ویرگول
ورودثبت نام
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

عرفان خمین

عرفان اسلامی در فرایند تاریخی خود با تمام فراز و فرودهایی که داشته است، رجالی بزرگ و عارفانی سترگ را در دامن خود پرورش داده که هر کدام به نوبة خود برخی از آموزه‌های عرفانی و باطنی قرآن و سنت را کشف، و در فتح قله‌های بلند و آسمانی آموزه‌های متعالی اسلام موفقیت‌هایی به دست آورده و جلوه‌ای از تعالیم باطنی آن را منعکس نموده‌اند ولی حقیقت آن است که عارفی به جامعیت امام خمینی کمتر آمده و یا در برخی از جهات می‌‌توان گفت نیامده است، اگر چه در عصر حاضر ژرفای اندیشه‌های متعالی به خصوص چهرة عرفانی او به روشنی شناخته نشده است اما روزی که حجاب ضخیم معاصرت کنار برود آفتاب عرفان و معنویت آن بزرگ بر اندیشة سالکان دیار معنویت نمایان‌تر خواهد شد. لذا در اینجا به برخی از ویژگی‌های عرفان امام خمینی اشاره می‌‌کنیم.

الف) امام احیاگر عرفان راستین

عرفان امام خمینی احیاگر عرفان راستین و همان معنویتی است که اصحاب سر امام عارفان علی بن ابی طالب(ع) از نفس قدسی علوی به طور مشافهه و به صورت گفتگوی چهره به چهره از آن حضرت دریافت می‌‌کرده‌اند. وقتی یکی از بستگان حضرت امام نامه عرفانی از او خواسته است، امام بعد از اشاره به نکته‌های عمیق عرفانی خطاب به پرسش‌گر می‌‌فرماید:

«همة این‌ها غیر از ذوق عرفانی است که از بحث به دور است و غیر، از آن مهجور، تا چه رسد به شهود وجدانی و پس از آن نیستی در عین غرق در هستی، «ادْفَعِ السِّراج که شمس طالع شد» (امام خمینی 1385 ج 18: 452).

در این فراز از کلام امام پرسش و پاسخی که بین کمیل و حضرت امیرمؤمنان علی(ع) رخ داده به زیبایی جلوه نموده است، آن گاه که کمیل با اصرار از حضرت امیرمؤمنان(ع) خواست دربارة «حقیقت» توضیح دهد، حضرت بعد از بیان مطالبی خطاب به کمیل فرمود:«اطفی السراج؛ فان الصبح قد طلع» چراغ را خاموش کن که صبح طلوع کرد» (صادقی ارزگانی 1387: 82) لذا امام خمینی را باید احیاگر عرفان اصیل نامید که سرچشمه‌اش امیرالعارفین علی بن ابیطالب(ع) بود.

ب)جامعه‌گرایی

در عرفان امام، بین ملک و ملکوت به زیبایی جمع شده است. بسیاری از عرفا چون نتوانستند بین ملک و ملکوت جمع نمایند و زندگی اجتماعی و سیاسی را با معنویت و زهد و پارسایی جمع کنند، لذا گوشه‌گیری و انزوا اختیار نموده و ادارة دنیا و امور سیاسی و اجتماعی را به اهلش واگذار کردند، و خود به ملکوت و امور معنوی پرداختند. ولی امام خمینی در اوج عرفان، زهد و پارسایی، رهبری سیاسی و توجه به امور اجتماعی و تلاش برای برقراری عدالت در ساحات مختلف و تشکیل حکومت را نه تنها با امور عرفانی و معنوی در تزاحم نمی‌دیدند، بلکه این امور را از وظایف عارفان راستین می‌‌دانستند و این همان کار انبیا و اولیای الهی است که ولایت معنوی را با رسالت و امامت با هم برعهده داشتند. امام در این باره در سخنی شنیدنی خطاب به فرزندش می‌‌فرماید:

پسرم نه گوشه‌گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق، میزان در اعمال، انگیزه‌های آنها است. چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است چون خودبینی و خودخواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق الله و شرک خفی و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک می‌‌کشاند. و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزة الهی به معدن قرب حق نائل می‌‌شود، چون داوود نبی و سلیمان پیامبر-علیهما السلام- و بالاتر و والاتر چون نبی اکرم-صلّی الله علیه و آله و سلّم- و خلیفة بر حقّش علی بن ابیطالب-علیه السلام- و چون حضرت مهدی-ارواحنا لمقدمه الفداء- در عصر حکومت جهانی‌اش، پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزه‌ها به نور فطرت نزدیک‌تر باشند و از حُجب حتی حُجب نور وارسته‌تر، به مبدأ نور وابسته‌ترند تا آنجا که سخن از وارستگی نیز کفر است (امام خمینی 1385 ج18: 512).

امام خمینی عرفان را وارد عرصه اجتماعی کرد، یعنی مسائل عرفانی را از انزوا و قلب سالک به جامعه تسری داد و عرصة مباحث عرفانی را به جامعه، نه تنها موجب تحقیر ندانست، بلکه نیاز جامعه را به عرفان از هر علمی بیشتر می‌‌دانست، بدین ترتیب عارف کامل، در نظر او می‌‌تواند یک مصلح اجتماعی یا حاکم حکیم و رهبر واقعی مردم باشد و این نشان دهندة پیوند اندیشه عرفانی و سیاسی امام خمینی است.

ج) ولایت‌مداری

در عرفان امام خمینی ولایت و خلافت از مبانی مهم ایشان محسوب می‌‌شود. به‌طوری‌که یکی از ویژگی‌های مهم اندیشة عرفانی امام راحل موضوع«ولایت و خلافت» است، چرا که عصاره و جوهر عرفان ناب اسلامی مسئله ولایت و خلافت است با ورود ایشان به این موضوع اساسی، مکتب عرفان وارد مقولة جدیدی شد؛ امام می‌‌فرماید:

اگر دلت از این راز آگاه شد که این حقیقت غیبی برتر از آن است که دست اندیشمندان به دامن حضرتش برسد و حتی یکی از فیض‌گیران بتواند فیض از آستان قدسش بنماید و هیچ یک از اسماء و صفات با داشتن تعینات، محرم سر او نیستند و هیچ کدام را اجازه داده نشده که به سراپردة او داخل شوند، بنابراین چاره‌ای جز آن نبود که برای ظهور و بروز اسماء و کشف اسرار کنوز آنها خلیفه‌ای الهی تعیین شود تا جانشین آن حقیقت غیبی باشد در ظهور در اسماء و نور آن خلیفه در این آیینه‌ها منعکس گردد تا بدین وسیله درهای برکات گشوده گردد و چشمه‌های خیرات سرزند و صبح ازل بدمد و آغاز به انجام بپیوندد، پس با زبان غیبی از مصدر غیب حجاب اکبر و فیض اقدس انور، امر صادر شد تا در لباس اسماء و صفات ظهور نموده و جامة تعینات بر تن بپوشد او نیز امر او را فرمان برد و نظر او را به مرحلة اجرا در آورد این خلیفة الهی و حقیقت قدسی که پایه و مایة ظهور است به ناچار می‌‌باید یک روی پنهانی به هویّت غیبی داشته باشد که با آن رو هرگز ظهوری ندارد و یک رو به عالم اسماء و صفات که با این رو در عالم اسماء و صفات تجلی می‌‌کند (امام خمینی 1360: 30-29).

از آنجا که یکی از معانی ولایت حکومت است و این حکومت مقتضی«حکم» و «عدل» است امام در بیان این معنا می‌‌فرماید:

حکم کسی است که سلطان وحدت بر او چیره گشته و حق تعالی بر کوه انیت او تجلی به قهر فرموده و آن را از هم متلاشی و ریز ریز کرده باشد و با وحدت تامه ظهور نموده و با مالکیت عظمی متجلی شده باشد. همانگونه که رستاخیز بزرگ با آن مالکیت ظهور خواهد کرد و اما کسی که در مشاهدة کثرت است بدون آنکه از وحدت محجوب باشد و وحدت را مشاهده می‌‌کند بدون آنکه از کثرت غفلت نماید چنین کسی حق هر صاحب حقی را به او عطا می‌‌نماید و مظهر اسم مبارک (حکم عدل) است که از هیچ حدی تجاوز نکند و به هیچ بنده‌ای ستم روا ندارد. او گاهی حکم می‌‌کند بر اینکه کثرت تحقق دارد و گاهی دیگر همین کثرت را ظهور وحدت می‌‌بیند چنانچه وجود مقدس متحقق به مقام برزخیت کبری و سراپا فقیر مولا و پر کشیده تا مقام قاب قوسین او ادنی مرتضی و مجتبی یعنی حضرت مصطفی(ص) به زبان یکی از امامان(ع) فرموده است ما را با خدای تعالی حالاتی است که در آن حالات، او او است و ما، ما هستیم و او ماست و ما اوئیم (امام خمینی 1360: 149).

حقیقت محمدیه(ص) چون در جمیع مراتب به دو اسم«حاکم» و «عادل» تجلی کرد، بدیهی است در مقام ملکی و دنیایی نیز مسئولیت تنظیم امور اجتماعی و تدبیر سیاسی مردم را به عهده دارد، موضوع انتصابی بودن خلافت و وجوب اطاعت از سوی مردم تماماً ناشی از این اصل مهم است. فلذا مناسبت نزول آیة اطاعت همین است آنجا که می‌‌فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء:59).

د) مسئولیت پذیری

یکی دیگر از ویژگی‌های مهم عرفان امام این است که در عرفان امام عزلت و دوری از مردم راهی ندارد. عزلت و گوشه نشینی و عدم پذیرش مسئولیت که یکی از مشترکات اکثر مکاتب عرفانی است و معمولاً معنای عرفان و تصوف همراه با عزلت، مردم گریزی و ترک دنیا است اما ویژگی خاصی که عرفان امام دارد این است که ایشان در عین اوج عرفانی هیچ وقت از خلق گریزان نبودند و خدمت به خلق خدا را عبادتی بزرگ و عین سلوک می‌‌دانستند. امام نظر کسانی را که خیال کرده‌اند عرفان مردم را از فعالیت باز می‌‌دارد نقد کرده‌اند و می‌‌فرمایند:

امیرالمؤمنین در حالی‌که اعرف خلق الله بعد از رسول الله در این امت و اعرف خلق الله به حق تعالی بود، مع‌ذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچ کسی نداشته باشد؛ هیچ وقت هم حلقة ذکر نداشت، مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود. یا خیال می‌‌شود که کسی که اهل سلوک است، اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد، در شهر هر چه می‌‌خواهد بگذرد اگر بنا باشد که اهل سلوک بروند کنار بنشینند، پس باید انبیا هم همین کار را بکنند و نکردند. موسی بن عمران اهل سلوک بود، ولی مع‌ذلک، رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد، ابراهیم هم همین طور، رسول خدا هم که همه می‌‌دانیم. رسول خدایی که سال‌های طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای اینکه عدالت ایجاد بشود( امام خمینی 1385 ج20: 116).

امام، عرفان جامعه‌گرا را تعلیم و ترویج می‌‌کرد نه عرفان جامعه‌گریز را، عرفان جلوت نه خلوت محض را توصیف و توصیه می‌‌کرد.

هیات الزهرادانشگاه صنعتی شریفنشریه محتشمامام خمینیبهرام قصرچمی و سیدرضا هاشمی
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید