شهری در بین النهرین با دیرینه باستانی که در سال هفده ه. و در جریان فتوحات عمر، جانی دوباره گرفت و به جایی برای اقامت مسلمین تبدیل گشت. به گواهی تاریخ در جریان نهضت امام حسین علیه السلام و در چند مقطع، قریب به دوازده هزار نامه روانه مکه شد که مضمون همة آنها دعوت از امام به سوی کوفه بود.
اما پرسشی که مطرح میشود این است که: آیا همه نامه نگاران از شیعیان امام بودند؟ آیا درآن شهر بزرگی که ساکنانش را قبایل و قومیت های گوناگون و با اعتقادات مختلف تشکیل داده بودند، یک انگیزه واحد در نگارش نامه به امام وجود داشت؟ چگونه است که این خیل نامهنگار صحنه را خالی کردند؟ برای پاسخ به پرسشهای فوق، شناخت و اِشراف به بافت فکری کوفه و نیز فعالیت های خلفای وقت -معاویه و پسرش- در آن شهر ضروری است.
عمده کوفیان در میانة سدة نخست هجری را میتوان به چند دسته تقسیم کرد. ۱. هواداران بنیامیه یا عثمانی مسلک ها ۲. خوارج و ۳. شیعیان امام علی علیه السلام (که البته به گواه تاریخ علیرغم حضور بزرگانی همچون حبیب بن مظاهر و حجر بن عدی، عدة بسیاری از این دسته، بدین جهت شیعه نامیده میشدهاند که امیر مؤمنان را برتر از عثمان میدانستهاند.)
از اخبار به دست می آید که انگیزة نامهنگاران را میتوانیم در این چند دسته تقسیم نمود:
الف ـ تشکیل حکومت راستین اسلامى: درواقع، لبیک امام به این دسته از شعیان کوفیان بود که صادقانه و بدون نفاق خواهان قیام حضرت بر علیه سلطنت اموی و تشکیل حکومت عدل اسلامى بودند و اکثریت را تشکیل مىدادند.
البته این اکثریت همان هایی هستند که در میدان حضور می یابند ولی وقت آزمایش ها و ابتلاها و وقتی پای جان و مالشان به خطر باشد ریزش میکنند و پشت امام را خالی میکنند. همانانی که امام در مذمتشان فرمود:
(الناس عبید المال، والدین لغو على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت به معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیّانون)؛ مردم بنده مالاند و دین لقلقه زبان آنهاست؛ تاوقتى که دین سبب رونق معیشت آنهاست بهدنبال آن مىروند، اما وقت آزمایش، دینداران کم مىشوند.
پیش از نامهنگارىها نیز خود سلیمان بن صرد، پیمانشکنى مردم را احتمال مىداد. پس از رسیدن خبر مرگ معاویه وقتى مردم در خانه او تجمع کردند، او خطاب به مردم چنین گفت:(اگر واقعا او را یارى مىکنید و با دشمنان او به جهاد برمىخیزید برایش نامه بنویسید، اگر در خود سستى مىبینید، او را فریب ندهید.) مردم گفتند: نه، تا پاى جان با دشمنان او مىجنگیم.
نیز نباید فراموش نماییم که عمدة شیعیانی که به امام علیهالسلام پس از مرگ معاویه نامه نوشتند، در زمان امام مجتبی علیهالسلام از صلح ایشان به شدت ناراضی بوده و از همان زمان نیز به صورت مکرر به گله از امام مجتبی علیهالسلام و نیز پیشنهاد قیام به ایشان و امام حسین علیهالسلام مبادرت ورزیده بودند. شخص سلیمان بن صرد را میتوان سردمدار ناراضیان از صلح امام مجتبی دانست.
ب ـ باز گرداندن موقعیت کوفه : چه بسا انگیزه عده ای از دعوت امام به قیام بازگردانی موقعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از دست رفته کوفه پس از خلافت امام علی علیه السلام ویا برخاسته از دشمنی دیرینه اهل شام و اهل عراق بوده باشد.
ج ـ رسیدن به متاع دنیوی : چند تن که از کوفه نزد امام آمده بودند به حضرت گزارش دادند که «اشراف با گرفتن رشوه، دشمن تو شدهاند، آنان با نامهنگارىهایشان مىخواستند استفادههاى مادى از تو ببرند». شاید بتوان انگیزه چنین افرادی از دعوت امام به قیام را رسیدن به مال و جاه نام برد.
د ـ همرنگى با جماعت : در میان دعوتکنندگان، عدهاى نیز به انگیزه همرنگى با جماعت، دعوتنامه نوشتند و تا وقتى که فضا به نفع امام بود با مسلم بیعت کردند، اما با تغییر فضا به نفع پسرمرجانه، تغییر موضع دادند.
