اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا حبیبنا و حبیب اله العالمین ابالقاسم المصطفی محمد (ص)، و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیما الحجة بقیة الله الاعظم، روحی و ارواح العالمین له الفدا»
آن سفرکرده که صدقافله دل همره اوست هرکجا هست، خدایا به سلامت دارش
عرض تسلیت محضر آقایمان امام زمان (عج) در شب شهادت مادرشان فاطمهی زهرا (س). انشاالله این جلسهی ما، این اخلاص ما، این قلبهای پاک شما، آقایمان را به مجلس دعوت کند، همناله و همگریه با امام زمانمان باشیم، صلوات بفرستید.
این پیشانیبندهای قرمزی که عزیزان؛ این جوانهای جبههی امام زمان (ع) به پیشانی خودشان زدند، برای من که میخواهم از مادر سادات صحبت کنم، بار مسئولیت را خیلی سنگین میکند. آدم به دلش میگوید دیگر این فاطمیه، این شب شهادت، شب شهادتی است که ما میخواهیم تصمیم نهایی را برای یاری مادرش بگیریم و انشاالله کار را تمام کنیم. به یاری فاطمهی زهرا (س) «سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ (قدر، ۵)» شاید این آمادگی شما، دیگر «مَطْلَعِ الْفَجْرِ» را نزدیک کرده انشاالله. خدایا این جمعیت در همین مسجد، جزء یاران نهایی امشب به امضای مادرش فاطمهی زهرا (س) قرار بگیرند و همه با هم پشت سر امام زمان (عج)، این جمع به شهادت برسیم، صلوات بفرستید.
عبرت تاریخی
خداوند متعال در قرآن ۵ بار نکتهی مهمی را تأکید میکند؛ «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأولِي الأبْصَارِ (نور، ۴۴)» یعنی ما حوادثی را به شما نشان میدهیم تا برای شما عبرت باشد، منتها عبرت فقط برای اولیالابصار است، کسانی که چشم دارند. چشم برای چیست؟ گاهی ما یک واقعه را تماشا میکنیم، از آن میگذریم، مثل یک داستان. گاهی یک واقعه را تماشا میکنیم، اسامی، اتفاقات و لحظات آن واقعه را حفظ میکنیم. مادر فاطمهی زهرا (س) اسمشان خدیجه بود، پدرشان پیامبر اکرم. چه شبی متولد شدند؟ چه شبی به شهادت رسیدند؟ یک موقع ما عبرت میگیریم، عبرت یعنی چه اتفاقی افتاد که انفجار آن واقعهی کربلا شد؟ چه اتفاقی افتاد که مادر سادات پشت در و دیوار اینطور مجروح شد. چه اتفاقی افتاد که مردمی که تازه پیامبرشان را از دست دادند، دختر پیغمبر (ص) [را مهجور کردند؟]. «أَ اُهْضَمُ تُراثَ أَبِى وَ اَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّى وَ مَسْمَعٍ ...» فاطمه زهرا (س) [میگوید] «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ» ای انصار، ای کسانی که سر آوردن پیامبر اکرم (ص) در مدینه با هم دعوا داشتید، منت پدر مرا کشیدید، پدر من که آمد، یک قطره آب وضویش روی زمین نیفتاد.
در فتح مکه پشت سر پیغمبر اکرم (ص) چنان صفی تشکیل شد وقتی پیامبر اکرم (ص) موهای مبارک خودشان را چیدند، ابتدای ورودی به مکه، یک دانه موی پیغمبر اکرم (ص) روی زمین نیفتاد. حالا دختر پیغمبر اکرم (ص) جلوی همه شما کتک خورد شما هیچ چیز نگفتید. [در] این فضا چه اتفاقی افتاد که اینگونه شد؟ بلافاصله ما ریشهها را بررسی میکنیم، صحنه را تماشا میکنیم که این ریشه این صحنه را پدید میآورد، بعد [نتیجتاً] میگوییم تاریخ تکرار میشود. این پیشانیبندهای شما اینطور بحث مرا تغییر داد، تاریخ تکرار میشود. ما نباید بگذاریم. عبرت، یعنی عبور از آن صحنه برای برنامهریزی امروز تاریخ ما اگر اهل بصیرت باشیم. خداوند متعال میفرماید که، راجع به جریان فرعون، «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى (نازعات – ۲۶)»، این تکرار خواهد شد. قضیه یوسف تکرار خواهد شد. «يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ... (نور - ۴۴)»، شب و روز تغییر میکند، خدا میفرماید «...إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ (نور - ۴۴)». حالا وای به حال این صحنهای که مادر سادات جلوی مسلمانها با «قال رسولالله» و با «قال القرآن» و این حرفها کتک خوردند. این صحنه عبرت ندارد؟ امشب شبی است که اوج عبرت ماست، این را که دیگر خودتان میدانید.
ریشهی کربلا
امام صادق (ع) فرمودند سنگینترین مصیبت مصیبت کربلاست؛ بعد حضرت فرمودند الا اینکه مادر ما که کتک خورد و عموی ما که به شهادت رسید از کربلا سنگینتر و مهمتر است. حضرت لفظ لگد را، «رفسة»، را به کار بردند. فرمود آن لگدی که مادر ما خورد از کربلا سنگینتر و عظیمتر است. یعنی ریشه کربلا آنجا است. اتفاقاً امشب شبی است که باید این پیشانیبند قرمزها را بگذاریم. ریشه کربلا نباید تکرار شود، کربلا که قرار نیست تکرار شود، ریشه کربلا نباید تکرار شود.
