مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۳۱ دقیقه·۴ سال پیش

فدک؛ یک رمز سه کلمه‌ای!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللهم كن لوليك الحجه ابن الحسن، صلواتك عليه وعلى آبائه، في هذه الساعة وفي كل ساعة، ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتى تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيها طويلاً»

هدیه محضر بی‌بی دو عالم، خانم زهرا سلام الله علیها، عرض تسلیت محضر فرزند عزیزشان در شب شهادت مادر (س) صلوات بفرستیم.

حضرت زهرا (س)؛ تجلی نام «عظیم» خدا

«... وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (۲۵۵ - بقره)»، «لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (۴ - شوری)»

در قرآن کریم خداوند متعال دو بار اسم «علی» و «عظیم» را در کنار هم قرار داده‌است. در عرفان اسلامی به این حالت می‌گویند «تناکح اسمائی»، پیوند و ترکیب دو اسم. علامه طباطبایی می‌فرماید پیوند اسماء پایان آیات معانی ویژه خودش را دارد. باید خیلی به آن توجه کرد. مظهر اسم «علیِ» الهی در روی زمین برای عالم، امیرالمومنین علی (ع) است. خداوند متعال، دارای علو است. دارای برتری است. «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ (انعام - ۱۸)»، «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ (فتح - ۱۰)»، «...كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا... (توبه - ۴۰)» تنها قابی که پشت سر حضرت امام بود در جماران همین قاب بود: «...كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا... (توبه - ۴۰)». این «علیا» بودن کلمه «الله» مظهرش روی زمین علی، امیرالمومنین (ع) است، و مظهر اسم عظیم الهی روی زمین فاطمه زهرا (س) است. چرا؟ در کتاب علل‌الشرایع که علل‌ را از اهل بیت (ع) سوال می‌کردند، فلسفه‌ها را سوال می‌کردند، از امام صادق (ع) سوال کردند: «لِمَ سُمیَتِ الزهرا، زهرا؟» چرا فاطمه‌ی زهرا (س) را زهرا نامیدند؟ اما صادق (ع) فرموند: «لِاَنَ الله خَلَقَها مِن نورِ عَظَمَتِه»، چون خداوند متعال فاطمه (س) را از نور عظمت خودش آفرید. مظهر اسم عظیم الهی روی زمین فاطمه زهرا (س) است. هر کسی می‌خواهد خدا را با عظمت‌ش ببیند باید روی فاطمه زهرا (س) تأمل بکند، عظیم است. عظمت فاطمه زهرا (س) در دو بعد قابل بررسی است. بعد ارتباط با خداوند متعال و بعد ارتباط با خلق. یا راهبری خلق به سمت خداوند متعال.

در وادی ارتباط با خداوند متعال اگر بخواهیم عظمت فاطمه‌ی زهرا (س) را درک بکینم، می‌گوییم ما درک نمی‌کنیم، راحت.

در او هرچه بگفتند از کم و بیش نشانی داده‌اند از دیده خویش

خدا رحمت بکند شیخ محمود شبستری را. اگر ما بخواهیم وجه عظمت فاطمه زهرا (س) در بعد ارتباط با خدا را بیان بکنیم، یک کلمه باید بگوییم تسلیم. چون امام صادق (ع) در تفسیر فرات کوفی ذیل «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر - ۱)» فرمودند می‌دونید چرا فاطمه را فاطمه نامیدند؟ «اَنَّ‌ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ‌ كُنَهِ مَعْرَفِهَا» چون تمام عالم از معرفت ایشان جدا شدند، «فطموا»، کنده‌شدند. نمی‌توانند معرف پیدا بکنند.

میزان معرفت حضرت زهرا (س) ، سنجه مرتبه نبوت انبیا

امام صادق (ع) فرمودند تمام انبیای گذشته «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى». عجیب است. بر معرفت فاطمه زهرا (س) انبیای گذشته امتحان نبوت می‌داند. به میزان این‌که می‌توانسند فاطمه زهرا (س) را بشناسند رتبه نبوت می‌گرفتند. شما الان امتحان می‌دهید به میزان فهمی که از درس‌هایتان پیدا می‌کنید رتبه می‌گیرید. انبیا چرا بعضی‌هایشان اولی‌العظم شدند؟ دارای عظمت شدند؟ چون بیشتر اسم اعظم الهی را به واسطه فاطمه زهرا (س) درک کردند. «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى». یعنی قرن‌های اولیه انبیا بر اساس معرفت فاطمه زهرا (س) رتبه می‌گرفتند «وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى...»، امالی طوسی«...وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى»، «مَا تَکَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِيٍّ حَتّی أَقَرَّ بِفَضْلِهَا وَ مَحَبَّتِهَا» نبوتی برای نبی‌ای تکمیل نمی‌شد «حَتّی أَقَرَّ بِفَضْلِهَا وَ مَحَبَّتِهَا» تا این‌که اقرار نمی‌کرد به عظمت فاطمه زهرا (س) و این‌که من عاشق فاطمه زهرا (س)‌ هستم. مناقب ابن شهرآشوب، «سئِلَ الصَّادِقُ...» ، از امام صادق سوال کردند، «.. .مَعْنَى حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ»، حضرت فرمودند «.خَیْرُ الْعَمَلِ»، بر فاطمه، یعنی میزان این‌که ما بتوانیم به فاطمه زهرا (س) متصل بشویم ما «.خَیْرُ الْعَمَلِ» انجام داده‌ایم. میزان اتصال ما به فاطمه زهرا (س)، راجع به این اتصال و کلمه «اتصال» و «متصل شدن» به چادر فاطمه زهرا (س) ما روایت داریم. به میزان این‌که این شاعر قشنگ، من نمی‌خواستم البته بحث علمی‌ام را این‌جوری بکنم دلم رفت...، «چادرت را بتکان روزی ما را برسان»، بر این اساس ما روایت داریم؛ «مرت فاطمه» نخ چادر فاطمه زهرا (س)، به میزان این‌که ما به این متصل بشویم، این امتحان انبیا بوده.