ه ـ نفاق و ضربه به امام : اما در میان دعوت کنندگان، منافقانى بودند که هدفشان از این دعوت، ضربه زدن به امام بوده و مىخواستند با کشاندن امام به کوفه، او و یارانش را به قتل برسانند تا سدّى از برابر یزید برداشته شود. این جملة به غایت مهم، از امام در شب عاشورا نقل شدهاست:
« إنّما یطلبوننى و قد وجدونى، و ما کانت کُتُبُ من کَتَبَ إلىّ فیما أظنّ إلاّ مکیدة لى وتقربّا إلى ابن معاویة بى؛ آنان تنها مىخواهند به من دست پیدا کنند. نامههاى آنها تنها براى فریبم بود تا بهوسیله من به پسر معاویه نزدیک شوند!»
از افرادی همچون شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج زبیدی که -هردو از فرماندهان سپاه ابن سعد لعنه الله بودند- میتوان در ذیل این دسته از نامه نگاران یاد کرد!
سِر این دسیسة اموی را میتوان با بررسی کنش های دستگاه خلافت از زمان معاویه رمزگشایی کرد. شواهد تاریخی گویای این مطلب هستند که معاویه، هرچند به صورت اجمالی، از اقدام کوفیان برای دعوت امام پس از مرگ خودش با خبر بودهاست. شاهد این مدعا، وصیت معاویه به پسرش یزید است:
وَ أَمَّا اَلْحُسَيْنُ... وَ قَدْ عَلِمْتُ لاَ مَحَالَةَ أَنَّ أَهْلَ اَلْعِرَاقِ سَيُخْرِجُونَهُ إِلَيْهِمْ ثُمَّ يَخْذُلُونَهُ وَ يُضَيِّعُونَهُ؛ و اما حسین... مطمئنم كه عراقيان او را بر ضد تو خواهند شورانيد و آنگاه او را تنها و رها و ضايع مىسازند!
همچنین، گزارشهای دیگری حاکی از این هستند که معاویه از پیشگویی نبوی مبنی بر این که پسرش یزید، پسر امیر مؤمنان علیهالسلام را به قتل خواهد رسانید مطلع بودهاست. شاید بتوانیم اطمینان او به دعوت کوفیان از امام و سپس خیانت ایشان را، به این علت بدانیم که قسمتی از نامهنگاریها و نیز مقدمهچینیهای سیاسی عاشورا، به دست خود او طرحریزی شدهبودهاند. در ان زمینه، برخی معتقدند نعمان بن بشیر با در پی گرفتن سیاست تسامح، موجب آشکارسازی هویت شیعیان عراق شد و شرایط سرکوب کامل را برای ابنمرجانهای که حکم امارتش بر کوفه در زمان خود معاویه مهر شده بود(!)، فراهم آورد. بررسی رفتار ولید بن عتبه(والی مدینه، که اندکی قبل از فوت معاویه از او حکم امارت بر مدینه را گرفت) و عمرو بن سعید(والی مکه) نیز در ذیل این بحث ، قابل بررسی است.
البته نباید فراموش نماییم تصور اینکه امام حسین علیه السلام در دام فریب آنها افتاده باشد، تصوری کاملا پوچ و باطل است. به راستی کسانی که آخرتشان را به متاع دنیا فروختند نیرنگ میکنند و البته که خدا بهترین مکرکنندگان هست. وَمَكَروا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ .
حضرت در جایی فرموده اند: ما أری إلا الخروج بالأهل و الولد؛ من راهی جزخروج با اهل و فرزندانم در پیش روی خود نمیبینم.
امثال روایت زیر که امام حسین علیه السلام از علم و احاطة به اتفاقات خبر دادهاند فراوان هستند:
أعلم علمًا أن هناك مصرعی ومصارع أصحابی لاینجو منهم إلاولدي علی ، من علم حتمی دارم که همانا، آنجا محل شهادت من و اصحاب من است، که از ایشان جز پسرم علی باقی نمیماند.
حال اگر کمی با بررسی بیشتر، تعمق و تامل شود، به این نتیجه خواهیم رسید که سرور ما حضرت اباعبدالله، افق بسیار بلندتری را تا قیام قیامت در نظر داشتهاند، و تنها با نظاره به این افق بلند خواهیم فهمید که در این نبرد، آن که پیروز شد حسین بن علی بود و حاصل همة دسیسههای اهل نفاق برایشان، چیزی جز مهر بطلان زدن بر خود و خواری وزبونی ابدی نبودهاست.
اللّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ... بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ ، وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ ، وَقَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا
خداوندا! من شهادت میدهم که او خون قلباش را در راه تو ریخت، تا بندگانات را از جهالت و سرگردانی گمراهی بیدار نماید، درحالی که بر علیه او به کمک هم برخاستند، کسانی که دنیا مغرورشان کردهبود...