ریشه کربلا را بگذارید من سریع برایتان بگویم؛ چه اتفاقی افتاد که مادر سادات فریاد زدند؟ در چه وقتی فریاد زدند؟ میدانید بزرگترین شبههای که شمایی که الان پیشانیبند قرمز دارید با آن مواجه هستید، این یک کلمهای است که حضرت زهرا (س) آن شبهه عملیاتی را انجام دادند و آن هم این است، وقتی امامت ساکت هست تو چرا داری اینقدر خودت را میکشی؟ یک کلمه. وقتی امامت هنوز کاری نکرده تو چرا بالبال میزنی؟ شما میدانید امیرالمؤمنین علی (ع) در این صحنه ساکت هستند. خود امیرالمؤمنین (ع) در خطبه شِقْشِقْیه میفرماید که من «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا اَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا اَرَی تُرَاثِی نَهْباً...» زندگی مرا غارت کردند، «اَری تُراثی نَهْباً»، زندگی مرا غارت کردند. خیمهها را در کربلا اینطور غارت کردند... نمیدانم امشب چرا اینطور شد، این پیشانیبندهای شما... اگر کربلا را غارت کردند، حضرت زینب (س) آمدند کنار گودی قتلگاه چه فرمود؟ «بِابي مَنْ اَضْحي'، عَسكَرُهُ في يَوْمِ الاِثنين نَهبا» جانم فدایت بشود، خیمههای ما را دوشنبه غارت کردند، یعنی آن لحظهای که پیغمبر اکرم (ص) به شهادت رسید. بعد امیرالمؤمنین در خطبهی شِقْشِقْیه میگوید خیمههای من را غارت کردند، جلوی چشم من. به خانهی من حمله کردند، ولی من صبر کردم؛ «...حَتَّی مَضَی الْاَوَّلُ لِسَبِیلِهِ» تا آن اولی کار خودش را کرد، ولی من سکوت کردم. چون دستور پیغمبر (ص) است.
انتخاب بین بد و بدتر
امام جامعه ساکت است، در این شرایط. چرا امام جامعه ساکت است؟ چون یک کوتاهی صورت گرفت - این را به شما بگویم، امام جامعه بیخود ساکت نمیشود - یک کوتاهی توسط مردم اتفاق میافتد، امام جامعه گوشهی رینگ قرار میگیرد؛ بین افسد و فاسد، فاسد را انتخاب میکند، بین بد و بدتر، بد را انتخاب میکند. مثال خیلی سادهاش اینطور است.مثال خیلی سادهاش این است که وقتی بابا خوب بچهی خودش را تربیت نکند، نمازخوان نشود، بچه ۲۰ سالش بشود، نماز نخواند، اگر این بچه را برود کتک بزند، کلا این بابا را میگذارد کنار. گاهی اوقات بابا مجبور است بین بد و بدتر، بد را انتخاب کند، حرفی نمیتواند بزند؛ به این بچهای که نمیتواند نماز بخواند. امیرالمؤمنین بین بد و بدتر، یعنی از دست دادن حکومت و از دست دادن اصل دین؛ از دست دادن حکومت را انتخاب کرد تا اصل دین از دست نرود.
مثال، مثال خوبی است برای تقریب به ذهن، خود امیرالمؤمنین (ع) وقتی میخواستند قضاوت کنند، آن بچه را آوردند جلوی امیرالمؤمنین (ع) بین مادر و نامادری، گفتند چه؟ گفتند نصفش کن دیگر، آن میگفت بچهی من است؛ آن یکی هم میگفت بچهی من است؛ حضرت فرمودند نصفش کن، بعد مادر اصلی گفت بچهام بماند بهتر از این است که پیش من باشد؛ بین بد و بدتر، چه را انتخاب کرد؟ بد را انتخاب کرد. گفت بگذار بچهام سالم باشد. درست شد؟ اینها این بچهی اسلام را گرفتند، میخواستند نصفش کنند، تکهتکهاش کنند، حضرت فرمودند بگذارید این بچهی اسلام حفظ بشود، من نباشم، من حاکمش نباشم؛ این بچه حفظ بشود. درست شد؟ این یک مثال است، برای تقریب به ذهن است.
امیرالمؤمنین (ع) را گوشهی رینگ گیر آوردند؛ امیرالمؤمنین مجبور شد بین بد و بدتر بد را انتخاب کند. چرا امیرالمؤمنین مجبور شد؟ چون پیامبر اکرم (ص) فرمودهبودند«فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ» ما این غدیر را، حاکمیت امیرالمؤمنین (ع) را باید به همدیگر تذکر بدهیم. بچههایتان را اینطوری تربیت کنید، بچههایتان را آمادهی حاکمیت امیرالمؤمنین کنید. نکردند، کوتاهی کردند، وقتی کوتاهی کردند، امام جامعه مجبور به سکوت شد.
سطحینگری دینی
این عبارت را گوش بدهید، حکمت ۱۱۲ نهج البلاغه؛ «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً.» در جای دیگر فرمودند، حکمت ۱۱۱، حکمت قبلیاش، «لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ» اگر آن عشق واقعی میخواست اتفاق بیفتد، مردم منافعشان را از دست میدادند، مردم مدینه یک عدهی زیادی وقتی شنیدند [از] امیرالمؤمنین (ع) [که گفتند] سرت را بتراش فردا بیا، یقین پیدا کردند که همهی منافعشان را از دست میدهند. «...فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً»، باید بیچاره بشوند. در این شرایط خیلیها منافع خودشان را حفظ کردند، خیلیها نگاه سطحی داشتند. میگفتند حجابمان که سر جای خودش است، حجمان که سر جای خودش است، همه چی سر جای خودش است، حالا یک رئیس جامعه بد، بدتر؛ حالا آن خیلی فرقی نمیکند که آن خوب نشد.
ابنابیالحدید چی میگوید؟ ابنابیالحدید آن تفکر را نشان میدهد اول نهج البلاغه؛ «الحَمْدُلله الّذي قَدّمَ الْمَفْضُول عَلَي الْفَاضِل» بابا علی بهتر است، آنها بدتراند، اما خدا اراده کردهاست که مفضول سر کار بیاید، حالا اینقدر مهم نیست! مهم این است که دین ما حفظ بشود. یادمان باشد، شرابخوار نیامدهاست روی منبر پیامبر (ص) بنشیند، یزید نیستها! آدمهای مقدس آمدهاند روی کار، «حَسبُنَا کِتَابِ الله» میگفتند، «قال رسولالله» میگفتند. اگر هم میخواستند یک اشتباهی کنند؛ میآمدند حدیث جعل میکردند و آن غلط را میکردند. میگفتند ما شنیدیم از پیغمبر اکرم - یکی از همسران پیامبر میگفت - که پیغمبر گفت: «إنَّا مَعَاشِرَ الأنبِیَاءِ لَا نُورَثُ، مَا تَرَكْتُ بَعْدَ مَئُونَةِ عَامِلِي، وَنَفَقَةِ نِسَائِي...»، هر چی ما ارث داریم مال زنانمان است، به دختر ما چیزی نمیرسد. «قال رسولالله» میگفتند، نیامد بگوید که «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ»؛ آن یزید بود. اما مردمی که زمان حضرت زهرا (س) بودند، همه مقدس بودند، اما میگفتند حالا اتفاق مهمی نیافتدهاست؛ مهم این است که ما نمازمان را داریم اول وقت میخوانیم و کارهای دیگر که شب اول توضیح دادم، احکام فردی و احکام ثانوی.