حضرت زهرا (س)؛ باطن شجره طیبه

مناقب ابن شهرآشوب، من اول‌ش چاره‌ای ندارم، چون در این بحث عظمت نسبت به خداوند متعال اصلا فقط باید روایت بخوانم چون هیچ حرفی نمی‌توانم از خودم بزنم، چاره‌ای ندارم. «...کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (ابراهیم - ۲۴)، تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها... (ابراهیم - ۲۵)» فقال امام باقر (ع) در کتاب بصائر الدرجات، مال صفّار که به محضر امام حسن عسکری (ع) کتاب رسیده، حضرت تایید کردند. امام باقر (ع) فرمودند، «الشَّجَرَةُ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ نَسَبُهُ‏ ثَابِتٌ‏ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ فَرْعُ الشَّجَرَةِ عَلِيٌّ وَ عُنْصُرُ الشَّجَرَةِ فَاطِمَةُ...» عنصر یعنی حقیقت، ریشه، باطن، اصل، اصل درخت نبوت فاطمه زهرا (س) است. فرع این درخت یعنی شاخه اصلی این درخت امیرالمومنین (ع) است. بعد حضرت فرمودند، «...وَ أَغْصَانُهَا الْأَئِمَّةُ...»، آن شاخه فرعی‌ترها ما ائمه هستیم. «...وَ وَرَقُهَا الشِّيعَةُ...»، ورق یعنی برگ‌های این درخت که « تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ... (ابراهیم - ۲۵)» می‌شود شیعه‌های فاطمه زهرا (س) اما اصل می‌شود چه‌کسی؟ «عُنْصُرُ الشَّجَرَةِ» ، ریشه باطن و حقیقت، یک ذره آدم متوجه می‌شود که چرا امام حسن عسکری (ع) پدر امام زمان (ع) به ما یک کد دادند درباره عظمت فاطمه‌ی زهرا (س) در رابطه‌ی با خداوند متعال «نحن حجج الله على خلقه، وجدّتنا فاطمة عليها السلام حجّة الله علينا» یعنی ما واسطه‌ی خلق هستیم به سمت خداوند متعال، خود ما واسطه‌ی اتصال‌مان به خداوند متعال می‌شود جده‌ی ما فاطمه‌ی زهرا (س) ، لذا امام باقر (ع) خیلی راحت می‌فرماید ما اگر تب بکنیم «...عَشْرَ مَرَّاتٍ یَا فَاطِمَهُ...» ده مرتبه می‌گوییم یا فاطمه، ما تب می‌کنیم می‌گوییم یا فاطمه، ما اهل بیت تب می‌کنیم ده بار می‌گوییم یا فاطمه، می‌شود درمان تب ما برای اتصال به خداوند متعال.

نزول جبرئیل بر حضرت زهرا (س) تا هنگام شهادت

«إِنَ‏ فَاطِمَةَ ‏ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً...» دقیقا ۷۵ روز می‌شود فردا، فاطمه‌ی زهرا (س) بعد ازپیغمبر اکرم (ص) ۷۵ روز باقی‌ماندند. «...وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى‏ أَبِيهَا وبعلها...»، نسبت به شوهر و اتفاقاتی که برای امیرالمومنین (ع) افتاد و فقدان پدر حزن شدید داشتند، «...وَ كَانَ يَأْتِيهَا...»، همه می‌دانید، مضارع استمراری «کان» آمده، یعنی دائما، دائما «...يَأْتِيهَا جَبْرَئِيلُ فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى‏ أَبِيهَا و بعلها وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا...»، تنها کسی که می‌توانست به فاطمه‌ی زهرا (س) تسلی بدهد همان جبرائیلی است که بعد از پیغمبراکرم (ص) بر هیچ‌کس نازل نشد الّا ۷۵ روز بر فاطمه‌ی‌زهرا (س)، هیچ روایت دیگری هم نداریم که جبرائیل بر بقیه‌ی ائمه اطهار نازل شده‌باشد، نداریم، من ندیدم.

لذا امام خمینی رحمه‌الله‌علیه وقتی عظمت فاطمه‌ی زهرا (س) نسبت به خداوند متعال در رابطه خدا را می‌خواستند بیان بکنند فقط به همین حدیث استناد کردند، و گفتند جبرائیل بر احدی غیر از پیامبر اکرم (ص) نازل نشد مگر بر فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها. و ما ا افتخار می‌کنیم که مادرمان، مکتب‌مان، سایه‌ی بالای سرمان این خانم هست.

مقام به خاطر نسبت داشتن با حضرت زهرا (س)

دل‌مان گره خورد به این جمله، چادرت را بتکان روزی ما را برسان، از چادر مادر ماست تمام روزی عالم، از چادر مادر ماست حتی روزی پیغمبر اکرم (ص). چرا؟ حدیث کساء را هیچ‌کس شک ندارد، حدیث کساء، یک موقعی راجع به سند این حدیث با هم گفت‌گو می‌کنیم، شیخ عباس قمی در دو جا این حدیث را بررسی‌کرده، شیخ عباس، محدث قمی نامیده‌می‌شود، یکی کتاب الکنی و الالقاب، یکی کتاب منتهی‌الامال. ابتدای حدیث کساء که از قول فاطمه‌ی‌ زهرا (س) است، جابربن‌عبدالله‌انصاری نقل می‌کند، ابتدای حدیث این است که پیامبر‌اکرم (ص) به در خانه‌ی حضرت زهرا رفت، «قال: اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاً ،...» فاطمه جان من در بدن خودم ضعفی احساس می‌کنم، قطعا این ضعف، ضعف جسمی نیست، چون ضعف جسمی بیان ندارد که فاطمه‌ی ‌زهرا بخواهد بگوید پدر من ضعیف بدنی شده‌بود، بعد یک حدیث عظیمی بشود و شأن نزول آیه‌ی قرآن بشود، «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب - ۳۳)» ضعف جسمی نیست، این چیست؟ قوی‌ترین انسان‌ها در هر عصر در برابر خدا، خود را ضعیف‌ترین انسان‌ها می‌بیند، لذا امیر‌المومنین (ع) می‌فرماید، «أنا الجاهِلُ»، من دربرابر تو خدایا جاهل هستم، همین امیرالمومنینی که به حضرت موسی (ع) خطاب می‌کند من همراه تو بودم هنگامی که از نیل رد شدی، به ابراهیم خطاب می‌کند من فلان، مولای یا مولای مناجات مسجد کوفه، این‌ها در برابر خدا ضعف می‌بینند، پیامبر اکرم (ص) ضعف خودش را در برابر خدا آورد در خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا (س) «اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاً...». بعد چه اتفاقی افتاد؟ فاطمه‌ی زهرا (س) فرمودند: من واسطه می‌شوم که شمارا به خدا پناه بدهم، این کلمه را ترجمه بکنید. «...اُعیذُک بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ...» من، پناه می‌دهم، تو را، پدرجان، از ضعف، به خداوندِ متعال. چون خدا در قرآن دو بار به پیامبر (ص) دستور داده «...فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (نحل - ۹۸)»؛ پیامبرجان تو باید به خدا پناه بیاوری از دست شیاطین. که واسطه شد؟ گفت منِ فاطمه «...اُعیذُک بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ...»، این‌ها افسانه نیست‌ها، خود حدیث کساء است. بعد پیامبر اکرم (ص) خودشان به فاطمه‌ی زهرا (ص) آدرس می‌دهند، می‌گویند، «...ایتینی بِالْکساَّءِ الْیمانی فَغَطّینی بِهِ...» فاطمه جان من می‌دانم کار تو پناه دادن ما به خداوند متعال است. می‌خواهی به تو آدرس بدهم. برو آن کساء یمانی را بیار. محور آن کساء یمانی، تو، فاطمه من هستی. چون فاطمه‌ی زهرا (س) می‌آید گزارش می‌دهد صحبت های خداوند با حضرت جبرئیل را در فوق عرش. خیلی عجیب است. فاطمه‌ی زهرا (س) می‌گوید من خودم شنیدم که خداوند متعال به حضرت جبرئیل این‌گونه جواب داد که جبرئیل از خداوند پرسید این‌ها چه کسانی هستند، خداوند متعال فرمود: «هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها» یعنی خداوند متعال وقتی می‌خواهد کساء را گزارش بدهد با فاطمه‌‌ی زهرا (س) گزارش می‌دهد. انگار خلقت را دارد این‌گونه می‌بیند. آن‌وقت شاید آن حدیث درست باشد که «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما»

شاید براساس این قسمت از حدیث کساء که «هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها» درست می‌شود. چون خدا در عرش دارد پیامبر (ص) را با فاطمه‌‌ی زهرا (س) معرفی می‌کند، می‌فرماید بابای فاطمه (س) است. امیرالمومنین (ع) با آن عظمت‌ش که در خوارزمی در مناقب خودش که از بزرگان اهل سنت است روایت را می‌آورد که پیامبر اکرم (ص) وقتی با خدا می‌خواهد گفت‌و‌گو کند صوت امیرالمومنین (ع) را می‌شنود همین آقا که دارند به فضایل امیرالمومنین (ع) دارند این‌گونه اقرار می‌کنند، آن‌وقت امیرالمومنین (ع) وقتی می‌خواهد در عرش شناخته بشود می‌گویند چه؟ می‌گویند «بَعْلُ فاطِمَهْ» ،پیامبر (ص) را می‌گویند «اَبُ فاطِمَهْ»، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را می‌گویند چه؟ فرزندانِ فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها.

