم، این بسیار بیدوام خواهد بود. آنجایی که دوام پیدا میکند، چه میشود؟ این که من سعی کنم با راههایی آن لایهی دوم را ویرایش بزنم. آن قلب خودم را، روان خودم را، همهی اینها را تبدیل کنم به موجودی، که دیگر بخیل نیست.
ملاک چیست؟
دقت بکنید؛ همین چند وقت پیش که زلزله آمد، اولین لفظی که بر زبانتان آمد چه بود؟ اولین چیزی که به ذهنتان آمد چه بود؟ اولین حالی که به شما دست داد چه بود؟ آن ملاک است. یک بار این را با خودمان مرور کنیم. یا مثلا دربارهی بعضی از بزرگان ما گفته میشود، مثلا دربارهی آقای بروجردی ظاهرا میگویند؛ که ایشان در حال احتضار که بوده، مثلا در لحظهای که میگویند هر کسی شروع میکند شبیه هذیان گفتن، یک چیزهایی، شروع میکند یک حرفهایی را زدن، آن ملاک است، میگویند آقای بروجردی فرازهایی از دعای ابوحمزه را فریاد میزد.
آسیب نفاقآفرین
آسیبی که به نظر میرسد در ما هست، این است که در فضای اخلاقی و اینها، در دامن زدن به خیلی از فضاهای در خودمان، خیلی تاکید روی لایهی اخلاق داریم، یک. قضاوتهای سنگین در لایهی افعال افراد. و به نظر من سامان دادن افعال بدون در نظر گرفتن اهمیت آن لایهی رذائل و فضائل، نفاقآفرین است. این نکتهی مهم است.
نفاق یعنی چه؟ این که گفتم سهگانه، در واقع بازگشتش به دو تاست، ایمان و کفر. ایمان چه میشود؟ ایمان میشود این که من به یک مطلب حق اعتقاد پیدا کنم، اقرار به لسان هم بکنم. با زبانم هم همین مطلب را بگویم. کفر چه میشود؟ کفر میشود این که من بیاعتقادی خودم را به آن مطلب حق، به آن مطلب حق اعتقاد نداشته باشم، باور نداشته باشم، این بیاعتقادی خودم را هم اظهار کنم، این کفر میشود. نفاق چه میشود؟ میشود من به آن مطلب حق باور ندارم. ولی به لسان اقرار میکنم که ایمان دارم، باور دارم.