حضرت زهرا، صدای رسای امامت
در این شرایط یک نفر فریاد زد. بارها گفتم، سوال نپرسید: پس سلمان چی؟ مقداد چی؟ ابوذر چی؟ عمار چی؟ فدایتان بشوم، اینها اگر حرف میزدند، در آن استبداد سریعاً ترور میشدند. یک نفر بود که همهی شرایط را داشت، البته یک سوال برای خود من باقی است، چرا امتداد پیدا نکرد خطبهی فاطمهی زهرا (س). ببین یک نفر اینجا هست که اینها به این راحتی نمیتوانند ترورش کنند، چون اگر ترورش هم کنند؛ انفجار در جامعه رخ میدهد؛ آن هم حضرت زهرا (س). به خاطر چه؟ دختر پیغمبر اکرم (ص) بودن. نکتهی اساسی اینجا است حضرت زهرا (س) صحبت خودشان را کردند.
آنهایی که امیرالمؤمنین (ع) را گوشهی رینگ به قول معروف انداختند، مظلومش کردند، حضرت زهرا (س) با روشنگری با منطق درست، دشمن امیرالمؤمنین (ع) را چنان گوشهی رینگ انداخت، چنان در بنبست انداخت که دیگر نمیتوانست کاری کند. خود مردم باید فتوای به کفر این دشمنان را میدادند. چرا؟ چون حضرت زهرا (س) گفتند: مگر نمیگویید «حَسبُنا کتابَ الله»؟ مگر نمیگویید قرآن را ما فقط قبول داریم؟ «اَ فی کتابِ الله اَن تَرِثَ اباک؟» تو از پدرت ارث ببری؛ «و لا اَرِثُ اَبِی» من از پدرم ارث نبرم؟ آقا خدا در قرآن نوشتهاست؛ قضیهی «فَيئ» را نوشته است «ما اَفاءَ اللهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ... (حشر - ۷)» خداوند متعال فدک را طبق آیهی «فَيئ» به پیامبر اکرم (ص) داد؛ «...عَلَىٰ رَسُولِهِ... (حشر - ۷)». بعد در آیهی دیگر خداوند متعال در سورهی اسراء آیهی ۲۶ میفرماید «وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ... (اسراء - ۲۶)» پیامبر اکرم (ص) یک دختر بیشتر ندارد؛ فدک را تقدیم دخترشان کردند، که انشالله [اگر] فرصت بشود، امشب میگویم که علتش هم چه بود.
«...کَی لا یَکونَ دَوله بَین الاَغنیاءِ مِنکم... (حشر - ۷)» که یک جلسه گفتم، گفتم پیغمبر اکرم (ص) میدید که فدک محور حکومت است، لذا فدک را دادند به حضرت زهرا (س)، تا حکومت در نسل حضرت زهرا (س) باشد. دشمن دقیقاً همین موضوع را فهمید. حالا در قرآن نوشتهاست که تو ارث ببری، من ارث نبرم؟ «أَ فِي كِتَابِ اللَّهِ؟» شروع کردند، گفتند آقا شما میگویید انبیاء ارث نمیبرند، قرآن که میفرماید که سلیمان و داوود ارث بردند، قرآن که میفرماید حضرت زکریا ارث گذاشت برای فرزندش، [آنجا که گفت] یک فرزندی به من بده که از من ارث ببرد. انبیاء طبق نص قرآن [ارث میگذاشتند برای فرزندانشان.] پس چرا میگویی «حَسبُنا کتابَ الله» دروغگو؟ در بنبست انداختند دیگر، دیگر آنها نمیتوانستند حرف بزنند. حضرت زهرا (س) در جنگ داخلی، در دفاع از امامشان شمشیر نکشید آنجایی که امام ساکت است. در جایی که امام ساکت است افراد حق شمشیر کشیدن ندارند، اما روشنگری و مطالبهگری برایشان واجب است. با منطق، با استدلال، با خطبهی درست، با رسانه با منبر، روشنگری واجب است.
شنیدن استدلال طرفین
من نمیدانم چرا اینطور شدیم؟ من دیشب یک کلمه دربارهی یک قسمتی از نظام اقتصادی اسلام گفتم، خب ۲۰ و خردهای سال در حوزه درس خواندیم، در قم [در] پژوهشگاه فقه نظام هستیم، داریم کار میکنیم، روی مسائل فقه نظام داریم کار میکنیم؛ ثمرهاش را در ۵ دقیقه یک اشاره میکنیم. چندتا پیامک برای من بیاید حاجآقا روضهات را بخوان [خوب است]؟ حاجآقا روضهات را بخوان دیگر، آقا تا کی میخواهد قرار باشد که شماها بخواهید دخالت بکنید در... چرا این منطق هست؟! اگر ما حرفی بزنیم و بعد از حرف زدنمان بلند شویم برویم، این غلط است، دیگر روشنگری نیست. اما اگر منطقی را بگوییم، اگر دلیلی را بیاوریم، بعد بنشینیم با هم گفتوگو کنیم، این وظیفهی ماست.
لذا من خودم شخصاً معتقدم، بنده، به عنوان یک سرباز امام زمان (ع)، منبر که میروم باید بیایم اینجا بنشینم. لذا بعد از منبر شما من منبری رو قبول نکردم، دیدید شبها میآیم اینجا مینشینم. حالا بچه میآورند ما برایشان اذان بگوییم، اما ما برای این اینجا ننشستهایم، ما برای این اینجا نشستهایم که چه؟ اگر نظریه روشنگریای هست، مطالبهگری هست، نظریهی اقتصادی، نظریهی تربیتی، نظریهی اجتماعی اسلام را میگوییم، بیاییم با هم گفتوگو کنیم. حضرت زهرا (س) وقتی روشنگری میکنند، «وقفت علی فلانی»، رئیس خواص سیاسی جامعه اسلامی، بعد ایستادند، آن فلانی حرف زد، حضرت زهرا (س) جوابش را دادند، دوباره آن فلانی حرف زد، [دوباره] حضرت زهرا (س) جوابش را دادند. این وظیفهی مأموم است در زمانی که امامش ساکت است به دلایل مختلف. یا گاهی اوقات بین بد و بدتر، بد را دارد انتخاب میکند. به خاطر اینکه من کوتاهی کردم تا امامم بین بد و بدتر، بد را انتخاب کرد. به خاطر اینکه ما کوتاهی کردیم، از آن اول گفتیم اسلام که طرحی برای اقتصاد ندارد که، اسلام که طرحی برای سیاست و روابط بینالملل و اجتماعیات و تربیت و اینها ندارد که. آنها را از آن طرف میگیریم، بعد به مشکلات اقتصادی که میخوریم، [میرویم سراغ]... ایبابا چه داری میگویی؟ همان بحث گذشته خودمان را بگوییم؛ آنوقت غر نزنیم که چرا بین بد و بدتر بد را الان داریم [انتخاب میکنیم]. نه! باید چه کار کنیم؟ اول بیایم نظر را بگوییم.