یادم افتاد به وصیت‌نامه امیرالمومنین (ع) به امام حسن مجتبی (ع) که فرمودند مراقب حسینم باش، از فضایل حسینم همین کافی است که او «اِبْنُ اُمِّکْ» پسر فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیهاست. هرکسی گرفت دیگر گرفته‌است دیگر. خب، این‌ها را ما نمی‌فهمیم برویم روی چیزهایی که می‌توانیم روی‌ش تحلیل بکنیم و آن رابطه فاطمه زهرا (س) با خلق هست‌ش.

دست‌گیری حضرت زهرا (س) از خلق و امت

چگونه ما را دست‌گیری کردند این‌جا بهتر می‌توانیم از عظمت فاطمه‌ی زهرا را تحلیل بکنیم، مشاهده بکنیم و الگو بگیریم و حرکت بکنیم. در آن رابطه که دهان ما بسته است و هیچی. می‌خواهی عظمت فاطمه‌‌ی زهرا (س) را در رابطه با خلق تماشا بکنیم، باید برویم بلافاصله بعد از وفات پیامبر اکرم (ص). دست‌گیری اصلی آنجا اتفاق افتاد. ما تا زمان پیغمبر اکرم (ص) خیلی نکات زیبایی از فاطمه‌ی زهرا (س) داریم، آن‌ها را باید در سیره بنشینیم بررسی بکنیم. اما یک اتفاقی بعد از پیغمبر اکرم (ص) افتاد که آن باعث شد فاطمه‌ی زهرا (س) عظمت‌ش متجلی بشود. آن اتفاق را یک مقداری تحلیل بکنیم. و آن سندی که مادر برای ما به یادگار گذاشت به خاطر آن اتفاق، آن‌جا می‌توانیم عظمت فاطمه‌ی زهرا (س) را بیشتر مشاهده بکنیم. چه اتفاقی افتاد بعد از پیغمبر (ص)؟ خیلی من سریع عرض بکنم برویم سراغ بحث‌مان، این جلسه مبحث مقدماتی است، ۵ جلسه ان‌شاءالله در فاطمیه دوم اصل بحث‌ها را کار می‌کنیم. الان یک فهرستی از بحث را می‌خواهیم آماده بشویم، برای آن پنج جلسه‌ی فاطمیه‌ی دوم ان‌شاءالله زنده باشیم، ان‌شاءالله امام زمان علیه‌السلام هم ظهور کرده باشند، بتوانیم محضر آقا از مادرشان صحبت بکنیم، ان شاءالله. یک صلوات بفرستید.

«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

پیامبر اکرم (ص)...؛ من الان می‌خواهم بروم در قسمت دوم، چگونگی دست‌گیری فاطمه‌ی زهرا (س) نسبت به خلق، امت! امت پیغمبر (ص)! پیامبر اکرم (ص) یک خوابی دیدند. متن روایت این است: «فَرَأی في مَنامِها رِجال‌ً، یَنزونَ عَلی مِنبَرِهِ...» دیدند یک عده‌ای دارند از سر و کول منبر پیغمبر اکرم (ص) بالا می‌روند. «...نَزْوَ القِرَدَه...» یعنی مثل میمون‌ها، «...یَرُدّونَ النّاس عَلی أعقابِهِمُ القَهقَری...» مردم وقتی این صحنه را مشاهده کردند، به پست رفتند، هی عقب رفتند، هی از آن موازین و خطوطی که پیغمبر (ص) برای‌شان ترسیم کرده بود، عقب‌گرد کردند. پیغمبر (ص) از خواب که بیدار شدند، واقعا حزن شدید وجودشان را گرفت. «...فَاسْتَوى رَسُولُ الله...» حضرت بلند شدند، «...بَل حُزنُ یُعرَفُ في وَجهِهِ...» هر کسی به پیغمبر (ص) می‌رسید، پیغمبر (ص) را به شدت ناراحت می‌دید. ناراحتی پیغمبر اکرم (ص) باعث شد جبرئیل نازل شود. یک روایتی داریم که «القرآن نَزَلَ بِالحُزن، فَقرَأهُ بِالحُزن» قرآن اصلا با حزن نازل شد. این نشان می‌دهد که در فضای حالت روحی حزن پیغمبر اکرم (ص) جبرئیل نازل می‌شد. آن وقت آدم آن‌جا متوجه می‌شود چرا بر فاطمه‌ی زهرا (س) هم نازل می‌شد، چون همسر پیغمبر (ص) اعتراف می‌کند که «أشبَهُ‌النّاس» شبیه‌ترین مردم به پیغمبر اکرم (ص)، در همین حدیث خطبه‌ی فدک، وقتی زینب کبری سلام الله علیها، می‌خواهد مادر خودش را توصیف بکند، زینب کبری (س) می‌فرماید: «مَا تَخْرِمُ مِشْیتُهَا مِشْیةَ رَسُولِ اللَّهِ» وقتی مادر من بلند شد، می‌خواست از خانه بیرون برود، راه که رفت، دیدم وای! «مَا تَخْرِمُ خَرمُ الاُذُن...» یعنی سوراخ گوش«...مَا تَخْرِمُ...» یعنی به اندازه‌ی سوراخ گوش، فاصله نبود بین راه رفتن مادرم فاطمه‌ی زهرا (س) با راه رفتن پیغمبر اکرم (ص)! فاطمه‌ی زهرا (س) این طور بود. تا حالا بر پیغمبر اکرم (ص) حزن حاکم می‌شد، جبرئیل نازل می‌شد. درست شد؟! جبرئیل نازل شد: «یا رسول الله! آیه‌ی قرآن برایت دارم، در تعبیر خوابت.» سوره‌ی إسراء، صفحه‌ی ۲۸۸ قرآن‌تان‌، آیه‌ی ۶‌۰ «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ» تعبیر خوابی که دیدی، شجره‌ی ملعونه‌ای است که در قرآن یعنی بنی امیه! این امام صادق‌ (ع) فرمودند: «الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ایّ بَنی امیّه» بنی‌امیه، آرام بگویم و ریشه‌ی بنی امیه! آن کسانی که باعث شدند بنی‌امیه سر کار بیاید. آن‌هایی که بسترسازی‌اش را کردند. در محرم، مفصل راجع به این موضوع یک صحبتی داشتیم، ریشه‌ی انحراف! اینها همان‌هایی هستند که یزید که اوج فتنه‌ی بنی‌امیه است وقتی امام حسین (ع) را به شهادت رساند، حضرت دست کشیدند به محاسن خودشان، فرمودند: «ما قَتَلَني إلّا یَومُ السَّقیفَه، إلّا فُلان و فُلان في یَومِ السَّقیفَه» فلانی و فلانی مرا کشتند. کی؟ روز سقیفه. «بِأبي مَن نَهبا عَسكَرُهُ يَومَ الإثنَينِ مَن أضحي عَسكَرُهُ يَومَ الإثنَينِ نَهبا» جانم فدای آقای داداش عزیزم بشود که دوشنبه خیمه‌هایش را غارت کردند. درست شد؟ ریشه‌ی بنی‌امیه آن افرادی بودند که سقیفه را ایجاد کردند. بنی‌امیه و ریشه‌های‌ش از منبر پیغمبر اکرم (ص) بالا رفتند. چه اتفاقی افتاد؟ مردم نسبت به اسلام و آن موازین اسلام عقب‌گرد کردند. شد تهاجم فرهنگی. شد پس‌رفت جامعه اسلامی. این شد تعبیر ظاهر آن رویا، بلافاصله جبرائیل آیات دیگر را بیان کرد. «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر - ۱) وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ (قدر - ۲)»، رسول‌الله غصه نخور، «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (قدر - ۳)». «أَلْفِ شَهْر» یعنی هزار ماه، یعنی هشتاد سال. ببین، اگر این بنی امیه ۸۰ سال، هزار ماه، حکومت می‌کنند، من عوض‌ش به تو یک «لَيْلَةُ الْقَدْر» می‌دهم. امام صادق (ع) فرمودند، «لَيْلَةُ الْقَدْرِ هِیَ فَاطِمَهْ». امشب در عظمت فاطمه‌ی زهرا (س) مانده‌ایم‌ها. ببین اصلاً غصه این صحنه را نخور که میمون‌ها از منبرت بالا رفتند و مسلمان‌ها عقب‌گرد کردند، رمز سلامت امت تو یک کلمه است. لذا آخر سوره می‌فرماید «سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (قدر - ۵)»، یعنی سلام برای که؟ برای آن لَيْلَةُ الْقَدْری که، آن «لَيْلَةُ الْقَدْر» تا «مَطْلَعِ الْفَجْرِ» امت را به سلامت به مقصد می‌رساند. مقصد کجاست؟ «مَطْلَعِ الْفَجْر» چیست؟ «وَالْفَجْرِ (فجر - ۱)» ، «وَلَيَالٍ عَشْرٍ (فجر - ۲)»، آخرش چه می‌فرماید؟ «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (فجر - ۲۸)» یعنی آن خورشیدی که این‌ها تصور کردند در گودی قتل‌گاه سربریدند، او طلوع خواهد کرد. «وَالْفَجْرِ (فجر - ۱)» بعد در این آیه می‌فرماید «...حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (قدر - ۵)»، تا «مَطْلَعِ الْفَجْر»، فاطمه زهرا (س) آن «لَيْلَةُ الْقَدْر» امت را به سلامت می‌رساند. لذا تسلی خاطر پیغمبر (ص) شد سوره قدر.

خطبه فدک

روشن شد تا این‌جا؟ حالا این رمز عظمت فهم فاطمه‌ی زهرا (س) است. فاطمه‌ی زهرا (س) قرار است رمز سلامت امت پیغمبر (ص) باشد. ما عظمت رابطه حقی‌اش را که نمی‌فهمیم، یلِ‌الخلقی‌اش را می‌خواهیم بررسی کنیم. عنوان یل‌ِالخلقی‌اش چه شد؟ نجات امت پیغمبر اکرم (ص). رساندن امت پیغمبر اکرم (ص) به صحنه ظهور به سلامت. حالا چگونه به سلامت می‌رساند؟ این می‌شود موضوع اصلی بحث، «...الْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَ الْخَطْبُ الْأَفْظَعُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقَّكَ غَصْبُ الصِّدِّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ فَدَكا...». اهل بیت یک کلیدواژه را پی‌اش را گرفتند، آن هم یک کلمه سه حرفی به نام فدک. فدک رمز عملیات است، و رمز آن صحنه‌ای است که فاطمه زهرا (س) رقم زد. این کلمه را اهل بیت همین‌جور ادامه دادند. و ما اگر بخواهیم رمز هدایت‌گری فاطمه زهرا (س) و رمز عظمت فاطمه زهرا (س) را درک بکنیم همه‌اش خلاصه می‌شود در جریان فدک، این خیلی مهم است. می‌‌دانید مادر ما خطبه‌ای ندارند. اصلا برای ما صحبتی نکردند. دوتا خطبه دارند، دو تا صحبت دارند. یک، خطبه فدک، به خاطر خطبه فدک مادر ما کتک خورد. به خاطر خطبه فدک همه اتفاقات برای مادر ما افتاد، بعد خانم‌ها آمدند عیادت مادر ما بعد از خطبه فدک حضرت در ادامه همان خطبه فدک کلماتی را فرمودند و به شهادت رسیدند. پس خطبه فدک می‌گویند سند شیعه‌ست. این تنها یادگار آن مادر عظیم ماست که قرار است ما را هدایت بکند به سر مقصد منظور برساند. قرار است ما را به مطلوب‌مان برساند. ما چرا نفهمیدیم مادر ما صحبت کرده؟ آن‌هایی که اهل باشند می‌فهمند. شاید پدر راحت بتواند صحبت بکند ولی مادر به این راحتی جدی صحبت نمی‌کند که. یک‌دفعه مادر ما یک خطبه خوانده چرا ما نفهمیدیم راستی. ما اگر بفهمیم مادر ما در این خطبه چه کار کرد، ما بچه‌ها می‌توانیم مادری زندگی بکنیم!

ممانعت از راه‌گشاییِ پیامبر (ص)

بگذارید برای اینکه بفهمیم قضیه‌‌ی این خطبه چه هست، من خلاصه‌ای را الان عرض بکنم: بعد از پیغمبر اکرم (ص) چه اتفاقی افتاد؟ هنوز پیغمبر اکرم (ص) زنده هستند، پیامبر اکرم (ص) به همه‌ی اطرافیان خودشان گفتند - ببینید این حرفی که من الان دارم می‌زنم هفت بار در کتاب صحیح بخاری هست! من امروز خدمت آیت الله عظمی نوری همدانی بودم، شخصی خدمت‌شان رسیده‌بودیم. آقای نوری همدانی می‌فرمودند: «این صحیح بخاری، برای اهل سنت آن‌قدر عظمت دارد که من رفته‌بودم در مکه، کتاب‌خانه اصلی شهر مکه؛ آنجا نصف بیشتر کتاب‌خانه شروح مختلف صحیح بخاری بود! با چاپ‌های گوناگون!» آیت اللّه عظمی نوری همدانی می‌فرمودند: «من از آن مسئول پرسیدم: آقا شما شرح صحیح بخاری این‌قدر دارید، کتاب بخاری این‌قدر با چاپ‌های مختلف دارید، از نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین علی (ع) هم چیزی دارید؟ گفتند نه، نه نداریم!» - در آن صحیح بخاری، هفت بار این مطلب هست، از ابن عباس: «یَومَ الخَمِیس و مَا یَومَ الخَمِیس» روز پنجشنبه حرف‌ش را نزن! مصیبت عظمای ما مسلمان‌ها آن موقع اتفاق افتاد. پنجشنبه قبل از دوشنبه شهادت پیغمبر اکرم (ص)، چه اتفاقی افتاد؟‌ پیامبر اکرم فرمودند: «یک پوستی برای من بیاورید، یک قلمی برای من بیاورید. برایتان یک چیزی بنویسم، آن وقت دیگر گمراه نمی‌شوید.» یک نفر بلند شد، داد زد، اسمش در صحیح بخاری هم اشاره شده، گفت: «اِنَ الرَجُل لَیَحجُر» فریاد زد.

خداوند در قرآن می‌فرمایند: «ا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِ» پیامبر (ص) آرام فرمودند، آنها فریاد زدند. بعد سر و صدا کردند، کار به جایی رسید که پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «قوموا عنّی» بلند شوید بروید. «قوموا عنّی» را ترجمه نمی‌توانم بکنم!

روشن بودن ولایت امیرالمونین (ع) بر همگان

از اینجا شروع شد، دوشنبه‌ای که پیامبر اکرم (ص) به شهادت رسیدند، چه اتفاقاتی افتاد. می‌گذرم. فقط من این را بگویم که در همان صحیح بخاری هست، که زبیر بعد از پایان عمر دومی، خلیفه دوم؛ (همان دومی می‌گویم) صدا زد: «لو مات فلان، لبایعنا علیا» من این را عربی‌اش را می‌گویم، بروید ببینید؛ اگر این دومی دیگر برود؛ ما قطعا با علی بیعت می‌کنیم. دیگر آن خطا را نمی‌کنیم.

خود دومی رفت بالای منبر خطبه‌ای خواند، صحبتی کرد، سخنرانی کرد. سخنرانی یک صفحه در صحیح بخاری هست. گفت: «بله، اگر شما با اولی بیعت کردید اشتباه کردید.» بعد خودش توضیح می‌دهد، می‌گوید: «من با اولی داشتیم راه می‌رفتیم، ما شنیدیم که انصار و مهاجرین در سقیفه (یعنی آنجایی که سقف بود) جمع شدند، به زمین می‌کوبند، می‌گویند: «لا نبايع إلاّ عليّاً»

این را بزنید برایتان می‌آید، «لا نبايع إلاّ عليّاً» ما با احدی بیعت نمی‌کنیم، مگر امیرالمؤمنین! لذا امیرالمؤمنین در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه می‌فرمایند: «کی در من شک بود؟ اما آن فرد آمد حق ما را گرفت. کسی روی من شک نداشت!» به دروغ در کتاب‌ها نوشتند، چی؟ از آن اول در سقیفه جمع شدند انصار می‌گفتند ما، مهاجرین می‌گفتند ما! اصلا بعضی وقت‌ها چیزهایی در تاریخ آمده، من شاخ در می‌آورم! خیر اینگونه نبود؛ امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می‌فرمایند «کی در من شک بود؟ می‌خواهید الان شورا برای من بگیرید؟ برای انتخاب من؟» از آن اول کسی شک نداشت، همه عالم می‌گفتند لا نبايع إلاّ عليّاً! بعد خودش می‌گوید ما این صدا را از سقیفه شنیدیم. من به او گفتم دیگر دارد کار از کار می‌گذرد. من رفتم اون هم با من آمد بالا، گفتم: «لن یعرف هذا الامر الاّ لهذا...» هیچ کسی امر امامت را نمی‌شناسد مگر این شخص.

بعد من دستم را جلو آوردم، که اون خلافت را به من برگرداند، من تعارف کردم، او گرفت. این اتفاق غلطی افتاد که دیگران رفتند با او بیعت کردند. این اعتراف دومی است. اسلام این‌جا منحرف شد.

و چه اتفاقی افتاد؟ من می خواهم بگویم مادر ما چه کار کرد؟ فقط ۶ نفر در آن صحنه بیعت کردند. ۴۰ نفر را از بیرون هماهنگ کرده‌بودند، این چهل نفر مستقیم در خانه امیرالمومنین (ع) آمدند، تاریخ طبری این متن را اینجا نوشته‌است. بگذارید برایتان حدیث‌ش را بگویم؛ متن تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۴۵۹؛ اینجا دقیقاً نوشته که این‌ها آمدند. تاریخ طبری، جلد٣، صفحه ١٩٨، این‌ها مستقیم در بیت‌النبوه رفتند. گفتند همه را آتش می‌زنیم، همه را می‌سوزانیم. چرا؟ گفتند یک جو استبدادی راه می‌اندازیم، کسی نتواند کاری کند. صحیح بخاری، جلد ٣، صفحه ١٣۶١، می‌گوید مردم به شدت از او ترسیدند. دقت کنید، می‌خواهم بگویم مادر من در چه فضایی به خاطر ما کتک خورد. تمام انصار و مهاجرین ترسیدند. استبداد و دیکتاتوری حاکم شد. در این فضا مادر ما شکنجه شد.

مسجد دانشگاه شریف؛ مراسم دهه اول فاطمیه (س)
مسجد دانشگاه شریف؛ مراسم دهه اول فاطمیه (س)

امامِ مامور به سکوت و لرزش قلب عمار

بگویم شدت کار به کجا رسید؟ ببینید اهل بیت وقتی می‌خواهند روضه بخوانند، عظمت کار را می‌خواهند بیان کنند، این جمله را می‌گویند، اختصاص شیخ مفید، صفحه ١٠؛ عن ابی‌بکر الحضرمی، از یاران خاص امام باقر (ع) است می‌فرماید، «قَالَ ابوجَعْفَر، اِرْتَدَّ النَاس اِلَّا ثُلَاثة نَفَر...»، همه مرتد شدند مگر سه نفر، سلمان، ابوذر، مقداد. و دیگر حضرت ساکت شدند. ابوبکر حضرمی می‌گوید آقا عمار؟! ببینید، دقت کنید؛ عمار معیار است‌ها! عمار در جنگ صفین همان کسی که در هر قسمت باشد. پیامبر ۳۰ – ۴۰ سال قبلش وعده داده‌بودند عمار معیار ولایت است. در این روایت اختصاص مرحوم مفید، که روایت در کافی هم بیان شده، در جای دیگر هم بیان شده؛ یک مرتبه حضرت فرمودند: «فعمار؟ قال: قد كان جاض جيضة...» یک مقداری قلب‌ش لرزید. در این فضا که این‌قدر یک دفعه تاریک شد و فتنه شد، بچه‌ها، عزیزان، جان من، اگر می‌خواهید بفهمید لحظه‌ی ظهور امام زمان (ع) چه اتفاقی می‌افتد؟ صحنه به اندازه کربلا هم روشن نیست. صحنه، صحنه‌ی کوچه‌ی بنی هاشم خواهدبود.

