عبرت تاریخی
خداوند متعال در قرآن ۵ بار نکتهی مهمی را تأکید میکند؛ «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأولِي الأبْصَارِ (نور، ۴۴)» یعنی ما حوادثی را به شما نشان میدهیم تا برای شما عبرت باشد، منتها عبرت فقط برای اولیالابصار است، کسانی که چشم دارند. چشم برای چیست؟ گاهی ما یک واقعه را تماشا میکنیم، از آن میگذریم، مثل یک داستان. گاهی یک واقعه را تماشا میکنیم، اسامی، اتفاقات و لحظات آن واقعه را حفظ میکنیم. مادر فاطمهی زهرا (س) اسمشان خدیجه بود، پدرشان پیامبر اکرم. چه شبی متولد شدند؟ چه شبی به شهادت رسیدند؟ یک موقع ما عبرت میگیریم، عبرت یعنی چه اتفاقی افتاد که انفجار آن واقعهی کربلا شد؟ چه اتفاقی افتاد که مادر سادات پشت در و دیوار اینطور مجروح شد. چه اتفاقی افتاد که مردمی که تازه پیامبرشان را از دست دادند، دختر پیغمبر (ص) [را مهجور کردند؟]. «أَ اُهْضَمُ تُراثَ أَبِى وَ اَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّى وَ مَسْمَعٍ ...» فاطمه زهرا (س) [میگوید] «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ» ای انصار، ای کسانی که سر آوردن پیامبر اکرم (ص) در مدینه با هم دعوا داشتید، منت پدر مرا کشیدید، پدر من که آمد، یک قطره آب وضویش روی زمین نیفتاد.
ریشهی کربلا
چه اتفاقی افتاد که مادر سادات فریاد زدند؟ در چه وقتی فریاد زدند؟ میدانید بزرگترین شبههای که شمایی که الان پیشانیبند قرمز دارید با آن مواجه هستید، این یک کلمهای است که حضرت زهرا (س) آن شبهه عملیاتی را انجام دادند و آن هم این است، وقتی امامت ساکت هست تو چرا داری اینقدر خودت را میکشی؟ یک کلمه. وقتی امامت هنوز کاری نکرده تو چرا بالبال میزنی؟ شما میدانید امیرالمؤمنین علی (ع) در این صحنه ساکت هستند. خود امیرالمؤمنین (ع) در خطبه شِقْشِقْیه میفرماید که من «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا اَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا اَرَی تُرَاثِی نَهْباً...» زندگی مرا غارت کردند، «اَری تُراثی نَهْباً»، زندگی مرا غارت کردند. خیمهها را در کربلا اینطور غارت کردند...
انتخاب بین بد و بدتر
امیرالمؤمنین (ع) را گوشهی رینگ گیر آوردند؛ امیرالمؤمنین مجبور شد بین بد و بدتر بد را انتخاب کند. چرا امیرالمؤمنین مجبور شد؟ چون پیامبر اکرم (ص) فرمودهبودند«فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ» ما این غدیر را، حاکمیت امیرالمؤمنین (ع) را باید به همدیگر تذکر بدهیم. بچههایتان را اینطوری تربیت کنید، بچههایتان را آمادهی حاکمیت امیرالمؤمنین کنید. نکردند، کوتاهی کردند، وقتی کوتاهی کردند، امام جامعه مجبور به سکوت شد.
حضرت زهرا، صدای رسای امامت
آنهایی که امیرالمؤمنین (ع) را گوشهی رینگ به قول معروف انداختند، مظلومش کردند، حضرت زهرا (س) با روشنگری با منطق درست، دشمن امیرالمؤمنین (ع) را چنان گوشهی رینگ انداخت، چنان در بنبست انداخت که دیگر نمیتوانست کاری کند. خود مردم باید فتوای به کفر این دشمنان را میدادند. چرا؟ چون حضرت زهرا (س) گفتند: مگر نمیگویید «حَسبُنا کتابَ الله»؟ مگر نمیگویید قرآن را ما فقط قبول داریم؟ «اَ فی کتابِ الله اَن تَرِثَ اباک؟» تو از پدرت ارث ببری؛ «و لا اَرِثُ اَبِی» من از پدرم ارث نبرم؟ آقا خدا در قرآن نوشتهاست؛ قضیهی «فَيئ» را نوشته است «ما اَفاءَ اللهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ... (حشر - ۷)» خداوند متعال فدک را طبق آیهی «فَيئ» به پیامبر اکرم (ص) داد؛ «...عَلَىٰ رَسُولِهِ... (حشر - ۷)». بعد در آیهی دیگر خداوند متعال در سورهی اسراء آیهی ۲۶ میفرماید «وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ... (اسراء - ۲۶)» پیامبر اکرم (ص) یک دختر بیشتر ندارد؛ فدک را تقدیم دخترشان کردند، که انشالله [اگر] فرصت بشود، امشب میگویم که علتش هم چه بود.
بدعت؛ اهمیت کنشگری
حضرت زهرا (س) در چه شرایطی فریاد زدند؟ چه موقعی وقتی امام جامعه ساکت بود، بر مأمومین و افراد جامعه، طبق منطق حضرت زهرا (س) فریاد زدن واجب است؟ یک کلمه عزیزم، آن هم کلمهی بدعت. دستور به ما داده شده از پیغمبر اکرم (ص) به صورت کلی، در تمام تاریخ جامعهی اسلامی، «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ...» وقتی بدعتهایی در جامعهی اسلامی... بدعت یعنی چه؟ یعنی «اِدخالٌ فِي الدَّينِ ما لَيسَ فِي الدّينِ.». بدعت یعنی چه؟ یعنی دین ما برنامه داشتهباشد، ولی آن برنامه خاک بخورد، ما به اسم اسلام برنامهی بی دینها را در جامعهی دینی اجرا کنیم.
حرمت خانه پیامبر (ص)
میخواهم نبوت را تمام کنم در خطبه فدک. حضرت زهرا (س) در خطبه فدک فرمودند: «ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ» خداوند متعال پدرم رسول اکرم (ص) را با اختیار خودش از دنیا برد. میدانید یعنی چه؟ میخواهم امشب یک جور دیگر روضه بخوانم. یعنی اینکه عزراییل با جبرائیل به همراه ملک مقربی به نام اسماعیل به همراه هفتاد هزار ملک آمدند دم در خانه پیغمبر اکرم (ص)، اذن گرفتند، اجازه گرفتند، در زدند. به صورت یک روستایی حضرت عزرائیل ظاهر شد. حضرت زهرا (س) فرمودند: پدرم دیگر ملاقات ندارد. بار سوم اذن گرفت. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: زهراجان این برادرم حضرت عزرائیل است. او را راه بده، داخل بیاید. عزرائیل آمد. آرام با پیغمبر (ص) صحبت کرد. حالت چطور است؟ دوست داری بروی پیش خداوند متعال، حبیبت؟ وقت ملاقاتت رسیده است. دارد که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: تو از امت من هم اینطور جان میگیری؟ تو اینطور با امت من هم برخورد میکنی؟