نظام اقتصادی اسلامی متضمن عدل
حضرت زهرا (س) از توحید شروع کردند در اینجا، در جامعهای که همهیشان ادعای توحید را داشتند، اما از اول شروع کردند. دیشب جهانبینی توحیدی با هم کار کردیم دیگر. حضرت زهرا (س) از توحید شروع کردند. بعد آمدند نظریه اسلام را گفتند، خداوند متعال نماز را برای چه قرار داد؟ عدل را برای چه قرار داد؟ «تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ» ، جامعهای که عدل نداشته باشد، [در] این جامعه تفرقه ایجاد میشود، مردم این جامعه با هم دشمن میشوند، اقتصاد این جامعه بر اساس عدل باید پایهریزی بشود. در جامعهای که خلق پول میشود، عدل نمیتواند حکمفرما بشود، در این جامعه، سرمایهدارها سرمایهدارتر میشوند، حقوق بگیرها بیچارهتر میشوند. حرف بزنیم میگویند آقا شما روضهات را بخوان. نه! در این جامعه روشنگری و منطق مینشینیم، گفت و گو میکنیم. آقا شما نظریه اقتصادی اسلامی را گفتی، دلیلت چیست؟ بیا دلیل بپرس فدایت بشوم، بنشینیم با هم ادله را بررسی کنیم، نه اینکه ساکت شو روضهات را بخوان. روضهی ما امروز روشنگری است! بعد از ۴۰ سال که از انقلاب اسلامی گذشته نباید در ناحیهی بد و بدتر با هم صحبت کنیم، بگوییم حالا فعلاً بد را انتخاب میکنیم.
عبرت؛ این پیشانیبند قرمزها را بستهای به خاطر آن عبرت. ما نباید بگذاریم امام جامعه بین بد و بدتر در گوشهی رینگ بد را برای ما انتخاب کند. ما اهل این منطق هستیم. «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ» اصلا هم این منطق را نمیپسندیم که بنشینیم دولت کریمه را برایمان بیاورند. «فَيُوَطِّئونَ لِلمَهدِيِ سُلطانَهُ» آنها برای مهدی سلطنتش را آماده میکنند. ما باید آماده کنیم این سلطنت را. محورمان چیست؟ خطبهی فدک.
بدعت؛ اهمیت کنشگری
حضرت زهرا (س) در چه شرایطی فریاد زدند؟ چه موقعی وقتی امام جامعه ساکت بود، بر مأمومین و افراد جامعه، طبق منطق حضرت زهرا (س) فریاد زدن واجب است؟ یک کلمه عزیزم، آن هم کلمهی بدعت. دستور به ما داده شده از پیغمبر اکرم (ص) به صورت کلی، در تمام تاریخ جامعهی اسلامی، «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ...» وقتی بدعتهایی در جامعهی اسلامی... بدعت یعنی چه؟ یعنی «اِدخالٌ فِي الدَّينِ ما لَيسَ فِي الدّينِ.». بدعت یعنی چه؟ یعنی دین ما برنامه داشتهباشد، ولی آن برنامه خاک بخورد، ما به اسم اسلام برنامهی بی دینها را در جامعهی دینی اجرا کنیم.
این را هم بگویند، اقتصاد اسلامی، این هم سیاست اسلامی، این هم فلان. بعد گوشهی رینگ بندازیم شورای محترم نگهبان را، آن بتواند بر اساس عدم مغایرت با اسلام، بیاید بگوید حالا این هم دینی شد. خدا رحمت کند شهید بهشتی را، در اول انقلاب در مجلس، آن موقع ایشان این حرف را زد، گفت ما نباید قوانین خودمان را بر اساس عدم مغایرت تنظیم کنیم. ما قوانینمان را بر اساس تطبیق روح اسلام بر قانون ایجاد کنیم. ما باید ببینیم اسلام چه میگوید. نه از آن طرف قانون بیاوریم، یکجور درستش کنیم که اسلامیزه شود. خب این انتخاب بین بد و بدتر است. یعنی اصلا اسلام نداشته باشیم، یا یک جوری اسلامیزهاش بکنیم فعلا تا ببینیم بعد چه میشود. اما تا کی ببینیم بعد چه میشود؟ چند سال دیگر بگذرد؟ بدعت «اِدخالٌ فِي الدَّينِ ما لَيسَ فِي الدّينِ» است، بدعت زمان حضرت زهرا (س) این شد که امامت یعنی حاکمیت، یعنی فرمانروایی. امامت نه یعنی مرجعیت دینی، وگرنه مرجعیتدینی که بود؛ میآمدند از حضرت زهرا (س) سوالات شرعیشان را میپرسیدند، از امیرالمؤمنین (س) سوالاتشان را میپرسیدند.
آن کسی که غاصب حاکمیت بود همهی مسائلش را از امیرالمؤمنین (ع) میپرسید، نمیپرسید؟ «لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ» «سَبْعِینَ مَرَّهً»، مگر نگفت هفتاد بار؟ حضرت زهرا (س) میفرماید امامت، مرجعیت دینی نیست، امامت چیست؟ «طاعَتَنا نظاماً لِلملَّةِ و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ»، نظام ملت است، قانون ملت است، نوع زندگی ما را تعیین میکند. اقتصاد یعنی نوع زندگی ما در معیشت. سیاست یعنی نوع نظام روابط ما در اجتماع. حاکمیت. این را امام تعیین میکند.
