میتوانیم روضه بخوانیم. مثلاً از آن لحظهای بگوییم که خبر شهادتش آمد و ساعتها منگ و بهتزده ماندهبودیم و نمیدانستیم دقیقاً چه اتفاقی افتاده. یا مثلاً گریز بزنیم به چند روز بعدش که روایتها، ذرهذره تصویر او را کامل کردند و عمق فاجعهی نبودنش را نشانمان دادند. میتوانیم همان یک عکسی که حالا مهمترین نماد «شهید محسن فخری زاده» است را بگذاریم جلوی رویمان و نبودنش را مویه کنیم. بله، همهی این کارها را میتوانیم بکنیم اما من میخواهم سرِ روضه را برگردانم سمت خودمان. میخواهم مرثیهی خودمان را بخوانم. مایی که انگار داریم از پدران و مادرانمان، از ملت شهیدپرور دههی 60 فاصله میگیریم؛ یک فاصلهی معنادار. شهیدشدن، پاداش شهیدانه زیستن است و شهیدپرور بودن، اجرِ قدرشناسی از شهداست. شهید شدن یک فضیلت فردی است و شهیدپرور بودن، یک فضیلت ملی. خونِ شهید، برکت ذاتی دارد اما هیچکس هیچکجا هیچ تضمینی به نسل ما نداده که توفیقِ دیدنِ این «برکت» را پیدا کنیم. روراست باشیم با خودمان؛ آیا ما واقعاً شایستگیِ حراست از خونِ فخریزادهها را داریم؟
گرفتار میان زینتیها و فرصتیها
ما در برابر شهیدانمان گرفتارِ دو نگرشِ متضادیم. نگرشهایی که در دو سر یک طیف قرار میگیرند و هردو در نابود کردن دستاوردهای شهدا اشتراک دارند. نگرش اول، شهید را برای طاقچه میخواهد. از نظر صاحبان این نگرش، شهید یک نوستالژی شیرین است. یک نماد. یک اسطوره که به درد شبهای خاطره میخورد. برای آنها چیزی به نام «راه شهید» و «آرمان شهید» چندان جدی گرفته نمیشود. برای آنها تولید اقلام تبلیغاتی با چهرهی شهید، نامگذاری خیابانها به نام او، تاسیس بنیادها و موسسات با برند شهید، سخنرانی دربارهی فضائل شخصی شهید و تولید کلیپ و پوستر با عکسهایش، اصل است و مهمتر از چیزهای دیگر. برای آنها شهید یک قهرمان بود که رفت. خوش به حالش که رفت. راحت شد. مزد مجاهدتهایش را گرفت. شهید برای «زینتیها» یک محصول است. یک زینت. یک کالای مصرفی پرسود که دُزِ انقلابیگریِ مردم را در حدِ مناسبی که آنها تشخیص میدهند، نگه میدارد.
نگرش دوم اما شهید را برای وسطِ میدانِ سیاست میخواهد. صاحبان این نگرش، شهید را «سوژه» میبینند. یک سوژهی فوقالعاده برای اظهارنظرها و حرفها و موضعگیریهای سیاسی. «خون شهید» و «راه شهید» برای آنها کلیدواژه است. کلیدواژهی پیروزی در رقابتهای فعلی و آتی. صاحبان این نگرش، از زیر سنگ هم که شده، نشانههایی از اهمال یا بیتوجهی رقبای سیاسیشان به شهید را پیدا میکنند و سرِ دست میگیرند. آنها، مستقیم یا غیرمستقیم تلاش میکنند شهید را یکی از اعضای جبهه و جناح خودشان معرفی کنند. یکی که مثل آنها معترضِ جناح مقابل بوده و شهادتش هم لابد نتیجهی اهمالکاریِ رقباست. صاحبان این نگاه، از خون شهید یک خط قرمز میسازند و میکشند میان خودشان و دیگران. برای آنها، خون شهید یک ابزارِ تازه و بکر است برای محکم کردن دوقطبیها و جنجالها. «فرصتیها» شهید را مصادره میکنند، روی خونش برچسب اموالِ جناح خودشان را میزنند و اجازهی نزدیکشدن هیچکس جز «خودیها» را به این ملک طلق، نمیدهند.
شهید «پروژه» نیست
حالا یکبار دیگر ماجرای شهادت شهید «محسن فخریزاده» را مرور کنیم. شما را نمیدانم، اما من فکر میکنم ملتی که نتواند خودش را از دست این دوسرِ طیف رها کند، موصوفِ شایستهای برای صفت «شهیدپرور» نیست. نه فقط در اتفاقات پس از شهادت شهید فخریزاده، که در روزهای پس از شهادت سردار سلیمانی هم کموبیش میدانداری صاحبان این دو نگرش را دیدهبودیم. خط زمان را میتوانیم ببریم عقبتر، مثلاً برگردیم به روزهایی که شهدای مدافع حرم مهمان شهرهایمان میشدند. گل سرسبدشان، شهید محسن حججی. آن روزها هم نشانههای میدانداریِ صاحبان این دو نگرش را میشد دید. عقبتر حتی، وقتی 175 شهید غواص دستبسته آمدند. برویم عقبتر؟ بعد شهادت علیمحمدی و شهریاری و رضایینژاد و احمدی روشن هم نشانههای دعوای این دو گروه را میشد دید.
زینتیها و فرصتیها، دو روی یک سکهاند. برای هردوی آنها، شهید یک ابزار است. هردوی آنها، اگرچه از دو زاویهدید متفاوت، شهید را «مصرف» میکنند. نام و راه و اعتبارش را خرجِ خواستههای زودگذر خود میکنند و وقتی کارشان با شهید به پایان برسد یا شهیدِ جدیدی به فهرست شهدا اضافه شود، پروژهی تازهای را آغاز میکنند. ملتی که میخواهد شهیدپرور بماند، باید در برابر دو سر طیف، قد علم کند. باید جلوی «پروژه»شدن شهدا را بگیرد. باید در مقابل زینتسازان و فرصتطلبها بایستد. مثلاً وقتی نشانههای نادیدهگرفتن آرمان شهدا به چشمش میآید، واکنش سریع نشان دهد. یا مثلاً هنگامی که رد تسویهحسابهای سیاسی به نام شهید را میبیند، سکوت نکند. روراست باشیم با خودمان؛ در این روزهای بعد از شهادت شهید فخریزاده، ما در منگنهی این دو سرِ طیف قرار گرفتهایم. یا گرفتارِ سیاسیکاری با خون شهید بودیم، یا دچارِ واکنشهای خالی از آرمان و اعتقاد. مثال نمیزنم. مصداقهایش را بهتر از من دیدهاید و میشناسید.
خون شهید برکت دارد و در این هیچ تردیدی نیست. اما اگر میخواهیم شایستهی دیدنِ این برکت باشیم، باید صحنه را جور دیگری بچینیم. باید دستِ ردِ محکمی بزنیم به سینهی هرکسی که میخواهد راه و آرمان شهدایمان فراموش شود. باید سیلی سختی بزنیم به هرکسی که هنوز خون شهید خشک نشده، بساط تسویهحساب سیاسی با رقبایش را روی پیکر شهید پهن میکند. ما باید نسبت به فخریزادهها «غیرت» داشته باشیم و اجازه ندهیم کسی با خون و آرمان این شهدا، کاسبی کند. وقتی بساطِ زینتیها و فرصتیها را به هم زدیم، شاید کمکم بتوانیم به موصوف خوبی برای صفت «شهیدپرور» تبدیل شویم.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.