اینکه گفتم «سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (قدر - ۵)»، یعنی تو باید با این مبنا جلو بروی تا لحظه‌ی ظهور. و دقیقا صحنه طوری است که امکان دارد، خواصِ خواص اتفاق کوچکی برای‌شان بیافتد. اتفاقات بزرگی که الان افتاد، که اصلا این‌ها هیچ است! بابا این‌ها را ولش کن! آن که برود در فرانسه و فحاشی بکند، بعضی ها گفتند آقا دیگر آخرالزمان شد، ببین چه اتفاق بزرگی افتاد. نه بابا این‌که هیچ چیزی نبود. خود شما همه پای درس اخلاق‌ش بوده‌اید. اصلا دل‌تان تکان نخورد. آب در دل‌تان تکان نخورد. هنوز آن اتفاقات بزرگ نیفتاده است. بعد حضرت فرمودند که می‌دانی آن کسی را به تو معرفی کنم که دلش تکان نخورد. از بین این سه نفر فقط مقداد بود. گفت: آقا! سلمان، بحرٌ عمیق! حضرت فرمودند: بله تو اصلا به سلمان توهین نکنی‌ها. من همانی هستم که فرزندم امام صادق (ع) راه می‌رفت اسم سلمان را می‌برد. مردم اعتراض کردند که آقا چرا انقدر اسم سلمان را می‌بری. حضرت فرمودند که «ایثارُه هَوی اَمیرِالمُومِنین (علیه‌السّلام) عَلی هَوی نَفسِه» سلمان جان ما! تمام عشق ما اهل بیت به سلمان است. چرا؟ چون هر اتفاقی که می‌افتاد سلمان می‌گفت علی نفسِ من. نفسِ من جلوی علی (ع)، فدای علی شود. «ایثارُه هَوی اَمیرِالمُومِنین (علیه‌السّلام) عَلی هَوی نَفسِه» یعنی خواسته‌های علی (ع) را بر خواسته‌های خودش در هر صحنه‌ای ترجیح می‌داد. غذا می‌خواست بخورد نگاه می‌کرد ببیند علی (ع) چه می‌خواهد. راه می‌خواست برود، نگاه می‌کرد ببیند علی چه می‌خواهد. این سلمان با این امتحان ولایت‌ش، امام باقر (ع) می‌فرماید در کوچه بنی هاشمِ قبل از ظهور، چه اتفاقی پیش می‌آید؟ «فإنَّه عَرَضَ في قَلبِه عارضٌ» شک در قلبش افتاد. «عَرَضَ» یعنی یک چیز افتاد به قلبش. «أن عند ذا يعني أمير المؤمنين عليه السلام اسم الله الأعظم» مگر علی (ع) اسم الله الاعظم نداشت. خانم‌ش را جلوی اون دارند شکنجه می‌کنند. علی (ع) تو ابراهیم را از آتش نجات دادی. علی (ع) تو موسی را از وسط نیل نجات دادی. علی (ع) تو نوح را نجات دادی. مگر در دعای سمات نمی‌خوانیم. که در روایت دارد به آن اسمی که نوح نجات پیدا کرد و آن اسمی که فلان، اسم امیرالمومنین (ع) بود. درست شد. این‌ها را سلمان آگاه است. اصلا روایت را سلمان نقل می‌کند که همراه نوح علی (ع) بود. همراه موسی علی (ع) بود. همین سلمان در کوچه بنی هاشم صحنه را می‌بیند، یک لحظه دل‌ش می‌لرزد. که این چه رهبری است؟ فهمیدید، چه رهبری است؟ چرا ساکت شده است؟ بابا این هم نکند بالاخره الان آن حالت قبلی‌اش را ندارد؟ - این را خودم دارم می‌گویم. سلمان به دلش نیامده. خودم دارم می‌گویم آن چیزی که افراد باید بفهمند، بفهمند. - نکنده آن حالت قبلی‌اش را ندارد، پیر شده است. او قبلا یک قدرتی داشت. سلمان هم دلش تکان خورد. نه در آن حد که برود بگوید: آدم شو، برو، مستکبر و این‌ها. نه در آن حد. ولی دلش تکان خورد. یک لحظه گفت: اسم اعظم را دارد دیگر. پس چرا به کار نمی‌برد؟ دیگر از این صحنه بدتر. تو نوح را نجات دادی. امام باقر (ع) می‌فرماید که بعد یک اتفاقی برای سلمان افتاد. مجروح شد. امیرالمومنین (ع) آمدند دست سلمان را گرفتند. گفتند: «سَلْمان بَایِع» بیا با من بیعت کن. سلمان گفت: آقا من که شما رو قبول دارم. حضرت فرمودند: دلت تکان خورد. بیا یک‌بار دیگر بیعت کن. این دفعه دیگر دلت تکان نخورد. کار داریم. ابوذر در آن صحنه نجات پیدا کرد، اما بعدا یک‌جایی نتوانست جلوی دهان خودش را بگیرد. نه نه ابوذر هم نه. مقداد باز بهتر بود.

ایستادگی حضرت زهرا (س) در مقابل غاصبان

یک چیزی بگویم. اصلا می‌خواهم روضه ام را بخوانم. بچه ها یک سوال تا به حال پیش آمده برای شما. امیرالمومنین (ع) به عنوان امام جامعه مامور به سکوت بود، قبول. در این جامعه‌ای که امیرالمومنین (ع) مامور به سکوت بود، فاطمه زهرا (س) ماموم بود. یعنی تابع علی (ع) بودند. علی (ع) وظیفه‌اش سکوت بود. فاطمه زهرا (س) ظلم به این فاحشی، استبداد به این فاحشی، دیکتاتوری، خودرایی، تفرعن به این واضحی را دید که حق مسلم علی (ع) را غصب کردند. فاطمه زهرا (س) چه کار کرد؟ اعتراض کرد. خطبه خواند. الان انشاءالله برای شما می‌خوانم. جلوی رئیس غاصب جامعه ایستاد. محکم گفت: «لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا» دروغگو! عجب دروغ بزرگی گفتی. حضرت کلمه ارث را، کلید واژه ارث را که همه می‌فهمیدند. تنها فرزند پیغمبر اکرم (ص) است. بعد حضرت فرمودند: «اَزَعَمتُم» آیا شما تصور کردید که من ارث نمی‌برم؟ چرا من ارث نبرم؟ نکند من کافر شدم؟ آخ آخ آخ آخ دیگر مو به تن همه سیخ می‌شد، می‌توانستند بگویند حضرت زهرا (س) در برابر حکومت وقت ایستاد، نمی‌توانستند بگویند دختر پیغمبر (ص) که کافر است. چون پیغمبر اکرم (ص) فرمودند که «لایَرِثُ الکافِر منَ المُسْلِم»، کافر از مسلمان ارث نمی‌برد. یک مرتبه حضرت فرمودند نکند می‌خواهید بگویید من دختر بابایم نیستم؟ ضجه جمعیت بلند شد! بعد حضرت فرمودند خب چرا حق من را خوردید؟ بابایم است، برایم ارث گذاشته، «لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا» دروغگو! تو دروغگو هستی، تو دروغگو هستی، یک مرتبه به آن شخصی که یکی از همسران پیغمبر اکرم (ص) است، [و] آمد حدیث جعلی درست کرد که گفت که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إنّا مَعاشِرَ الانبیاء، لا نُوَرِّث»، یک مرتبه حضرت [زهرا] رو کرد به او، فرمودند: «نَبَثتُم کِتابَ اللّه وَراءَ ظُهُورِکُم»، قرآن مسلّم را شمایی که ادای قرآن‌خوانان را درمی‌آورید! قرآن مسلم را، پرت کردید پشت سر خودتان!! چون خدا در قرآن می‌فرماید فلان نبی از فلان نبی ارث برد! حضرت زکریا فرمود به من فرزندی بده که از من ارث ببرد. رابطه بین حضرت سلیمان و حضرت داوود، این همه رابطه گفتند بعد فرمودند طبق نص قرآن ارث بردند، چرا قرآن را پرت کردید آن‌ور، بگو چون مسلمان نیستید.

کتک زدن ناموس پیغمبر و ترس انصار

جلوی رئیس جامعه اسلامی که آمده جامعه اسلامی را منحرف کرده، رییس به دروغ دیگر، رییس منحرف، آمده جامعه اسلامی را منحرف کرده و یک جو استبدادی راه انداخته که انصار همه وقتی دیدند... ای خدا چرا آمدند، من دیگر چون آخر صحبت‌هایم است دارم می‌گویم، چرا آمدند مستقیم در خانه فاطمه زهرا (س) آن اول کار که شش نفر فقط بیعت کرده بودند؟ چون یک کلام؛ ما وقتی ناموس پیغمبر اکرم (ص) را کتک بزنیم همه ناموس‌های‌شان را می‌برند در خانه‌ي‌شان. چون از ناموس پیغمبر اکرم (ص) که در عالم بالاتر نیست که؛ انصار یک محاسبه دودوتا چهارتا به نحو اولی می‌کنند می‌گویند ناموس پیغمبر اکرم را کتک زدند، ناموس ما را نزنند؟ ناموس ما را می‌کشند! لذا شما دیدید دیگر صحنه تاریخ را دیدید که وقتی فاطمه زهرا (س) می‌رفتند درِ خانه انصار می‌گفتند: بابا شما با ما بودید شما می‌گفتید «لانُبایِع إلّا عَلیّا» شما توی غدیر با ما بودید، می‌دانید. این‌ها چه کار می‌کردند؟ نگاه می‌کردند. بعد این‌ها همه گزارشات تاریخی‌اش هست، هیچ‌کس انکار نمی‌کرد، نگاه می‌کردند. به چه نگاه می‌کردند؟ شاید به آن حالتی که فاطمه زهرا (س) با آن حالت رفتند درِ خانه انصار؛ یعنی فاطمه تو ببین چه جور آمدی این‌جا الان...؛ خب ما هم همسر داریم، ما هم الان... یک نفر نگفت که دخترهایم فدای تو فاطمه جان. اگر تو دختر جوان داری، مادر ما هم جوان بودندها، مگر مادر ما چند سال داشتند؟ هجده سال که بیشتر نداشتند مادر ما، هیچ‌کس انگار این حرف را نزد، همه انصار انگار ترسیدند، انگار ترسیدند؛ نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاد. فقط این اتفاق را می‌دانیم که تمام اهل بیت فرمودند سه نفر ماندند، یه عده‌ای لرزیدند برگشتند، سقف‌ش شد هفت نفر، هیچ روایتی بالاتر از هفت نفر نداریم! یعنی کلا یاران فاطمه زهرا (س) بعد از پیغمبر اکرم (ص) هفت نفر بودند.

عقیله‌ی بنی‌هاشم، زینب کبری؛ راوی ماجرای فدک

مادر ما حقایقی را در خطبه فدک بیان کردند، دیگر فهرست‌ش را هم فرصت نشد بگویم، حقایق را گفتند راجع به حجاب گفتند، تمام انحرافاتی که امکان دارد در جامعه اسلامی پیش بیاید. از رفتارشان شروع کردند حجاب را درست کردند، زینب کبری (س) - می‌دانید این حدیث را، این خطبه فدک را، دخترشان زینب کبری برای ما نقل کردند- «حَدَّثَتنی عَقیلَتُنا زینبُ بَنتُ علیٍّ» عقیله‌ی ما، ابن عباس می‌گوید، در آن زمان زینب سه سال، دو سال، سه سال بیشتر ندارد. ابن‌عباس می‌گوید دختر عاقل ما زینب کبری‌ (س)ست، بگذارید اول برویم درِ خانه‌ی بچه‌های‌شان بعد برویم سراغ مادر دیگر، چه بچه‌ای دارد فاطمه زهرا (س)، زینب، دخترِ کوچک فاطمه‌ی زهرا (س) عقیله‌ی بنی هاشم است، یعنی عاقل بنی‌هاشم است. بعد زینب کبرا می‌گوید: «لَمّا بَلَغَ فاطمه، امّی فَاطِمَه»، وقتی که به مادرم فاطمه‌ی زهرا (س) این خبر رسید که فدک را غصب کردند، و افراد را از باغ فدک بیرون کردند، مادر من چیکار کرد، «لاثَت خِمارِها عَلی رأسِها»

این مقنعه‌ی خودش را روی سر خودش پیچید، «وَاشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِها» چادر را روی سر خودش انداخت بعد شروع کرد به حرکت کردن، شروع می‌کنن، می‌فرمایند وقتی که وارد مسجد شد، «...ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکاءِ...» ، مادرم یه ناله زد تمام مسجد منفجر شد. فقط با ناله‌ی فاطمه‌ی زهرا (س) ببینید عظمت فاطمه‌ی زهرا (س) را. خیلی مردم درک می‌کردندها. این خانم کتک بخورد مردم هدایت می‌شوند. فقط به ایشان امید هست در آن صحنه. می‌دانید وقتی که آمدند درِ خانه فاطمه زهرا (س)، این گفتش که من آتش می‌زنم. یک نفر گفت «إنَّ فِیها فاطِمَةَ»، چه داری می‌گویی؟ - هیچکس نگفت، علی، هیچ‌کس نگفت الحسن و الحسین- گفتند می‌دانی در این خانه چه کسی است؟ فاطِمَه بِنْتُ رسولِ الله! یعنی تو از هر کسی بخواهی بگذری از دختر پیغمبر (ص) نمی‌توانی بگذری‌! آن نامرد هم سریع گفت «وإن» و اگر چه فاطمه (س) در این خانه باشد، من این خانه را می‌سوزانم، این خانه را می‌سوزانم. مادر ما هم باهاشان صحبت کردند، بعد آخرِ آخر خطبه یک مرتبه مادر ما یک چندتا جمله فرمودند. فرموندند می‌دانم صحبت‌های من روی شما اثر ندارد. چرا؟ چون‌ که شما، «...وَ قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ، وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ...»، آب شور دنیا را خورده‌اید زکام شده‌اید من را حس نمی‌کنید. می‌دانید چرا با شما صحبت کردم؟ «...وَلَکنَّهَا فَیضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیظِ...» دلم بعد از پیغمبر اکرم (ص) گرفته بود، خواستم بیام با یاران پیغمبر اکرم (ص) صحبت بکنم بلکه در این‌ها نوری پیدا بشود، یا «مَعَشرَ النقیبة وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ». شما [انصار] بازوهای پیغمبر اکرم (ص) بودید، حالا جلوی شما دارند دختر پیغمبر اکرم (ص) را کتک می‌زنند. «اِيهاً بَنِي قِیلَهْ!» بچه ننه‌ها! «ءاهَضَمُ تُرَاثَ أبِي وَاَنْتُمْ بِمَرْأي مِنِّي وَمَسْمَعٍ ومنتدئ». مردید شما؟ دختر پیغمبر اکرم (ص) را حق‌ش را خوردند، کتک‌ش زدند، هیچ‌کاری نکردید؟ چرا شما همه‌تان ساکت نشستید؟ من را مگر نمی‌بینید؟ مگه من را نمی‌شناسید؟ که می‌تواند بگوید من دختر پیغمبر اکرم (ص) نیستم؟ دور حضرت، دیدند این‌ها صحبتی نکردند، حضرت برگشتند، برگشتند، این را خود زینب کبری (س) نقل می‌کند. می‌گوید می‌دانید حالت بابای من وقتی مادر من برگشت چی بود؟ لااله الا الله؛ این حالت می‌کشد آدم را. «ثُمَّ انْکَفَأتْ عَلَیْهَاالسَلَام وَ اَمِیرُالْمُؤمِنِینْ عَلَیْهِ‏السَلام یَتَوَقّعُ رُجُوعَهَا اِلَیْهْ وَ یَتَطَلِّعُ طُلُوعَهَا عَلَیْهْ» ، همین روضه من باشد تموم بشود دیگر، می‌گوید بابام امیرالمومنین (ع) که در خانه، خانه‌نشین شده بودند هی از پنجره سرک می‌کشیدن، کی همسر عزیزم برمی‌گردد؟ فاطمه‌ی زهرای من که اهل بیرون رفتن نبود، چند لحظه فاطمه‌ی زهرا (س) رفتن پشت خانه‌شان مسجد، امیرالمومنین (ع) خانه خراب شدند، هی نگران بودند. وقتی فاطمه‌ی زهرا (س) برگشتن، امیرالمومنین (ع) خواستند با فاطمه زهرا (س) صحبت بکنند. یک مرتبه فاطمه زهرا (س) فرمودند، «هَذَا اِبْنُ اَبي‏قُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ...» ببین این نامردها حق من را غصب کردند، علی (ع) تو مرد من هستی در خانه نشسته‌ای، این‌جا بود که امیرالمومنین (ع) در نقل دارد، که رفتن لباس رزم پوشیدند، فرمودند فاطمه اگر تو اراده بکنی من همه این‌ها را... در بعضی از نقل‌ها هست که همان‌جا مؤذن صدای اذان‌ش بلند شد، اسم محبوبِ فاطمه زهرا (س) را برد، دم در امیرالمومنین (ع) فرمودند فاطمه جان، فقط و فقط به خاطر این آقا بود که من سکوت کردم. باشد من می‌روم حق‌م را می‌گیرم. این‌جا بود که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند که نه علی، ««حَسْبِيَ اللَّهُ»، و أمْسَكْتُ» نه علی وقتی بابام گفته‌باشد من هم صبر می‌کنم.

صبوری حضرت، و آغاز مصیبت‌های منجر به شهادت

دیگر از این‌جا به بعد بود که اصل آن ضربه‌ها شروع شد. من الان یک مقتل می‌خوانم این مقتل فقط مال شب شهادت است، خدا شاهد است غیر از شب شهادت من این مقتل را نمی‌خوانم، از این‌جا بود که تصمیم گرفت فاطمه‌ی زهرا (س) صبر بکند، آن مصیبت‌های اصلی شروع شد. مقتل را بخوانم عرضم تمام. در کتاب اختصاص مرحوم مفید هست، یک‌جایی در اثر مقاومت فاطمه‌ی زهرا (س) فدک را برگرداندند، یعنی می‌خواستند برگردانند، سند اولیه‌ای نوشتند، حضرت خواستند رسمی‌ش بکنند، «...فَخَرَجَتْ وَ الْكِتَابُ مَعَهَا...» ، فاطمه زهرا خارج شدند، سند اولیه‌ی فدک دستشان بود. لا اله الا الله؛ «...فَلَقِيَهَا فُلَانٌ...»، آن دومی مادر ما فاطمه‌ی زهرا (س) را در کوچه بنی‌هاشم مشاهده کرد. اصل مقتل این‌جاست، تمام آن قبلی‌ها مقدمه این صحنه بود. چون این‌ها دیدند مادر ما دارد پیروز می‌شود. می‌دانید وقتی مادر ما خطبه فدک را خواندند، تمام مسجد یک صدا، صدا می‌زدند، علی علی، که این‌ها خودشان را به خطر دیدند شروع کردند این‌جوری مبارزه کردن، لا اله الا الله؛ «فَقَالَ: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ مَا هَذَا الْكِتَابُ الَّذِي مَعَكَ؟» ، چه دستت است دختر پیغمبر اکرم؟ «فَقَالَتْ: كِتَابٌ كَتَبَ لِي فلانٌ بِرَدِّ فَدَكَ»، اولی برای من نوشته که فدک حق مسلم ماست، او نتوانسته که مقاومت بکند در برابر این همه استدلال. لا اله الا الله؛ «فَقَالَ: هَلُمِّيهِ‏ إِلَيَ»، این را به من برگردان. این‌جاست که ما بچه‌ها باید بفهمیم چگونه روحیه‌ای داشت، مادر ما که بود. آن‌جا، در کوچه بنی‌هاشم تنها، «...فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَيْهِ...»، مادر ما سند فدک را محکم در دست خودش گرفت، هیچ اجازه نداد که کسی بیاید سند را از مادر ما بگیرد. «...فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ...»، این‌جا بود که با تمام قدرت یک لگد به مادر ما زد، لا اله الا الله؛ اولین اسم رمز را مادر ما گفت «وَ صَاحَتْ یَا اَبَتَاهْ!». مادر فریاد زد، باباجان «أهکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ» ببین با دختر تو چه کار دارند می‌کنند... «فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ...» فرصت نکرد تو حالت عصبانیت شمشیر را از غلاف در بیاورد. شمشیر در غلاف بود، مادر ما کنار دیوار بود. آن نامرد، لا اله الا الله؛ «...فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا...» به پهلوی مادر ما با غلاف شمشیر ضربه زد. خانم‌ها نشنوند، ما یه عموجانی داریم به نام حضرت محسن (ع). این‌جا مادر ما دست به پهلو گرفته بودند، تا مشاهده کرد بازوی مادر ما را دست به پهلو گرفته «...فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا...» نامرد با تازیانه به بازوی مادر ما زد، تا الان مادر ما سه تا ضربه خورده، نامرد دیگه برگرد برو! کار خودت را کردی! این‌جا بذار از زبان امام حسن مجتبی (ع) بگویم، امام صادق می‌فرماید، آن‌جایی که مادر ما، گوشه کوچه، کنار دیوار، تکیه داده‌بودند به دیوار. لا اله‌ الا الله؛ «فَصَفَقْتُ صَفْقَةً...» ، آن نامرد «...مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ»، بذار این جمله را بگویم؛ زینب کبری (س)، اگر گفتی مادر ما «خمار» به خودش بسته بود... آی سادات! مادر شما از روی «خمار» سیلی خورد!!

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره‌ زد بر سر مادر به غرورم برخورد

امام حسن مجتبی (ع) پسر بزرگ مادر ایستاده بود.

هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد

لا اله الا الله؛

آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفحجت الاسلام هدایتفاطمیهفدک
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید