میگوید: هر مشکلی هست از عدم تدقیق در معارف دینی است.
میگویم: اگر اینطور است پس افراط چیست؟ افراط مگر اصرار
بر اندیشه و تبلیغ و ترویج و پافشاری بر باورها نیست؟
میگوید: رادیکالیسم اندیشه، خود سدّی در برابر آن چیزی است که افراط در ساحت عمل نام دارد. و بهتبع مقابل تفریط نیز با همان قدرت میایستد؛ درواقع افراط و تفریط نه در اندیشه بلکه در عملاند که معنا پیدا میکنند؛ و هردو نشئتگرفته از دخالت ادلّه، یا نیّات غیر دینی در استدلالهای ذهنی و درونی، یا تصمیمگیریهای جمعیاند؛ هرچند خود عامل، به این اشتباهاتش واقف نباشد. متأسفانه برخی رادیکالبودن در عرصهی اندیشه را با تعصب یکی میکنند. انقلابی عملکردن و ورود به مسائل را تمامیتخواهی فرض میکنند.
و این افراد را از دایرهی گفتگو و آزاداندیشی خارج میکنند.
این خلط مفهومی بزرگی است، آنچه موجب افراط و تفریط حتی زیر سایهی ایمان است، دقیقاً عدم تدقیق و غیرتمندی بر آموزههای دینیانقلابی است.
صدایش را بلند میکند و ادامه میدهد: رادیکالیسم اندیشه نه به معنای اصرار بر نتایج، از آن جهت که خود به این نتایج دستیافتهای، که این خود، دخالت نیات غیر دینی است، رادیکالیسم اندیشه، فریاد «نحن ابناء الدلیل» است بر آنها که تسامح و تساهل در معارف را بعد فریبخوردن از عشوههای روزگار یا رهایی از هیاهوی مردمنماها برای تفریط خود تئوریزه میکنند یا آنها که از قرآن «قد تبیّن الرشد و من الغیّ» را گویی هیچگاه ندیدهاند، آنها که داغکردنشان و کلفتشدن رگ گردنشان نه از جهت غیرتمندی دینی است، بل از روی حسادت به خاطر فراهم نبودن موقعیت برای عمل به همان حرام است.
در کنار او بودن هم اطمینانبخش است و هم خوفناک، مطمئن ازآنجهت که محکم است و فریب نمیخورد. خوفناک ازآنجاکه تناقضات و ضعفها و توجیهات درونیت را آشکار میکند.
بعد از سکوتی طولانی، میگویم: هان ای مراد؛ چطور در وادی اندیشه آنقدر محکم شوم، که تنها پدرِ دلیل، تربیت تواند کند مرا، پس به عمل که رسید میگویی فراموش میکنند «قد تبیّن الرشد من الغی» را؟ این جدا کردن عقیده و عمل، خود به دور انداختن عقیده نیست که فریاد تدقیق و غیرت بر آن سر میدادی؟
مدتی سکوت میکند بعد با لحنی آرام میگوید: پسرم! آنچه دور میاندازد عقیده را؛ اصرار بر آن بیهیچ تربیت است. آنچه مصطفی (ص) به ما آموخت تا ابدیت میتواند رشد دهد بشریت را و از هر واقعیتی اعراض دهد او را؛ اما اگر خداوند میخواست در خلقتش استعداد کفر قرار نمیداد «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَیٰ ۚ». تربیت امری است تشکیکی، «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» و تنبیه متناسب با تکلیف است و تکلیف به آن مقداری که تربیت یافته.
پسرم! آنچه دور میاندازد عقیده را «یومنون ببعض و یکفرون ببع» است. این تنها گزارههای عقیدتی و احکام نیستند که از معارفاند؛ معلم شهید گفت:
«انحرافاتی که برای فرد یا جامعه پیدا میشود دو نوع است: یکی انحرافاتی که ضد ارزشها در مقابل ارزشها ایستادگی میکنند؛ مثل آنجا که ظلم در مقابل عدل، اختناق و خفقان در مقابل آزادی، خدانشناسی و بیبندوباری در مقابل عبادت و خداپرستی، و سفاهت و حماقت در مقابل عقل و فهم و حکمت میایستد. ولی شاید بیشترین انحرافات بشر به این شکل نباشد که ضد ارزشها در مقابل ارزشها میایستند. آنجا که ضد ارزشها در مقابل ارزشها میایستند، زود شکست میخورند. بیشتر انحرافات بشر به این صورت است که همانطور که دریا جزر و مد دارد، گاهی یک ارزش از ارزشهای بشری رشد سرطانمانندی میکند، بهطوریکه ارزشهای دیگر را در خود محو میکند. مثل انسانی میشود که فقط یک عضوش (مثلاً بینیاش) رشد کند و عضوهای دیگر از رشد بازمانند»
(انسان کامل، ص ۵۹)
انگار ترس از کجفهمی و انحرافی در من دارد، صدایش بلندتر میشود. گویی مرا هشدار میدهد:
هان! فراموش نکن. تبیین همواره وظیفهی توست، بیهیچ گرفتگی زبانی، بیهیچ خجالتی و بیهیچ تسامحی و تساهلی در ساحت اندیشه.
نشود تا جای تسلیم امر دین شدن؛ بندهی زمانهات شوی و خام هیاهوی مردمنماهای گریزنده از تثبیت امر الهی.
آنچه تغییر میکند هیچگاه اصل دین نیست. آنچه عوض میشود سؤالات جامعه است؛ و سؤالات هر فرد و جامعهای بهاندازهی رشدش.
و سؤالات هر اندازه حقیر باشند باز هم پاسخشان جایی جز معارف انقلابی اسلام نیست.
پس برای تبیین دین، از معارف دینی دست برندار.
اگر بابت نوع لحن این نوشته احساس برداشتهای دارای استبعاد عقلانی از آن کردید به نوشتهی تکثر: درست،غلط، سخت و زیبا در شماره۴۴ حیات مراجعه کنید.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.