مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

غایت القصوی

عرفان در لغت به معنای شناخت است و اصطلاحا به حیطه‌ای از علوم و ادراک بشر گفته می‌شود که در تلاش است تا در ورای این زندگی فانی و مادی و دنیّ، و زخارف و کثرات و تکاثرات آن، راه به حقیقت واحده‌ی عالم ببرد؛ حقیقت موجودات را بشناسد (و از این رو با حکمت: علمِ «اللهم ارنی الاشیاء کما هی»، رابطه‌ای بسیار نزدیک دارد) و به مبدا افاضه‌کننده وجود بار یابد؛ به عالم اطلاق از قیود برسد، و به رهایی از حجاب‌های کشیده شده در برابر دیده‌ی قلب انسان -که مانع درک حقایق‌اند- دست یابد، عالمی یک‌‌سره علم و حیات و جاودانگی و بهجت و سرور.

عرفان، ربط حقیقی و ملکوتی موجودات به یکدیگر و ربطشان به اله و رب شان را می‌جوید؛ به انسان پاسخ سوالات بنیادینش را می‌دهد، سوالاتی از قبیل «از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود، به کجا می‌روم آخر ... »، این که هدف غایی روح و آن مامنی که روح در آن ساکن شود و غبار اضطراب را از خود برفشاند کجاست.

وقتی که این معرفت بالاجمال و به طور ذهنی برای کسی حاصل شد، ذهن و قلب و اراده‌اش از کثرت و تکاثر عالم دنیا و جمیع آداب و رسوم اعتباری ابناء آن بریده شده و یک‌سره به دنبال غایتش از آفرینش‌اش می‌رود و کمالی که خدا برایش بالقوه ملحوظ داشته: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» را می‌جوید: إِلهِى وَأَلْحِقْنِى بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عارِفاً، وَعَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً، وَمِنْكَ خائِفاً مُراقِباً، يَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ

طبیعتا قدمت این علم و تلاش برای کسب آن، به قدمت حیات بشر و فطرت خداجوی اوست. در میان ادیان و به طور ویژه در ادیان حنفی ابراهیمی، نحله‌های فکری که به مباحث معرفتی پرداخته باشند وجود دارد. همگام با تحریفاتی که در ادیان شده، مباحث عرفانی ادیان نیز دگرگون شده و بعضا از بین رفته است و جایش را برخی انحرافات پر کرده است. این سوال مطرح است که رابطه دین و عرفان چیست؟ دین، مجموعه وسیعیست که بشارت‌ها و انذارها و غایاتی دارد، و هر کدام مناسب یک گروه از مردم و روحیات آن‌هاست. برخی را ترس از فقدان و عذاب ابدی اصلاح می‌کند (اصلاح به این معنی که: متنبه می‌شوند، روحیات و تمایلاتشان درست شده و اخلاق آن‌ها را اصلاح و به مناسک پایبندشان می‌کند و جامعه بشری آباد می‌شود)، برخی را شوق به کمالات و لذات بهشت برین، و برخی نظر را از هردو بلند کرده و به جست‌وجوی بهشت‌آفرین و حقیقت و خالقِ آسمان و زمین می‌گردند. میزان استفاده‌ی انسان از دین، به میزان حقیقت‌طلبی و طهارت باطنی و ظرفیت اوست؛ و عرفان پاسخگوی حد اعلای این ویژگی انسان است. البته در مناسک و احکام، همه‌ی متشرعین به یک گونه اند. تفاوتی که هست، در محتوا و نیت و غایتیست که هر کسی از انجام دستورات دینی در نظر دارد.

احادیث توحیدی و ولایی که ریشه مباحث عرفانی اند، در خود قرآن و حدیث وجود دارند؛ منتهی برخی برای کسب «ادنی المعرفه» که مُجزی باشد و فرد را داخل دایره اسلام وارد سازد به آن‌ها رجوع می‌کنند، و برخی تا عطش معرفت‌جوییشان را با علم تفصیلی و شهودی سیراب نکنند دست از تلاش علمی و عملی برنمی‌دارند.

بنابراین عرفان چیزی زیاده بر امر دین نیست بلکه طبقه‌ی اعلی و غایت قصوی آن است.

عرفان سه معنا دارد:

اول، شناختی تفصیلی و از سرِ شهود و معاینه‌ی قلب، که برای عارف حاصل شده است.

دوم، «عرفان عملی» که به نحوه سلوک و آداب و مراقباتش برای کسب عرفان می‌پردازد.

سوم، «عرفان نظری» که به گفتگو راجع به مباحث عرفانی می‌پردازد و فرقش با معنی اول عرفان که عرفان شهودی است، فرق بین شنیدن و دیدن است. آن چه که ما با مطالعه می‌توانیم کسب کنیم و در اشعار و متون یافت می‌شود، از این دست است.

مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید