در یادداشت قبل خلاصهای از یکی از طولانیترین جنگهای تاریخ یعنی جنگ بین اسرائیل و فلسطین گفتیم و تا اواخر دهه 60 میلادی و اوج قدرت اسرائیل در منطقه پیش آمدیم؛ پس از جنگ 6 روزه و شکست خفتبار اعراب در این جنگ اسرائیل صحرای سینا و بلندیهای جولان را غصب کرد و قدرت اسرائیل و متحدانش را به رخ اعراب کشیدند.
میتوان گفت اعراب پس از این جنگ بیشتر از فلسطین دیگر به فکر آبروی خود بودند و نتیجهاش شد جنگ آخر اعراب با اسرائیل یعنی جنگ یوم کیپور. یوم کیپور مقدسترین روز برای یهودیان است و اعراب به رهبری سوریه و مصر از شمال یعنی در جولان اشغالی و از جنوب در صحرای سینا درهای جنگ را به روی صهیونیستها گشودند.
در این جنگ عراق و اردن هم در حین پیشروی اسرائیل به سمت دمشق نیروهایی برای دفاع از سوریه ارسال کردند اما از آنجا که جرئت درگیری مستقیم نداشتند و مصر هم در میدان جنگ در تنگنا قرار داشت، سوریه نتوانست بلندیهای مهم و استراتژیک جولان را باز پس گیرد و نتیجهاش این شد که این مناطق به صورت غیر قانونی همچنان در اختیار اسرائیل است.
این جنگ برای همۀ طرفها جنگ خونینی بود و تلفات زیادی را در پی داشت، اما در آخر مصر و اسرائیل آتش بس اعلام کردند و البته همزمان با این جنگ، اولین شوک نفتی با تحریم فروش نفت توسط اعراب به آمریکا و اروپا آغاز شد که البته با حضور شاه ایران و فروش نفت وی به اسرائیل و آمریکا دوام چندانی نداشت ولی خود سرآغازی شد بر جنگی رسانهای، نظامی و اقتصادی در حوزه انرژی در جهان که اگر فرصت شد بعدا به طور کامل به آن خواهیم پرداخت.
مصر و اسرائیل در 1978 در پیمان کمپ دیوید صلح کردند و عملا این تاریخ را میتوان پایانی بر جنگ تمامی اعراب با اسرائیل دانست و سرآغازی بر فلسطینی چندپاره و تنها.
به طور کلی اسرائیل از آمریکاییها در مذاکرات بسیار جسورتر عمل میکند و دو تکنیک پدرشان را بهتر از آنها رعایت میکند: یکی همان تکنیک چماق و هویج معروف و دیگری با دست راستت دست بده ولی یه سنگ تو دست چپت داشته باش! خلاصه آنکه همانطور که در یادداشت پیشین گفتیم اعراب به طور کامل مهار شدند.
از این تاریخ به بعد در داخل فلسطین دو سازمان اصلی رخ نمایی میکند. یکی سازمان آزادی بخش فلسطین و دیگری حماس.
سازمان آزادی بخش فلسطین یا همان فتح که به یاسر عرفات شناخته میشود، خود را سازمانی ناسیونالیستی معرفی میکرد و در برهههایی هم بر علیه اسرائیل میجنگیدند اما در انتها با مکر و حیله اسرائیل و میانجیگری آمریکا یاسر عرفات و رابین در دو پیمان اسلو، بر سر صلح توافق کردند که در نتیجه آن سازمان آزادی بخش موفق به تشکیل دولت خودگردان فلسطین در مناطق کوچکی از کرانه باختری شد و اسرائیل نیز دولتی دست نشانده و یک فلسطینی که به صورت اسمی مرز داشت اما در واقع در اختیار اسرائیل بود، نصیبش شد.
به نوعی میتوان گفت هر یک نفع خود را برداشتند ولی افسوس آنکه نفع اسرائیلیها نفع ملتشان بود اما آن طرف قرارداد نفع عرفات و رفقایش مطرح بود و نابود شدن حق ملت فلسطین. در آخر هم که موساد دندان خراب را کشید و عرفات به شیوه نامعلومی در حبس خانگیاش درگذشت!
محمود عباس خائن هم که تکلیفش معلوم است؛ کسی که در مراسم هلاکت شیمون پرز گریه میکند اما در مراسم هموطنش اسماعیل هنیه شرکت نمیکند. بوی تعفن خیانت این فرد و دولتش در راستای استثمار ملت فلسطین در کرانه باختری حتی برای حیوانات نیز آزار دهندهاست!
به نوعی میتوان گفت اسرائیل بهترین وجهه رسانهای خود را با این جماعت ساخت و به قولی همیشه در رسانهها دستش پر است که نخود سیاهی هم به فلسطینیها دادیم و حق و حقوقشان رعایت شده و از نظر سیاسی هم خفقان دائمی را در کرانه باختری حفظ میکند و اجازه رشد تفکرات مخالف دولت خودگردان را نمیدهد.
از طرف دیگر هم همچنان به شهرکسازیهای غیرقانونی در این مناطق ادامه میدهد و اگر فلسطینیهای ساکن این مناطق راه یا مرگ یا عزت را پیش نگیرند بهسان قورباغهای در آبجوش ناگهان به خود میآیند و میبینند از خانواده و خانه و فلسطین چیزی جز جز ذلت باقی نمانده!
سازمان بعدی حماس یا همان حرکت مقاومت اسلامیست که از لحاظ ایدئولوژیک شباهتی به فتح ندارد. حماس از اساس با ساختار اسرائیل دشمن بوده و در هیچ برههای حاضر به رفتارهای مشابه باند عرفات نشد. تضاد رفتاری این دو سازمان تا حدی پیش رفت که به جنگ میان این دو منجر شد و خب نیازی هم نیست بگیم چه کسی برنده این جنگ بود! تفرقه بنداز و حکومت کن!
در نهایت کنترل نوار غزه به دست حماس و شهرهای توافق شده در پیمان اسلو به دست فتح افتاد.
نوار غزه مساحتی در حدود نصف مناطق 22 گانه تهران و جمعیتی بیشتر از 2 میلیون نفر دارد. تمامی عبور مرورها از غزه به بیرون زیر نظر ارتش اسرائیل است و دور تا دور آن در خشکی توسط اسرائیل و مصر دیوار کشی شدهاست. نوار غزه بزرگترین زندان روباز دنیاست!
غزه باتوجه به ساختار محصور شدهاش بسیار از لحاظ موجودیت در خطر است و حماس هم این موضوع را به خوبی متوجه بود و با ساخت تونلهای کیلومتری زیر این شهر و ایجاد ارتباطات از طریق رابطها، جای پای محکمی ایجاد کرد که اسرائیل با آن شبکه اطلاعاتی و ستون پنجم وقتی وارد این باتلاق شد، متوجهاش شد.
حماس از لحاظ ایدئولوژیک به اخوان المسلمین نزدیک است و از زمان بحران سوریه بشار اسد دل خوشی از آنها ندارد و خب ممکن است بپرسید خب پس ما چرا از حماس حمایت میکنیم؟
خلاصه و مفید بگوییم آغاز این نزدیکی همان دشمن دشمن من دوست منه قدیمیست! حماس مدتهاست با ما در ارتباط است و بعد از بحران سوریه خود نیز در سیاستهایش بازنگری کرد و با ارتباطات پیچیده و گسترده ما با حماس اکنون میتوان گفت، صرفا یک دشمن دشمن ما نیستند بلکه عملا بخشی از محور مقاومت به حساب میآیند!
البته که این همکاریها یک خفت بزرگ برای دیگر اعراب سنی منطقه هم هست که ایران شیعه حامی آزادی فلسطین است و خونخواه اعراب سنی اما اینها ذرهای به رگ غیرتشان بر نمیخورد!
قضاوت اینکه کدام یک از ساختارهای سیاسی بالا را به خودتان میسپاریم تا در یادداشت بعدی به رویکردهای اسرائیل و غرب در برابر فلسطین بپردازیم و راه صحیح را انتخاب کنیم.