البته اگر امام حق تعیین نکند، امام باطل تعیین میکند. اگر ما برای پول خودمان برنامهریزی نداشتهباشیم، پولمان براساس دلار آمریکا تعیین میشود. امام باطل دارد کار خودش را میکند. چقدر آنها خوش هستن! روی کاغذ مینویسند هزاردلار، کاغذ را به دست ما میدهند. آنها دارند خلق پول میکنند و سرمایهدار میشوند، بعد ما بیایم اینجا برنامهریزی کنیم، دربارهی پول نظریه بدهیم برای اینکه ما از دست پول آنها نجات پیدا بکنیم، بتوانیم اقتصاد آنها را به فروپاشی بکشانیم، بعد میگویند حاجآقا روضهات را بخوان! دلیل میآوریم دلیل بیاوریم. ما نظریهمان این است که برای پول اسلام برنامه دارد، ما معتقد به پول حقیقی هستیم نه پول چاپی که آن طرف برایمان چاپ بکنند بعد معیار پول ما بشود.
ما میتوانیم با همان جنگ اقتصادی، دولت آمریکا را به فروپاشی بکشانیم. ما اعتقاد داریم، راحت این اعتقاد را داریم. ما معتقد نیستیم امام زمان (ع) بیاید تا آمریکا را به فروپاشی بکشانیم. ما معتقدیم ما آمریکا را به فروپاشی میکشانیم، عالم را آماده میکنیم، آقا میآیند دشمنان پشت پرده را میزنند. آمریکا که نوچه است چیزی نیست، کار امثال ماهاست. آقای ما به ما یاد داده که پشت پردهی آمریکا اسرائیل است که چند وقت دیگر همهاش را از بین میبریم. اما با حرف نمیشود، با برنامهریزی دقیق میشود.
مقابله حضرت زهرا (س) با بدعت
بدعت، «فَعَلَى الْعالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ»، عالم باید علمش را بیان بکند. بشینیم با همدیگر بحث بکنیم، حضرت زهرا (س)، علم خودشان را در خطبه فدک بیان کردند، فرمودند این امامت به معنی مرجعیت دینی نیست به معنی حاکمیت است. حق شماها هم نیست، حق امیرالمؤمنین (ع) است. بعد حضرت فرمودند «مَنْ وَقَّرَ صَاحِبَ بِدْعَةٍ فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ الْإِسْلَامِ»، آن کسانی که در وادی بدعت هستند، دارند آنچه که دینی نیست را دینی جلوه میدهند، به نام دین هر ضربهای به دین میزنند. آن کسانی که ساکت مینشینند، آنها به نابودی اسلام کمک کردند.
عرض کردم، خدایی نکرده از صحبت من اینطور تصور نشود که الان قوانین کشور ما بدعت است، نه. قوانین کشور ما الان بسیار عالی است. منتها ما بچه انقلابیها، ما نسل جدید، یک مطالبهی بالاتر داریم. میگوییم دنبال عدم مغایرت نباشیم، بین بد و بدتر نباشیم. امام جامعه، مسئولین جامعهی ما، ما دنبال مطلوب هستیم. یعنی چه؟ یعنی اعمال روح اسلام در جامعه. ما دنبال قانون صددرصد اسلامی هستیم، نه قانونی که دنبال عدم مغایرت با شریعت باشد. این خیلی مطالبهی بزرگی است، من یک ادبیات جدید را دارم مطرح میکنم. وگرنه میدانید بدعت میتواند مراتب داشته باشد؛ مرتبهي اول، مرتبهی دوم، مرتبهی سوم. ما در وادی غصب حاکمیت نیستیم، حضرت زهرا به ما یاد داد. ما الان در وادی غصب مالکیت نیستیم، اما در وادی دیگری هستیم. کمی کمرنگتر، اما هنوز هم هست، باید ادامه دهیم. شیوهی موضعگیری هم گفتیم، در وادی بدعت چگونه باید موضعگیری کنیم؟ روشنگری، بیان منطق، حضرت زهرا (س) استدلال آوردند، باید استدلال بیاوریم. علم اینجا خیلی مهم است، شما دانشجوها خیلی کار میکنید.
اسلام؛ آسمانی شدن حیات
حضرت زهرا (س) به نبوت رسیدند. دیشب بحث توحید و جهانبینی توحیدی را صحبت کردیم. فرمودند: پدر من مبعوث شدند. «اللهم انّی اسئَلُکَ بتَجَلی الاعظم»، در دعای شب مبعث، خدا را به تجلی اعظم پیغمبر اکرم (ص) قسم میدهیم. پیامبر اکرم (ص) با تجلی اعظمی آمدند و چه کردند؟ همین نور و مقدسات و معنویات؟ نه. پیغمبر اکرم (ص) با تجلی اعظمشان آسمان را روی زمین آوردند، نه [اینکه] عدهای را روی آسمان ببرند. یک بار دیگر تکرار کنم، بعثت یعنی آوردن آسمان روی زمین، یعنی زندگی زمینی را آسمانی کردند. اینجا حضرت زهرا (س) دربارهی نوع تغذیهی مردم در دوران قبل از بعثت صحبت میکند. دربارهی سبک زندگی مردم قبل از بعثت صحبت میکند. پیامبر اکرم (ص) آمدند زندگی زمینی مردم را آسمانی کردند، نه [اینکه] با رهبانیت عدهای را از زندگی زمینی جدا کنند و به آسمان ببرند.
این همان دعوای ما با سکولاریسم است. سکولاریسم چه میگوید؟ میگوید در فضای دینی، وظیفهی توی عمامه به سر این است که دربارهی دین مردم صحبت کنی. دین مردم یعنی نمازشان، روزهشان، اذان در گوش بچهیشان. نهایت یک قضاوت در موقع دعوا هم به شما میدهیم. اما تو بخواهی دربارهی خوراک صحبت کنی؟ در پیام برای من آمده چه شده رسم شده دیگر [که] آقایان دربارهی پزشکی، اقتصاد، سیاست صحبت میکنند؟ من نمیگویم تخصصگرایی نباید باشد، اما میگویم اجازه دهید من روایتهای اقتصادی را بخوانم. بعد بنشینیم با هم بحث کنیم. من یقین دارم اسلام دربارهی برنامهی غذایی ما برنامه دارد. خدا در قرآن میفرماید: «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا... (مؤمنون - ۵۱)» انبیا، شما غذای پاک بخورید، عمل صالح انجام میدهید. اصلا غذای پاک ریشهی عمل صالح است. اسلام درباره غذای پاک صحبت دارد. ما دربارهی غذای پاک صحبت نکنیم، بگوییم که دین ربطی به معیشت زندگی مادی ما ندارد، [در] سکولاریسم آنطرف برای برنامهی غذایی ما برنامهریزی میکنند. حرف ما این است. و حرف ما این است که پیغمبر اکرم (ص) طبق فرمایش حضرت زهرا (س) در خطبهی فدک، آمد و زندگی مردم را تغییر داد. حضرت دربارهی آب صحبت میکنند، میگویند آب شما چه بود، بعد از پیغمبر چه شد. غذای شما چه بود، بعد از پیغمبر چه شد. سبک زندگی شما، کار شما، اقتصاد شما چه بود، بعد از پیغمبر چه شد. دعوای ما با سکولاریسم دقیقا همین است. ما میگوییم دین، دربارهی معیشت زندگی ما صحبت میکند. دین، زندگی طبیعی ما را تبدیل به حیات طیبه میکند. دین یک عمل سادهی ازدواج که بعضیها به ارضای شهوات جنسی تحلیل میکنند، را تبدیل به بزرگترین عبادت میکند. آدابی را، جهانبینی را به ازدواج میدهد. آدابی را برای ازدواج قرار میدهد. نوع احکامی را تعیین میکند که از آب غسل افرادی که ازدواج کردند، ملائکه دعوا میکنند که از این آب غسل تبرک کنند، یک عمل سادهی حیوانی را. دین اینطور است، زندگی طبیعی را تبدیل به عبادت میکند. همان عمل اقتصادی. امیرالمؤمنین (ع) عبادتشان در شب بود، «...رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ...» بودند. نه اینکه در روز رهبانیت داشتهباشند، اقتصاد دست امیرالمؤمنین (ع) بود. اسلام برای آن اقتصاد، برای آن سیاست، برای آن تربیت برنامه دارد.
سبک زندگی اهل بیت
حدیث کساء را حتما بخوانید؛ نوع برخورد حضرت زهرا (س) با بچههای خودشان؛ اسلام برای این برنامه دارد. حضرت زهرا (س) مینشینند؛ امام حسن (ع) میروند در مسجد و صحبتهای پیغمبر (ص) را گوش میدهند، و بعد حضرت زهرا (س) یک منبری درست کردهاند در خانه و امام حسن (ع) میآیند، صحبت میکنند. حضرت زهرا (س) دوزانو نشستهاند و صحبتهای پسرشان را گوش میدهند بعد یک زمانی زبان پسرشان میگیرد؛ میفرمایند پسرم حسن جان! تو که اینطوری نبودی! بعد حضرت فرمودند «لعلّ سَیّداً یَرْعانى و قلّ بیانى» پدرم دارد نگاه میکند و یک مقدار برایم سخت شده است! نوع تربیت را، اینها را اسلام دقیقا برنامه دارد.
جملهی بعدی؛ حضرت زهرا (س) فرمودند پیامبر اکرم (ص)، احکامی را آوردند؛ «فَرَأی الاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْيانِها وَ هَداهُمْ إلَی الدِّينِ الْقَويمِ» دین قویم یعنی یک دینی که قوام دهنده ی زندگی است. ببینید، حلوا را مدام هم میزنند و حلوا چه می شود؟ قوام پیدا میکند. حیات ما، قوام ما، اصلا فقیر را چرا میگویند فقیر؟ یعنی انسان کمرشکسته. یعنی انسانی که در اثر سیاستهای غلط، کمر زندگیاش شکسته. اسلام میآید کمر زندگی را صاف و راست میکند.
عدل؛ لازمهی حیات جامعه
بعد حضرت زهرا (س) فرمودند: «العدل تنسیقاً للقلوب و ایناسا لرعیه». حالا آخر بحث من است و یک اشارهای بکنم و روضه بخوانم. حضرت زهرا (س) ، به این موضوع، اشاره کردهاند. ما چرا میگوییم عدل؟ پیامبر اکرم (ص) چه احکامی را آوردند؟ عدل را آوردند. عدل به چه دردی میخورَد؟ برای اینکه قلبها به هم متصل بشود. آقا عدل چه ارتباطی با اتصال قلبها دارد؟ «الْعَدْلُ مَأْلُوفٌ و اَلْجَوْرُ عَسُوف» ظلم، قلبها را از هم دور میکند. عدل، قلبها را به هم میچسباند. این یعنی چه؟ آقا بگذارید برایتان بگویم، چه شد که عثمان کشته شد؟ چرا؟ آقا در جامعهای که فتوحات آمد، عثمان، درآمد جامعهی اسلامی را انحصاری کرد! امویها غیر امویها، عراقیها مدنیها! وقتی بین عراقیها و مدنیها شکاف ایجاد شد، بین امویها و غیر امویها به واسطهی انحصار ثروت، شکاف ایجاد شد چه اتفاقی افتاد؟ خود رئیس جامعهی اسلامی کشته شد! امیرالمؤمنین (ع) شش آتشه از رئیس جامعهی اسلامی دفاع کردند تا خلیفهکشی باب نشود! اما چه کار کنیم [که] بیعدالتی، گور خود رئیس جامعه اسلامی را کند!
عدلِ علی، بیعدالتی خلفا
چرا؟ چون جامعه چه شد؟ «تنسیقاً للقلوب» نبود. «ایناسا لرعیه» نبود. رعیت متنفر شدند از اینهمه ظلمی که در جامعهی اسلامی اتفاق میافتاد. گور خود رئیس جامعهی اسلامی به واسطهی ظلمهایی که کرد کندهشد. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند عدل باعث میشود که گناهان اجتماعی از بین برود. بگذارید من یک سیره از خود امیرالمؤمنین (ع) بگویم. حضرت امیر در گردن یکی از دخترانشان، دیدند یک گردنبند هست. میدانید که بعد از حضرت زهرا (س)، حضرت امیر یک ازدواجهایی کردهاند، فرزندانی را داشتهاند. طبق برخی از نقلها هجده پسر داشتند. روز عید قربان گردن یکی از دخترانشان یک گردنبند است. میفرمایند این گردنبند چیست؟ گفت: باباجان، عاریهی مزمونهی مردوده گرفتم. یعنی چه؟ یعنی امانت از بیتالمال گرفتم. مزمونه؛ یعنی اگر ذرهای خسارت به آن وارد بشود، بیشترش را برگردانم. مردوده هم یعنی زود برمیگردانم! سه روزه گرفتم. حضرت امیر فرمودند احمدابن ابی رافع، رئیس خزانهداری بیتالمال بیاید! آمد. حضرت فرمودند چرا به او دادی؟ گفت آقا جان خب خودش آمد. گفت او که آقا جان خودش آمده، مزمونه است، مردوده است، ضمانت شده. حضرت فرمودند خیلی بیجا کردی! گفت آقا مردودهست؛ برمیگردد. حضرت فرمودند اگر نمیخواست برگرداند که این اولین دختر هاشمی بود که دستش را قطع میکردم! خودم دستش را قطع میکردم!
چه چیزیِ خود آن رئیس جامعهی اسلامی، گور خودش را کند؟ بی عدالتی. چه چیزی امیرالمؤمنین (ع) را آنقدر عظمت داد؟ این همه دقت در عدالت. بعد حضرت فرمودند: «جَعَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَلْعَدْلَ قَوَاما لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيها مِنَ اَلْمَظَالِمِ وَ اَلْآثَامِ»، خداوند متعال عدل را برای جلوگیری از گناهان اجتماعی در جامعه قرار داد. یک نفری را بردند پیش امیرالمؤمنین (ع). حرف زیاد است. عرضم تمام. یک نفر را آوردند پیش امیرالمؤمنین (ع). معذرت میخواهم. گفتند که «عَبَثَ بذَكَرِهِ»، یعنی این دچار بیماری است. خلاصه ازدواج نکرده، دچار یک بیماری شده. حالا آنهایی که ترجمهاش را فهمیدند، فهمیدند. حضرت فرمودند : «فضَرَبَ يَدَهُ» دو بار، سه بار زدند پشت دست او. بلافاصله «زَوَّجَهُ مِن بَيتِ المالِ»، رایگان او را ازدواج دادند. در جامعه بیعدالتی که ظلم دسته جمعی شود، ازدواج غلط ارزانتر از ازدواج درست شود. در این جامعه چه اتفاقی پیش میآید؟ گناه اجتماعی زیاد میشود. «اَلْعَدْلَ تَنْزِيها مِنَ اَلْمَظَالِمِ وَ اَلْآثَامِ» آن وقت ما خوب است که راجع به اقتصاد صحبت بکنیم یا نکنیم؟ آن عدل است. محور دین ماست. حضرت زهرا (س) فرمود: عدل خیلی مهم است. عرضم تمام.
«صل الله علیک یا فاطمه. صل الله علیک یا فاطمه. صل الله علیک یا فاطمه»
حرمت خانه پیامبر (ص)
میخواهم نبوت را تمام کنم در خطبه فدک. حضرت زهرا (س) در خطبه فدک فرمودند: «ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ» خداوند متعال پدرم رسول اکرم (ص) را با اختیار خودش از دنیا برد. میدانید یعنی چه؟ میخواهم امشب یک جور دیگر روضه بخوانم. یعنی اینکه عزراییل با جبرائیل به همراه ملک مقربی به نام اسماعیل به همراه هفتاد هزار ملک آمدند دم در خانه پیغمبر اکرم (ص)، اذن گرفتند، اجازه گرفتند، در زدند. به صورت یک روستایی حضرت عزرائیل ظاهر شد. حضرت زهرا (س) فرمودند: پدرم دیگر ملاقات ندارد. بار سوم اذن گرفت. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: زهراجان این برادرم حضرت عزرائیل است. او را راه بده، داخل بیاید. عزرائیل آمد. آرام با پیغمبر (ص) صحبت کرد. حالت چطور است؟ دوست داری بروی پیش خداوند متعال، حبیبت؟ وقت ملاقاتت رسیده است. دارد که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: تو از امت من هم اینطور جان میگیری؟ تو اینطور با امت من هم برخورد میکنی؟
گذشت، حضرت زهرا (س) این صحنه را دید. فکر میکنید حضرت زهرا (س) چه تصویری از این صحنه دارد؟ در خانه پیغمبر (ص) است. عزرائیل دم در این خانه اجازه میگیرد. یا فاطمه (س) ببین سه چهار روز بعد با این در چه کار میکنند؟ اجازه گرفتند آمدند داخل؟ میدانید اولین باری که آمدند دم در خانه حضرت زهرا (س)، یک نقلی دیدم عجیب بود. آن نامرد آمد، بار اول امیرالمؤمنین (ع) رفتند دم در. یقهی امیرالمؤمنین (ع) را گرفت، یک مقداری کشید. حضرت خوردند به دیوار. یک نگاهی کرد. گفت: علی تو که فاتح خیبر بودی؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: تو که میدانی پیامبر (ص) به من چه دستوری دادهاست؟ اینها فهمیدند. دیگر رمز را فهمیدند که علی (ع) دیگر تکانی نمیخورد. ساکتِ ساکت است. چه کار کردند؟ در خانه پیامبر را سوزاندند.
رویگردانی از خلیفه اول و دوم
لا اله الا الله؛ میدانید این یکی دو روز آخر دیگر چه اتفاقی افتاد؟ آنهایی که به فاطمه زهرا (س) کتک زدند، دیگر از آن روضهها باید بیرون بیاییم. دیروز بود طبق نقل آمدند درب خانه حضرت زهرا (س) امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «فُلَانٌ وَ فُلَانٌ بِالْبَابْ، یُرِیدَانَ اَنْ یُسَلِّما عَلَیْكْ» آن دو نفری که به تو کتک زدند و خیلی اذیت کردند تو را، میخواهند به عیادتت بیایند. فاطمه زهرا (س) سکوت کردند. حضرت فرمودند: «أیّتها الحُرَّة، فَمَاتَرِینْ؟» خانم آزاد نظرت چیست؟ اینجا حضرت زهرا (س) گریه کردند، فرمودند: «الْحُرَّةُ زَوْجَتُکَ»، علی جان، آن کسی که تو فکر می کنی آزاد است، نه سال کنیز تو بود. «الْبَیْتُ بَیْتُکَ»، من هر چه دارم به خاطر این است که میخواستم از تو حمایت کنم، علی جان. خانه، خانهی تو است. حکومت، حکومت تو است. اگر آنها نگذاشتند تو حاکم شوی، حاکم من که هستی. من که نوکر شما هستم. من کنیز شما هستم. تو امام من هستی. تو چه صلاح میدانی؟ یک مرتبه، امیرالمؤمنین فرمودند: زهرا جان، این مقنعه را بر صورتت بپوشان، من راضی نیستم، نامحرم تو را ببیند. فهمیدند من چه دارم میگویم. علی جان، خیالت راحت، در کوچه بنی هاشم، وقتی به همسر شما کتک زدند، خود آن نامرد میگوید: «فَصَفَقْتُها صَفْقَةً عَلی خَدِّها مِنْ ظاهِرِ الْخِمارِ»، من از روی خمار به صورت مادر کتک زدم. علی، خیالت راحت، زهرا این امر را از قبل اطاعت کرده.
آمدند پیش فاطمه زهرا (س)، یک جمله است که خیلی عجیب است. این جمله را خانمها بیشتر متوجه میشوند. اینجا حضرت زهرا (س) «و قالت لِنَسوه حَوْلَها: حَوَّلن وَجْهِی»، چند تا خانم دور و بر حضرت زهرا (س) بودند، اینها به حضرت کمک میکردند. در عللالشرایعآمده، حضرت فرمودند که خانمها صورت من را آن سمت ببرید. خانمها! در چه حالتی یک خانم نمیتواند صورتش را تکان بدهد؟ شما به ما جواب بدهید؟ شب شهادت حضرت زهرا است. مادر سادات، مرحوم صدوق نوشته، چند تا خانم، خانم را به طرف دیوار تکان دادند، یعنی خانم نمیتوانست تکان بخورد... من نمیدانم چرا... «فَلَمَّا حَوَلْنَ وَجْهَهَا حَوَّلا إلیْها»، آنها آمدند نشستند. حضرت پشتشان به آن نامردها بود، رو به دیوار حضرت فرمودند: «لَا أُکَلِمُکُمَا مِنْ رَأسِی کَلِمَة وَاحِدَة»، به خدا قسم با من حرف بزنید یک جواب از من نمیشنوید. اینها شروع کردند گفتند ما عذرخواهی میکنیم. حضرت فرمودند بگویید علی من بیاید، رو به امیرالمؤمنین (ع) کردند، فرمودند: علی جان، «إنّی لَا أُکَلِمُکُهمَا»، به خدا قسم با این دو نفر صحبت نمیکنم. یعنی علی از من نخواه که صحبت کنم. این یکی را نمیتوانم. این لحظات چه لحظاتی است؟ در مورد این لحظات بگویم و عرضم را تمام کنم. «نَالَهَا مِنَ الْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ الْفِرَاشَ» دیگر حضرت زهرا (س) نمیتوانستند از بستر تکان خورند و بلند شوند. «نَحَلَ جِسْمُهَا» دیگر بدن ایشان ذوب شده بود. «و ذَابَ لَحْمُهَا حَتَّى صَارت كَالْخَيَال»، مثل یک پر روی بستر افتاده بودند. «بَاكِيَةَ الْعَيْنِ» دیگر بهطور کامل چشم حضرت زهرا (س) خیس بود. «مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ» قلب خانم میسوخت، «يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةِِ» بچهها میدیدند که مادر ناله میکند و از هوش میرود و دوباره به هوش میآید.
لحظات شهادت...
زینب، آه زینب تو نبودی و من بودم. شاید زینب کبری (س) بپرسد چرا مادر ما این شکلی شده است؟ امام حسن (ع) جواب را میداند: خواهر، من بودم و تو نبودی.
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
زینب بگذار برایت بگویم،
هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم نشد،...
مادر من را برده بود اما زینب کاری نکردم.
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف ...
زینب نگذار بگویم، فقط بگذار سر بسته بماند.
طاقت شنیدن داری؟ لا اله الا الله؛ «أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ» بچهها خیلی گریه میکردند. حضرت زهرا (س) فرمودند که طاقت گریههایشان را ندارند. علی بچهها را بیرون ببر. اما خودت بمان که امشب با شما کار دارم. «فَقَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي» پسرعمو این نفسی که میرود احتمال دارد دیگر برنگردد. «أَنَّنِي لَاحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» علی این لحظه نروم، لحظه دیگر پیش پدرم رفتهام. علی از من راضی هستی؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمودند «فَوَالله مَا اَغْضَبْتَنِی» زهرا تو هیچ وقت مرا اذیت نکردهای. «فقد کنت انظر الیک» هر بار نگاهت میکردم «فتنکشف عنی الهموم والاحزان» یک مرتبه علی ساکت شد، یک نگاه به فاطمهی زهرا (س) کرد دید که دیگر نمیتواند حرف بزند. حضرت زهرا گفت «ابکنی» علی برایم گریه کن. این خیلی حالت بدی است، تو نمیتونی حرف بزنی، برایم گریه بکن. یکمرتبه دارد اینجا امیرالمؤمنین «اَخَذَ عَلی راسِها» سر فاطمه را گرفت و «ضمها الی صدرها» به سینه محکم چسباند «فبکی ساعه» بلند بلند گریه کرد. چه میگذشت پشت در به امام حسن (ع) و امام حسین (ع)؟ چرا بابا و مامان اینطور گریه میکنند؟
عجیب است، آخرین جمله این بود، علی من را فراموش نکن، بعد از من، «لَاتَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاق» علی اول من را فراموش نکن، بعدش پسرم حسین در کربلا تکهتکه میشود. عجیب است، هر کس دیگری از این اهل بیت میخواست برود، یک وصیت به امام حسین (ع) میکرد. شب شهادت فاطمه (س) است میخواهم از امام حسن (ع) یک کلمه بگم. امام حسن (ع) میخواهد برود، دید امام حسین (ع) دارد گریه میکند. گفت داداش گریه نکن، من باید برای تو گریه بکنم.«الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ» گرگها برای تو گریه میکنند. یک جمله بگویم. از زینبم بگویم پشت در. یک خانم هست که نوشتهباشند که بتواند گریه بکند. آن هم عصر روز یازدهم «فرات زینب» زینب کبری (ص) این صحنه را دید. حسینش«؟ بِلا رَأسٍ وَ لاغُسْلٍ وَلا کفنٍ» اینجا زینب نتوانست گریه کند. بمیرم برای آن خانمی که بغض در گلویش ماند.